درسته که در برزخ شخصی به سر میبرم، اما اخبار ایران به هر حال در زندگیام حضور داره و خواه ناخواه بهش فکر میکنم. جمعبندی اطلاعات و اخبار ایران و منطقه و ایجاد طرحی معنادار ازشون کار سادهای نیست. از یه طرف به نظرم واضحه که تحریمها روی ایران تاثیر جدی گذاشته و خواهد گذاشت و اثراتش رو به شکلهای مختلف میبینیم و بیشترش رو هم در آینده خواهیم دید. از طرف دیگه احساس میکنم بعضی از وقایع یا نشانههایی که نشان از موفقیت تحریمها دارند نیز کاذب هستن. شاید یکی از مهمترین این نشانهها سقوط ارزش ریال و نرخ برابری آن با دلار باشه. بخش قابل توجهی از تحریمهای اعمال شده علیه ایران با هدف محدود کردن دسترسی ایران به دلار (و یورو) اعمال شدن. به احتمال زیاد واقعا هم در نتیجهی این تحریمها، دسترسی ایران به ارز محدودتر شده و ایران برای تامین نیازهای ارزیاش چهار راهکار داره:
۱) از روشهای مختلف برای دور زدن تحریمها استفاده کنه و سعی کنه ارز مورد نیازش رو به شیوههای غیرمتعارف تامین کنه. مثلا فروش نفت با پرچم کشورهای دیگه، فروش قاچاقی نفت از طریق کانالهای عراق و غیره.
۲) نیاز خود به ارز را کاهش دهد و همزمان سیاست ریاضتی ارزی پیشه کند (ارز کمتر مصرف کند). مثلا واردات کالاهای غیراساسی را کاهش دهد، معاملهی پایاپای کند یا از ارزهایی مثل دلار یا یورو استفاده نکند و غیره.
۳) مانع از فرار ارز از کشور شود و حتی ورود ارز به کشور را تشویق کند. (در این مورد پایین مینویسم)
۴) از ذخایر ارزی خود استفاده کند.
به نظرم منطقیه که ایران (۱) هر چهار استراتژی را به صورت همزمان دنبال کنه و فرض میکنم با عملیاتی شدن تحریمهای ارزی علیه ایران (یا با پیشبینی رخ دادن اونا حتی از ماههای قبل)، همهی این استراتژیها همزمان در دستور کار الیت سیاسی قرار گرفته باشه. طبعا اتخاذ این چهار استراتژی موفقیت حکومت رو در تامین نیازهای ارزی کشور تضمین نمیکنه ولی میتونه تاثیر منفی تحریمهای ارزی را تا حدی مهار کنه یا به تعویق بندازه. اما سوال اینه که این سیاستها چقدر موفق هستن؟ بنا به برخی تحلیلها ایران هنوز بیش از ۶۰ میلیارد دلار ذخیرهی ارزی داره. پس ارز کافی برای پاسخگویی نیازهای کشور تا شاید حدود یک سال دیگه وجود داشته باشه. اما اگر ارز کافی وجود دارد، پس چرا دولت/حکومت (۱) برای کنترل بهای ارز و کنترل ارزش ریال دخالت نمیکنه؟ به نظرم تلاش میکنه، منتها این تلاش لزوما در راستای کاهش قیمت ارز نیست. چون ذخایر ارزی محدوده و محدودیت برداشت از آن خود به خود روی بهای ارز تاثیر میگذاره. دلیل دیگرش هم میتونه این باشه که افت ارزش ریال به استراتژی ۳ کمک میکنه. یعنی باعث ورود ارز بیشتر به ایران میشه و انگیزه برای خروج ارز رو کاهش دهد. این البته در کنار محدودیتهای قانونی برای خروج عمدهی ارز از کشور عمل میکنه.
اما سوالی که برام مطرح میشه اینه که اگه بهای ریال در برابر دلار بیشتر از حد واقعیاش سقوط کنه چه اتفاقی میافته؟ یعنی فرض کنیم ارزش ریالی هر دلار قبل از تحریمها ۱۰۰۰ تومان بوده باشه و الان ۲۰۰۰ تومان شده باشه اما به صورت کاذب ۳۰۰۰ تومان یا بیشتر بشه. منظورم از کاذب، یعنی با دخالت عوامل غیررسمی ولی وابسته به الیگارشی حاکم بر ایران بهای ارز بالاتر از آنچه که هست بشه. این کار دو نتیجهی مثبت داره:
یکی این که تاثیر تحریمها بر ایران به مراتب جدیتر به نظر خواهد رسید و این میتونه لابیهایی که برای تحریمهای بیشتر علیه ایران فعالیت میکنن را تضعیف کنه. درسته که این لابیها معذوریت اخلاقی خاصی در رابطه با اعمال تحریمهای فلج کننده بر ایران ندارن، اما در صورتی که ایران نشون بده که در حال بیچاره شدنه، اون وقت دیگه نمیتوانن (یا سختتر میتونن) ارادهی سیاسی برای اعمال تحریمهای بیشتر علیه ایران ایجاد کنن. با این کار ایران زمان میخره. حالا با این زمان میخواد چکار کنه بحث دیگهایه (تحولات داخلی یا منطقهای میتونه زمان بر باشه، به سود یا زیان ایران) اما نکته اینجاس که ایران نباید از کانالهای رسمی اعلام کنه که بیچاره شده. چون آنوقت افکار عمومی داخلی یا خارجی تفسیر متفاوتی از اون میگیرن و حتی میتونه روی قدرت چانهزنی ایران هم به شدت تاثیر منفی بذاره. اما وقتی این صدای «تحریمها ما را بیچاره کرد» از روشهای غیررسمی اما گویا از نظر اقتصادی (مثلا ارزش ریال) اعلام بشه اون وقت معناش اینه که تحریمها اصلا روی حکومت تاثیری نداشته و فقط داره مردم رو بیچاره میکنه. تشدید تحریمهایی که روی حکومت تاثیری نذاشته ولی مردم رو بیچاره کرده کار دشوارتریه (از نظر بسیج سیاسی).
تاثیر مثبت دیگهی بالا بردن کاذب ارزش دلار اینه که ورود ارز به ایران تشویق میشه. من نمیدونم این مساله چقدر عملی شده باشه، اما همانطور که از دور و نزدیک از چندین نفر از بچههای مقیم خارج از کشور که درآمد ارزی دارن شنیدم، «الان وقتشه که دلار بفرستیم ایران» چون با این قیمت بالای دلار در ایران میشه سرمایهگذاری خوبی انجام داد (مثلا روی ملک). پس بالا رفتن قیمت بالای دلار میتونه نه تنها نرخ فرار ارز از کشور رو کاهش بده، بلکه حتی میتونه باعث بشه ارز بیشتری به کشور وارد بشه.
از طرفی بازی با قیمت ارز تاثیرات منفی هم داره. مثلا کسب و کارهایی که مرتبط با واردات هستن. باید چند نکته رو در نظر داشته باشیم. اولا که به نظر میرسه بخش بزرگی از واردات و صادرات کشور حالت انحصاری داره (در انحصار نهادهای وابسته به حاکمیت) هست و تجار خرد نقش کلیدیای ندارن. ثانیا در صورت نیاز همیشه میشه از کانالهای غیررسمی به آن دسته از تجاری که به صورت شخصی یا صنفی قدرت لابی دارن ارز دولتی داد. تاثیر منفی قیمت بالای ارز روی اقشار دیگه هم خواهد بود ولی مادامی که کالاهای اساسی در ایران در دسترس عموم باشه، بازی با قیمت ارز روی تودههای مردم در داخل کشور تاثیر چندانی نخواهد گذاشت. یا دست کم تاثیری که حکومت نتونه مهارش بکنه رو نخواهد گذاشت. بالا رفتن قیمت ارز بیشترین ضربه رو به دانشجویان خارج از کشور (در واقع به خانوادههاشون در ایران که پشتوانهی مالیشون هستن) میزنه به خصوص که ظاهرا دیگه ارز دانشجویی در اختیارشون قرار نمیگیره (به غیر از اونهایی که بورسیه هستن). اما متاسفانه سرنوشت این گروه برای تصمیمگیرندگان سیاسی در ایران احتمالا چندان مهم نیست و جنبهی حاشیهای داره. به خصوص که این گروه هم امکان اعتراض به شیوهای که حکومت نتونه مهارش بکنه رو ندارن.
ممکنه بگین بالا رفتن قیمت ارز روی بنگاههای تولیدی یا روی اقتصاد کشور به صورت عمومی تاثیر منفی میذاره. مسلما اینطور خواهد بود. اما با توجه به شرایط تحریم، به نظرم تصمیمگیرندگان سیاسی کشور (۱) دو رویه رو در پیش گرفتن: اولا سعی کردن تا حد امکان شریانهای اصلی اقتصادی رو انحصاری کنن و توی دست خودشون یا عوامل وابسته به خودشون نگه دارن و ثانیا سرنوشت شریانهای فرعی اقتصادی کشور براشون چندان مهم نیست (دست کم در کوتاه مدت).
از طرف دیگه این تز کلی رو باید در نظر داشته باشیم که در ایران جناحهای مختلف رقیب در قدرت حضور دارن که هر کدوم سعی میکنن با بازی روی مسائل کلیدی (فرض کنید قیمت ارز) بهرهبرداری سیاسی کنن (اگر چه برای پیدا کردن مصداقهاش باید خردهسیاست ایران رو دنبال کنیم). این تز اولا به ما میگه که سیستم سیاسی حاکم بر ایران آنطور که خیلی از نیروهای اپوزیسیون مایل هستند نشون بدن یک سیستم دیکتاتوری همگن نیست که مثلا توش یک فرد یا گروه هر کاری دلش خواست بتونه انجام بده. از طرف دیگه نباید فراموش کنیم که علیرغم همهی این تضادها و رقابتهای درونی، هنوز وزنهی اصلی قدرت به سود جناحیه که به نظرم سیاست خارجه، برنامهی هستهای و خیلی از سیاستهای کلان و راهبردی کشور را رهبری میکنه. تعامل ایران و آمریکا شاید یکی از کلیدیترین این سیاستها باشه که بسیاری از کنشها و واکنشهای ایران (چه در داخل و چه در منطقه) را هم باید در همون راستا تفسیر کرد. موضوعی که نه تنها روی سرنوشت سیاسی ایران در منطقه بلکه روی سرنوشت سیاسی گروههای رقیب داخلی هم تاثیر جدی میذاره. تحولات سوریه، نقش ایران در عراق، بازی ایران و ترکیه، بازی ایران و مصر، بازی ایران و عربستان، بازی ایران و اسرائیل و خیلی از بازیهای دیگر را هم باید در همین راستا ببینیم. تحلیل همهی این بازیها شاید غیرممکن باشه، اما اولا تشخیص بردارهای اصلی و ثانیا زیر نظر گرفتن شاخصهای مهم (مثلا وضعیت سوریه که به نظر میرسد دست ایران در آن قویتر از آنچه قبلا به نظر میرسید هست و فعلن به حالت آچمز رسیده. در موردش باید جدا صحبت کنیم) میتونه روشنگر باشه.
(۱) آیا در ایران اصولا تصمیمگیریهای کلان گرفته میشه یا همه چیز به صورت گلهای و فلهای و بدون فکر انجام میشه؟ من فکر میکنم هر دو. یعنی توی خیلی زمینهها اکتورهای پراکنده بسته به منافع گروهی و آنی خودشون تصمیم میگیرن و اجرا میکنن. اما در عین حال توی برخی زمینهها تصمیمگیریها به صورت مرکزی و راهبردی انجام میشه. حالا اینکه این مراکز تصمیمگیری کیا هستن و نقش واقعیشون چقدره رو من نمیدونم و دست کم برای این بحثی که اینجا میکنم مهم هم نیست. شما بسته به اینکه موضعتون چیه اسمش رو از میون یکی یا چند تا از اینا انتخاب کنید: دولت، رهبری، سپاه، الیت سیاسی حاکم بر کشور، مافیای رانتخوار سیاسی و اقتصادی، رژیم ایران یا غیره.
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.
نوشتهی زیر را یکی از خوانندگان بامدادی به نام شبنم برای من فرستاده که عینا (با قدری ویرایش) منتشر میکنم. در مورد نوشتهی زیر ذکر چند نکته را لازم میدانم:
۱) مطالب نوشته شده در این متن لزوما مورد توافق من نیست، و وبگاه بامدادی صرفا بستری جهت انتشار آن میباشد. ۲) من تمام لینکها، روابط، ترجمهها و اسناد موجود در متن را شخصا بررسی و راستآزمایی نکردهام، اما فکر میکنم موضوع کلیای که در آن مطرح شده است بسیار مهم است (ساده بگیم، ایجاد زمینهسازی برای تکرار سناریوی عراق، لیبی، سوریه یا تلفیقی از آنها یا چیزی شبیه به آنها در ایران) و تلاش مولف برای گردآوری مطالب و کنار هم قرار دادن آن را قابل توجه میبینم و در نتیجه ۳) موقع خواندن این نوشته سعی کنید به پیام اصلی آن و ادلهی ارائه شده توجه کنید و اجازه ندهید برخی اطلاعات موجود در آن که شاید با شناختی که از وقایع دارید سازگار نیستند (حالا یا واقعا سازگار نیستند یا دست کم در لحظهی اول سازگار نیستند) شما را از اصل موضوع منحرف کند. این را نوشتم، چون شاهد بودهام که چند هفته برای نوشتن این مطلب وقت صرف شده و خود من هم چندین ساعت روی ویرایش آن وقت گذاشتهام. امیدوارم مورد توجه شما قرار بگیرد. (این مقاله را به صورت PDF دانلود کنید)
آقای پیام اخوان سالهاست برای تغییر رژیم در ایران با گروههای مختلف از جمله لابی اسراییل همکاری دارد. برای این منظور، ایشان با کمک افرادی نظیر ایروین کوتلر، وزیر دادگستری قبلی کانادا که در حال حاضر عضو پارلمان کبک (Quebec) است، بیانیههای تحریکآمیز برای اهریمن سازی و منزوی کردن ایران در راستای محکومیت این کشور به جرم «خطر علیه صلح جهانی» را امضاء و تأیید کرده است. بیانیههای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۰ تحت عنوان «خطر هستهای، قومکشی و نقض حقوق در ایران: پذیرش مسئولیت برای جلوگیری از خطر» از این نوع بود
The Danger of Nuclear, Genocidal and Rights-violating Iran: The responsibility to Prevent Petition
برای دیدن کامل گزارش ۲۰۱۰ و «نقشهی راه» لینک زیر را کلیک کنید.
ایروین کوتلر (Erwin Cotler) برای وضع تحریمهای بیشتر علیه ایران فعالیت میکند. برای همین نیت ایشان با آقای بان کی مون دبیر کل سازمان ملل و رهبران دولت و پارلمان آمریکا، آلمان، اتریش، اسراییل و چند کشوردیگر ملاقات کرد و از آنان خواست قدمهای موثرتری علیه ایران بردارند.
امضاء کنندگان این بیانیه ایروین کوتلر، فواد عجمی، سعدالدین ابراهیم، نازنین افشین جم، پیام اخوان، عباس میلانی، الی ویزل، لادن برومند، آلن دورشوویتز، رامین جهانبگلو و تعدادی از نئوکانهای جنگ طلب هستند.
جلوگیری از واردات بنزین و فراودههای نفتی تصفیه شده به ایران
تحریم بانک مرکزی ایران
تحریم کالاهایی که استفادهی دو جانبه دارد [حتمن کتاب فیزیک و میکروب شناسی هم جزو آن می شوند!]
جلوگیری از ورود اشیاء حساس
تحریمهای «هوشمندانه» علیه پاسداران، که حدود ۸۰ درصد از تجارت خارجی، ساختمانی، بانکی و ارتباطات را کنترل میکند. ایروین کوتلر پاسداران را «منشاء خطرها» معرفی کرد.
تحریم فروش سلاح به ایران و تعلیق کامل برنامهی موشکی ایران.
ندادن اجازهی لنگرگیری به کشتیهای ایرانی و هواپیماها برای فرود آمدن در کشورهای مختلف
کشورها موظفند این تحریمها را به طور کامل اجرا کنند و برای اطمینان از اجرای این حکم باید تجارت خود را شفافسازی کنند. لطفن «نقشهی راه» را در لینک زیر مشاهده کنید.
ایروین کوتلر از سخنان و پیشنهادات افرادی نظیر آقایان و خانمها پیام اخوان، لادن برومند، رامین جهانبگلو، عباس میلانی، نازنین افشین جم و شیرین عبادی که به عنوان شاهد در جلسات مختلف پارلمان کانادا شرکت داشتند، برای تهیهی گزارش ۲۰۰۸ و ۲۰۱۰ کمک گرفته است. پیام اخوان در این جلسات با معرفی خود به عنوان شهروند کانادایی، پیشنهاداتی برای تحریم بیشترایران به این کمیته تقدیم کرد که در «نقشهی راه» ۲۰۱۰ گنجانده شده است. او در پارلمان کانادا گفت:
به عنوان یک کانادایی، مفتخرم که میبینم اعضاء پارلمان برای یک هدف مشترک کار میکنند. …. من به این کمیته برای گزارش خوب و پیشنهادات آن که درسال ۲۰۱۰ منتشر شد تبریک میگویم.
آقای هوارد گالگانوف (Howard Galganov)، ایروین کوتلر را اینگونه معرفی میکند : «کسی که بدون هیچ شرمساری از اسرائیل حمایت و دفاع میکند.»
“A totally unabashed defender and supporter of Israel”
درضمن ایروین کوتلر همراه با آلن دورشوویتزز و الی ویزل، سازمان تروریستی مجاهدین را که با موساد و سازمان سیا همکاری دارد حمایت میکنند. آقای کوتلر با وجود قدرت سیاسی و اقتصادی یهودیان در کانادا، آمریکا و دیگر کشورهای غربی هنوز از وجود «آنتی سمیتزیم» [ضدیت با مردمان سامی که در ادبیات صهیونیستی معمولا به عنوان ضدیت با قوم یهود به کار برده میشود] در این جوامع شکایت دارد. بر مبنای همین اصل، کوتلر علاوه بر عضویت در پارلمان کانادا، سمت هیات اجرائی ائتلاف پارلمانی کارزار «آنتی سمیتیزم» را هم بر عهده دارد.
در جشنی که به مناسبت امضای لایحهی «آنتی سمیتیزم» برپا شده بود، کوتلر طی سخنرانی خود جملات زیر را بیان داشت:
بالاخره ما شاهد ظهور دوبارهی تهمتهای کلاسیک به یهودیان هستیم که «آنتی سمیتزم» نام دارد، مانند تهمت کنترل اقتصاد توسط یهودیان، تهمت توطئه، تهمت نسبت دادن پروتوکال به یهودیان، تهمت نفی هولوکوست، تهمت مقایسه اعمال یهودیان با نازیها و حتی تهمت هولوکاست فلسطینیها توسط یهودیان.
با نگاهی به این جملات افراد متوجه میشوند که چرا این شخص شیفتهوار در راستای دیگرگونسازی واقعیت و به نوعی سانسور عقاید و آزادی بیان در کانادا و غرب به نفع اسراییل آپارتاید فعال است. او سخنان آقای احمدی نژاد علیه صهیونیزم را به «قوم کشی یهود» تقلیل میدهد که علیه رئیس جمهور و دولت ایران جنجال به راه اندازد و از دولت کانادا و کنگرهی آمریکا میخواهد که ایشان را به این جرم محکوم کنند.
متاسفانه، آقای پیام اخوان دادستان ارشد تریبونال ایران با او در این مورد همکاری دارد و با امضاء بیانیههای تحریکآمیز تحت عنوان «ایران هستهای و قوم کش»، به اهریمنسازی از ایران کمک میرساند.
آقای ایروین کوتلر در بیست و سوم سپتامبر ۲۰۰۸ در کنفرانس لابی اسرائیل تحت عنوان «با دولتی که قوم کشی را تحریک میکند چه باید کرد؟» در واشینگتن دی سی شرکت کرد. ایشان در این کنفرانس دوباره از «خطر» ایران سخن گفت و به ایران هراسی پرداخت. این کنفرانس با حمایت «مرکز جروسلم برای روابط عمومی» ، «کنفرانس سران سازمانهای یهودی» ، «جامعهی بینالمللی پژوهشگران دربارهی قوم کشی» و دانشگاه ییل بخش آنتی سمیتزم – که کوتلر به آن علاقه دارد برپا شده بود.
آقای فینکلاشتاین روشنفکر یهودی ضد صهیونیزم و نویسندهی کتاب معروف «دکان هولوکوست»، ایروین کوتلر امضاء کننده این بیانیه را «دیوانه» (Lunatic) خواند.
آقای کیم پیترسون سردبیر نشریهی اینترنتی دسیدنت ویس (dissidentvoice) در مورد ایروین کوتلر نوشت:
«کوتلر عضو پارلمان کبک کانادا در تاریخ بیست و هفتم فوریه ۲۰۱۱ در کنیسهی یهودیان در کوت سنت لوک (Beth Zion Synagogue in Cote St. Luc) سخنرانی کرد و از دولت کانادا خواست هرچه زودتر علیه خطر ایران اقدام کند.»
او گفت: «لازم است خطر هستهای، خطر تحریک به قوم کشی، خطر تروریزم و خطر رژیم علیه مردم را تبلیغ کنیم. کوتلر این تبلیغات را برای شکل دادن به اذهان عمومی مردم کانادا بیان کرد.» در پایان سخنرانی، فیلم تبلیغاتی «ایرانیوم» به نمایش در آمد. فیلم «ایرانیوم» برای تحریک مردم غرب به ایران ستیزی توسط «صندوق کلاریون» ساخته شد. صندوق کلاریون توسط یک فیلم ساز اسراییلی – کانادایی در سال ۲۰۰۶ تأسیس شد که پروپاگاندای صهیونیستها، آیش هاتورات (Aish HaTorah)، که با اسرائیلیهای شهرک نشین در رابطهاند را پوشش رسانهای دهد.
این فیلم برمبنای «بمب اتم خیالی» خطر ایران هستهای به منظور اهریمن سازی ایران را به تصویر میکشد. آقای علی قریب درمورد فیلم «ایرانیوم» مینویسد: «فیلم یک ساعته مستند «ایرانیوم»، بیش و کم به نئوکانها و همدستان آنان اجازه میدهد برای عملیات جنگطلبانه علیه جمهوری اسلامی تبلیغ کنند.»
جالب است بدانیم که «فعالان حقوق بشر» نظیر آقایان پیام اخوان، جهانبگلو و خانم لادن برومند تاکنون هیچ اعتراضی به این فیلم تبلیغاتی برای هولوکاست اتمی ایران نکردهاند. اما پیام اخوان، رامین جهانبگلو و سعید رهنما به محض اطلاع از کنفرانس «بیداری معاصر و افکار امام خمینی» مورخ دوم ژوئن ۲۰۱۲ در دانشگاه کارلتون کانادا، بیانیهای علیه این کنفرانس امضا کردند و خواهان سانسور این کنفرانس شدند. رئیس دانشگاه کارلتون، خانم روزن اوریلی رونته (Roseann O’Reilly Runte)، در جواب آنان نوشت: «از نامهی اخیر شما متشکرم. دانشگاه کارلتون مبتکر این کنفرانس نیست». سخنگوی دانشگاه هم اضافه کرد: «دانشگاه کارلتون میزبان برنامههای گوناگون است که بعضی از آنها ممکن است بحثانگیز باشد، اما این دانشگاه مانند دانشگاههای دیگر کانادا مشوق بحث و گفتگو است».
باید توجه داشت که سخنرانی ایروین کوتلر در مورد «خطرایران» تحت تأثیر گفتههای شاهدان جلسات پارلمان قرار داشت. تبلیغات اهریمنسازی و ایران هراسی که بر دروغ استوار است میتواند جرمی بزرگ باشد و افراد دست اندر کار آن باید معرفی و مورد تعقیب قرار گیرند.
آقای کیم پیترسون شهروند کانادا پس از اطلاع از سخنرانی کوتلر با کمال تعجب از او میپرسد: «تهدید دولت به قوم کشی؟ اسراییل بیش از ۶۰ سال مشغول قوم کشی مردم فلسطین است. کدام «خطر تروریزم» مد نظر آقای کوتلر است؟ تروریزم اصلی توسط موساد در ایران پیاده میشود. شما دربارهی ضرب و شتم علیه مردم ایران صحبت میکنید؟ آیا کشت و کشتار فلسطینیها در زمینهای اشغالی توسط پلیس و افراد نظامی اسرائیل را مد نظر دارید؟ شما به عنوان یک صهیونیست ایدئولوگ چگونه میتوانید چنین حرفهایی را بر زبان بیاورید در حالی که این گفتهها زیبندهی اسرائیل است. اسرائیل سلاح هستهای دارد در حالیکه ایران را به «تلاش برای دست یافتن به سلاح هستهای» متهم میکنند.»
لازم به یادآوری است که شانزده سازمان اطلاعاتی ملی آمریکا در نوامبر ۲۰۰۷ به دنیا اعلام کردند که ایران برنامهی سلاح هستهای ندارد. این ارزیابی در سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ هم تکرار شد که همچنان بر قوت خود باقی است. افزون بر این، با وجود اینکه، مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی سازمان ملل، آقای آمانو، تحت فشار آمریکا و اسرائیل مجبور به تهیهی گزارش تندتری شد، اما سازمانهای اطلاعاتی آمریکا همچنان بر این باورند که ایران به سوی ساخت سلاح اتمی پیش نرفته است.
آیا اپوزیسیون خارج نشین و خانوادههای شهدای زندانیان سیاسی دههی ۱۳۶۰ میتوانند از کسی که همراه با لابی اسرائیل در تحریک اذهان عمومی به «قوم کشی ایرانیان» فعالیت میکند بخواهند دادستان ارشد تریبونال ایران شود و «عدالت» را برای آنان به ارمغان بیاورد؟ آیا پیام اخوان که در پیشنهاد تحریمهای خانمانسوز علیه ملت ایران با صهیونیست ایدئولوگ – ایروین کوتلر – همکاری داشته است میتواند بیطرفانه حقایق را ببیند؟ آیا این خود مغرضانه نیست؟ لطفن بار دیگر به تیتر گزارش ۲۰۱۰ که به امضاء پیام اخوان، ایروین کوتلر، آلن دورشوویتزو الی ویزل، از لابی اسراییل رسیده است توجه کنید:
«خطر هستهای، قوم کشی و نقض حقوق در ایران: پذیرش مسئولیت برای جلوگیری از خطر»
آیا اپوزیسیون و خانوادههای شهدا میتوانند به کسی که برنامهی هستهای قانونی ایران را به سلاحی علیه ملت ایران تبدیل کرده است و آن را به «حقوق بشر» گره زده است ولی با بیش از ۱۰۰۰۰ بمب اتم آمریکا و اسرائیل کاری ندارد اعتماد کنند؟
کیم پیترسون خطاب به کوتلر میگوید:
«شما به عنوان یک وکیل میدانید که قبل از محکوم کردن افراد، آنها باید بیگناه محسوب شوند. ایران «متهم» است میخواهد به سلاح هستهای دست یابد، در حالی که اسرائیل دههها است که غیرقانونی دست به ساخت سلاح هستهای زده است و در زرادخانهی خود انبار کرده است. [در ضمن] شما اشارهای به این موضوع نکردهاید که ایران خواهان یک خاورمیانهی تهی از سلاح هستهای است.»
گفتههای آقای کیم پیترسون را باید واژه به واژه برای حقوقدانان در خدمت امپراتوری و حامیان سازمان تروریستی مجاهدین، ایروین کوتلر و پیام اخوان تکرار کرد، زیرا این اولین بار نیست که پیام اخوان برای کمک به اهداف امپراتوری از «اسناد» مشکوک استفاده میکند.
طی سالیان گذشته، به خصوص ازاوایل سال ۲۰۰۷ به این طرف، جلساتی در پارلمان کانادا تشکیل شد که پیام اخوان، هاله برومند، نازنین افشین جم، رامین جهانبگلو، شیرین عبادی و عباس میلانی به عنوان شاهد در این جلسات شرکت کردند. در طی این جلسات، بحثهایی در زمینهی حقوق بشر، تحریم ایران به منظور جا انداختن «ایران هستهای و ناقض حقوق: تحریک به قوم کشی یهودیان و نابودی اسراییل» با حضور افراد نامبرده در گرفت که حاصل آن گزارش ۲۰۰۸ و سپس ۲۰۱۰ بود که به امضا این افراد و نئوکانهای جنگ طلب رسید.
در نشست نخست سی و نهمین جلسهی پارلمان کانادا، که در بیست و هفتم مارس ۲۰۰۷ تشکیل شد، آقای جیسون کنی (Jason Kenney) به عنوان گردانندهی جلسه، با پیام اخوان و نازنین افشین جم به عنوان شاهد، و عدهای دیگر از شهروندان کانادا به بحث نشستند و این افراد پیشنهادات خود مبنی بر فشار بیشتر بر ایران از طریق «تحریمهای هدفمند»، تحریم دیپلماتیک، تشویق دولت کانادا به حمایت مالی از انجیاوها (NGO) در بین زنان، جوانان، کارگران ایران و ایرانیان در کانادا، حمایت از انقلاب مخملی در ایران، تشویق و تحریک ایرانیان به ترک کشور و مهاجرت به کانادا (افشین جم) و اتهام دروغین «تحریک به قوم کشی و نابودی اسراییل» (پیام اخوان)، گره زدن برنامه هستهای قانونی به «حقوق بشر» (پیام اخوان)، تلاش برای محکومیت ایران با جرم «جنایت علیه بشریت» (پیام اخوان)، راهاندازی کمیسیونهای «حقیقت یاب» جهت جا انداختن ایران به عنوان «خطر علیه صلح جهان» (پیام اخوان) که دروغی بیش نیست، مورد بحث قرار گرفت.
طنز تلخ در این است که حقوقدانان امپراتوری نظیر پیام اخوان نتایج نظرسنجیهای مختلفی که در نقاط مختلف جهان انجام شده است را به پشیزی بها نمیدهند و آنها را به بوتهی فراموشی میسپارند. برای اطلاع این حقوقدانان باید گفت که نظرسنجیهای مختلف مردم جهان بارها نشان دادهاند که آمریکا با داشتن محکومیت جنایت علیه بشریت و بیش از ۴۰ درصد از سلاحهای کشتار جمعی جهان ، تجاوز به کشورهای مختلف با دلایل دروغین، قتل عام میلیونها نفر از شهروندان بیگناه ، استفاده از سلاحهای کشتار جمعی از جمله بمب اتم در ژاپن، استفاده از سلاحهای ضدزره دارای اورانیوم رقیق شده (DU) در عراق، استفاده از تروریزم برای پیشبرد اهداف، برپایی بیش از ۹۰۰ پایگاه نظامی در کشورهای مختلف که بیشتر پایگاهها در خاورمیانه ایران را محاصره کردهاند و جان ملت ایران را هدف قرار دادهاند و اعمال شکنجه و تجاوز جنسی به شهروندان کشورهای اشغالی در پایگاههای نظامی، بدون شک بزرگترین خطر علیه صلح جهان است.
در نظر سنجی اکتبر ۲۰۰۳ مردم کشورهای اتحادیهی اروپا از لیست ۱۵ کشور ارائه شده، اسرائیل با ۵۹ درصد به عنوان بزرگترین خطر علیه صلح جهان به دنیا معرفی شد. نظرسنجی بینالمللی زاگبی در سال ۲۰۱۰ نشان داد که ۸۰ درصد از مردم عرب، اسرائیل را بزرگترین خطر علیه صلح جهان میدانند. در همان نظرسنجی، ۷۷ درصد از مردم عرب از برنامهی هستهای ایران حمایت کردند.
با وجود این، حقوقدانان امپراتوری در صددند ایران را با کمک تریبونال ایران و «مرکز اسناد» که توسط سازمان سیا در نیوهیون (New Haven) تأسیس شد به عنوان بزرگترین «خطر علیه صلح جهان» در دنیا جا بیاندازند تا به اهداف امپراتوری کمک برسانند. در نتیجه حقوقدانان کمیسیون «حقیقت یاب» با همکاری حقوقدانان دیگر این تریبونال، از جمله اریک دیوید، سعی دارند سازمان تروریستی مجاهدین را با محکوم کردن ایران در این تریبونال غسل دهند تا بتوانند چهرهی این سازمان را بزک کنند و برای تجاوز به ایران مورد بهره برداری قرار دهند. آیا خانوادههای شهدا و اپوزیسیون همراه با امپریالیسم از وقایع ده سال اخیر هم بی اطلاع اند؟ آیا آنها از هشدار ژنرال ولزلی کلارک که گفت: «دولت آمریکا برنامه دارد در عرض ۵ سال هفت کشور، که ایران هم جزو آنست، را به زیر کشد و تجزیه کند» بی خبرند؟ یا خدای نکرده میخواهند در صف تجزیه طلبان جا بگیرند؟ حامیان تریبونال باید پاسخ بدهند.
آیا خون صدها هزار ایرانی و عراقی در جنگی که عراق با پشتیبانی غرب (و شرق) به رهبری آمریکا و حمایت مالی سران مرتجع دول عرب بر ایران تحمیل کردند و دست کم ۶۰۰۰۰۰ نفر را به کشتن دادند، کم رنگتر از خون عزیزان خانوادههای شهدا حاضر در این تریبونال است؟ آیا خون دانشمندان ایران که توسط موساد با همکاری مجاهدین خلق ریخته شد و هواداران این سازمان امروز از سخنگویان اصلی این تریبونال غیر مردمی هستند کم بهاتر از خون عزیزان شهدای حاضر در این تریبونال است؟ سازمان مجاهدین خلق سالهاست با اسرائیل و نئوکانهای جنگطلب همکاری دارد . مقالات متعددی دربارهی نقش موساد و سازمان مجاهدین در ترور دانشمندان ایرانی نوشته شده است. آقای اریک دیوید رئیس مرکز حقوق بینالملل دانشگاه بروکسل و یکی از حقوقدانان دست اندرکار تریبونال، در یک قضاوت حقوقی نظر داد که نام سازمان مجاهدین میتواند از لیست تروریستی خارج شود و با این کار کمک بزرگی به اسرائیل کرد. نظر حقوقی اریک دیوید در بیرون آوردن نام این سازمان از لیست تروریستی کشورهای اتحادیهی اروپا حیاتی بوده است. شگفتانگیز نیست که هواداران مجاهدین و لابی تجزیهطلبان (برومند) از سخنگویان اصلی این تریبونال باشند.
آقای پیام اخوان درجلسات پارلمان کانادا با ترسیم دولت ایران به عنوان دولتی اقتدارگرا، غیرمسئول و ایدئولوگ که با غرب سازش ندارد و آمریکا ستیز و اسرائیل ستیزاست صحبت خود را شروع کرد. او در حقیقت تمام فساد سیستم اقتصادی و سیاسی حاکم بر جهان به رهبری زرسالاران که لقب «رهبر جوان جهان» برای قدردانی از خدمات آقای اخوان به ایشان دادهاند را به «ذات» رژیم ایران گره زد.
پیام اخوان، ایران را به دو شقه تقسیم کرد. شقهی اول، ایران رادیکال با نقشآفرینی آقای محمود احمدینژاد و حامیان او و شقهی دوم ایرانی که با جنبشهای گوناگون از جمله زنان (حتمن جنبش فعالانی نظیر خانم شادی صدر!) به یک جامعهی پویا که برای تقویت «جامعهی مدنی» تلاش میکند را ترسیم کرد. او گفت:
«کانادا باید در نظر داشته باشد که این واقعیت، یک سیاست خارجی ظریف را میطلبد که از یک طرف رادیکالهایی که مقابل خواستههای اکثر مردم ایران ایستادهاند را ایزوله کند و همزمان به قوی کردن جامعهی مدنی کمک رساند تا در دراز مدت منافع جامعه بینالمللی از لحاظ ثبات منطقه و خواستهی مردم ایران تأمین شود.»
منظور آقای پیام اخوان از «رادیکالها» افرادی نظیر آقای محمود احمدی نژاد است که در انتخابات ۲۰۰۹ با بیش از ۶۱ درصد آراء برای بار دوم بر مسند ریاست جمهوری نشست. پیام اخوان، یکی از حامیان موج سبز که شهروند کاناداست علیه «کودتای انتخاباتی» با همکاری شیرین عبادی، نازنین افشین جم و هادی قائمی تظاهراتی در کشورهای مختلف غرب برپا کرد و به سخنرانی علیه دولت ایران پرداخت. ایشان، اما، برای اثبات «تقلب انتخاباتی» تاکنون سندی ارائه نداده است.
او یادآور شد که غرب تا به حال به حقوق بشر «توجه» لازم نکرده است، اما اکنون این فرصت مهیا شده است. سپس پیشنهادات خود مبنی بر «سیاست خلاق» در رابطه با ایران را بدین گونه شرح داد:
«معتقدم که ما همزمان به تحریمهای «هدفمند»، که اجزاء و افراد بخصوصی از رژیم را مد نظر میگیرد و در ضمن به جامعهی مدنی ایران هم قدرت میدهد نگاه داشته باشیم.»
پیام اخوان در مورد اعمال سیاستهای ویژه چنین گفت: «دولت کانادا باید پروندهی زهرا کاظمی را دنبال کند». او یادآوری کرد که نخست وزیر کانادا عالیجناب استیون هارپر که شهامت بینظیری در این موارد دارد دستور دستگیری فرد درگیر در این پرونده را داد که هم از لحاظ پرنسیپ بسیار مهم بود و هم سر و صدای زیادی در ایران کرد، اما تاکنون کسی دنبال این کار را نگرفته است. اخوان گفت: «بعضی از افراد معتقدند یکی از عللی که کانادا این جریان را دنبال نکرده است این است که دسترسی به اسناد و مدارک این پرونده را ندارد». او گفت معتقدم این بحث بیهوده است. اسناد بسیاری در خارج از کشور دربارهی این پرونده موجود هست و ادامه داد که «شهادت دکترهای دستاندر کار پروندهی کاظمی که به کانادا پناهنده شدهاند موجود هست.»
در اینجا باید یادآوری کرد که عدهای از ایرانیان به دلایل مختلف (که ممکن است گرفتن ویزا و اجازهی اقامت در غرب!) دست به هر کاری میزنند. بطور نمونه، عدهای از خبرنگاران «حقوق بشر» دروغ «ترانهی موسوی» را در رسانههای غربی تبلیغ کردند. لطفن برای اطلاع بیشتر لینک زیررا کلیک کنید.
خانم نازنین افشین جم در مقابل سئوال یکی از حاضرین در جلسه که چرا مذاکره با ایران سودی ندارد میگوید:
«من دوست ندارم مانند اروپائیان با حقهی مذاکرات بیشتر اما در حقیقت برای کسب «خشنودی» دولت ایران تلاش کنم.»
خانم افشین جم که از زمان طفولیت به کانادا رفته و در آنجا بزرگ شده است، اکنون در کنار وزیر دفاع کانادا – که در قتل عام اخیر مردم لیبی از طریق ناتو شرکت داشت و بیش از ۵۰۰۰۰ نفر از مردم لیبی، از جمله خانوادهی قذافی را از صحنهی روزگار محو کرد- قرار گرفته است و وقاحت را تا به آنجا میرساند که خود را به عنوان نمایندهی غیر رسمی مردم ایران معرفی میکند و به خود اجازه میدهد که در امور یک کشور مستقل با بیش از چند هزار سال تمدن دخالت کند و برای آن نقشهی راه بکشد. خانم افشین جم سپس میگوید: «تنها راه حل این است که از مبارزات مردم ایران برای حقوق مدنی دفاع کنیم و از «جنبش زنان» و «جوانان» بخواهیم برای ایرانی دموکراتیک دست به اعتراضات خیابانی بزنند. ما قبلن شبیه این نوع انقلابات رنگی و مخملی را در اروپای شرقی، آفریقای جنوبی و آمریکای لاتین تجربه کرده ایم». (حتما منظور ایشان هائیتی و ونزوئلا است که انجیاوهای این کشورها تحت حمایت مالی کانادا علیه رهبران این دو کشور فعالیت داشتند که غیرقانونی است. کانادا و آمریکا سعی کردند با کمک انجیاوهای مورد حمایت موسسهی NED (که بنا بر برخی شواهد مهم همان سازمان سیاست، و کارهایی که سازمان سیا نمیتواند انجام دهد از طریق آن انجام میشود) «تغییر رژیم» صورت دهند و چاوز را از سمت خود ساقط کنند اما موفق نشدند.)
یادتان باشد این پیشنهادات در مارچ سال ۲۰۰۷ قبل از اعتراضات خیابانی انتخابات ۲۰۰۹ ارائه شد. این مساله به خودی خود چیزی را نشان نمیدهد. دلایل داخلی متعددی در بروز ناآرامیهای سال ۱۳۸۸ (۲۰۰۹) در ایران وجود داشت. اما نمیتوان نقش خارجی عواملی که نمونههایش در بالا ذکر شد در تشدید ناآرامیها و خارج کردن آن از مسیر طبیعی خود (اعتراض به انتخابات به سمت تغییر رژیم) را نادیده گرفت.
خانم افشین جم مانند آقای پیام اخوان از تحریمهای غیرانسانی علیه ملت ایران دفاع میکند. در ضمن پیشنهاد میدهد که روابط اقتصادی ایران – کانادا زیر نظر گرفته شود و سرمایهگذاری در ایران را متوقف کنند و در کانادا محدود، تا اقتصاد ایران فلج شود و پروسهی تغییر رژیم صورت گیرد. افکار خانم افشین جم به ایدههای لابی اسراییل مانند آقای استیون هارپر نزدیکی زیادی دارد.
«Then we should engage in track two diplomacy, providing funding for political dissidents, labour unions and human rights activists, and grants to different NGOs here in Canada, to work alongside with NGOs in Iran. It would be great to provide funding to those in Iran, but again, I add the side note that we need to be careful, because if they receive money from abroad, they could be deemed spies and be imprisoned. It has to be very, very carefully done. Also Canada should provide educational scholarships, fellowships, exchanges, and offers of workshops to Iranian people to come here to Canada. We should allow more refugees from Iran into the country, and we should orchestrate a team of observers with other UN members to investigate and inspect prisons and the treatment of prisoners in Iran.»
این «فعال حقوق بشر» سپس به حاضرین حکم میکند «کانادا نباید در ایران سرمایهگذاری کند چون سقوط رژیم بسیار نزدیک است.» ایشان در نظر نمیگیرد که شکم گرسنه و ویرانی اقتصادی دموکراسی به ارمغان نمیآورد، با این حال به خود اجازه میدهد برای یک کشور مستقل «نقشهی راه» بکشد.
از طرف دیگر ایروین کوتلر وارد بحث میشود. او هم نظیر پیام اخوان و افشین جم عاشق تحریمهای «هدفمند» علیه اقتصاد و برنامهی هستهای قانونی ایران است و میخواهد بداند پیام اخوان چه تحریمهایی را در نظر دارد. آقای کوتلر در پایان، موضوع دلخواه خود یعنی دروغ «تحریک رهبران ایران برای کشتن قوم یهود» را دوباره تکرار میکند.
پیام اخوان برای شرح موانع بیشتر علیه اقتصاد ایران و برنامهی هستهای – که ایران جزو امضا کنندگان معاهده منع گسترش سلاح هستهای است (ان پی تی) – میگوید: «در مورد تحریمهای «هدفمند» علیه برنامهی هستهای، باید بگویم که هم اکنون فکرها روی منع سفر افراد دولتی و بستن حسابها و اعتبارها متمرکز شده است.»
لازم به یادآوری است که اسرائیل از امضا کردن «انپیتی» سر باز میزند و در حدود ۲۰۰ تا ۳۵۰ بمب اتمی دارد و به موسسات نظارتی بینالمللی نیز اجازه نمیدهد از تأسیسات هستهای این کشور بازدید کنند و آن را زیر نظر بگیرند. در ضمن اسرائیل ناقض اکثر قطعنامههای سازمان ملل است و قوانین بینالمللی را به سخره گرفته است، اما حقوقدانان حاضر در تریبونال ایران که قصد دارند ایران را محکوم کنند، نه تنها در مقابل جنایتهای اسرائیل و آمریکا علیه ایران ساکت نشستهاند بلکه از تخصص خود برای پیاده کردن اهداف امپراتوری در کشورهایی نظیر یوگسلاوی، سودان، رواندا و اکنون ایران کمک میگیرند.
آقای پیام اخوان در مورد شرایط مناسب برای محکومیت دستاندرکاران پروندهی خانم کاظمی میگوید: همان طوری که همکارم آقای جارد جنسر (Jared Genser) توصیه کرد، میتوانیم این بحث را در سازمان ملل تقویت کنیم و در شورای امنیت شروع کنیم به وصل کردن مسالهی هستهای به وضع «حقوق بشر» ایران. در ضمن میتوانیم آنها را در امر تحریمهای «هدفمند» بیشتر، ممنوعیت سفر و بستن حسابها و داراییها تشویق کنیم و آن را شامل آن بخش از حکومت که مرتب جنایت علیه بشریت شده است نیز بکنیم.
«We can encourage the discussions in the United Nations, including my colleague Mr. Genser’s recommendation that in the Security Council we begin to link the nuclear issue to the human rights situation within Iran and encourage the extension of targeted sanctions, travel bans, and asset freezes to also include elements of the leadership implicated in crimes against humanity.»
پیام اخوان پیش از این «نسل کشی در دافور» همراه با «نجات دارفور» – یک سازمان اسرائیلی – علیه البشیر رییس جمهور سودان به نفع اهداف غرب تبلیغ کرد. اخوان تعداد کشته شدگان به دست قوای البشیر را ۳۰۰۰۰۰ نفر تخمین زد
و دادگاه لاهه بر مبنای نسل کشی برگه دستگیری البشیر را صادر کرد. این در حالی است که پروفسور محمود ممدانی استاد دانشگاه کلمبیا با استفاده از آمار و ارقام دولت آمریکا و سازمان بهداشت تعداد کشته شدگان را به مراتب کمتر (حدود ۶۰۰۰۰) تخمین میزند
که از این تعداد مرگ ۸۰ درصد در اثر سیاستهای غلط تقسیم زمین توسط امپراتوری انگلیس در اوایل قرن بیستم، تغییرات آب و هوا و تبدیل زمینهای قابل کشت به کویر و در نتیجه قحطی بوده است نه نسل کشی (با انگیزههای قومیتی) که پیام اخوان و «نجات دارفور» تبلیغ میکردند. ۲۰ درصد بقیه هم شامل کشته شدگان از هر دو طرف بودند (شورش و ضد شورش) یعنی شامل نیروهای امنیتی دولتی و قوای شورشیان.
پخش افسانهی «نسل کشی» توسط پیام اخوان، ایروین کوتلر و سازمان «نجات دارفور» برای محکومیت البشیر صورت گرفت. سودان یکی از هفت کشور مورد هدف آمریکا است که باید به نفع غرب واسراییل کنترل و تجزیه شود. چارلز جیکوبز از یهودیان صهیونیست بیثباتی سودان را با کارزار «بردهداری کودکان» شروع کرد که منجر به تجزیهی جنوب این کشور شد. سودان جنوبی امروز با اسرائیل روابط دیپلماتیک دارد و تعداد زیادی از اسرائیلیان در جنوب سودان – نظیر شمال عراق – به «فعالیتهای اقتصادی» مشغولند. آمریکا و اسرائیل اکنون با کمک «ستارگان سازمان سیا» و حقوقدانان خود برای تجزیهی دافور فعالیت دارند.
بنابراین، این اولین بار نیست که آقای پیام اخوان برای فریب اذهان عمومی به وارونه نشان دادن حقایق دست میزند.
حالا همین افراد در نقاط مختلف دنیا سعی دارند با پروپاگاندا، جنگی دیگر علیه ایران راه اندازند تا تغییر رژیم صورت بدهند. آنها برای پیاده کردن چنین طرحی سالهاست برنامهریزی میکنند و با شرکت در جلسات پارلمانی، کنفرانسها و گردهماییهای فوروم امنیتی هالیفاکس، که در نشست سال ۲۰۱۰ جنگ علیه ایران را امکانپذیر معرفی کردند، در کنار افرادی نظیر جان مک کین، ایهود براک، پیام اخوان، رامین جهانبگلو و لئون پانهتا به تبادل نظر مینشینند.
فوروم هالیفاکس بخش کانادا برای امنیت «نظم جهان»، توسط دولت کانادا حمایت مالی میشود که در سال ۲۰۱۱ بیش از ۷.۵ میلیون دلار کمک مالی از دولت کانادا دریافت کرد.
در جلسهی نوامبر ۲۰۱۰ فوروم امنیتی هالیفاکس، افرادی نظیر کاندالیزا رایس، مک کین، ایهود باراک و لیندزی گراهام از کنگرهی آمریکا شرکت داشتند. گراهام یکی از جمهوریخواهان جنگ طلب حامی اسرائیل است که به لایحههای کنگره که اغلب توسط لابی اسرائیل علیه ایران دیکته میشوند رأی مثبت داده است.
سازمان سیا با تأسیس «مرکز اسناد» و سپردن آن به پیام اخوان و خواهران برومند، رویا حکاکیان و شوهرش رامین احمدی پروسهی «سندسازی» را سرعت داد تا «خطر ایران علیه صلح جهان» با استفاده از اهریمنسازی ایران به نفع «نظم نوین» که «اسرائیل بزرگ» را هم در بر دارد پیاده شود. ملت ایران از خود میپرسد چرا پارلمان کانادا که روی «حقوق بشر» و «قوم کشی» در ایران این طور تاکید میکند، در مقابل از جنایت علیه بشریت کشورهایی مثل آمریکا یا اسرائیل با پروندهی سیاهی که دارند شکایتی ندارد؟
ملت ایران بیش از این نمیتواند به افرادی نظیر ایروین کوتلر حامی سازمان تروریستی مجاهدین و همکاران او پیام اخوان دادستان ارشد تریبونال ایران و گردانندهی «مرکز اسناد» ، خواهران برومند و سخنگویان تریبونال با بهانهی «حقوق بشر» در امر بیثباتسازی ایران به امپراتوری کمک رسانند. این افراد حقوق بشر کشورهای محل زندگی خود و متحدان این دول نظیر اسرائیل، بحرین، عربستان سعودی، ترکیه (که بنا به برخی فهرستها بالاترین رقم ژورنالیستهای زندانی در دنیا را از آن خود کرده است) را رها کردهاند و با تبلیغات دروغ به ایران هراسی و اهریمنسازی برای بیثباتی کشور دامن میزنند.
این در جایی است که آمریکا و ناتو، که کانادا و ترکیه عضو آن هستند، روزانه افراد بیگناه را به بهانهی مبارزه با «القاعده» ترور میکنند اما پیام اخوان و سخنگویان این تریبونال همچنان ساکتاند. این افراد حتی ترور دانشمندان ایرانی توسط اسرائیل که کانادا از حامیان این کشور است و اخیرا وزیر دفاع آن، پیتر مک کی، گفت که امنیت اسراییل را امنیت کانادا میداند که منجر به اعتراض عدهای از شهروندان کانادا مانند کیم پیترسون (Kim Petersen) سردبیر روزنامه اینترنتی دسیدنت ویس Dissidentvoice شد را هم به بوتهی فراموشی میسپارند.
آقای کیم پیترسون در تاریخ بیست و سوم ژوئن ۲۰۱۲ در مقالهی خود علیه پیتر مک کی و سیاست صهیونیستی کانادا مبنی بر حمایت از اسرائیل تحت عنوان «دربارهی خطر علیه اسراییل و کانادا» نوشت:
«کدام کشور خطر اصلی در خاورمیانه است؟ ایا لبنان به اسرائیل حمله میکند یا اسرائیل است که به لبنان حمله کرده است؟ آیا سوریه به اسرائیل حمله میکند یا اسرائیل به سوریه حمله میبرد؟ آیا غزه به اسرائیل حمله میکند یا اسرائیل است که به غزه حمله کرده است؟ آیا عراق به اسرائیل حمله کرد یا اسرائیل بود که عراق را مورد حمله قرار داد؟ آیا ایران هرگز به اسرائیل حمله کرده است یا اسرائیل است که ایران را مورد حمله قرارداده است؟»
حقوقدانان کانادایی نظیر پیام اخوان و ایروین کوتلر با نادیده گرفتن این نکته از دولت کانادا میخواهند تحریمهای بیشتر علیه ایران اعمال کند و از ورود رهبران ایران به کانادا جلوگیری به عمل آورد.
فراموش نکنیم کابینهی آقای بیل کلینتون با استفاده از سیاست «مهار دو گانه» که توسط مدیر اجرائی آیپک (AIPAC)، مارتین ایندیک، علیه ایران و عراق طرح شده بود، تحریمهای ضد انسانی با بهانهی «سلاحهای کشتار جمعی» صدام حسین که دروغی بیش نبود را به اجرا در آورد که منجر به مرگ بیش از ۶۵۰۰۰۰ نفر از مردم عراق شد. اکثر قربانیان تحریمها کودکان پنج سال به پایین بودند. سپس وزیر خارجهی کابینهی آقای کلینتون، خانم مادلین آلبرایت، در مه ۱۹۹۶ طی مصاحبهای در برنامهی «۶۰ دقیقه» کانال سیبیاس در مقابل این سوال که آیا نابودی بیش از پانصد هزار نفر از مردم عراق بر اثر تحریمهای غیرانسانی ارزش دارد؟ با بی اعتنایی پاسخ داد: بله، ارزش دارد. چرا حقوقدانان امپراتوری در مورد سلاحهای کشتار جمعی اسرائیل و آمریکا که در غزه و ژاپن، عراق و بسیاری جاهای دیگر مورد استفاده قرار گرفت هیچ اعتراضی ندارند اما در مقابل برنامه هستهای قانونی ایران جبهه گرفتهاند و تحریمهای مرگآور پیشنهاد میدهند؟
پیام اخوان مانند مادلین آلبرایت از سیاستهای غرب از جمله تحریمهای غیر انسانی، که خود جنایت علیه بشریت است، بدون هیچ تأملی حمایت کرده و میکند و به همین سبب در تهیهی بیانیهی مغرضانهی ۲۰۱۰ با تحریمهای «هدفمند» با همکاری ایروین کوتلر و نازنین افشین جم شرکت داشت. او از تحریمهای بیانیه پشتیبانی کرد و با امضاء خود آن را تأیید نمود.
بخشی از اپوزیسیون خارج نشین اصرار دارد پیام اخوان تحریمهای تحمیلی علیه ملت ایران را محکوم کند. باید گفت: آیا از کسی که تحریمها را پیشنهاد داده و با امضاء خود آن را تأیید کرده است و سپس در پارلمان کانادا از دست اندرکاران آن تشکر کرده است میتوان انتظار داشت آنها را محکوم کند؟ ما تاکنون چنین عملی را حتی از یک «دیوانهی روانی» هم ندیدهایم!
نقد بیانیه توسط سازمان کاناداییهای حامی عدل و صلح در خاورمیانه
در تاریخ نهم دسامبر ۲۰۰۸ نسخهی اول بیانیه به نام:
“The Danger of a Genocidal and Nuclear Iran: A responsibility to Prevent Petition”
«خطر ایران قوم کش و هستهای: پذیرش مسئولیت برای جلوگیری از خطر» منتشر شد که به امضاء نئوکانهای حامی اسراییل، نظیر بیانیه ۲۰۱۰، رسید. محتوای این بیانیه بر مبنای پروپاگاندای دروغ تنظیم شده بود.
اما پیام اخوان و همدستانش همچنان به تبلیغات دروغ این بیانیه علیه ایران با کمک سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، کانادا، انگلیس و هلند ادامه میدهند. سازمان CJPME در مقدمهی این نقد نوشت:
بیانیهی «خطر ایران قوم کش و هسته ای: پذیرش مسئولیت برای جلوگیری از خطر» کارزاری است یک جانبه که برای اهریمن سازی و منزوی کردن ایران به نثر کشیده شده است. این بیانیه با تضعیف گفتمان، روشهای رادیکال و غیر مسئولانه را تشویق میکند و با سادهنگری به پیچیدهگیهای ژئوپولیتیک، مسائل را مبهم ارائه میدهد تا از هر گونه بحث خردمندانه جلوگیری کند. این بیانیه برمبنای منابع غیرموثق و مشکوک، تکیه بر ترجمههای نادرست، مطالب عوام فریب و تحریف حقایق نوشته شده است. در نتیجه کسی نمی تواند آن را جدی یا غیر مغرضانه بداند.
این نقد، سپس با استفاده از مثالهایی از متن اصلی نکات آورده شده در مقدمه را به اثبات میرساند. برای نمونه این سازمان مینویسد: یکم، این بیانیه برای اثبات مطالب خود از منابع مشکوک استفاده میکند. دوم، برای اثبات دلایل ذکر شده از ترجمههای ناموثق کمک میگیرد. سپس ادامه میدهد:
معمولا منابع اصلی به منابعی گفته میشوند که از شاهد یا مطالب اصلی استفاده کرده باشد. در نتیجه، متن پیاده شده باید شرح اتفاقات و بیان واژه به واژه نامهها، مصاحبهها و غیره باشد. آقای اروین کوتلر برای اثبات اتهام خود مبنی بر «قوم کشی یهودیان و نابودی اسراییل» توسط رهبران ایران، از مطالب مقالهای تحت عنوان «حماس اعلام قوم کشی میکند» که توسط دیوید لیتمن (David G. Littman) در مجلهی بینهایت دست راستی «فرانت پیچ» (FrontPage) منتشر شده بود کمک میگیرد. آقای کوتلر نقل قولی را که در این مقاله به رهبر ایران نسبت داده شده است از نقل قول شخص دیگری بنام پاتریک دونی (Patrick Deveny) (که در همین مجله دست راستی در زمانی دیگر چاپ شده بود) گرفته است که او هم این نقل قول را از روزنامه «دیلی تلگراف » تاریخ اول ژانویه ۲۰۰۰ بازگو کرده است و آن را برای محکوم کردن رهبران ایران بکار میگیرد. اروین کوتلر در حقیقت از کسی نقل قول میآورد که خود نقل قول را از کسی دیگر، که آن شخص هم از منبع نامشخص دیگری که در سال ۲۰۰۰ انتشار یافته بود گرفته است. آقای کوتلر برای اثبات صحت مطالب خود مبنی بر قصد رهبران ایران برای «قوم کشی مردم یهود و نابودی اسراییل» از منابع سازمانهایی که حامی اسرائیلاند و برای اسرائیل لابیگری می کنند نظیر مجمع ضد افترا (Anti Defamation League) و موسسهی تحقیقاتی مدیای خاورمیانه «ممری» (MEMRI) که رسانههای عرب و پارسی را برای یافتن مطالب ضد اسرائیلی دنبال میکنند، به عنوان منابع اصلی ارائه میدهد. همینطور از مجلهی بینهایت دست راستی «فرانت پیچ» برای این منظور کمک میگیرد.
منتقد این بیانیه مینویسد: آقای کوتلر بیست بار از ترجمههای ناموثق «ممری» برای اثبات نظر خود یاری گرفته است. دارندهی موسسهی ممری فردی است بنام ایگال کارمن (Yigal Carmon) که اسرائیلی است و ۲۲ سال در سرویس اطلاعاتی ارتش اسراییل خدمت کرده است. ممری به دنبال مطالب تحریککننده یا نفرتانگیز در جهان اسلام است که آنها را ترجمه و برای تیره کردن چهرهی مسلمانان به طور گسترده در جهان پخش کند. آقای ایگال کارمن مسلما بیطرف نیست. اما این رسانه مطالب تحریک کننده یا نفرتانگیزی که اسرائیلیان یا یهودیان علیه اعراب و مسلمانان میگویند را پوشش نمیدهد.
نقد را دنبال می کنیم: این بیانیه انتقادات رهبران ایران از صهیونیزم را معادل حمله علیه اسرائیل معرفی میکند و آن را به حساب اهریمنسازی اسرائیل و یهودیان برای «قوم کشی یهود» میگذارد. شاید حقهی آقای کوتلر و امضاکنندگان این بیانیه برای خوانندگان بیاطلاع از حساسیتهای خاورمیانه موثر باشد، اما افراد با اطلاع میدانند که مساوی قراردادن صهیونیزم – که یک ایدئولوژی است – با اسرائیل و قوم یهود مغالطه است.
پیام اخوان و امضاکنندگان چنین بیانیههایی که پروسهی اهریمنسازی و انزوای ایران را دنبال میکنند طبق استدلال خودشان، در راستای آماده کردن جو بینالمللی برای «قوم کشی ایرانیان» حرکت میکنند که باید محکوم گردد.
در اینجا باید یادآور شد که عدهای از امضاکنندگان این بیانیه مانند الی ویزل، مورتیمر زاکرمن، ایروین کوتلر، خوزه ماریا ازنار (نخست وزیرقبلی اسپانیا و راستگرا) عضو هیات مشورتی موسسهی میدیای خاور میانه «ممری» هستند.
در پایان باید بگویم که ایروین کوتلر از حامیان گروه تروریستی مجاهدین است. کوتلر و دیگر امضا کنندگان این بیانیه مانند آلن دورشوویتز و الی ویزل (نوام چامسکی لقب شیاد را به القاب او اضافه کرده است)، همراه با رودی جولیانی و دیگران به نفع خارج کردن نام مجاهدین از لیست تروریستی فعالیت میکنند. باید به آقای پیام اخوان تبریک گفت.
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.
این بیانیه را گروهی از فعالان چپ در واکنش به کمپینی که از سوی برخی از فعالان سیاسی اسرائیل در مخالفت با حمله نظامی به ایران به راه افتاده نوشتهاند و به نقد آن و حرکتهای مشابه آن پرداختهاند. متن بیانیه را دوستی برایم ارسال کرد و از من خواست اگر با آن موافقم به جمع امضا کنندگان آن ملحق شوم. متن را خواندم و اگر چه با کلیت آن موافق هستم (بیانیه حاوی نکتههای بسیار مهمی است)، اما به خاطر چند نکته نمی توانم آنرا امضا کنم (فرضا در جایی در پایان به حاکمیت نامشروع ایران اشاره شده که من با آن موافق نیستم. از نظر من نظام سیاسی در ایران علیرغم همه ضعفهایی که دارد هنوز مشروع است و روی این «هنوز» هم البته تاکید میکنم، یعنی مشروعیت نظام را چیزی مطلق نمیدانم). به هر حال بهتر دیدم به جای این که به کلی بیانیه را نادیده بگیرم، آن را بازنشر کنم و تایید یا رد محتوای آنرا به عهده شما بگذارم.
«برای صلح؛ برای فلسطین»
این روزها که بر طبل حملهی نظامی به ایران کوبیده میشود، گروهی از مردم اسرائیل کمپینی را در مخالفت با جنگ احتمالی دولتمردان اسرائیلی و آمریکایی علیه ایران آغاز کرده و به واسطهی آن پیامهای حاوی دوستی و احترام خود را برای مردم ایران میفرستند؛ البته از موقعیتی فرادست و با این پیام که ما «هرگز به ایران حمله نخواهیم کرد». گروهی از ایرانیان نیز متقابلاً پیام دوستی و احترام به مردم اسرائیل فرستاده، و ضمن اعلام برائت از جنگطلبیِ دولتشان، با حملهی نظامی به ایران مخالفت کردهاند. ناگفته نماند که گروهی از سازماندهندگانِ اولیهی کمپینِ طرف ایرانی، از فعالان سیاسی دست راستی هستند که اتفاقاً پیش از این موافقت خود را با حملهی نظامی به ایران در بوق و کرنا کرده بودند، تا جایی که رسانهها پر بود از موافقتشان با تحریمهای اقتصادی و جنگ؛ تحت عنوان «مداخلهی بشردوستانه» در ایران. اگرچه کمپین ضد جنگ و دوستیِ متقابل از سوی شهروندان کشورها مستقل از دولتهایشان یک اقدام مثبت به شمار میرود، با این وجود نادیده گرفتن رنج مردم ایران در سی سال گذشته و مسألهی مردم فلسطین از بخشهای مهم فراموششده در این کمپین هستند.
به باور ما، جنبشهای مردمیِ ضد جنگ بایستی به شکلی نمادین مرزهای بین کشورها – جایی که نمود اعمال قدرت دولتها محسوب میشود – را از بین برده و در پی ایجاد همبستگیِ هرچه بیشتر بین مردم کشورهای درگیر باشند. «کمپین ضد جنگ» در اسرائیل، بایستی از نقد و نفیِ «دیوار جدایی» که حائلی است بین مردم اسرائیل و باقی مردم دنیا موجودیت آغاز کند. هیچ کمپین ضد جنگی از اسرائیل نمیتواند پیام صلح و دوستی به هیچ نقطهای از جهان بفرستد بی آن که آن پیام از بدنهای به فقر کشانیدهشده و بی حق مردم فلسطین عبور کند. مردم اسرائیل نمیتوانند با جنگ علیه ایران مبارزه کنند پیش از آن که متوجه این امر مهم بشوند که در حال حاضر جنگی علیه مردم فلسطین و ایران در جریان است که این جنگ البته از بی عدالتیهای سیاسی-اقتصادی در اسرائیل و دیگر نقاط جهان مستقل نیست.
تهدید به مداخلهی نظامی و خطر اعلان جنگ به ایران در شرایطی اوج گرفته که مبارزات و مقاومتهای مردمی در ایران طی سه سال گذشته توجه رسانهها و فعالین سیاسی را از برنامهی هستهای به سمت خواستههای سیاسی و اقتصادی مردم ایران معطوف کرده است. درست زمانی که حکومت تحت فشار عظیم نارضایتی سیاسی-اقتصادی و مقاومت مردم در ایران قرار دارد، تهدید به جنگ به کمک حکومت ایران آمده است تا توجه را از موضوعات داخلی این کشور منحرف ساخته و دستیابی به رویاهای سیاسی را برای مردم ایران به تأخیر بیاندازد؛ آن هم در شرایطی که بسیاری از مردم در ایران به خاطر همین رویاها در زندان به سر میبرند. چنین شرایطی در بحبوحهی مبارازت پس از انقلاب ۵۷ درست زمانی که صدام حسین از سوی آمریکا و اروپا به جنگ با ایران تشویق شد، در جریان بود. جنگ عراق علیه ایران، مردم ایران را مجبور کرد که به جای این که انقلاب به سرقت رفتهشان را از دست نیروهای سرکوبگر بازپس بگیرند، از زندگی و کشورشان دفاع کنند. شاید به همین دلیل است که بسیاری از مردم ایران، تهدید به جنگ علیه کشورشان را تلاشی از جانب برخی حکومتها برای در قدرت نگهداشتنِ جمهوری اسلامی تلقی میکنند، آن هم درست زمانی که جمهوری اسلامی بیشترین ضعف را از خود نشان میدهد.
بیش از سی سال است که مردم ایران نه تنها به تناوب از تهدید حمله به کشورشان رنج بردهاند، که همواره قربانی تحریمهای اقتصادیِ یکجانبه شده و هر ساله تعداد کثیری از آنها، در نتیجهی این تحریمها، در سوانح هوایی کشته میشوند. آثار غیر قابل انکار تحریمها بر سامانهی ارائهی خدمات سلامت در ایران، حوزهی بهداشت و درمان کشورمان را در موقعیتی بحرانی فرو برده است. این تحریمها و تهدیدها به ایجاد بازار زیرزمینی و تشدید فساد اقتصادی توسط لایههایی از حکومت کمک کرده است. به وضوح میتوان دید که تحریمهای اقتصادی و تهدید به جنگ، فشارهایی نیستند که تنها بر حکومت ایران تحمیل میشوند، بلکه پیکرهی اقتصادی-سیاسی در ایران، مبارزات مردم و امید آنها برای رسیدن به آیندهای بهتر برای کشورشان را به شدت تحت تأثیر قرار میدهند. مردمی که رنج یک کودتای انگلیسی-آمریکایی را کشیدهاند و تا همین امروز نیز تبعات آن را متحمل شده و مبارزاتشان اغلب با تهدید قدرتهای جهانی به جنگ پس زده شده است، دلایل بیشماری دارند که به لحاظ سیاسی احساس ناامیدی و سرخوردگی نسبت به در دست گرفتن سرنوشتشان کنند. شک و تردید برای چنین مردمی نه جزئی از یک تئوری توطئه، بلکه یک نتیجهگیریِ عقلانی از تاریخ است.
افزون بر این، ما معتقدیم در صورتی این کمپین ضد جنگ میتواند از نهادهای قدرت اعلام استقلال کرده و مخاطب را مجاب کند که صرف نظر از قومیتها و ملیتها خواستار عدالت است، که دربرگیرندهی مردم فلسطین بوده و نشان دهد که رابطهی میانِ موضوعِ فلسطین و تهدید جنگ علیه ایران را درک کرده است. مسألهی فلسطین تنها محدود به فلسطینیان نمیشود. همبستگی میان مردمان ستمدیده از این رو لازم است که مسألهی یک گروه از آنها ابزاری برای استثمار گروهی دیگر نشود. در حالی که فعالین کارگری همچون «رضا شهابی» و «شاهرخ زمانی» به خاطر فعالیتهایشان در زمینهی دفاع از حقوق فرودستان برای سالها در زندان نگه داشته میشوند، طرح مسألهی فلسطین از سوی حکومت ایران نمونهای از بهرهبرداری مضحک دولتها است تا خود را به عنوان سردمدار دفاع از حقوق ستمدیدگانِ جهان جا بزند. حکومت ترکیه نیز، که کردهای ساکن این کشور را به خاطر برپایی مراسم سال جدیدشان سرکوب میکند، یا یک دانشجو را به دلیل استفاده از شال فلسطینی به زندان میافکند، به نحو دیگری مسألهی فلسطین را مورد سوء استفاده قرار میدهد تا خود را مدافع عدالت برای مظلومان جهان معرفی کند.
برخلاف آنچه نهادهای قدرت میخواهند ما بدان باور داشته باشیم، حکومت اسرائیل و حکومت ایران و سوریه، دشمن یکدیگر نیستند، بلکه هریک از آنها به مثابه نیروی مکملی در پاسخ به نیاز دیگری عمل می کند. حکومت اسرائیل بدون استفادهی ابزاری از حکومت ایران برای پرت کردن حواس رسانهها و مردم دنیا چطور میتوانست با اعتصاب غذای «حنا الشلبی»، ظلم سیستماتیک علیه مردم فلسطین و تظاهرات گستردهی مردمی در اسرائیل، دست به مقابله بزند؟ حکومت ایران در حالی که تمام تلاش خود را به کار بسته تا مقاومت کارگران، فعالان مدنی، دانشجویان و روزنامهنگاران ایرانی را سرکوب کند، بدون کمک حکومت اسرائیل در ایجاد خطر جنگ، چگونه میتوانست در مقابل مقاومت مردمی در ایران بایستد؟
به باور ما، در چنین پسزمینهای که کمپین ضد جنگ و احترام متقابل میان مردم اسرائیل و ایران در آن شکل گرفته، اعتراض به جنگ باید در پیوند تنگاتنگی با حمایت از حقوق مردم فلسطین و مبارزه با حکومتهای خودکامه و نامشروعی همچون ایران، اسرائیل، سوریه، ترکیه و … باشد که از مسألهی مردم فلسطین برای سرپوش گذاشتن بر کاستیها و قصورشان در عرصهی داخلی و به انقیاد کشیدن بخشهای مختلف مردم در کشورهایشان سوء استفاده میکنند. همینطور مردم فلسطین باید در نظر داشته باشند که عدالت برای فلسطین از طریق حمایت حکومتهای مستبد عملی نمیشود، چرا که این حکومتها صرفاً برای سرپوش گذاشتن بر ظلمهای داخلیشان از حقوق مردم فلسطین دفاع میکنند.
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.
جسته و گریخته توی کامنتها، توی رسانهها، توی فضاهای مجازی و فضاهای واقعی گاه به گاه میشنوم یا میخوانم که ایرانیها صحبت از «حمله محدود نظامی» میکنند و اینکه ما با حمله به ایران مخالفیم اما «اگر حمله نظامی فقط به تاسیسات هستهای» باشد چندان هم موضوع ناجوری نیست.
اما بنا به چند دلیل که اینجا ذکر خواهم کرد باید توجه داشته باشیم که هر گونه حمله نظامی به ایران نمیتواند محدود به چند سایت نظامی یا هستهای باشد و دودش به چشم همهٔ جمعیت ایران خواهد رفت، بدون شک. منظورم از جنگ محدود جنگی است که دامنهٔ جغرافیایی خیلی محدودی داشته باشد، از نظر زمانی بسیار کوتاه باشد (در حد چند دقیقه یا نهایتا چند ساعت) و تلفات غیرنظامی هم تقریبا نداشته باشد. به نظر من هر گونه جنگ علیه ایران «نمیتواند محدود» باشد، با آن تعریفی که گفتم. اما چرا حمله نظامی به ایران نمیتواند محدود باشد؟ برای روشن شدن این موضوع به موارد زیر در مورد سناریوهای حمله به ایران توجه کنید:
(۱) برتری نظامی کلاسیک ایران در مقایسه با همسایگانش (به غیر از ترکیه و پاکستان) و به خصوص توان دفاعی و موشکی قابل توجه.
ایران کشوری است با وسعت و جمعیت قابل توجه که از نظر توان نظامی کلاسیک یک قدرت منطقهای محسوب میشود، به خصوص در مقایسه با همسایگان جنوبیاش. در ضمن ایران به خاطر شرایط ناپایدار منطقهای و همینطور احساس خطری که کرده است به تکنولوژیهای موشکی دفاعی و تهاجمی (مثلا انواع موشک زمین به هوا و زمین و زمین و غیره) که به نسبت قیمتشان توان بازدارنده بالایی را ایجاد میکنند رو آورده است. اما موشک فنآوری عجیبی است. اولا سکوهای پرتاب آن متعدد و گسترده و بعضا متحرک اند، ثانیا قطعات آن در کارخانههای متعدد تولید میشود و به راحتی میتوان تعداد زیادی از آنها را به صورت پراکنده تولید و تجمیع کرد، ثالثا حتی یک موشک مجهز به کلاهکهای ویژه که به نقطهٔ حساسی بخورد میتواند بسیار مخرب باشد. خلاصه اینکه با توجه به این توان موشکی و برد موثر بالا که اسرائیل و بسیاری از کشورهای بالقوه متخاصم منطقه را در بر میگیرد هر گونه اقدام نظامی موثر علیه ایران میبایست پس از نابود کردن کامل توان موشکی ایران انجام بگیرد. اما با توجه به آنچه گفته شد، نابود کردن توان موشکی ایران به گونهای که امکان شیلیک چند تا موشک را هم نداشته باشد مستلزم نابود کردن کلیه سکوهای پرتاب ثابت و متحرک ریز و درشت و همینطور کارخانههای تولید کننده قطعات ریز و درشت آن و همینطور کانالهای ارتباطی نرم و سخت از مخابرات و مدیریت گرفته تا جادههای ارتباطی و غیره است. آنهم با سرعتی بسیار زیاد و به گونهای کاملا غافلگیر کننده که امکان واکنش را به کمترین حد برساند.
این اولین دلیل برای اینکه حمله به ایران حتی اگر با هدف نابود کردن چند سایت هستهای انجام شود نمیتواند محدود باشد، چون همین ماموریت به ظاهر ساده دقیقا مساوی است با نابود کردن کلیه توان دفاعی ایران که در سراسر کشور پراکنده است و اساسا امکان تفکیکش با زیرساختهای غیرنظامی هم وجود ندارد. ممکن است بگویید ایران احمق نیست و در وصورتی که به آن حمله شود واکنش موشکی نشان نخواهد داد. حرفی است متین، اما نکتهاش این است که کشور متخاصم نمیتواند هرگز چنین ریسکی را بپذیرد و در نتیجه اطمینان حاصل خواهد کرد که ابتدا توان موشکی ایران را خنثی کرده و بعد به سایتهای هستهای حمله کند.
(۲) نفوذ ایران در کشورهای مختلف منطقه و امکان گسترده شدن دامنه جنگ به کشورهای دیگر
ایران در کشورهای منطقه به خصوص سوریه، لبنان، عراق و افغانستان . غیره نفوذ دارد و این نفوذ کردن به صورت یک سیاست استراتژیک بازدارنده از سالها پیش دنبال شده و رویش حسابی سرمایهگذاری کرده است. در صورت نیاز، ایران میتواند پتانسیلهایش را در این کشورها فعال کند و دامنه جنگ (کلاسیک یا غیرکلاسیک) را به سرعت گسترش دهد به گونهای که امکان مهار زودگذر و کم هزینهاش غیرممکن شود.
به این ترتیب حمله به ایران «باید» به گونهای باشد که توان قدرت مرکزی در ایران را کاملا از آن بگیرد تا به این ترتیب قدرت هر گونه مانور در سطح منطقهای را نیز از آن بگیرد. این به معنای این است که اولا توان نظامی کلاسیک ایران باید کاملا تضعیف شود و ثانیا قدرت مرکزی حاکمیت نیز به شدت کاهش یابد. اما برای کاهش توان نظامی کلاسیک ایران (که نیروی نظامی کلاسیک بزرگی دارد) یک حمله هوایی گسترده و طولانی لازم است و ضعیف کردن حکومت مرکزی هم مستلزم نابود کردن کلیه اهرمهای مدیریت و خدمات کشور شامل دولت و همه نهادهای اجرایی و عملیاتی حیاتیاش است. کاری که خود به خود به یک کمپین هوایی طولانی و شدید علیه هر آنچه امکان مدیریت به یک مدیر دهد احتیاج دارد.
(۳) تنگه هرمز که بخش قابل توجهی از نفت صادراتی جهان از آن عبور میکند در مجاورت ایران قرار دارد و آمریکا و متحدانش به هیچ عنوان نمیتوانند ریسک بسته شدن تنگه هرمز بیشتر از چند روز را بپذیرند.
این هم یک دلیل دیگر که آمریکا و متحدانش باید مطمئن باشند که ایران فرصت و توان واکنش حتی در حدی که یک تنگه چند ده کیلومتری را مینگذاری کند نخواهد داشت. خود همین یک نکته نشان میدهد که هر گونه حمله به سایتهای هستهای ایران ابتدا باید توان موشکی و دریایی ایران را در خلیج فارس به کلی منهدم کند و کلیه خطوط تدارکاتی آن را نیز قطع کند. به خصوص که خلیج فارس آبراه نسبتا باریکی است و ناوگان آمریکا هم در آن قرار دارد که میتواند نسبت به حمله موشکی توسط قایقهای تندرو آسیبپذیر باشد. خلاصه اینکه اینها یعنی بمباران کلیه مناطق ساحلی ایران و نابود ساختن کلیه تاسیسات نظامی و غیرنظامی ساحلی و همین طور کلیه معبرهای ارتباطی به این منطقه به صورت بسیار سریع و شدید باید اولین کاری باشد که علیه ایران انجام میشود.
(۴) پراکنده بودن تاسیسات هستهای ایران و محافظت عالی از آنها
سایتهای هستهای ایران متعدد و پراکنده هستند و به خوبی هم حفاظت میشوند (در بیشتر موارد زیرزمینی هستند) که این کار حمله موفقیتآمیز و نابودی آنها در زمان کوتاه را دشوار یا حتی غیرممکن میکند.
چون تاسیسات هستهای ایران پراکنده و محافظت شده هستند، حمله به آنها مستلزم داشتن «خیال راحت» از موارد گفته شده است. کشور متخاصم فقط وقتی میتواند با خیال راحت به این تاسیسات حمله کند که مطمئن باشد (۱) ایران توانایی بستن تنگه هرمز را ندارد (۲) ایران امکان واکنش موشکی علیه اهداف مختلف در منطقه را ندارد (۳) حاکمیت مرکزی ایران به شدت ضعیف شده به گونه ای که امکان گسترش جنگ به خارج از ایران را ندارد.
همه اینها را همینطور سردستی و خلاصه نوشتم فقط برای اینکه تاکید و روشن کرده باشم که:
(۵) حمله به ایران با توجه به نکاتی که گفته شد توان نظامی و پشتیبانی لازم دارد که فقط از عهده آمریکا بر میآید. در نتیجه اسرائیل به تنهایی هرگز به ایران حمله نخواهد کرد. هر گونه سناریوی حمله به ایران بدون شک با بازیگری اصلی آمریکا باید باشد.
(۶) چیزی به نام «حمله محدود به ایران» دست کم در شرایط فعلی وجود ندارد و این تصور که ما در خانههایمان بنشینیم و فردا در اخبار بخوانیم که چهار تا سایت نظامی یا هستهای را زدند و تمام یک تصور بسیار سادهانگارانه و خطرناک است.
(۷) این را هم بگویم که همه آنچه گفته شد یک معنای دیگر هم دارد. حمله به کشوری با مختصات ایران در شرایط فعلی بسیار خطرناک و پرهزینه است. حتی برای قدرتی مانند آمریکا. دلیلش این نیست که آمریکا نمیتواند ایران را زیر و رو کند… خیر. دلیلش این است که زیر و رو کردن ایران در شرایط فعلی ریسک زیادی دارد و ممکن است پای قدرتهای دیگر را به منطقه باز کند و به یک جنگ منطقهای یا حتی جهانی تبدیل شود. درست به همین دلیل، حملهای رخ نخواهد داد مگر بعد از تضعیف حساب شده ایران. این موضوع هم عمدتا به وسیله تحریمهای مختلف اقتصادی و نظامی (و در کنار آن انجام عملیات سری برای ناپایدار سازی داخلی که بحث دیگری است) مهیا میشود. به همین ترتیب ایرانیان باید به دقت مراقب بحثهای مربوط به تحریم باشند و حواسشان باشد که این تحریمها اگر چه شرط کافی برای یک جنگ تمام و عیار و ویرانگر علیه ایران نیست اما «مسلما» یک شرط لازم برای آن هست. به این ترتیب برای جلوگیری از خطر جنگ بهترین روش این است که به هیچ عنوان اجازه ندهیم «شرط لازم» آن یعنی تحریمهای روز افزون و فلج کننده علیه ایران تحقق یابد. به هیچ عنوان گول کسانی که میگویند «ما با جنگ مخالفیم اما تحریم برای فشار آوردن به حکومت ایران خوب است» را نخوریم. به هیچ عنوان. به هیچ عنوان. به هیچ عنوان. این وظیفه تاریخی همه ماست که امروز تمام قد با هر گونه تحریم و اعمال فشار بر ایران که جاده را برای عملیات ویرانگر بعدی صاف میکند مخالفت کنیم.
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.
از ایرانیان خیانتکار و آدمفروشی که در حال تبلیغات به سود تحریم، تحدید و تهدید ایران هستند که بگذریم، عدهای از دوستان سادهدل یا کماطلاع هم هستند که تحت تاثیر شرایط نابسامان داخلی ایران ممکن است تحت تاثیر این تبلیغات مسموم قرار بگیرند. فیلم مستند زیر ساختهٔ جان پیلجر به بحرانی که تحریمهای عراق در دههء ۱۹۹۰ برای مردم و به خصوص کودکان عراقی ایجاد کرد میپردازد. توجه کنید فیلم قبل از جنگ عراق که در ۲۰۰۳ شروع شد ساخته شده و به عوارض هولناک تحریمهای اقتصادی میپردازد.
بعضی از این دوستان طوری از تحریم های اقتصادی ایران صحبت میکنند که انگار یک موضوع کوچک و بیاهمیت است و قرار است وضعیت بهتری را برای ایرانیان ایجاد کند. اگر به اندازهٔ سرسوزنی عقل و شرف داشته باشیم با دیدن این فیلم باید به خود بیاییم و تمام قد با تحریم و تحدید و تهدید ایران مخالفت کنیم. اجازه ندهیم تبلیغات مستقیم و غیرمستقیم رسانههای ضدایرانی و آدمفروشها و مزدوران ایرانی یا ایرانینما ما را تحت تاثیر قرار بدهند.
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.
تاملی بر نشت فیلم حمله به کوی دانشگاه » کافه نادری
مهمترین سوالاتی که با دیدن این فیلم به ذهن می رسد این است که اول: چه کسی این فیلم را به خارج کشور نشت داده است؟ دوم: هدف از این اقدام چه بوده و با در نظر گرفتن این اقدام چه تحلیلی از اوضاع کنونی میتوان داشت. درک اینکه چه کسانی فیلم را نشت داده اند چندان دشوار نیست. برای تشخیص عاملین باید به نکات زیر توجه کرد.
آرامش سبز » تلخ،مثل عسل
آینده از آن ماست، در این هیچ تردیدی ندارم فقط باید مراقب باشیم اتفاقاتی مثل آن فیلم کوی دانشگاه بر همدلی ما تاثیر متضاد نگذارد و به تندروی یا انفعال نکشاند که در غیر این صورت، میترسم نه از تاک نشانی بماند نه از تاک نشان.
سانسور برای آزادی! » راز سر به مُهر؛ خانه پنجم
بی انصافی و بی وجدانی است اگر موفقیت نیروهای اطلاعاتی کشور را در بازداشت عبدالمالک ریگی تروریست، آن هم بدون این که نه خودش و نه کس دیگری صدمه ببیند، تحسین نکرد، سیاست زدگی صرف است اگر جنایت های او را مرور و محکوم نکرد، بلکه توجیه هم کرد و بدتر از همه «وقیح» است اگر کسی بخواهد تا بر اساس محاسبات سیاسی،موضوع ریگی «بایکوت» شود. از دیروز در برخی سایت ها و وبلاگ ها عده ای تحلیل نوشته و کامنت گذاشته اند که «این موضوع ریگی نباید ماجرای فیلم ضرب و شتم دانشجویان توسط نیروی انتظامی را در کوی دانشگاه تهران به فراموشی بسپارد»! از دیگران هم می خواهند ریگی را فراموش کنند و درباره او ننویسند! کسی منکر توجه جدی به جنایت ماموران در کوی دانشگاه نیست ولی این ها که چنین می نویسند سانسورچی های قهّار با پتانسیل بالا هستند و مثل همه سانسورچی ها بهانه مقدسی برای کارشان دارند. این ها به مراتب بدتر از کسانی هستند که سانسور را به بهانه «حفظ نظام» توجیه و تطهیر می کنند؛ بهانه این ها «آزادی» است؛ «سانسور برای آزادی»!
این آگهی تلخ! » خوابگرد
این آگهی را امروز در یکی از روزنامهها دیدم. اگر متناش را با دقت بخوانید، متوجه میشوید که قصدم فقط کمک به آگهیدهنده نیست. این دو برادر هفت و هشت ساله، اگر زنده باشند اکنون سی و سی و یکسالهاند. جانبهدربردگانی از جنگی که بیست و یک سال از پایان آن میگذرد؛ اما زخمهای آن هنوز نه خوب شده نه حتا رو به بهبود است. با این همه زخمی که از جنگ بر دوش داریم هنوز، چگونه میتوان به این دو عکس خیره شد، به پدر شهیدشان و مادر شکستهشان فکر کرد و سردارانی را پیش چشم نیاورد که این روزها چشم در چشم همهی ما «ارواح گمشدهی جنگ» ایستادهاند و خصمانه مینگرند و میتازند بر ما که مبادا سخنی در دفاع از «مام گمگشتهتر میهن» بگوییم که منافع قدرت ایشان را نشانه میگیرد؟
طغیان » مجمع دیوانگان
من از اول تا آخرش کاملا مودب و خونسرد بودم. حق کاملا با من بود. با خیال راحت ایسادم و کوتاه نیامدم. خیلی برایش سنگین بود که اولا در زمین بحث و استدلال یک شکست خورده مطلق بود و در ثانی من حاضر نبودم با نگاه سنتی به رابطه «رییس و مرئوسی» حرفش را دربست بپذیرم و یک «چشم قربان» نثارش کنم. یک دفعه از کوره در رفت و شروع کرد به داد و بیداد و آخرش هم گفت «پاشو برو بیرون». من هم برای اولین و آخرین بار کمی صدایم را بلند کردم، تنها کمی که تحکم اراده ام را به نمایش بگذارد که «به حرف شما اینجا نیومدم که با حرف شما بخوام برم».
گروه يك » سی و پنج درجه
يك سري آدم «گروه يك» هست اطراف من. اصولن توي اين دسته بندي، يك گروه يك هست و يك «بقيه». آدمهاي گروه يك من در تمام دنيا پراكندهن. گروه يك الزامن دختر نيست، الزامن پسر نيست، الزامن مجرد يا متاهل نيست، الزامن ديده و لمسيده نيست. گروه يك، گروه آدمايي هستن كه وقتي ازشون ايميل دارم، اگر فرصت براي فكر كردن، مكث كردن قبل از جواب دادن نداشته باشم خيلي بعيده كه دست به كي-بورد ببرم.
چرا با تحریم اقتصادی ایران مخالفم؟ » نیاک
در باره تحریم، همین ابتدا بگویم که من با تحریم اقتصادی علیه حکومت های مستبد مخالفم. تا آنجا که من می فهمم تحریم اقتصادی ای وجود ندارد که تقریبا همه فشارش روی مردم نباشد و من حرف حسابم اگر حرف حسابی باشد این است که این مردم به اندازه کافی از سوی دولت های غیر پاسخگو و سرکوبگرخود تحت فشار هستند، اگر نمی توانیم باری از دوششان بر داریم، حداقل برپشت شان سوار نشویم! به عوض، با تحریم سیاسی صددرصد موافقم که به آن می رسم.
گفتگو با میرحسین موسوی » کلمه
مینه هر تغییر اساسی در جهت اصلاح گری، گسترش آگاهی است. بدون آگاهی گسترده در سطح جامعه، امکان تغییر وجود ندارد. افشاندن بذر آگاهی و گسترش آن به همه اقشار و همه نقاط کشور، تنها از طریق حضور خیابانی فراهم نمی آید، گرچه اجتماعات، حق مردم و یکی از امکانات آنها برای نیل به اهداف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنهاست. مهم آن است که در چهارچوب «هر شهروند، یک رسانه»، هر علاقمند به جنبش سبز، راهی برای گسترش این آگاهی و تعمیق آن در میان همه اقشار و بویژه در اقشار مستضعف جامعه پیدا کند. گسترش اگاهی ها، استراتژی اصلی جنبش است.
.
*بدیهی است (هست؟) که این نقلقولها برای آشنایی و مطالعهی اولیه است و نه فقط اینجا بلکه در همهی نقلقولها و هر جا به منبعی لینک یا ارجاع میدهم یا نقل قولی میکنم «اکیدا» و «قویا» توصیه میکنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.
در شک بر » راز سر به مُهر
همان طوری که می شد پیش بینی کرد یکی از جملات «خاص» میرحسین در مصاحبه اخیرش مورد توجه کافی قرار «نگرفت»؛ شاید تنها به این دلیل که یکی از حامیان جنبش سبز در خارج از کشور مخاطب این هشدار بود! لااقل اگر به اندازه نیمی از همان توجهی که به جمله ای درباره «امام جمعه بی رحم» شد، به این جمله هم توجه شده بود، معلوم می شد که میرحسین موسوی تا چه اندازه دغدغه رادیکالیسم و بازخورد اظهارات منتسب به جنبش سبز را در بین توده مردم دارد و آن را مهم می داند. میرحسین در بخشی از این مصاحبه گفته: » … اینکه وسط معرکه بحث هایی به میان کشیده شود که با اعتقادات و دین و ایمان مردم ناسازگاری دارد، مشکوک است …». با توجه به اظهارات اخیر اکبر گنجی در ردّ وجود «امام زمان»، می توان حدس زد که منظور میرحسین از اظهارات مشکوک، دلالت به رفتار اکبر گنجی دارد.
هلوکاست دلها – نامهای به فرانک » باران در دهان نيمه باز
احساس میکنم نامهام لحنی ابلهانه به خود گرفته است. فضای دلمردگی و سرخوردگی و یاسی که در آنها سالها نسل ما را ویران کرد هرگز این کلمات و جملاتِ گزارشی نمیتوانند شرح بدهند. سوختگی نسلی که ازموسیقی محروم بود، فیلم ندید، مهمانی نرفت، گردش نرفت، نرقصید، هلهله نکرد، اردو نرفت… و به جای همه اینها همیشه تهدید شد، مجبور به دورنگی شد، به زور به راهپیمایی رفت، دستگیر شد یا ازترس دستگیر شدن از خوشیهای کوچکش چشم پوشید، نسلی که حتی یک عروسی بدون هراس از «آنها» نتوانست به پا کند و کمکم معنای هر گونه مراسم و جشنی در ذهنش تبدیل به جایی برای خوردن غذا شد، نسلی که همیشه جوابگوی «ایشون چه نسبتی باشما دارن؟» بود، نسلی که نتوانست آنطورکه میخواهد حتی در مهمانیهای خصوصی بپوشد، نسلی که فرق دانشگاه و دبیرستان را نفهمید، حتی هویت ملیاش از سوی هموطنان خودش تحقیر شد… سوختگی این نسل را چگونه میتوان با این کلمات تصویر کرد؟
توصیههایی کوتاه برای مالیه شخصی » یک لیوان چای داغ
همه ما به نوعی درگیر جریان سرمایهگذاری در مدت طولانی از زندگی خود هستیم. این سرمایهگذاری گاهی آشکار و برنامهشده (مثل خرید سهام و سکه و اوراق قرضه) است و گاهی به صورت ضمنی (خرید مسکن یا بیمه). در این مقاله سعی میکنیم برخی توصیههای اولیه را برای مدیریت بهتر جریان سرمایهگذاری شخصی ارائه کنیم.
جمعیت داوطلبان سبز
جمعیت داوطلبان سبز که یک تشکل زیستمحیطی و غیرسیاسی است آغاز به کار کرد.
سایت خبری تحلیلی کلمه
به دنبال هک شدن سایت کلمه توسط تروریستهای مجازی نشانی جدید این سایت را داشته باشید.
رفراندوم نبود » راز سر به مُهر
در رفراندمِ موردِ تمجیدِ آقای دکتر، حتی به روسای جمهور و مجلس سابق همین نظام که پای اصل آن ایستاده اند مجال راه رفتن در کنار دیگران داده نشد تا چه رسد به این که کسی، غیر این ها حتی، بخواهد علم مخالفت بالای سرش ببرد و «رفراندمی» در کار باشد. راهپیمایی 22 بهمن بی نظیر بود؛ عین تدابیر امنیتی و تبلیغاتی بی نظیرش، ولی رفراندم نبود.
منو بگیر اگه میتونی » روشنائی های شهر
در این جا لازم است بگویم که این مردهای لوس اند که خیال میکنند اگر یک ساعت ادا و اطوارآمدند و بعد از کیسه شان یک موش درآوردند، باید اسم خودشان را بگذارند شعبده باز. خود من اگر کنار زن میان سال بچه داری مثل خودم نشسته باشم، اصلا حیرت زده نمیشوم اگر برای سرگرم کردن بچه ای که آن نزدیکی دارد گریه میکند، ناگهان از توبره بزرگش خرگوش یا کبوتر زنده بیرون بیاورد، کیف های زنانه، ظرفیت شعبده هایی بیش از این را دارند و ما کاملا بی ادعا این کار را انجام میدهیم.
نقد شعر ترانهی سوگندنامه » ۴دیواری
بازار ترانه/ و سرود برای جنبش سبز داغ است. خوب است که اینطور است. اما این دلیل نمیشود که معیارها را کنار بگذاریم٬ چشممان را به ضعفها و نارساییها ببندیم و از همه چیز خوشمان بیاید. به نظر من برعکس است. ما بایستی٬ دقیقا به همین دلیل که این سرودها برای جنبش ساخته میشود٬ آنها را سختگیرانهتر٬ دقیقتر و با وسواس بیشتر بسنجیم. باید به این هنرمندان اغلب جوان بگوییم که انگیزهی نیک شما را میستاییم٬ درنیت خوب شما تردید نداریم. اما ساختن سرود به عنوان یکی از نیازهای جنبش امر مهمی است٬ و نباید آن را سرسری گرفت. برای ساختن سرودهایی که متناسب با موقعیت امروز جامعهی ما و مطالبات آن باشد٬ باید زحمت کشید.
گالیله » مجمع دیوانگان
اعترافات تلویزیونی متهمان به «انقلاب مخملی» در اولین برخورد هر ناظری را به یاد اعترافات گالیله در دادگاه تفتیش عقاید می انداخت. شاید موضوع چندان جدید نباشد، اما اجرای تاثیر گذار نمایش با بازی زیبای «امین تارخ» در نقش گالیله هر مخاطبی را بار دیگر به فضای تیره و سنگین بی دادگاه های فرمایشی می برد؛ گاه اشک را بر چهره ها روان می سازد و گاه نیز فریادهای شوق و تشویق های طولانی در میان اجرا را به دنبال می آورد.
واکاوی یک بازی رسانهای در مورد گرمایش جهانی » واژه زمان
در عصر اطلاعات و ارتباطات شما احتیاج ندارید که یک هواشناس، یک فیزیکدان، یک سیاستمدار، یک متخصص امور سلامت و یا یک متخصص کامپیوتر باشید تا در مورد کلیات ( و البته نه جزئیات!) گرمایشجهانی، قضیه هارپ، قضیه دارفور، تاثیر پارازیت بر سلامتی و یا ویروسی که با خواندن ایمیل فعال میشود چیزی بدانید یا چیزی بگویید. این ایده را رها کنید که چون شما مختصص فلان امر نیستید حق هیچ اظهار نظری در آن مورد را ندارید. چگونه میتوان به بهانه و استدلال عدم تخصص در یک موضوع، آن هم موضوعی که در تنه زندگی آدم میتند، از دست زدن به آن واپس کشید؟ شما حق دارید و موظف هستید که تا به اندازه حوزهای که میتوانید پوشش دهید، لباس فروتنی بپوشید و مشعل جسارت دستتان بگیرید و کاری بکنید و حرفی بزنید. مگر نه این است که در مورد سلامت خود،تجارت خود، سیاست مملکت خود، بی اذن متخصصان (ولی انشاءالله با مشورت آنها) امر میکنید و حکم میرانید، پس در حوزههای دیگر هم وقتی که پای خودتان در میان است فروتنانه در کار باشید و پا پس نکشید. نترسید! رسانه شمایید.
درباب تحریم های استعماری غرب علیه ایران » رونوشت
واقعیت اینجاست که پروژه آمریکا برای اعمال فشار بر ایران از طریق تحریم ها یک بازوی تبلیغاتی هم دارد که بعدی از آن که این روزها از طریق رسانه های فارسی وابسته دنبال میشود شامل «عادی سازی» تحریم های آمریکا برای مردم ایران است و تطهیرکردن نقش آمریکا در اعمال تحریم ها. این کار از سه طریق انجام میشود: یکی توجیه اخلاقی دادن به تحریم های استعماری با اشارتی به مشکلات و مسائل داخلی مملکت و به نوعی آمریکا را در موضع مسخره «مدافع آزادی مردم ایران نشاندن،» دومی شامل دادن نوعی چهره بشردوستانه به تحریم هاست با اشاره به اینکه این تحریم ها فقط شامل سران ایران میشود و ارائه تصویر غلطی که آثار تحریم ها را از سطح بشری به سطح سیاسی تقلیل دهد، و سومی هم تلاش برای ارائه این تصویر که محرک تحریم ها نه حکومت آمریکا که خود ایران و سیاست خارجی ایران است.
.
*بدیهی است (هست؟) که این نقلقولها برای آشنایی و مطالعهی اولیه است و نه فقط اینجا بلکه در همهی نقلقولها و هر جا به منبعی لینک یا ارجاع میدهم یا نقل قولی میکنم «اکیدا» و «قویا» توصیه میکنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.
اسرائیل و ایالات متحدهی آمریکا، که [در صورتی که چیدمان جهانی قدرت به گونهی دیگری میبود] ممکن بود به خاطر زیرپا گذاشتن قوانین بینالمللی و ارتکاب جنایت علیه بشریت به خاطر عملکردشان در غزه، عراق و افغانستان تحت پیگرد قانونی قرار بگیرند؛ کنفرانس جهانی سازمان ملل علیه نژادپرستی که در ژنو برگزار میشود را تحریم میکنند.
[به این ترتیب] ما تصمیم گرفتیم که نژادپرستی، بیماریای که گریبان جوامع آمریکا و اسرائیل را گرفته است، موضوعی نیست که جامعهی بینالمللی بتواند در مورد آن تحقیق و تفحص کند. شاید باراک اوباما رئیسجمهور [آمریکا] باشد، اما ایالات متحدهی آمریکا هیچ تمایلی به پذیرفتن مسولیت یا جبرانکردن جنایتهای گذشتهاش ندارد: از کاربرد [قانونی] شکنجه گرفته، تا جنگهای تجاوزکارانهی غیرقانونی (wars of aggression)، بردهداری و نسلکشیای (genocide)* که بنیاد این کشور بر اساس آن بنا گذاشته شده است.
ما مانند اسرائیل، ترجیح میدهیم دروغهایی که دربارهی خودمان میگوییم را به جای حقیقت بپذیریم.
این سومین مجموعهی نگاه استراتژیک در بامدادی است. مطالب نگاه استراتژیک معمولا گردآوری، ترجمه یا خلاصهسازی تحلیلهای استراتفور است که تلاش میکند نگاه بیطرفانه و کارشناسی به اوضاع جهان داشته باشد.
پیام اوباما و نگاه ایران به آمریکا – قسمت اول
پیام تبریک نوروزی اوباما به ایران بیشک بخشی از استراتژی کلیتر او برای نشان دادن این نکته است که کابینهی او قصد دارد سیاست خارجهی آمریکا را تغییر دهد: دستکم تا حدی که بتواند با رژیمهای دیگر (که ایران دشوارترین و بحثبرانگیزترین آنهاست) گفتگوی مستقیم برقرار کند. در این زمینه استراتژی آمریکا خیلی واضح و سرراست است: اوباما تلاش میکند تا ذهنیت جهانی جدیدی در قبال ایالات متحده ایجاد کند. افکار جهانی، آمریکای جورج بوش را آمریکایی دیده بود که متمایل به مذاکره کردن با دولتهای دیگر نیست: با دشمنانش مذاکره نمیکند و به حرف متحدانش گوش نمیدهد. از نظر اوباما، همین ذهنیت، با افزایش شکاکیت نسبت به آمریکا به خودی خود به سیاست خارجهی این کشور آسیب وارد کرده است. بنابراین تبریک نوروزی اوباما به ایران بخشی از استراتژی او برای تغییر لحن سیاست امور خارجهی آمریکاست.
از سوی دیگر تبریک نوروزی شیمون پرز -رئیسجمهور اسرائیل- به ایران نیز به این هدف بوده است که به ایرانیها نشان داده شود که اسرائیل مانع حرکت آمریکا به سوی ایران نخواهد شد. اسرائیلیها با صادر کردن این پیام تبریک موافقت کردند چرا که انتظار ندارند روابط ایران و آمریکا تغییر اساسی و مهمی بکند. همینطور آنها با این حرکت نشان دادند که مسئول شکست احتمالی تلاشهای اوباما برای ایجاد تغییر نیستند، نکتهای که برای روابط اسرائیل-آمریکا اهمیت دارد.
پاسخ سرد ایران هم البته قابل درک است. ایالات متحدهی آمریکا درخواستهای متعددی از ایران کرده و در پاسخ عدم تبعیت ایران از این خواستهها، این کشور را توسط تحریمهای اقتصادی متعدد تحت فشار قرار داده است. بنابراین مفید خواهد بود اگر نگاهی بیاندازیم به زاویهی دید ایرانیها نسبت به آمریکا.
زاویهی دید ایران نسبت به آمریکا
آمریکا دو خواستهی مهم از ایران داشته است. اول اینکه از ایران میخواهد که برنامهی هستهای نظامیاش را متوقف کند. دوم (که خواستهی بسیار مهمتری است) اینکه از ایران میخواهد نفوذ خود را در چیزی که آمریکا آنرا تروریسم مینامد خاتمه دهد: از حزبالله لبنان گرفته تا گروههای شیعه در عراق. در صورت تمکین ایران امتیازی که ایالات متحده در نظر گرفته حذف تحریمهای اعمال شدهی اقتصادی علیه ایران است.
اما از دید تهران، برداشته شدن تحریمها پاداش بسیار کوچکی به ازای چنین عقبنشینیهای استراتژیکی مهمی است. اولا که تحریمها چندان موثر نیستند. تحریمها فقط وقتی موثر خواهند بود که اغلب قدرتهای مهم جهانی نسبت به اجرای آن وفاق داشته باشند. اما روسها و چینیها برای اجرای دقیق و سیستماتیک تحریمها علیه ایران آماده (مصمم) نیستند. بنابراین کمتر چیزی است که ایران حاضر باشد بهایش را بپردازد ولی به واسطهی تحریمها نتواند آنرا به دست بیاورد. مشکل ایران این است که امکاناتی زیادی ندارد که بخواهد خیلی چیزها را به دست بیاورد و در واقع به خاطر مشکلات اقتصادی اصولا قدرت مالیاش چنین اجازهای به او نمیدهد. اقتصاد ایران بیشتر به خاطر مشکلات داخلی در هم شکسته است تا به خاطر تاثیر تحریمها. بنابراین از دید ایرانیها، آمریکا امتیازهای استراتژیک خیلی مهمی را طلب میکند، اما در مقابل امتیازهای اندکی را پیشنهاد میکند.
در ادامهی مطالب این سری نگاه استراتژیک، نگاه دقیقتری خواهیم داشت به خواستههای کلیدی آمریکا از ایران و نشان خواهیم داد چرا ایران از نظر ژئوپولیتیکی نمیتواند این امتیازها را به آمریکا بدهد، دستکم نه تا وقتی که آمریکا حاضر شود به ازای آنها امتیاز اساسیتری به ایران بدهد.
با من بمانید تا در مجموعهی «نگاه استراتژیک» دینامیسم حاکم بر دنیای امروز را بهتر بشناسیم.
تحریمهای یکجانبه و غیرمنصفانهی اقتصادی که از سال 1995 از سوی آمریکا علیه «مردم ایران» اعمال شده است را لغو میکردند.
محدودیت صدور روادید برای ایرانیان که بخش قابلتوجهی از فرهیختهترینهایشان «به جبر زمانه» در آمریکا زندگی میکنند را بر طرف میکردند.
تحریم سیستمهای بانکی ایران را که وزنهی سنگین و طاقتفرسایی بر دوش اقتصاد گردنشکستهی ایران است را بر میداشتند.
تحریم یکجانبهی شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران را که بزرگترین و مهمترین شرکت حمل و نقل دریایی ایران است را برمیداشتند.
نیروهای نظامی گستردهی آمریکا در خاورمیانه که برای چندصد بار نابود کردن ایران کافی هستند را کمتر میکردند.
بودجهی چهارصد میلیوندلاریای که «رسما و علنن» برای ناپایدارسازی و انجام عملیات نظامی پنهانی داخل خاک ایران تصویب شده است را لغو میکردند.
ضمن عذرخواهی رسمی از مردم ایران به خاطر حملهی ناو آمریکایی به هواپیمای غیرنظامی ایرانی و کشتار بیرحمانهی سرنشینان بیگناه آن، تحریم صنایع هواپیمایی ایران از سوی آمریکا را لغو میکردند.
از مردم ایران به خاطر توصیف کشورشان به عنوان «محور شرارت» و «حامی تروریست» عذر خواهی میکردند.
داراییهای مسدود شدهی ایران در آمریکا را «آزاد» میکردند.
به حمایت آمریکا از گروهکهای شبهنظامی یا تروریستی مخالف ایران پایان میدادند.
رسما از مردم ایران به خاطر سازماندهی و حمایت از کودتای نظامی علیه حکومت مردمی مصدق عذر خواهی میکردند.
به پرواز هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی که از سال 2003 تا امروز بر فراز آسمان ایران ادامه دارد خاتمه میدادند.
به اتهامات واهی علیه ایران در قبال برنامهی هستهای صلحآمیز این کشور خاتمه میدادند و رسما از حق ایران برای دستیابی به هرگونه فنآوری صلحآمیز هستهای حمایت میکردند.
یازده دیپلمات و شهروند ایرانیای که به اتهامات نامعلوم هنوز در اسارت نیروهای آمریکایی هستند را آزاد میکردند.
شاید مهمترین آن: رسما پایان تلاشهای آمریکا برای ناپایداری سازی ایران را اعلام میکردند و تاکید میکردند که آمریکا «هرگز» علیه ایران دست به اقدام نظامی نخواهد زد. سایهی سیاه این تهدید بیش از هر چیز باعث بسته بودن فضای داخلی ایران شده است. ترس و واهمهی حاکمیت از ناپایداری داخلی و یا جنگ یکی از مهمترین عوامل رشد بنیادگرایی و بسته شدن فضای سیاسی و سرکوب مخالفان بوده است و سبکتر شدن این فشارها بر ایران از سوی آمریکا میتواند به بازتر شدن فضای داخل ایران و نفس کشیدن مخالفان سیاسی کمک کند.
پیام آقای اوباما که اینچنین سر و صدایی به پا کرده، اتفاق «ماهوا» جدیدی نیست. در واقع کاخ سفید هر سال مشابه چنین پیامهایی را خطاب به مردم یا دولت ایران صادر میکند (صرفنظر از اینکه لحن این بیانهها چقدر قشنگ و نازنین بوده یا نبوده). اما با توجه به آنچه در بالا گفته شد، تا وقتی که گامی هر چند کوچک ولی «قابل اندازهگیری» (tangible) از طرف آمریکا برداشته نشود، میتوانیم نسبت به ارزش واقعی اینگونه پیامها «خوشبین» نباشیم.
سلام آقای بامدادی
به نظر من مطالب به حقی رو اشاره کردید ولی به نظر شما چطور می شود یهو همه اینها رو کناری گذاشت؟
قطعا با مذاکراتی و به تدریج اینها قابل حل است و در این سطج هم به نظر من در قالب یه پیام نوروزی می تونه مقدمه خوبی باشه برای ارتباط بیشتر و حل مسائل فی مابین.
———————————————————————————————————— بامدادی: متوجه نظر شما هستم. منظور من هم این نبود که همه چیز یک شبه انجام شود. اما بهتر میبود دستکم دربارهی یکی از این موارد اقدامی صورت گرفته میشد و به عنوان هدیهی نوروزی به مردم ایران تقدیم میشد. حتی یک مورد کوچک عملی بهتر از صدها سخن زیبا میتوانست برای گرهگشایی کارساز باشد.
هزارتوی جهانی شدن، اسراييل و معضلات اخلاقی ناديده گرفتن مناسبت اقتصادی و سياسی کشورهای جهان و ناگهان دنیا را تنها در دو جبههی حق و باطل خلاصه کردن، تنها ما را به نتايج نادقيق و بعضاً نادرست میرساند، هر چند ظاهراً نيتمان خيلی هم اخلاقی و انسانی باشد. دولت اسراييل غاصب و جنايتکار است. در ظلم و ستم هم نبايد معاونت کرد. اما راهاش اين تحريمهای عاطفی و خودزنیهای احساسی نيست. درست است که اسراييل ظالم و غاصب است. درست است که اسراييل حقوق بشر را زير پا میگذارد و بسياری از غير مسلمانها و کشورهای غربی هم بدان معترف و معترض هستند. اما اينها دليل نمیشود که تا به گوشمان خورد که فرد «الف» يا شرکت «ب» با اسراييل منافع مشترک دارد يا به آن کمک میکند، به سادگی و بدون تحقيق و تفحص تنها به اقتضای مخالفتمان با اسراييل، عقل را عجالتاً بفرستیم مرخصی تا لگدی هم به اسراييل وحشی و غاصب زده باشيم. .
درسی که وردپرس دات کام به کارآفرینها میدهد: آمار چشمگیر مهم نیست، آمار دقیق مهم است خبر شاید ارزش کاربری نداشته باشد، اما ارزش تامل دارد. امروز در وبلاگ وردپرس دات کام دیدم که وردپرس از این به بعد آمار وبلاگهایی که در صفحهی اصلیاش نشان میدهد را به شیوهی متفاوتی محاسبه میکند. به این ترتیب مدیران وردپرس داتکام آمار پنجمیلیون و خردهای «تعداد وبلاگهایی که در وردپرس دات کام ثبت شدهاند» را با عدد ناقابل صد و هفتادهزار «وبلاگهایی که در چند وقت اخیر به روز شدهاند» عوض میکنند، چرا که اعتقاد دارند اطلاعات دقیق به خواننده دادن بهتر از دادن «آمارهای چشمگیر» ولی بیارزش است.
.
وبلاگ: داستان نگفتهی نوار غزه
یک وبلاگنویس 23 سالهی فلسطینی که از داخل غزه گزارش میکند. او تا به حال چندین بار به خاطر مطالبی که مینویسد تلفنی تهدید به مرگ شده استک.
.
شمارهی پنج و شش نشریه اینترنتی شماها
چندین مصاحبه با مدیران سرویسهای وبلاگی ایرانی پرشینبلاگ، بلاگاسکای، میهنبلاگ، پارسیبلاگ و همینطور حرکتی نو: مصاحبه با مَت مولِنوِگ مدیر سرویس وردپرس دات کام.
.
چند گردان؟ — ترجمهای بسیار خواندنی از مانی ب
باز هم یک انتخاب و ترجمهی عالی از مانی ب. نوشته آغازی خیره کننده دارد:
هفتادسال پیش در طول جنگجهانی دوم جنایت نفرتانگیزی در لنینگراد رخ داد. یک گروه تندرو بیشتر از هزار روز میلیونها شهروند غیرنظامی را به گروگان گرفته و از میان آنها٬ ارتش آلمان را تحریک میکردند. طوری که برای ارتش آلمان راهی جز بمباران مردم غیرنظامی و محاصره کامل شهر که به کشتهشدن صدهاهزار نفر منجر شد٬ نماند. گروه تندروی یادشده ارتش سرخ نام داشت.هنوز مدت زیادی نگذشته است که در انگستان نیز یک چنین جنایتی رخ داد. اعضای باند چرچیل خود را میان ساکنین لندن مخفی کرده و به این وسیله میلیونها شهروند را به سپر دفاعی خود تبدیل کرده بودند. و آلمانها مجبور شدند با استفاده از نیروی هوایی خود لندن را به تلی از خاکستر تبدیل کنند.
اینها حکایاتی هستند که امروز در کتابهای تاریخ جای داشتند٬ در صورتی که هیتلر در جنگ پیروز شده بود.
غزه، دور باطل خشونت و بن بست «مساله یهود» — ناصر فکوهی
اگر فاشیسم هیتلری تا مرزهای نابودی فیزیکی یهودیت پیش رفت و «راه حل نهایی» اش برای «مسئله یهود»، هولوکاست بود؛ فاشیسم اسرائیلی امروز در حال نابودن کردن یهودیت به مثابه یک دین ابراهیمی است. فلسطین و اعراب منطقه که بیش از دو هزار سال در این پهنه بزرگ ساکن بوده اند، نیازی به آن ندارند که در خاکی که خود ساخته اند ریشه کنند، زیرا ریشه های طبیعی شان همواره در این خاک بوده است، اما اسرائیل برای این ریشه کردن ابتدا باید ریشه های اخلاقی خود را تا به نهایت یعنی تا نابودی یهودیت برای ایجاد یک نظام آپارتاید فاشیستی بسوزاند. بهای ساختن دولتی ملی می تواند بسیار گزاف باشد و تازه چنین دولتی آنگاه که ساخته شود، نیز چاره ای جز استحاله در منطقه ای عربی- اسلامی نخواهد داشت. شاید اگر اسرائیلی ها می توانستند به جای تن دادن به منطق خشونت و نظامی گری و ویران کردن سقف خانه های مردمان بیگناه بر سر آنان، اندکی به ریشه های اخلاقی یهود باز گردند، قادر بودند عمق فاجعه را زودتر درک کنند و هولوکوستی را که فاشیسم هیتلری آغاز کرد اما در اتمام آن موفق نبود، به دست خود تا پایان منطقی اش یعنی تا نابودی احتمالی یا تا حاشیه ای شدن کامل فرزانگی، اخلاق و دین یهودی به پیش نبرند.
.
چرا آدمی میجنگد؟ چه فرقیست بین جنگهای عصر حجر تا جنگهای سازمان یافته عصر ما؟
سیستمهای اجتماعیای که حقوق اولیه و نیازهای اولیه (چه جسمی و چه روحی) شهروندان خود را نادیده میگیرند در آنها خشم تولید میکنند. اما این خشم از زاویه دیدِ رهبران صاحب قدرت جامعه مفید هم میتواند باشد به این معنا که اگر درست هدایت شود در واقع سوخت موتور جنگ طلبی رهبران را فراهم میکند. خشم بشدت قابل جابجا شدن است و این غالباً ناخودآگاه انجام میشود.
.
اسرائیل در جنگ تبلیغاتی »» ٤دیواری (باز هم ترجمهای خواندنی از مانی ب.)
رسانههای بینالمللی هر کشور دیگری را که بیاعتنا به قربانیشدن غیرنظامیان به همسایهی کوچک خود حمله نظامی کرده بود٬ کباب میکردند. در مورد اسرائیل فرق میکند. در روزهای اول جنگ اسرائیل از نظر پروپاگاندا جلوتر بود. این تصادفی نیست٬ زیرا هیچ کشور دیگری مانند اسرائیل طرح موضوعات مربوط به امنیت و ارتش خود را در افکار عمومی اینچنین حرفهای اداره نمیکند. اما وقتی رسانهها پر از تصاویر مادرانی شدند که کودکان مردهی خود را در آغوش داشتند٬ ماجرا ورق خورد.
با برخی از روشهای تبلیغاتی اسرائیل آشنا شوید…
.
این پست نوشتهی دوست خوبم «چشمهایی که فکر میکنند» است که در بامدادی منتشر میشود. با سپاس فراوان از او که قبول کرد در این رابطه مطلب کوتاهی بنویسد.
تحریمهای مالی و تجاری موثر همیشه از طریق طرفهای بالادست و دارای قدرتهای انحصاری و «شبه کارتل» صورت میگیرد و تا قبل از رسیدن به چنین جایگاهی در بازار، اصولا «تحریم کردن» موضوعیت یا تاثیرگذاری ندارد.
در منظر خرد، شرکتی مانند «شرکت ملی نفت ایران» در بازار محدود داخلی، توانایی این را دارد که هر یک از شرکتهای پیمانکاری داخلی طرف قراردادش را به خاطر کوتاهی از انجام تعهدات درج شده در متن قرارداد تنبیه کند. به عنوان مثال شرکت نفت میتواند نام پیمانکار متخلف را در «فهرست سیاه» قرار دهد و از انعقاد قراردادهای بعدی با آن شرکت جلوگیری کند. در صورتی که پیمانکار به دادگاههای صالحه شکایت برد و دادگاه حکم مثبت به نفع او صادر کند، امکان «رفع اثر» از او وجود دارد. اما با توجه به انحصاری بودن بازار داخلی صنعت نفت و انرژی، شرکتی که نامش (حتی برای مدت کوتاهی) در فهرست سیاه شرکت نفت درج شده باشد و «انگ خورده» باشد تا وقتی که بتواند تغییر نام یا فعالیت داده و حایز امتیاز لازم برای اینکه در زمرهی پیمانکاران با صلاحیت صنعت نفت قرار گیرد، فرصت زیادی از دست خواهد داد و در نتیجه احتمالا از هستی ساقط میشود.
آمریکا شرکتهای صاایران، صنایع الکترونیک شیراز، صنایع مخابرات ایران و چند شرکت دیگر را تحریم کرد.
از نگاه کلانتر، تحریمهای اقتصادی و مالی آمریکا نیز (با اندکی تفاوت) همان محتوا را در بردارد، یعنی کشوری که از سوی آمریکا تحریم شود، در حیطههایی که وابسته به بازارهای انحصاری یا فنآوریهای انحصاری است به راحتی ضربهپذیر خواهد بود و تا وقتی که بتواند استراتژی تقابلی مناسب اتخاذ کند، بایستی تاوان سنگینی بابت تحریمها بپردازد.
در صنعت نفت و گاز و انرژی، به جز بحث نیروی انسانی و بخشهایی مانند ابنیه و بعضی سازههای فرایندی نسبتا ابتدایی، انحصار فنآوری در اختیار کشور آمریکا و هم پیمانان آن است که برای چنین روزهایی به کار میآیند و به راحتی یک مشتری بالقوه مانند ایران را با کوچکترین اشارهی برادر بزرگتر کنار میگذارند. حتی کمپانیهایی مانند توتال که امروز عمدهی سود ناشی از سرمایهگذاری را در ایران به جیب زدهاند به راحتی به اردوی برادر بزرگتر خواهند پیوست.
اگر چه شاید در نگاه اول واضح نباشد و به نظر برسد که تحریم این شرکتها فقط محدودیتهایی برای صنایع نظامی ایجاد میکند، اما این تحریمها، عملا حوزهی تاثیر تحریمهای آمریکا را به صنایع داخلی و بازارهای داخلی ایران میکشاند. این شرکتها معمولا به جز فرایندهای عملیاتی خودشان، تامینکنندهی بسیاری از خدمات «فنی- مهندسی» برای بخشهای مختلف صنعت نیز هستند (بعضا حتی نقش کلیدی دارند). به عنوان نمونه در بحث «کالیبراسیون ادوات و ابزاردقیق» مرجع اصلی در ایران شرکت «صاایران» است که پس از تعمیرات اساسی یا دورههای بازرسی بایستی با صدور گواهینامههای اعتبار کالیبراسیون، مجوز راهاندازی یا ادامهی کار بسیاری از صنایع را صادر سازد. بدون تامین قطعات دستگاههای تست و آزمون صحت کالیبراسیون این شرکت، عملا بخش بزرگی از صنایع کشور نخواهند توانست مطابق استانداردهای تثبیت شدهی صنعتی به کار خود ادامه دهند و در نتیجه به تدریج وادار به توقف همکاری خود با صنایع بینالمللی (حتی آنها که ایران را تحریم نکردهاند) خواهند شد.
به دنبال تحریمهای پیدرپی به ظاهر بیاهمیت ولی در واقع «زیربنایی و دامنگیر» متاسفانه باید منتظر تبعات بسیار ناگوارتری باشیم. البته به نظر میرسد به اعتقاد ««برخی»» از ««مسئولان ردهی بالای کشور»»، این تحریمها هیچ تاثیری بر اقتصاد ایران ندارد.
همانطور که میدانید چند روز پیش، آمریکا به صورت یکجانبه شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی و 18 شرکت وابسته به آن را تحریم کرد. از بحث قانونی بودن یا نبودن چنین تصمیمی که بگذریم، تبعات این تحریم (یا حتی صحبت از چنین تحریمی) را به هیچوجه نباید به صورت مستقیم نگاه کرد. شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی داراییهای چندانی در آمریکا ندارد و حتی بازار آمریکا، بخش کوچکی از کسب و کارش را تشکیل میدهد. پس در نگاه اول شاید به نظر برسد تحریم اعمال شده، تاثیر چندانی بر کسب و کار این شرکت و به صورت عامتر بر صادرات و واردات یا اقتصاد ایران ندارد.
اما تاثیرات چنین تحریمی را فقط نباید از طریق بررسی اثرات آنی آن بر کسب و کار شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی دید. اولا این تحریم نشاندهندهی سیگنال سیاسی مهمی از سوی آمریکاست، یعنی یک قدم نزدیکتر شدن به سمت محاصرهی دریایی کامل ایران که میتواند ضربهای کشنده و عملا به معنای جنگ با ایران باشد. ثانیا تحریمهایی که به صورت یکجانبه از سوی آمریکا اعمال شود، به گونههای مختلف بر همکاری کشورهای دیگر با ایران تاثیر میگذارد. بازارهای امروز از بسیاری جهات فراملیتی شدهاند و شرکتهای بیمه، حمل و نقل دریایی یا خدمات فنی و مهندسی بزرگ، کم و بیش سرمایههای آمریکایی دارند واین گونه شرکتها به تدریج وادار خواهند شد همکاریهای خود با شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی را محدود یا قطع کنند.
همینطور فشار سیاسی آمریکا بر کشورهای دیگر را نباید دستکم بگیریم. چراغ قرمزی که آمریکا به شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی نشان داده است، بسیاری از کشورها و شرکتهای بزرگ دیگر را نسبت به ادامهی همکاری با آن محتاطتر میکند. نمونهی چنین تاثیراتی را قبلا در زمینهی تحریم یکجانبهی سیستمهای بانکی ایران از سوی آمریکا دیدهایم.
از سوی دیگر، به محض اینکه یک «علامت سئوال بزرگ» از سوی آمریکا روی شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی قرار بگیرد، شرکتهای بیمه نرخ بیمهی حمل و نقل توسط آن را افزایش خواهند داد، دسترسی به قطعات یدکی و خدمات فنی دشوارتر میشود و درنتیجه نگهداری و تجهیز ناوگانش گرانتر میشود. همچنین این شرکت تعدادی از مقصدهای بازرگانی خود را در کشورهایی که متحد نزدیک آمریکا هستند از دست میدهد و در نهایت شرکتهای رقیب حمل و نقل در کشورهای عربی حاشیهی خلیجفارس بازارهای واقعی و بالقوه آن را از آن خود خواهند کرد.
از ایننکته نباید غافل شویم، که حتی صحبت چنین تحریمهایی امنیت سرمایهگذاری در ایران (که هم اکنون هم وضعیت بحرانیای دارد) را کاهش میدهد و روند فرار سرمایه از ایران را نیز تسریع میکند.
متاسفانه این حرکت تلاش دیگری است از سوی کابینهی جورج بوش برای بستهتر کردن فضای مذاکره و دیپلماسی و دشوارتر کردن رسیدن به راهحلهای مسالمتآمیز توسط دولت آیندهی آمریکا.
پینوشت: تشکر ویژه از «پویا شوقی» برای انتخاب عنوان زیبای این پست.
این پست تقدیم به همه «سادهدلانی» میشود که فکر میکنند «خانم هیلاری کلینتون» یا امثال او دلشان برای «حقوق بشر» یا «مردم ایران» میسوزد یا اصولا به اندازه سر سوزنی «انسانیت» سرشان میشود.
سناتور هیلاری کلینتون در زندگینامه شخصی خود تاریخ زنده (Living History) خود را مدافع حقوق کودکان و زنان و حامی حقوق بشر معرفی میکند. اما واقعیت این است که کلینتونها سابقه مفصلی از قربانی کردن حقوق و یا حتی زندگی کودکان برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود دارند. وقت آن رسیده است که این سوابق افشا شود.
در 6 سپتامبر سال 2006 یک لایحه ساده (قانون اصلاحی که استفاده از بمبهای خوشهای (cluser bombs) را در مناطق غیرنظامی ممنوع میکرد.) موقعیت بسیار عالیای برای خانم هیلاری کلینتون فراهم آورد که بتواند از «حقوق» و «زندگی کودکان» در سراسر جهان «عملا» حمایت کند. بمبهای خوشهای از وحشیانهترین و منفورترین سلاحهای جنگهای مدرن امروز هستند و قربانی اصلی آنها کودکاناند.
«سناتور اوباما» به این لایحه رای مثبت داد. اما خانم هیلاری کلینتون به این اصلاحیه که با «کنواسیون ژنو» نیز کاملا هماهنگ بود رای «منفی» داد. کنواسیون ژنو استفاده از هر گونه سلاحی که خشک و تر را با هم نابود کند (indiscriminate weapons) را ممنوع میداند.
در آوریل سال 2003 خبرنگار آسیاتایمز از بیمارستانی در بغداد قتلعام مردم عراق را چنین توصیف کرد: «اکثریت قاطع مجروحین زنان و کودکان هستند، قربانیان ترکشهای بمبهای خوشهای.»
20 درصد بمبهای کوچکتری (bomblet) که از بمبهای خوشهای خارج میشود بلافاصله منفجر نمیشوند و تبدیل به مینهای ضدنفری میشوند که روزی در آینده منفجر خواهد شد. این بمبهای کوچک توجه کودکان را جلب میکنند چون ظرف آنها شبیه قوطی نوشیدنی است و مناسب بازی به نظر میرسد.
البته خانم هیلاری کلینتون به هیچ عنوان دوست ندارد «رای منفیای» که به لایحه عدم استفاده از بمبهای خوشهای داد در مبارزه انتخاباتیاش مطرح شود. [با تشکر از همه رسانههای شرکتی در آمریکا که «حتی یک کلمه» از این موضوع منعکس نمیکنند.]
بیل کلینتون و مینهای زمینی
حال به موضع کلینتونها در مورد مینهای زمینی نگاهی بیاندازیم. موضوعی بسیار مهم برای همه پدران و مادران جهان و برای همه کسانی که کودکان را دوست دارند.
آمریکا بزرگترین تولید کننده «مینهای زمینی» در جهان است. در حال حاضر بیش از 100 میلیون مین زمینی در بیش از 60 کشور جهان نصب شده است (9 میلیون در آنگولا، 10 میلیون در کامبوج). بر اساس برآورد سازمان ملل هر سال 26000 نفر که بیشتر غیرنظامیان کشورهای در حال توسعه هستند، بر اثر انفجار مین کشته یا معلول میشوند.
در دسامبر سال 1997، 137 کشور جهان «معاهده اوتاوا» را مبنی بر «ممنوعیت تولید، استفاده، انبار یا انتقال مینهای ضدنفر» امضا کردند. کلینتون اما این معاهده را امضا نکرد و گفت: «من انگیزه اخلاقی کافی برای امضا کردن چنین معاهدهای نداشتم.» آقای کلینتون انگیزه اخلاقی؟!!!، آیا مینهای ضدنفر برای کودکان خوب است؟
دستکم نیم میلیون کودک در اثر تحریمهای دولت کلینتون در عراق کشته شدند
تحریمهای هولناک اقتصادی در سالهای دهه 1990 که مرکزیت سیاست خارجی کلینتون را تشکیل میداد نیازی به معرفی مجدد ندارد. تحریمهای کلینتون تمام جمعیت عراق را رنجور کرد. مرگ و میر کودکان و افراد مسن و بیمار افزایش نجومی یافت. بیماریهای واگیردار شایع شد. سیستم بهداشت و درمان عراق که تا قبل از تحریمها پیشرفتهترین در خاورمیانه بود از هم پاشیده شد. کود و قطعات یدکی به کشاورزان نرسید. هزاران نیروی متخصص از کشور گریختند. تحریمهای اقتصادی همراه با بمباران هوایی پراکنده زیربنای کشور را به کلی نابود کرد.
«بیل کلینتون» برای نشان دادن میزان «نفرت» خود از «حقوق بشر» و «افکار عمومی جهانی» پیشنهادات «فرانسه» و «روسیه» را برای پایان دادن به تحریمهای وحشیانه علیه عراق رد کرد.
اعتراف صادقانه به نژادپرستی (جان کلام سیاست خارجه کلینتون)
عاقبت «مادلین آلبرایت» وزیر امور خارجه دولت کلینتون بود که ابعاد بیتفاوتی سرد کابینه کلینتون نسبت به حقوق بشر را کاملا فاش کرد. آلبرایت در مصاحبه تلویزیونی تاریخی و مشهورش با لزلی ستال (Leslie Stahl) گفت که اهداف سیاست کلینتون ارزش قربانی شدن نیم میلیون کودک عرب را داشته است. کودکانی که در همان زمان که او صحبت میکرد از بیماری و فقر غذایی در حال مردن بودند. در تاریخ برای همیشه ثبت شده است که پس از اینکه مادلین آلبرایت با سکوتش تصدیق کرد که حدود نیم میلیون کودک عراقی در اثر تحریمها کشته شدهاند در پاسخ به سئوال مصاحبهگر که «آیا این بها ارزشاش را دارد؟» او دقیقا گفت: «ما فکر میکنیم این بها ارزشاش را دارد».
مرگ نیم میلیون کودک زیر 5 سال نسلکشی است. البته آلبرایت از کودکان عرب سخن میگفت، نه از کودکان اروپایی. اگر او چنین جملهای را در مورد کودکان انگلیسی یا آلمانی گفته بود بیتردید ظرف کمتر از یک ساعت از مقام خود برکنار میشد.
بیانات صریح آلبرایت از نگرش نژادپرستانه سیاستمدارن واشنگتن نسبت به اعراب پرده برداشت. آلبرایت جان کلام سیاست خارجه کلینتون (و بوش) را به ما گفت: «مردم عرب هیچ حق انسانیای که آمریکا بخواهد به آن احترام بگذارد ندارند.»
روزی در آینده تاریخدانها تحریمهای اقتصادی کلینتون و اشغال عراق توسط بوش را دو جزء لاینفک یک فرایند هولناک قلمداد خواهند کرد.
خطکشهای مختلف برای سنجش حقوقبشر
سناتور هیلاری کلینتون هرگز هیچکدام از تحریمهای غیرانسانی یادشده یا نگاه نژادپرستانهای که آنها را ممکن ساخت محکوم نکرده است. در واقع خانم هیلاری کلینتون از هماکنون در حال تدارک تحریمهای سنگین بر علیه یک کشور دیگر در خاورمیانه است: ایران!
خانم کلینتون (با استناد به سابقه رایهایش در کنگره و حضورش در کاخ سفید به عنوان بانوی اول آمریکا) همانند همسرش «حقوق بشر» را در نقاط مختلف جهان با خطکش یکسان اندازهگیری نمیکند. او زندگی بچههای عرب یا ایرانی را با مقیاس دیگری میسنجد…
سابقه انتخابات در ایران نشان داده است که هر بار «مردم» و به ویژه طبقه متوسط تحصیلکرده انتخابات را تحریم کرده و یا نسبت به آن منفعلانه عمل کرده است، جناح «تندرو» و «اقتدارگرا» پیروز قطعی بوده است.
حتی اگر همه انتقادها مبنی بر آزاد نبودن واقعی انتخابات و تردیدهایی در مورد صحت شمارش آراء و غیره درست باشد، باز هم دست روی دست گذاشتن و عملا کشور را به دست «تندرویهای اقتدارگرا» سپردن راه حل درستی به نظر نمیرسد (راه حل بهتری میشناسید؟)
همه چیز را باید نسبی دید و دموکراسی را هم باید در بستر اجتماعی و سیاسی واقعی جامعه ارزیابی کرد و نه تخیلات و آرزوها. معیار دموکراسی در ایران با معیار دموکراسی در فنلاند فرق میکند، همانگونه که زیرساختهای اجتماعی و بنیادهای سیاسی ایران با فنلاند فرق میکند.
در پاسخ به همه دوستانی که طرفدار دکترینهای تحریم و خروج هستد، فقط یک جمله به ذهنم میرسد. هر کس باید از خودش بپرسد، آیا «ایران احمدینژاد» مساوی با «ایران خاتمی» است؟ اگر واقعا فکر میکنید فرقی ندارد که هیچ. اما
اگر اعتقاد دارید با همه محدودیتهای موجود درایت، وجهه و توان فکری نمایندگان مجلس یا رئیسجمهور بیاهمیت نیست، همت کنید و کار سخت را انجام دهید. کار سخت، «حضور داشتن» است و فرار و گوشهگیری همیشه سادهترین گزینه بوده و خواهد بود.