امروز (4 آوریل) از سوی سازمان ملل به عنوان روز جهانی آگاهی از خطر مین اعلام شده است. ایران در کنار 78 کشور جهان هنوز با مشکل مینهای منفجر نشده زیر خاک که از زمان جنگ باقی ماندهاند دست به گریبان است.
عملیات پاکسازی میدانهای قدیمی مین هنوز توسط نیروهای نظامی ایران ادامه دارد. تجربهٔ شخصی من اما مربوط به چند سال پیش میشود که در مناطق غربی کشور که تازه پاکسازی شده بود ماموریت کاری داشتم. یکبار در منطقهٔ مهران با چند اروپایی آشنا شدم که قرار بود به صورت خاص منطقههای مربوط به اکتشاف میدانهای نفتی را پاکسازی کنند. یکی از کارشناسهایشان به من گفت که پاکسازی کامل مینها بسیار پرهزینه است و شاید هیچوقت انجام نشود و به همین خاطر فقط منطقههای حساس که پتانسیل اقتصادی یا اجتماعی خاصی دارند پاکسازی میشوند و باقی مناطق همانطور پاکسازی نشده باقی میمانند. موضوعی که مشکل را بزرگتر میکند نداشتن نقشهٔ دقیق مناطق مینگذاری شده است که ظاهرا از طرف عراق در اختیار ایران قرار نگرفته است.
این هم نوعی دیگر از نمونههایی که در منطقهٔ مهران وجود داشت:
سردار احمد وحیدی وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و نماینده ویژه رییسجمهور در امر پاکسازی مناطق آلوده به مین و مواد منفجره به جای مانده از جنگ تحمیلی در این زمینه میگوید: جمهوری اسلامی ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی رژیم صدام (به استناد مدارک معتبر)، به حدود ۲۰ میلیون انواع مین و مواد منفجره ساخت کشورهای مختلف جهان آلوده شده است. سردار وحیدی در پیامی که به مناسبت روز جهانی مین زدایی صادر کرد، افزود: تنوع، حجم و پراکندگی آلودگی خاک جمهوری اسلامی ایران به مین، در مساحتی حدود ۴ میلیون و ۲۰۰ هزار هکتار از اراضی پنج استان آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه، ایلام و خوزستان، کشور ما را جزو آلودهترین کشورهای جهان در این زمینه قرار داده است.
یعنی به ازای هر سه یا چهار ایرانی یک مین عمل نکرده در خاک کشورمان وجود دارد که با توجه به تمرکز آنها شاید بتوان گفت در استانهای غربی کشور در خوشبینانهترین حالت یک تناظر یک به یک بین مینها و آدمها وجود دارد.
عکس زیر را هم در همان منطقهٔ مهران گرفتهام. پشت این علامتهای مرگ منطقهٔ پاکسازی نشده قرار دارد که از دسترسی رسمی خارج است.
متاسفانه ایران با وجودی که خود قربانی مین است از تولید کنندگان (و صادرکنندگان) مین محسوب میشود و معاهده اتاوا مبنی بر منع تولید و کاربرد مینهای ضد نفر را امضا نکرده است.
مینهای ضدنفر سلاحهای وحشتناکی هستند. آنها نه تنها در دوران جنگ بلکه تا سالها و دههها بعد از پایان یافتن جنگ قربانی میگیرند و متاسفانه در بسیاری از موارد قربانیان کودکان یا افراد محروم جامعهٔ مصیبتزده هستند. نقشهٔ زیر جهانی را نشان میدهد که در آن مساحت کشورها متناسب با میزان قربانیان مینهای ضدنفر در آن کشورها ترسیم شده است. به عراق (سبز)، افغانستان (سبز)، کامبوج (زرد) و کلمبیا (سبز) نگاه کنید که به بزرگترین کشورهای جهان تبدیل شدهاند. (پوستر بزرگش را اینجا ببینید)
.
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.
این نوشته، هفتمین مطلب از سری پستهایی است که تحت عنوان «نگاه استراتژیک» نگاشته میشود. در «نگاه استراتژیک» سعی میکنم کوتاه بنویسم تا مطالب راحتتر خوانده شوند، همینطور در این نوشتهها از بیان نظرات شخصیام پرهیز میکنم و نقل قول میکنم از مطالب تهیه شده توسط تحلیلگران حرفهای و بیطرف. بنابراین این نوشتهها قبل از اینکه نظرات من باشند، نتیجهی تحلیل حرفهایترین موسسات دنیا هستند و در میان انبوه اطلاعات و تفسیرهای «غیردقیق» یا «غیرمستند» یا «تحریف شده» یا «ایدئولوژیک»، خواندن آنها میتواند بسیار روشنگر باشد.
اولین سری مجموعهی نگاه استراتژیک با استفاده از مقالهها و تحلیلهای «استراتفور» که گاه و بیگاه به دستم میرسد نوشته شده است. اصل مقالهها اغلب طولانی هستند، بنابراین آنها را به قسمتهای کوتاهتر تفکیک میکنم و سعی میکنم هر کدام استقلال معنایی خود را حفظ کند.
دانیل اورتگا (Daniel Ortega)، رئیس جمهور نیکاراگوئه، تمایل ویژهی خود را به دستهبندیهای مربوط به دوران جنگ سرد پنهان نمیکند. به دنبال جنگ روسیه و گرجستان، نیکاراگوئه تنها کشور جهان بود که آبخازیا و اوستیای جنوبی را به رسمیت شناخت. کارگردان پنهان داستان (مسکو) البته از این وضعیت خوشنود است.
رئیسجمهور بولیوی اوو مورالس (Evo Morales)، در تلاش برای بازنویسی قانون نحوهی توزیع سرمایه به سود حامیان فقیرش که در منطقههای مرتفع (highlands) زادگاهش زندگی میکنند است. هالهای از درگیریهای قومی این منطقهها با مرکزیت شهر کوچابامبا (Cochabamba) را از منطقههای پاییندست (lowlands) ثروتمندتر و اروپاییتر جدا میکند. بولیوی در آستانهی بروز یک جنگ داخلی تمام و عیار است، شرایطی که به شدت دخالتهای خارجی از آن نوع که در دوران جنگ سرد دیدیم را ترغیب میکند. چندی نخواهد گذشت که سرفصل روزنامههای پرتیراژ جهان، به عکسهای کوچابامباییهای کلاشینکوف به دست در حالی که شعارهای تند ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی میدهند، مزین شود.
کارتلهای مواد مخدر در مکزیک، بسیار نیرومندتر از نمونههای چند دههی قبل خود شدهاند. قدرت مخرب این کارتلها اختیار عمل ویژهای به روسها میدهد و دستشان را برای طراحی سناریوهای مطلوب باز میگذارد.
وضعیت روسیه در ونزوئلا هم جالب توجه است. هوگو چاوز (Hugo Chavez) رئیسجمهور این کشور، دارای افکار ضدآمریکاییای است که چندین مرحله از تندروترین تبلیغاتچیهای روس هم افراطیتر به نظر میرسد. چاوز به بمبافکنهای استراتژیک روسیه اجازهی حضور در خاک ونزوئلا را داده و سفیر آمریکا را نیز اخراج کرده است. با نگاهی به نقشهی منطقه میتوان به سادگی فهمید که ونزوئلا نسبت به گرانادا، پایگاه به مراتب موثرتری برای تهدید کانال پاناما خواهد بود.
همینطور چاوز بارها تمایل خود را برای دخالت نظامی در درگیریهای بولیوی و همینطور حمایت از قاچاق اسلحه -از طریق روابطی که با فارک (FARC) دارد- اعلام کرده است. شبکههای قاچاق اسلحه و مواد مخدر به راحتی میتوانند از فرصتهای قدیم و جدیدی که در ونزوئلا فراهم است بهره جویند و این واقعیت از چشم روسها پنهان نخواهد ماند.
چالشهای نوین روسیه در آمریکای لاتین
البته همهی تحولات آمریکای لاتین پس از دوران جنگ سرد به سود روسیه تمام نشده است. مثلا کوبا دیگر مثل سابق کورکورانه از روسیه حمایت نمیکند. به دنبال طوفان در کوبا، کمکهای امدادی روسیه حرکتی برای ایجاد گشایشی در ارتباطات بود. کوبا به وضوح مردد است: در حالیکه کاسترویسم همراه با کاستروی پیر در بستر مرگ است و بزرگترین بازار جهان درست در یک قدمی مرزهای کوبا قرار دارد، البته که کوباییها با چند پشیز ناقابل به سوی روسیه جذب نخواهند شد. در زمان شوروی، کوبا به ازای اتحادی که با روسیه داشت، سوبسیدها و حمایتهای مالی فراوانی دریافت میکرد. چند محمولهی هوایی آذوقه برای طوفانزدگان کوباییها به هیچ عنوان تطمیعکننده نیست. هنوز مشخص نیست، روسها چقدر باید برای جلب توجه کوباییها هزینهی «دلاری» کنند.
وضعیت برزیل هم البته برای روسها چندان مطلوب نیست. حکومت مرکزی برزیل دیگر مثل قبل منفعل و ضعیف نیست. برزیل به سرعت به یک قدرت صنعتی تبدیل میشود و شرکت نفتی پتروبراس (Petroleo Brasileiro) هم به مراتب از هر شرکت روسی که تاکنون در آمریکای لاتین حضور یافته، موفقتر است.
برزیل به عنوان قدرت صنعتی در حال ظهور، نفوذ خود را در کشورهای همسایهاش اروگوئه، پاراگوئه، بولیوی و حتی رقبای منطقهایش یعنی ونزوئلا و آرژانتین گسترش میدهد. فقط کشورهایی که قدرت و کنترل نامحسوس و ضعیفی روی مرزهای خود و کشورهای همسایهشان دارند، از دخالتها و حمایتهای روسیه حمایت میکنند. برزیل دیگر چنین کشوری نیست و مسلما از موشدوانیهای روسیه در مجاورت مرزهایش چندان خوشنود نخواهد شد.
در هفت قسمت «نگاه استراتژیک» تضاد منافع ریشهای آمریکا و روسیه را تحلیل کردیم و دیدیم که روسیه چگونه با پیگیری سه تاکتیک مهم در منطقهی آمریکای لاتین، تلاش میکند قدرت دوربرد آمریکا در اوراسیا و پیرامون مرزهایش را منحرف و محدود کند.
در آیندهی بحثهای نگاه استراتژیک، به سایر موضوعات و نقاط دیگر جهان خواهم پرداخت.
مطالعهی دقیق نوشتههای قبل به درک بهتر این نوشته کمک میکند:
این نوشته، پنجمین مطلب از سری پستهایی است که تحت عنوان «نگاه استراتژیک» نگاشته میشود. در «نگاه استراتژیک» سعی میکنم کوتاه بنویسم تا مطالب راحتتر خوانده شوند، همینطور در این نوشتهها از بیان نظرات شخصیام پرهیز میکنم و نقل قول میکنم از مطالب تهیه شده توسط تحلیلگران حرفهای و بیطرف. بنابراین این نوشتهها قبل از اینکه نظرات من باشند، نتیجهی تحلیل حرفهایترین موسسات دنیا هستند و در میان انبوه اطلاعات و تفسیرهای «غیردقیق» یا «غیرمستند» یا «تحریف شده» یا «ایدئولوژیک»، خواندن آنها میتواند بسیار روشنگر باشد.
اولین سری مجموعهی نگاه استراتژیک با استفاده از مقالهها و تحلیلهای «استراتفور» که گاه و بیگاه به دستم میرسد نوشته شده است. اصل مقالهها اغلب طولانی هستند، بنابراین آنها را به قسمتهای کوتاهتر تفکیک میکنم و سعی میکنم هر کدام استقلال معنایی خود را حفظ کند.
خلاصهی قسمتهای قبل
در قسمتهای قبل دیدیم که ریشهی تضاد منافع آمریکا و روسیه به اختلاف اساسی میان استراتژیهای این دو کشور باز میگردد. آمریکا متمایل به حفظ برتری «کنترل قارهای» است و به این منظور با استراتژی گسترشطلبانهی روسیه که تلاش دارد با بلعیدن کشورهای همسایهی خود یک لایهی حایل دفاعی پیرامون خود به وجود آورد مقابله میکند. همینطور دیدیم که کشورهای آمریکای لاتین به تنهایی نمیتوانند تهدیدی برای آمریکا محسوب شوند، اما در صورت حضور یک قدرت از نیمکرهی شرقی میتوانند به اهرم فشار خطرناکی بر ضد منافع آمریکا تبدیل شوند. به این ترتیب روسیه برای خنثی کردن قدرت فرامرزی آمریکا تلاش میکند بحرانهایی دور از مرزهای خود برای آمریکا به وجود آورد و با توجه به سیستم جاسوسی قدرتمند خود، بخش قابل توجهی از تلاشهایش را در منطقهی آمریکایی لاتین متمرکز کرده است و خواهد کرد. به علاوه در قسمت قبل دیدیم که تلاش برای به خطر انداختن «دسترسی دریایی ایالات متحدهی آمریکا» از طریق تشکیل مثلث قدرت هوایی در منطقهی «کوبا، گرانادا،نیکاراگوئه» (یا نقاطی مشابه) یکی از تاکتیکهای مهم روسیه برای پخش کردن قدرت دوربرد آمریکاست.
مواد مخدر، اسلحهای ارزان و موثر در خدمت روسیه
دومین تاکتیک مهم روسیه در منطقهی آمریکای لاتین که به منظور رویارویی غیرمستقیم با ایالات متحده و ایجاد بحران برای این کشور و در نتیجه پخش کردن قدرت دوربرد آن انجام میشود، تسهیل تولید و توزیع مواد مخدر (drug facilitation) است. طبیعی است اجرای این تاکتیک به مراتب پیچیدهتر از تاکتیک «تلاش برای رسیدن به مثلث قدرت هوایی» است که قبلا شرح دادیم.
آمریکای جنوبی اراضی گسترده و متنوعی دارد که به سختی ممکن است جذابیتی برای روسها داشته باشند. بیشتر دولتهای این منطقه، تولید کنندهی محصولات نسبتا پیشپاافتادهی تجاری یا صنعتی (commodity providers) هستند، تقریبا از همان نوعی که شوروی سابق یا روسیهی امروز چنین است، بنابراین از لحاظ اقتصادی این کشورها رقبای روسیه محسوب میشوند. از لحاظ سیاسی نیز این کشورها میتوانند به عنوان سنگرهایی برای پناه دادن نیروهای ضد-آمریکایی نقش بازی کنند. بنابراین کرملین هر جا بتواند از گرایشهای ضدآمریکایی در این منطقه حمایت میکند. اما همانطور که قبلا هم توضیح دادیم، حتی اگر تمام کشورهای آمریکایی لاتین توسط دولتهای ضدآمریکایی اداره شوند، چندان اهمیتی برای واشنگتن نخواهد داشت؛ چرا که این دولتها چه بهتنهایی و چه جملگی، تقریبا هیچ راهی برای به خطر انداختن منافع آمریکا را ندارند، البته به جز یک راه:
«تجارت مواد مخدر» جامعهی آمریکا را از درون خالی میکند و هزینههای انبوهی به سیستم «تامین اجتماعی»، «قانونگذاری و اجرایی»، «بهداشت و درمان» و «بازرگانی» این کشور تحمیل میکند.
در دوران جنگ سرد، روسها با تولیدکنندگان و قاچاقچیهای مواد مخدر روابط ویژهای برقرار کرده بودند. از «فارک: نیروهای مسلح ارتش کلمبیا» (FARC: Revolutionary Armed Forces of Colombia) گرفته تا کشتکاران کوکائین در ارتفاعات بولیوی. البته شوروی به صورت مستقیم از کشت و تجارت مواد مخدر حمایت نمیکرد، اما از هر گروهی که از لحاظ «ایدئولوژیکی» مفید تشخیص میداد حمایت میکرد.
پیشبینی میشود در آینده روسیه چنان در این زمینه فعال شود که فعالیتهای قبلی شوروی در قیاس با آن کمرنگ جلوه کند. بعد از فروپاشی شوروی، بسیاری از عوامل «سرویس امنیتی فدرال روسیه» (FSB) در جستجوی تامین منابع مالی جدید برای خود برآمدند. فراموش نکنیم سازمانهای امنیتی-جاسوسی روسیه تقریبا به حال خود رها شده بودند و تنها بعد از سال 1999 بود که ولادیمیر پوتین رهبری دولت روسیه را به دست گرفت و به طور جدی به دستگاههای امنیتی و جاسوسی روسیه به عنوان اصلیترین داراییهای دولت توجه کرد.
سقوط شوروی، تعداد بسیاری از ماموران امنیتی روسیه را که از قضا تجربه و دانش بسیار بالایی در زمینهی قاچاق (smuggling) و جرائم سازماندهیشده (organized crime) داشتند را به مرکز چنین فعالیتهایی هدایت کرد. بعد از گذشت حدود یک دهه، بخش بزرگی از این عوامل (agents) مجددا به خدمت دولت روسیه بازگشتهاند، با کولهباری از تجربههای پرخطر در بخشهای نه چندان دوستداشتنی امور امنیتی یا جاسوسی. این افراد به طور جدی «منافع مالی شخصی» خود را در عملیات آیندهی روسیه در «آمریکای لاتین» دنبال میکنند.
روسیه، باندهای مواد مخدر و آمریکای لاتین
باندهای مواد مخدر احتیاجی به پول روسها ندارند، اما برای عملیات خود به اسلحه و آموزش نیاز دارند که دقیقا با نقاط قوت روسها هماهنگی دارد. واضح است که دخالت روسیه در این منطقهها کاملا پنهانی و محرمانه است. مطمئنا روسها زیرکتر از آن هستند که زیر دوربینهای خبری سیانان و در اوج جنگهای داخلی بولیوی برای فارکها (FARC) کشتی پر از اسلحه بفرستند. اما این مشکلی است که روسها در حل آن بسیار عالی هستند (قبلا توضیح دادیم سیستم جاسوسی و امنیتی روسها بسیار با تجربه و نیرومند است) و به قولی پیراهنها در این زمینه پاره کردهاند.
حمایت از تولید مواد مخدر و تسهیل قاچاق آن به ایالات متحدهی آمریکا برای روسیه کاری ساده و ارزان است. اما تاثیر منفی اقتصادی و اجتماعی آن بر جامعهی آمریکا به حدی سنگین است که میتوان از آن به عنوان یک عامل فشار مهم برای کنترل قدرت فرامرزی آمریکا یاد کرد. درست همین نکته است که تاکتیک دوم روسها در آمریکای لاتین را شکل میدهد.
در ادامهی بحثهای «نگاه استراتژیک» به شرح تاکتیک سوم روسیه در آمریکای لاتین خواهیم پرداخت، همینطور شرحی خواهیم داشت به وضعیت فعلی گرایشات متمایل به روسیه در آمریکای لاتین و مشکلاتی که روسیه برای اجرای تاکتیکهایش پیشرو دارد.
روسیه با حمایت مستقیم یا غیرمستقیم از باندهای تولید و قاچاق مواد مخدر در آمریکای لاتین، هزینهی اقتصادی و اجتماعی سنگینی را بر جامعهی آمریکا وارد میکند.
مطالعهی دقیق نوشتههای قبل به درک بهتر این نوشته کمک میکند: