در گفتار اول بازنگری سبز به ضرورت نگاه انتقادی به بعضی از پیشفرضهای مرسوم سیاسی-اجتماعی اشاره کردم. این پیشفرضها زیربنای نگاه ما به وقایع امروز سیاسی-اجتماعی ایران را تشکیل میدهند.
بعضی وقتها توطئه وجود دارد؛ یا چگونه ترس از توهم توطئه باعث شد فکر کنم هیچوقت توطئهای در کار نبوده است!
یکی از آفتهای فکری کمتر شناخته شدهی نخبگان معاصر، ترس از بیماری «توهم توطئه» است. ترس از بیماری «توهم توطئه» یعنی اینکه از ترس متهم شدن به «توهم توطئه» از آن سوی بام بیفتیم و شواهد و قرائن موجود را نادیده بگیریم و با نگاهی تقلیلگرایانه به وضعیتهایی که نیازمند مدلهای پیچیدهتری هستند، سناریوهای سادهانگارانه ارائه دهیم.
به لطف دهها سال کار فرهنگی و رسانهای و کتابهای تاثیرگذاری مانند «دائیجان ناپلئون» آقای «ایرج پزشکزاد»، بدنهی نخبهی کشور کم و بیش با آفتهای فکری «توهم توطئه» و «توطئه انگاری» آشنا شدهاند تا حدی که «توهم توطئه» به صفت نکوهیده و آشنایی تبدیل شده است که هر تحلیلگر جدیای تلاش میکند به آن متهم نشود.
به راستی هم همهی ما کم و بیش با «توهم توطئه» آشنا هستیم. «توهم توطئه» یعنی بدون داشتن مدارک صریح یا ضمنی به سناریوهای غیرمحتمل رو آوردن. این یعنی «اصل اکام» را نادیده گرفتن. «اصل اکام» که قبلا دربارهاش نوشتهام اصلی در فلسفه است که میگوید در صورتی که شواهد یا قرائن کافی برای افزودن پیچیدگی به یک مدل فرضی وجود نداشته باشد، باید سادهترین مدل را انتخاب کرد.
اصل اُکام:
اگر چند راه حال مختلف برای حل یک مشکل داری، سادهترین راهحل را انتخاب کن!
تخطی از «اصل اکام» در عالم سیاست میتواند زمینهساز به دام «توهم توطئه» افتادن گردد: «توهم توطئه» یعنی افزودن پیچیدگی به مدلهای توصیفگر وقایع سیاسی-اجتماعی بدون اینکه نشانهها یا دلایل قابل قبولی مبنی بر محتمل بودن (با احتمال غیرقابل چشمپوشی) چنین پیچیدگیهایی وجود داشته باشد.
ساده، اما نه سادهتر!
فراموش نکنیم برای سادهسازی موضوعات، همیشه مرزی وجود دارد که اگر از آن عبور کنیم از قله «سادهگرایی» به دره «سادهانگاری» و «کوتهبینی» سقوط خواهیم کرد. به بیان دیگر اگر به دام «توهم توطئه» افتادن (افزدون پیچیدگی به مدلها بدون داشتن مستندات یا نشانهها) خطرناک است، به دام «توهم عدم توطئه» افتادن (حذف پیچیدگی و نادیده گرفتن مستندات یا نشانهها) هم به همان اندازه خطرناک است..
آلبرت انیشتین:
همه چیز را تا جایی که امکان دارد ساده کنید، اما نه سادهتر!
حرکت روی یک مرز ظریف
تحلیل کردن و تلاش برای شناخت پدیدههای سیاسی-اجتماعی نیازمند حرکت روی یک مرز ظریف است. از یک سو باید احتیاط کرد که به ورطهی توهمگرایی و گرایش به سناریوهایی وهمآلود و غیرواقعی که شواهد و مستنداتی برای دفاع از درستی آنها وجود ندارد سقوط نکرد و از طرف دیگر باید مراقب بود که مستندات و حقایق مهم و کلیدی نادیده گرفته نشود و مدل بیش از حد ساده نشود.
متاسفانه گاه شاهد این هستیم که تحلیلگرانی که سعی میکنند شواهد و قرائن موجود (و انکار ناپذیر) را در تحلیلهای خود لحاظ کنند و به حسب ضرورت مدلهای پیچیدهتری از واقعیت ارائه دهند، به راحتی متهم به داشتن بیماری توهم توطئه میشوند و به خاطر ظاهر عوام فریب این اتهام (که گوش مخاطب با آن آشناست) صدای آنها به راحتی خاموش میشود.
در رویارویی با چنین تضادهایی بهترین رویکرد برای ما این است که گفتههای گوینده را به دقت واکاوی کنیم تا ببینیم آیا بر اساس توهمات و حدسیات مبهم و شخصی سناریو میبافد یا حرفهایی که میزند مبتنی بر شواهد و نشانههای واقعی است؟ در حالت اول که طبیعتا میتوانیم استدلال او را که آلوده به توهم توطئه است کمارزش تلقی کرده و به کناری نهیم اما در حالت دوم بهتر است بیشتر تعمق کنیم، شاید حرفهای او حاوی نکتهای کلیدی و مدلی روشنگرانه باشد.
شاید مثال زیر روشنگرتر باشد (برای وضوح بیشتر روی تصویر کلیک کنید یا فایل پیدیاف را دریافت کنید). فرض کنید ما میخواهیم شکل خورشید را توصیف کنیم. «الف» واقعیت خورشید است که ما به آن دسترسی نداریم ولی میخواهیم نزدیکترین حدس را دربارهی آن بزنیم. «ب» اطلاعات و نشانههایی است که با دانش فعلیمان از خورشید داریم. «ج» طرحی است که یک دانشمند مبتلا به بیماری توهم توطئه از خورشید داده است. او بدون وجود شواهد کافی به مدل خورشید پیچیدگیهای غیرضروری اضافه کرده است. طرح «د» را یک دانشمند مبتلا به بیماری توهم عدم توطئه ارائه کرده. او شواهد موجود در «ب» را نادیده گرفته و مدلی بیش از حد سادهگرایانه از خورشید ارائه داده. طرح «ه» را یک دانشمند واقعبین ارائه داده است. او از تمام اطلاعات موجود در «ب» استفاده کرده و با توجه به فرض تقارن و بدون اضافه کردن پیچدگیهای تخیلی و بیپایه، شبیهترین و عقلانیترین مدل را از خورشید ارائه کرده است.
جمعبندی
اجازه دهید این گفتار را اینطور خلاصه کنیم:
از پیچیده کردن بیش از حد واقعیتهای سیاسی-اجتماعی ( توهم توطئه) و مهمتر از آن، از ساده کردن بیش از حد واقعیتهای سیاسی-اجتماعی ( توهم عدم توطئه) پرهیز کنیم.
لطفا این نکتهی سبز را به خاطر داشته باشید. در گفتارهای آینده از آن استفاده خواهیم کرد.
.
بامدادی | نجواها | یکعکاس | [silent-clicks] |
استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. |
«توهم توطئه» یعنی بدون داشتن مدارک صریح یا ضمنی به سناریوهای غیرمحتمل رو آوردن. تعریف خوب ولی توضیح غیر قابل قبول.
هر طرحی که مطرح شود مشکلی نیست ولی نباید بدون سند روی آن پا فشاری کرد و به ایمان ایمان داشت (رو آوردن)، حتی اگر برای آن شخص به یقین رسیده باشد.
فرض کنیم شما شاهد قتلی بوده اید، و ادعای شما قابل استناد نیست، این کار عیبی ندارد که شما «اعلام» کنید که ممکن است آن شخص قاتل باشد ولی اگر شما بگویید آن شخص قاتل است و 1000 دلیل منطقی بیاورید که مثلا آن شخص از قتل سود می برد ولی نتوانید سندی ارایه کنید به جرم محکوم شدن هزاران انسان بی گناهی که در طول تاریخ و بعد از این بدون سند محکوم شده اند و خواهند شد گناهکارید و باید مجازات شوید.
توهم توطئه هنگامی هر چقدر پیچیده یا ساده هنگامی بد است که به آن استناد شود و به باور برسد (رو آوردن) وگرنه صرفا فکر کردن به آن یک چالش فکری است، که البته ساده انگارن هنگامی که می بینند فطعات پازل فرضشان تا حدی در کنار هم چیده می شود به آن اعتقاد پیدا می کنند، پافشاری می کنند و فراموش می کنند که سندی ندارند.
در این خورشیدی که کشیده ای نوشتهای : «طرح «ه» را یک دانشمند واقعبین ارائه داده است.» تو از کجا میدانی؟ وقتی خودت فرض کردی «ما هرگز به تصویر واقعی خورشید دسترسی نداریم.».
اگر حقیقت هنوز روشن نشده باشد آقای ج هم می تواند بگوید من همه ی حقایق را بررسی کردم و با در نظر گرفتن اصل اکام طرح آقای «م» را که نکشیده ای رد می کنم و دچار ساده نگری آقای ه هم نشده ام.
لایکلایک
بله البته من با حرف شما از این نظر که میگویید مطرح کردن سناریوهایی بیش از پیچیده (توطئهگرایی) تا جایی که به پافشاری بر مدلها منجر نشود میتواند با ایجاد چالشهای نوین فکری کمک به فرایند کشف لایههای ناشناختهی واقعیت کند، موافقم.
اما قسمت پایانی گفتهتان را در مورد مثالها متوجه نمیشوم. در این مثال من تاکید کردهام که واقعیت خورشید را ما هرگز نمیدانیم اما فرض کنید که (برای پیشبرد مثال) بدانیم که خورشید اینگونه است که در الف آمده. در این صورت میبینیم که واقعبینانهترین طرح متعلق به ه است. از طرف دیگر اگر مدل واقعی خورشید را هم در نظر نگیریم، با در نظر گرفتن اصل اکام و فرضا اصل تقارن تقریبی شکل خورشید دانشمند واقعبین میتواند به مدل ه برسد.
لایکلایک
پس مثال باید بدین گونه تغییر کند: فرض کنید ما میخواهیم نظریات افرادی که قبل از کشف شکل خورشید داده شده است را توصیف کنیم. می بینیم که شخص «ه» واقع بینانه تر بوده است.
مثال خورشید از یک دید دیگر نیز نابجاست، زیرا به یک مسئله ی مادی اشاره می کند نه اجتماعی (فرض کردم که منظور شما از تئوری توهم مربوط به مسائل اجتماعی باشد).
مسئله ی مهم تئوری توهم برای بسیاری از مسایل اجتماعی نه پیچیدگی آن بلکه مسئله ی اخلاقی آن است که غیر مادی است، نباید جان یا آبروی انسانها قربانی آزمایش و خطای تئوری های توهم (به همان تعریفی که شد) شود حتی اگر آن تئوری درست باشد در صورتی که برای مسائل صرفا علمی به راحتی می توان دست به آزمایش و خطا زد.
شاید برای همین در روابط اجتماعی و حقوقی اصل بر «بی گناهی» است، یعنی ساده ترین حالت ممکن تا وقتی سندی نباشد حتی اگر تئوری ها قابل قبول تری مانند آقای «ه» وجود داشته باشد که وضعیت موجود را بهتر توضیح می دهند.
لایکلایک
خوب البته حتما توجه دارید که در مَثَل مناقشه نیست و هر مثالی را باید از جنبهی استعاری-انتزاعی آن در نظر گرفت.
لایکلایک