- باستانشناسان روسی پایتخت گمشدهی دولت یهود را کشف کردند
پایتخت گمشدهی پادشاهی «خزر» (تمدنی باستانی، که در قرنهای هشتم تا دهم میلادی مذهب رسمی دولتش آیین یهود بود) واقع در شمال دریای خزر کشف شد. صهیونیستها معتقدند فلسطین سرزمین ملت یهود است، به قول «آنتونی لوینشتاین» اما، حالا که سرزمین تاریخی «دولت یهود» کشف شده، شاید بهتر باشد دست از سر فلسطینیها بردارند و به خانهی واقعی خود بروند (لطفا این عبارت را سمبولیک برداشت کنید نه لفظی)
با تشکر از کمانگیر که این «اشتباهِ دیگر من» را گوشزد کرد و باعث شد متن بالا را اصلاح کنم. - برای خاطر کتابها: کاش اینها را نخرید، نخوانید
همانطور که یکی از بهترین کارهایی که یک وبلاگنویس میتواند انجام دهد معرفی کتاب است، معرفی کتابهایی که بد ترجمه یا تالیف شدهاند و ارزش خواندن ندارند هم خیلی مفید است! - فشار اقتصادی به قصد انزوای کامل ایران « هزاران نقطه
نوشتههای سیاسی هزاران نقطه نیازی به معرفی ندارند. دانش و اطلاعات سیاسی بسیار دست اول و بهروزی دارد و حرفهای و کامل مینویسد. این هم یکی از نوشتههای جامع و مستند او دربارهی برنامهی سیستماتیک و حسابشدهای است که برای انزوای کامل ایران ریختهاند. - برای ویکتور خارا
به یاد صدای ماندگار مردم شیلی که وحشیانه سرکوب شد. نویسندهی وبلاگ «آقا اجازه» صفحهی تاثیرگذاری به همین یاد درسته کرده و چند تا از ترانههای ویکتور خارا را هم از اسپانیولی به فارسی ترجمه کرده.برای خواندن نیست که میخوانم
و نه برای صدایی خوب،میخوانم چون گیتار پر احساسم
قلبی زمینی داردو بالهایی چون کبوتری کوچک.
و چون آب مقدس است،
که دردها و شادیها را تعمید میدهد…
پیشنهاد میکنم متن کامل این ترجمههای زیبا را بخوانید.
- اینجا آمریکای جنوبی است، حیاط خلوت ایالات متحدهی آمریکا. سازمان جاسوسی سیا، شرکتهای بزرگ بینالمللی و بانکهای بزرگ از آنطرف دنیا در اینجا دولت مردمی سالوادور آلنده را سرنگون کرده و حکومت فاشیستی ژنرال پینوشه را سرکار آوردهاند. اکنون زمان تصفیه حساب است. روز 15 سپتامبر 1973 است. ویکتور خارا را شکنجه کردهاند و او روی زمین افتاده است. دندههایش و دستهایش را با تبر شکستهاند. رییس زندان استادیوم سرمست از پیروزی نزد ویکتور خارا میآید. چه اشتباهی! دیکتاتورها همواره احمق هستند: «دوست داری برای دوستانت گیتار بزنی و بخوانی؟» ویکتور جواب مثبت میدهد. رییس زندان دستور میدهد گیتارش را بیاورند. ویکتور خارا با دستهای شکسته و خونین گیتارش را در آغوش میگیرد و سرود اتحاد را میخواند. (متن از وبلاگ «آقا اجازه»)
مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی
سپاسگزارم بامدادی جان. لطف داری دوست مهربون.
لایکلایک
ممنون که اصلاح کردی رفیق.
جسارت نکردم رفیق، «باز هم» اشاره به بحثهایی نظیر این بود:
http://persian.kamangir.net//?p=3296
لایکلایک
اوه اینجا چقدر تغییر کرده
لایکلایک