پنج دروغ بزرگ اسرائیل درباره‌ی حمله به غزه

یادمان باشد، یکی از مهمترین تکنیک‌های تبلیغات موثر «تکرار» است. اگر یک بار جایی ببینید کوکاکولا، احتمالا از کنارش بی‌تفاوت خواهید گذشت. اما اگر در سراسر عمرتان، روزی هزار بار ببینید کوکاکولا، دیگر راستی راستی باور می‌کنید که «حقیقی‌ترین نوشیدنی‌ دنیا همین کوکاکولاست». همین سیاست در رسانه‌های بزرگ هم البته با هدفی دیگر تکرار می‌شود، این بار هدف این نیست که کوکاکولا بخرید، هدف این است که «جهت‌گیری ذهنی‌تان با صاحبان رسانه همسو شود».  مثلا میلیاردها بار تکرار می‌شود «گروهک تروریستی حماس» و این کم‌کم به صورت یک اصل بدیهی در ذهن مخاطبان جا می‌افتد که خوب معلوم است دیگر، «حماس گروهک تروریستی» است. ولی اصولا وقتی بخواهی مته به خشخاش بگذاری (pinpoint) و ته ماجرا را در بیاری که خوب چرا حماس تروریست است؟ یا اگر هست چرا دولت اسرائیل یا آمریکا تروریست نیستند؟ متوجه می‌شوی که دلیل خاصی نداری که ارائه بدهی جز همان‌ها که از رسانه‌ها شنیده‌ای. واقعیت این است که حماس یک نهاد سیاسی است که شاخه‌ی نظامی هم دارد و در انتخابات کاملا آزاد توسط مردم فلسطین انتخاب شده. ممکن است حماس کارهای تروریستی انجام داده باشد، اما حتی در این صورت ماهیت تروریسم‌اش با تروریسم اسرائیل یا آمریکا یا اصولا هر دولت دیگری که مرتکب فعل تروریسم شود فرق ندارد. اما هیچ‌کس نمی‌گوید گروهک تروریستی کاخ سفید! یا اگر هم بگوید فرکانس‌اش اینقدر کم است که مثل «کوکاکولا» توی ذهن حک نمی‌شود.

دروغ‌هایی هستند که از بس در رسانه‌ها شنیده‌ایم دیگر به نظرمان بدیهی می‌رسند. بد نیست برخی از این بدیهیات رسانه‌ای را به چالش بکشیم و نگاهی بیاندازیم به چند دروغ بزرگ که «شاید» آن‌طور که اسرائیل و رسانه‌های حامی‌اش ادعا می‌کنند چندان هم بدیهی نباشند:


دروغ اول: اسرائیل فقط اهداف مجاز نظامی را هدف قرار می‌دهد و تلاش می‌کند که جان افراد بی‌گناه به خطر نیافتد. اسرائیل هیچ‌وقت [عمدا] غیرنظامیان را هدف قرار نمی‌دهد.

نوار غزه از نظر بافت جمعیتی، یکی از پرتراکم‌ترین مناطق جهان است. مطابق قوانین بین‌المللی حضور شبه‌نظامیان در میان مردم، مصونیت آن‌ها را در برابر مورد حمله قرار گرفتن سلب نمی‌کند. بنابراین هر گونه حمله به جمعیت مردم، به بهانه‌ی حمله به شبه نظامیانی که در بین آن‌ها پنهان شده‌اند، جنایت جنگی (war crime) محسوب می‌شود.

علاوه بر این، اسرائیل ادعا می‌کند اهداف اشاره شده، اعضای حماس هستند که اسرائیل آن‌را یک گروه تروریستی می‌داند. حماس مسئول حمله‌های موشکی به اسرائیل است که موشک‌های دقیقی نیستند و حتی اگر حماس هم بخواهد نمی‌تواند کنترلی روی آن‌ها داشته باشد و بنابراین  در صورت کشتن شهروندان اسرائیلی، این حملات جنایت جنگی محسوب می‌شود.

حماس یک شاخه‌ی نظامی دارد، اما یک سازمان سراسر نظامی نیست و یک تشکل سیاسی است. اعضای حماس به صورت دموکراتیک به عنوان نماینده‌ی مردم فلسطین انتخاب شده‌اند. تعداد زیادی از این رهبران منتخب مردم، توسط اسرائیل به گروگان گرفته شده و بدون اتهام در زندان‌های اسرائیل نگهداری می‌شوند. باقی هدف ترور بوده‌اند، مانند «نظار ریان»، که یکی از سران حماس بود. برای کشتن ریان، اسرائیل ساختمان مسکونی‌ای را که آپارتمان او در آن قرار داشت هدف قرار داد. این حمله نه تنها ریان را کشت، بلکه دو زن و چهار فرزندش را همراه با شش نفر دیگر نیز کشت. مطابق قوانین بین‌المللی چنین حمله‌ای هیچ‌گونه توجیهی (justification) نمی‌تواند داشته باشد. این یک جنایت جنگی است.

علاوه بر ساختمان‌های متعدد مسکونی، موارد دیگری که مطابق قوانین بین‌المللی مصونیت دارند نیز توسط اسرائیل بمباران شده‌اند: یک مسجد، یک زندان، پاسگاه‌های متعدد پلیس و یک دانشگاه.

علاوه بر این، اسرائیل برای مدت‌ طولانی کل غزه را تحت محاصره‌ قرار داده و فقط اجازه‌ی عبور بسیار محدود کمک‌های انسانی را داده است. اسرائیل شهروندان فلسطینی را بمباران می‌کند. تعداد بسیاری زخمی شده‌اند و امکانات پزشکی کافی برای درمان آن‌ها وجود ندارد. این مردم هم قربانیان سیاست اسرائیل هستند که اصولا به گونه‌ای طراحی شده که کل جمعیت غزه را تنبیه کند و نه فقط حماس یا چند نقطه‌ی معین نظامی را.

دروغ دوم: حماس آتش‌بس را نقض کرده است. حملات هوایی اسرائیل پاسخی به حملات موشکی فلسطینی‌هاست و به گونه‌ای طراحی شده که به این حملات پایان دهد.

در درجه‌ی اول اسرائیل هرگز آتش‌بس را [در عمل] قبول نکرده است. از همان ابتدای ظاهرا آتش بس، اسرائیل در داخل نوار غزه یک «ناحیه‌ی ویژه‌ی امنیتی» (special security zone) تعیین کرد و اعلام کرد فلسطینی‌هایی که داخل این ناحیه شوند مورد هدف قرار خواهند گرفت. به بیان دیگر، اسرائیل رسما بیان کرد که به سربازان خود مجوز داده است به کشاورزان یا افرادی که تلاش کنند سر زمین خودشان [اگر در این ناحیه می‌بود] بروند شلیک کنند، کاری که نه تنها تخلف از آتش‌بس بود بلکه تخلف از قوانین بین‌المللی نیز هست.

علی‌رغم موارد مختلفی که اسرائیلی‌ها به سمت فلسطینی‌ها شیلیک کردند و منجر به مجروح شدن چند نفر شد، حماس از لحظه‌ی شروع آتش‌بس یعنی 19 ژوئن 2008 تا روزی که اسرائیل در چهارم نوامبر 2008 به غزه حمله‌ی هوایی کرد و پنج فلسطینی را کشت و چند نفر را زخمی کرد و عملا [و علنا] به آتش‌بس پایان داد، به آن وفادار ماند.

همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، نقض علنی آتش‌بس از سوی اسرائیل منجر به انتقام‌گیری شبه‌نظامیان در غزه شد که در پاسخ به سوی اسرائیل موشک شیلیک کردند. شیلیک موشک از سوی غزه به اسرائیل که به عنوان بهانه‌ی حمله‌ی هوایی اسرائیل به غزه مورد استناد قرار گرفته در واقع پاسخ مستقیم حمله‌ی هوایی اسرائیل به غزه بوده است، [شکستن یک جانبه‌ی آتش‌بس از سوی اسرائیل چندان در رسانه‌ها منعکس نشده است].

قابل پیش‌بینی بود که عمل‌کرد اسرائیل و نقض آتش‌بس توافق شده از سوی این کشور، منجر به تشدید (escalation)  حملات موشکی به سوی اسرائیل می‌شود.

دروغ سوم: حماس از سپر انسانی استفاده می‌کند که یک جنایت جنگی است.

هیچ‌گونه شواهدی مبنی بر این‌که حماس از سپر انسانی استفاده کرده در دست نیست. واقعیت این است که همان‌طور که ذکر شد، غزه یک ناحیه‌ی خیلی کوچک است و از لحاظ جمعیت هم بسیار فشرده. اسرائیل از تسلیحاتی استفاده می‌کند که خشک و تر را نابود می‌کنند (indiscriminate warfare) (مانند روشی که نظار ریان را ترور کرد و خانواده و همسایه‌ها را هم کشت). در واقع قربانی‌های مانند کودکان نظار ریان هستند که اسرائیل در تبلیغات خود از آن‌ها به عنوان «سپر انسانی» یاد می‌کند. این‌نوع تفسیر از مفهوم «سپر انسانی»، هیچ‌گونه وجاهتی در قوانین بین‌المللی ندارد. در چنین شرایطی، این حماس نیست که از سپر انسانی استفاده می‌کند بلکه اسرائیل است که با تخلف از کنوانسیون ژنو و سایر قوانین بین‌المللی مرتبط، مرتکب جنایت جنگی می‌شود.

دروغ چهارم: ملت‌های عرب رفتار اسرائیل را محکوم نکرده‌اند، چرا که توجیه اسرائیل برای چنین حمله‌ای را درک می‌کنند.

مردم کشورهای عربی معترض حمله‌ی اسرائیل به غزه هستند و همین‌طور از دولت‌های خودشان برای این‌که حمله‌ی اسرائیل را محکوم نکرده‌اند و تلاشی هم برای پایان دادن به آن نکرده‌اند شاکی هستند. نکته این‌جاست که دولت‌های کشورهای عربی، نماینده‌گان مردم این کشور نیستند. جمعیت کشورهای عربی بارها تظاهرات مخلفتی در اعتراض به نه تنها رفتار اسرائیل بلکه انفعال دولت‌هایشان کرده‌اند که به نظرشان نوعی هم‌دست بودن با جنایت‌های اسرائیل محسوب می‌شود.
اما نکته‌ا‌ی دیگر در رابطه با سکوت کشورهای عربی (در محکوم نکردن حمله‌های اسرائیل). انفعال این کشورها به معنای تایید رفتار اسرائیل نیست، بلکه به این خاطر است که آن‌ها تابع اراده‌ی آمریکا هستند که کاملا از اسرائیل حمایت می‌کند. به عنوان نمونه، مصر از باز کردن مرزهایش به روی فلسطینی‌های زخمی -تا بتوانند در بیمارستان‌های مصر درمان شوند- سرباز زد. این کشور به شدت به کمک‌های آمریکا وابسته است و به خاطر همین هم توسط مردم کشورهای عربی مورد انتقاد قرار گرفته و از نظر آن‌ها به مردم غزه خیانت کرده است.
حتی بسیاری محمود عباس، رئیس‌جمهور فلسطین را به خاطر مقصر دانستن حماس در رابطه با رنج مردم غزه خیانت‌کار تلقی می‌کنند. فلسطینی‌ها همین‌طور سازش پنهانی محمود عباس با اسرائیل و آمریکا در رابطه با به حاشیه راندن دولت منتخب حماس (که به صورت دموکراتیک انتخاب شده بود) که در نهایت منجر به ضدکودتای حماس و اخراج فتح (شاخه‌ی نظامی تشکلیات خودگردان فلسطین) شد را خیانت می‌دانند. در حالی‌که به وضوح هدف محمود عباس، تضعیف حماس و تقویت موقعیت خود بوده است، فلسطینی‌ها و عرب‌های خاورمیانه آن‌چنان از عباس خشمگین هستند که بعید است او بتواند به صورت موثری حکومت‌ کند.

دروغ پنجم: اسرائیل مسئول کشته شدن غیرنظامیان نیست، چون که از قبل به فلسطینی‌ها هشدار داده بود فرار کنند تا مورد هدف قرار نگیرند.

اسرائیل ادعا می‌کند که از طریق رادیو و پیامک‌های تلفنی به مردم غزه هشدار داده بود که از خطر بمباران قریب‌الوقوع فرار کنند. اما مردم غزه جایی برای فرار کردن ندارند. آن‌ها در نوار غزه زندانی شده‌اند. اسرائیل طوری این ناحیه را طراحی کرده که آن‌ها نمی‌توانند از مرز فرار کنند. همین‌طور مطابق طراحی اسرائیلی‌ها آن‌ها حتی غذا، آب و سوخت کافی برای زنده ماندن ندارند. طبق طراحی اسرائیل بیمارستان‌های غزه الکتریسیته‌ ندارند و از امکانات درمانی بسیار پایینی برخوردار هستند تا بتوانند مانع از مردن زخمی‌ها شوند. اسرائیل مناطق گسترده‌ای از غزه را بمباران کرده است، تاسیسات زیربنایی غیرنظامی را  هدف قرار داده و نقاطی که از نظر قوانین بین‌المللی مصونیت دارند را تخریب کرده است.
هیچ نقطه‌ای در غزه امن نیست.

غزه‌ تحریف شده در لنز رسانه‌ها

برخی از دوستان «به درستی» از پست قبلی من انتقاد کرده‌اند که چرا به جای توضیح دادن و منطقی گفتگو کردن، با عصبانیت و خشم برخورد کرده‌ام. در پاسخ انتقاد درست ایشان باید بگویم که من هم آدم هستم و آستانه‌ی تحملی دارم. من هم مثل هر آدم دیگری حق دارم گاهی «از کوره در بروم» و «آمپر بچسبانم» و البته باور کنید سعی می‌کنم عصبانیت‌ام را هرگز از دایره‌ی نوشتن خارج نکنم و حتی‌المقدور منصف و مودب باقی بمانم. اما قبول کنید دیدن و شنیدن حرف‌های بعضی از «ما»ها که نمونه‌هایش را هم در همان پست قبلی آورده‌ام، اعصاب پولادین می‌خواهد.

اما در تایید حرف درست دوستان منتقد، مانند کامنت این دوست نادیده‌ام که از خواندن‌اش هم لذت بردم و هم درس گرفتم، این متن کوتاه را از میان «میلیون‌ها» متن خوب که در وبلاگ‌ها، سایت‌ها و منابع انگلیسی‌زبان به راحتی قابل پیدا کردن هستند ترجمه می‌کنم. ترجمه تقریبا آزاد است و خلاصه هم شده است، اما باور کنید برای کسی که بخواهد بداند، «میلیون‌ها» صفحه نظیر این در وب وجود دارد.

در عصر اطلاعات، نداشتن «حداقل» اطلاعات عمومی از اوضاع جهان پیرامون‌مان «توجیهی» ندارد. حتی اگر صدا و سیمای ما اهل سا.ن.س.ور یا هوچی‌گری باشد، حتی اگر منتقد جمهوری اسلامی باشیم، باور کنید «حق نداریم» نابینا بمانیم. در عصر اطلاعات، خودمان را از «اطلاعات» محروم نکنیم. به قول مانی‌ ب. «جمهوری اسلامی نمی‌تواند همیشه غرامت یک‌سویه‌نگری و بی‌فکری ما را بپردازد».

غزه‌ تحریف شده در لنز رسانه‌ها

فلسطینی‌ها بهای کارهایی که ما در غرب کرده‌ایم را می‌پردازند، و همین‌طور بهای کارهایی که نکرده‌ایم. اسرائیل و حامیان آن، تاریخ را در همان حال که رخ می‌دهد بازنویسی می‌کنند، البته با همکاری رسانه‌ها و سیاست‌مداران ما [درغرب].

اگر یک ببینده‌ی عادی تلویزیون یا یک خواننده‌ی معمولی روزنامه فکر کند این فلسطینی‌ها بودند که آتش‌بس میان اسرائیل و فلسطین را بر هم زدند و پرتاب موشک‌ به شهرهای اسرائیل را دلیل قانع کننده‌ای برای حمله‌ی نابودگرانه و همه‌جانبه‌ی نظامی علیه غزه بداند، می‌توان او را بخشید. [چرا که او «تاریخ بازنویسی شده» را دیده یا مطالعه کرده است.]

اما، روزنامه‌ی اسرائیلی «هارتز» به ما یادآوری می‌کند:

شش ماه پیش، اسرائیل درخواست آتش‌بس کرد و حماس هم با آتش‌بس موافقت کرد. اما اسرائیل با حمله به تونل حماس در غزه، به طور یک‌جانبه آتش‌بس را نقض کرد و در همان حال از مصر خواست که به حماس فشار بیاورد تا آتش‌بس را ادامه دهد.

با چنین سوءاطلاع‌رسانی‌ سیستماتیکی (systematic misinformation) نمی‌توان به حقیقت صلح و عدالت میان اسرائیل و فلسطین دست یافت. اسرائیل مانع از ورود روزنامه‌نگاران خارجی به غزه می‌شود و رسانه‌های ما در گزارش کردن عمق فاجعه‌ی انسانی‌ای که در غزه رخ می‌دهد کوتاهی می‌کنند.

علی‌رغم درخواست صلیب‌سرخ و دستور سازمان ملل، اسرائیل اجازه‌ی ورود قطعات یدکی مورد نیاز برای تعمیر ژنراتوری که برق چراغ‌ها، تهویه و مونیتورهای بیمارستان شفا در غزه را تامین می‌کند نمی‌دهد. همان‌گونه که رئیس بیمارستان شفا دکتر حسنیه می‌گوید: حتی مجهزترین بیمارستان جهان نیز نمی‌تواند در این زمان کوتاه پاسخ‌گوی درمان این همه مجروح باشد.

اگر چه بی‌تردید پرتاب موشک از سوی غزه به اسرائیل جرمی محکوم کردنی‌ است، خسارت‌های محدود ناشی از آن را نمی‌توان با پاسخ غیرمتناسب اسرائیل مقایسه کرد. اسرائیل غزه را «ناحیه‌ی نظامی ویژه» اعلام کرده است، دسته‌بندی‌ای که فقط یک مرحله از «جنگ کامل» (total war) فاصله دارد.

بر خلاف آن‌چه لابی اسرائیل و رسانه‌های هم‌نوا با آن منعکس می‌کنند، این فلسطینی‌ها نبودند که جنگ‌افروزی کردند؛ و واقعیت چیز دیگری است. فلسطینی‌ها در شرایط بسیارهولناکی به آتش‌بس پای‌بند مانده بودند، شرایطی که با محاصره‌ی کامل غزه از سوی اسرائیل لحظه به لحظه بحرانی‌تر می‌شد. محاصره‌ای که کمبود نان، سوخت، جوهر، کاغذ و چسب مورد نیاز برای چاپ کتاب‌های درسی کودکان، دارو و باقی مایحتاج ضروری برای «زنده ماندن» را در غزه باعث شده بود.

شهرک‌نشینی‌های گسترده‌ی اسرائیل در مناطق «کرانه‌ی باختری رود اردن» که بر اساس توافق مهم سال 1967 زمین‌های فلسطینی محسوب می‌شوند، دیوار جداکننده‌، ویران کردن خانه‌ها و تنبیه دسته‌جمعی مردم غزه همه و همه جرائم نقض کننده‌ی مصوبات کنواسیون ژنو هستند. مهم‌تر از همه‌ی این‌ها، تنها احتمال رسیدن به راه حل دو کشوره (two-state solution) که جامعه‌ی یهودیان مدام از آن طرفداری می‌کنند، توسط گسترش شهرک‌های یهودی‌نشین در سرزمین‌های فلسطینی در کرانه‌ی باختری رود اردن از بین رفته است.

آغاز سال جدید میلادی و ارتجاع و بربریت غیرقابل تحمل در وب فارسی

آن‌کس که حقیقت را نمی‌داند فقط یک نادان است، اما آن‌کس که حقیقت را می‌داند و آن‌را دروغ می‌نامد، جنایت‌کار است. — برتولت برشت

Wer die Wahrheit nicht weiß, der ist bloß ein Dummkopf. Aber wer sie weiß und sie eine Lüge nennt, der ist ein Verbrecher! — Bertolt Brecht.

من شخصا با زردنویس‌ها مشکلی ندارم، زیاد باهاشان نمی‌جوشم ولی اگر سلام کنند جواب سلامشان را می‌دهم. با آدم‌های کم اطلاع، ولی صاف و ساده هم مشکلی ندارم، چون همیشه این امید را دارم که با کمی خواندن یا شنیدن مواضع‌‌شان را اصلاح خواهند کرد. چیزی که من باهاش خیلی مشکل دارم رگه‌های غلیظ تزویر، ساده‌انگاری، شیادی، ارتجاع و یا همه‌ی آن‌ها با هم است که وقتی در نوشته‌های کسی ببینم نمی‌توانم راحت از کنارش بگذرم، چون دیگر کار به سادگی «ندانستن» نیست و انگار موضوع «چیز دیگری» است. دنیای وب و همین‌طور وب‌فارسی هم که از این نوع مطالب خالی نیست.

در اولین ساعت‌های سال جدید میلادی، چند نمونه از مطالب گهربار «هموطنان‌مان» را بخوانیم. واضح است که این‌ها فقط چند نمونه‌ی کوچک از دریای بی‌رحمی و ارتجاع «گروهی» در میان «ما»، نسل کورش!! و ملت برگزیده‌ی تاریخ!! و مردمان متمدنی!! که از انسانیت حتی اسمش را هم به ارث نبرده‌ایم، است:

سئوال: آیا حملات اسرائیل به غزه، توجیه پذیر است؟ {+}

پاسخ افشین از تهران: عجب سوالي مطرح کرده‌اييد ! پاسخ سوال شما را خود حماسيها داده‌اند وقتي خود آنها آتش بس را نقض و از تمديد آن خودداري مي‌کنند يعني اينکه دنبال جنگند و جنگ مي‌خواهند ، حالا که اسراييل دارد قلع و قمعشان مي‌کند چرا دنبال مظلوم نمايي هستند و دم از جنايات اسراييليها مي‌زنند ؟ مگر خودشان جنگ نمي خواستند خوب اين هم جنگ . {+}

پاسخ یک متفکر از سراسر دنیا: یک سوال؟ کدام نسل کشی؟ یک ششم کشته شدگان غیرنظامیند. بقیه نظامی . وزمانیکه حماس تمام مراکزش رو در مناطق مسکونی قرار داده آیا کشته شدنه این یک ششم و خطای موشکها اجتناب ناپذیره؟ آیا بهای فریاده ما را باید کودکان غزه بدهند ؟ آیا بهتر نیست بجای داد و فریاد و داغ کردن این جنگ آتش جنگ را خاموش کنیم؟ به نظر دوستان آیا ادامه این درگیری برای مردم غزه سودی داره؟ آیا تا بحال فکر کردید که مردم رام الله هم فلسطینیند ولی در آرامشی بیشتر از مردم غزه زندگی میکنند؟ چرا؟ {+}

پاسخ بهمن مرادی از تهران: بايد عرض كنم در جنگ حلوا پخش نمي كنند.بنده 18 ماه درجبهه جنگ با عراق بوده ام.بمب زن و كودك نمي شناسد.اگر حماس نگران افراد غير نظامي در غزه است چرا خود را ميان آنها مخفي ميكند؟ پاسخ اسرائيل اگر صحيح نباشد ولي منطقي است.اگر كسي 300 بار به در خانه شما فقط سنگ پرت كند و فرار كند شما چه پاسخي خواهيد داد؟شما هم مقابله به مثل ميكنيد(به در خانه اش سنگ پرت ميكنيد) يا در حد توانتان او را تنبيه خواهيد كرد؟پاسخ اسرائيل به اندازه عمل حماس موجه است. {+}

پاسخ سونیا: بسیار عمل خردمندانه است چون باید که از وطن خود دفاع کرد {+}

پاسخ شهرام از تهران: عزیزم جواب موشک را با بمب میدن این به اون در! {+}

پاسخ حمید از تهران: اسراییل حق دفاع از خود را دارد.مردم غزه مثل مردم ایران دارند تغاص اشتباه خودشون رو میدهند. اسراییل با حذف سیاسی و فیزیکی حماس بزرگترین خدمت را به مردم فلسطین خواهد کرد. حماس ساخته ی دست جمهوری اسلامی و مانع اصلی در روند صلح خاورمینه است. {+}

پاسخ آرمان از ایران: بله، گروه تروریستی حماس با پرتاب هزاران موشک به اسرائیل ونقض آتش بست و تمدید نکردن آن ، و از سوی دیگر بنا نهادن پایگاههای نظامی خود در کنار مردم بیگناه ، اینگونه میخواهد نشان دهد که مردم عادی کشته شده اند در حالی که کشته شدگان از مردم عادی 50 نفر و افراد حماس بالای 250 نفر بوده حماس تروریست عاشق این است که مردم بیگناه غزه بمیرند تا بتواند از آن استفاده تبلیغاتی کند. {+}

پاسخ شهاب برادران دیلمقانی از تهران:‌ موجودات مزاحم باید از بین بروند. وقتی حشره مزاحمی در خانه پیدا می شود، مگر آن را نمی کشید؟ ایران و ترکیه مگر به خاطر حملات گروههای پ ک ک و پژاک به مناطق شمالی عراق حمله نمی کنند؟ یا روسیه وقتی می بیند که سیستم دفاع موشکی آمریکا در اروپای شرقی در حال قرار گیری است، موشکهای دور بردش را به سمت اروپا هدف می گیرد. اما اسرائیل پیش از این بارها خواستار صلح و کنار آمدن فلسطینیان با شرایط اسرائیل بوده است؛ ولی این فلسطینیان همچنان به سنگ اندازی و امروزه به موشک پرانی ادامه می دهند! {+}

پاسخ آریا از دوبی: اگر اسراييل در چند سال پيش که با حزب الله جنگ کرد قاطعيت بيشتری نشان ميداد و کوتاه نميامد مسلمأ حماس جرات نميکرد به سوی اسرائيل موشک پرتاب کند و من اين اقدام اسرائيل را دفاع از سرزمين تاريخی خود ميدانم.حکوتهايی هم همانند حکومت ايران که در صدد اشوب در منطقه ميباشند مسلما از اين اقدام سوء استفاده ميکنند چون ثابت کرده اند که هر وقت هم هيچ موضوعی نباشد به بهانه های مختلف مردم را به خيابانها ميکشاند.تا مردم را سرگرم نمايد. {+}

و …

و …

و …

و …


و البته هستند کسانی که هنوز امید به «شرف و شعور» را در دل آدم زنده نگاه می‌دارند:

پاسخ نادر صوفی‌لو از تورنتو: از ايرانيان مقيم کانادا هستم. به عنوان يک انسان (نه بعنوان يک ايرانی و نه بعنوان يک مسلمان!) از نظرات هموطنانی که گفته اند مسئله فلسطين به ما مربوط نيست و چرا اصلا مطرح شده ، احساس شرم می کنم. مسئله فلسطين مسئله حقی است که از عده ای مظلوم سلب شده و مربوط به حکومت ايران و يا يک جناح سياسی خاص نيست. اينکه عده مردم مظلوم به خاطر دفاع از حداقل حقوق انسانی خود هر روز به بدترين شکل به خاک و خون کشيده می شوند و حتی دارو و غذا هم از آنها سلب می شود جان هر انسانی! را به درد می آورد. {+}

پاسخ علی اچ از تهران: سوال شما ازابتدا غلط است. اسرائیل حق ندارد یک لحظه در آن سرزمین باشد چه برسد که دفاع هم بکند. مثال اسرائیل مثل جانی است که وارد خانه آدم شده به زور و وقتی می خواهید او بیرون کنید بگوید چون شما می خواهید من را از خانه خودتان بیرون کنید من حق دارم از خودم دفاع کنم. اما متاسفانه چون آمریکا (که دیگر آن آمریکایی که لینکلن می خواست نیست) از متجاوز دفاع می کند زور صاحبان حق به او نمی رسد. {+}

پاسخ نازنین از کوالالامپور: به نظر من شراب کریسمس امسال درآمریکا و اسرائیل مخلوط با خون همنوعان ما بود.عجب حقوق بشر وحشیانه ای … {+}

پاسخ یعقوب از اردبیل: باسلام حملات جنگده های اسرائیلی به نوار غزه بغد از ماهها محاصره همه جانبه و بستن گذرگاههای موجود با هر دلیلی حتی بحث موشکهای حماس غیر قابل توجیه میباشد چظور وجدان بشریت وانسانهای اگاه اجازه میدهند انسانهای بی دفاع در خانه و کاشانه خویش دچار حملات سنگین قرار میگیرند و امکان امداد رسانی به مجروحین و صدمه دیدگان وجود نداشته باشد هر انسانی با هر دینی و مسلکی وقتی فجایع غزه را میبیند اگر وجدان اگاهی داشته باشد باید این بی رحمیها رانکوهش نماید. {+}

دموکراسی و قتل عام مردم غزه

gaza

من دموکرات، لیبرال، آزادی‌خواه و از این جور چیزهای «شیک و خوش‌بو» نیستم، اصلا راستش را بخواهید حالم از «دموکراسی‌های واقعا موجود» به هم می‌خورد. یعنی وقتی موضع‌گیری‌ سران‌شان را درباره‌ی «حادترین موضوع روز جهان» می‌شنوم مجبور می‌شوم بروم توی دست‌شویی و بالا بیاورم. از پوشش خبری نفرت‌انگیزشان که دیگر چیزی نگویم بهتر است.

احساس خفگی می‌کنم، صدایم به جایی نمی‌رسد و هیچ‌وقت این همه ناتوان نبوده‌ام.

کاریکاتور روز: مهاجرت غیرقانونی

به مناسبت روز جهانی مهاجرت مشغول گشت و گذار در عالم «کاریکاتورها» بودم که چشمم به این کاریکاتور با معنا و فوق‌العاده خورد.

06_immigrantsgif

مهاجرت غیرقانونی – برنده‌ی جایزه‌ی بهترین کاریکاتور در مسابقات ورلدپرس سال 2007

آقای وبلاگ‌نویس، وبلاگ‌نویسان را دست‌کم نگیر

دوستی می‌نویسد:

مصاحبه با وبلاگنویسان
نظر وبلاگنویسان در مورد …
وبلاگنویسان فجایع غزه را محکوم کردند.
انجمن وبلاگنویسان مسلمان
مجمع وبلاگنویسان شاخدار
بیانیه بانوان وبلاگ‌نویس…

و بلافاصله می‌پرسد: «آیا جملات بالا با جملات زیر تفاوت ماهوی دارند؟»

مصاحبه با شناسنامه‌داران
نظر کفش‌پوشان در مورد …
پاسپورت‌داران فجایع غزه را محکوم کردند.
انجمن کسانی که تا به حال یک کتاب خوانده‌اند.
مجمع از جلوی روزنامه فروشی رد شوندگان….
بیانیه روی بینی جوش‌داران در مورد…

اما اجازه دهید اگر «خیلی واضح نیست»، فرق صفتی مانند «وبلاگ‌نویس» با  صفت‌های بی‌معنا و بی‌شکلی مانند «کسی که پاسپورت دارد» یا «کسی که از روبه‌روی روزنامه‌فروشی عبور می‌کند» را بگویم:

وبلاگ‌نویس تولید کننده‌ی محتوای دیجیتال است و به این معنا، وبلاگ نویس همزمان «کاربر و مولف» است. وبلاگ‌نویس (حتی اگر زردنویس باشد) موج‌سوار دریای نوظهور «جامعه‌ی اطلاعاتی»ست که «ایران» و «جهان» را در بر می‌گیرد. وبلاگ‌نویس امروز، درست مثل آن معدود آدم‌هایی است که در همان سال‌های بعد از اختراع صنعت چاپ، با آن امکانات سنگ و سربی کتاب منتشر می‌کردند. اگر آن آدم‌ها آن روز «بشریت را به کهکشان گوتنبرگ هول دادند» و ذهنیت‌ش را برای همیشه دیگرگون ساختند، این آدم‌ها هم امروز دارند «بشر را به کهکشان دیجیتال» هول می‌دهند تا بار دیگر ذهنیتش را برای همیشه دیگرگون سازند.  وبلاگ‌نویس حتی اگر زردنویس باشد فرهنگی را در جامعه گسترش می‌دهد و تابوهایی را می‌شکند که لرزه به پشت «گردن‌کلفت‌های سنتی قدرت» انداخته است و خواهد انداخت. وبلاگ‌نویس تهیه‌کننده و سردبیر رسانه‌‌های اجتماعی نوظهور است.

باز هم بگویم؟

پس «وبلاگ‌نویس» از لحاظ ماهوی با «کسی که از روبه‌روی روزنامه‌فروشی رد می‌شود» فرق می‌کند.

دوست عزیز وبلاگ‌نویس، «لطفا» وبلاگ‌نویسان و نقش تاریخ‌ساز آن‌ها را دست‌کم نگیر.

در همین رابطه:

  • «وبلاگ‌نویسی»، صنف؟ صفت؟ سِمَت؟
  • من یک وبلاگ نویس هستم – روند یک بحث
  • وبلاگ نویس
  • وبلاگ‌نویس،یک صفت معنی‌دار است!
    اما نخست: آیا خود محکوم کردن حادثه‌ی تروریستی هند، یک شعر‌کپی‌کن را به یک وبلاگنویس مؤلف که نظر خود را منتشر می‌کند، نزدیک نمی‌کند؟
    دوم: آیا همه‌ی شعر‌کپی‌کن‌ها در وبلاگشان به حوادث و فجایع واکنش نشان می‌دهند؟ نه.پس وقتی می‌گویند نظر وبلاگنویس‌ها، منظورشان وبلاگ‌نویس‌هایی است که توان اعتراض کردن و نظر دادن را دارند، از خود دارای نظر هستند، و این همان فصل مشترکی است که وبلاگنویس‌ها را به یک صنف نزدیک می‌کند. وبلاگ‌نویس صفت هم باشد، یک صفت بی‌معنی نیست!

لطفا مشترک شوید
بامدادی+لینکدونی
فقط بامدادی
ہنجواها

سینما‌ی این کشور را چه نوع ذهنیت‌هایی اداره می‌کنند

یک کارگردان که نمی‌شناسمش (آقای «داوود توحیدپرست») فیلمی ساخته که به آن مجوز پخش داده نشده است. اما چنان از رفتار شورای نظارت دل‌چرکین شده که برداشته و نامه‌ای گلایه‌آمیز خطاب به آقای «جمال شورجه» نوشته است. آقای «جمال شورجه» خودش «کارگردان» است و در حال حاضر از اعضای «شورای صدور پروانه‌ی نمایش وزارت ارشاد» هم هست. چون «رنج» و «صداقت» را در لابه‌لای این نامه حس کردم به دلم نشست. پس مناسب دبدم بخش‌هایی از این نامه را با هم بخوانیم.

اما قبل از این‌که نامه‌ی ایشان را بخوانیم اجازه دهید یک خاطره هم تعریف کنم.

اعتراف می‌کنم که آقای جمال شورجه را نمی‌شناسم. اما برادر ایشان را می‌شناسم. اول دبیرستان که بودم یک دوره‌ی آموزش نظامی ویژه داشتیم که ایشان هم یکی از مربی‌های آموزش نظامی ما بود. ایشان تکنیک‌های آموزشی بسیار ویژه‌ای داشت، مثلا در مراسم تمرین گاه صدای خمپاره از خودش در می‌آورد و همه‌ی دانش‌آموزان باید بلافاصله روی زمین دراز می‌کشیدند که مثلا ترکش نخورند. بعد ایشان با پوتین نظامی روی بچه‌ها راه می‌رفت. دقت کنید: روی بچه‌های پانزده ساله راه می‌رفت. چون بچه‌ها باید آماده‌ی رزم می‌شدند.

این پاراگراف را پیش از خواندن نامه‌ی آقای «توحیدپرست» نوشتم که برای خواندن این نوشته دچار پیش‌داوری شوید. بله من عمدا شما را به سوی پیش‌داوری سوق می‌دهم تا گوشی دستتان باشد بدانید سینمای این کشور را چه نوع ذهنیت‌هایی اداره می‌کنند.

حالا اجازه دهید نامه را بخوانیم. متن نامه را خلاصه کرده‌ام و تاکیدها از من است.

همكار محترم، به شدت اعتقاد دارم كه اسلام، دين و راه و روش برتر زندگي در همه اعصار و زمان ها مي باشد و هيچ دين و راه و روشي برتر از آن نيست اما به شرطي كه برداشت انسان ها از آن مانند آيات و نشانه هاي برتر آن، به شدت علمي، عملي، راه گشا و حلال مشكلات بشريت باشد والاآسيب هاي آن غيرقابل تصور و صددرصد ضربه زننده به اصل دين خواهد بود. به عنوان نمونه امام علي(ع) و ابن ملجم مرادي لعنت الله عليه هر دو مسلمان بودند و هر دو برداشت هاي خاص خود را از اسلام داشتند ولي امام علي(ع) برترين مرد تاريخ در همه زمان هاست و توسل به او به انسان ها آگاهي، مقيد شدن به اعمال نيك، گشوده شدن همه جهالت ها و تاريكي ها و رفع گرفتاري و حل شدن همه مشكلات ذهني و عيني در خود و جامعه را به ارمغان مي آورد ولي ابن ملجم مرادي لعنت الله عليه منفورترين مرد تاريخ در همه زمان هاست و توسل به او به انسان ها، جهالت و گمراهي، مقيد شدن به اعمال زشت و ضدانساني، بن بست فكري و عملي و ايجاد مشكل و گرفتاري براي انسان ها[را] به همراه دارد.

يك سوال از نظر من خيلي اساسي [است] و آن اين است كه چرا اين شورا پس از اين همه وقت، هنوز به صورت كتبي و شفاف جواب من و تهيه كننده محترم را نداده است؟! حضرتعالي در همين گفت وگو فرموده ايد: من سخنگوي شورا نيستم و در مورد اين فيلم هنوز وارد بحث نشده ايم و نتيجه گيري كلي بوده است. اگر چنانچه لازم باشد فيلم اصلاحيه اي بخورد تا از محاق بيرون بيايد بايد با كارگردان صحبت شود و تعامل كنيم تا مواردي كه لازم است اصلاح شود و فيلم دوباره مورد توجه شورا قرار بگيرد…  آقاي شورجه، پس كي قرار است به صورت قانوني اين اتفاق بيفتد؟! ما كه خواب و خوراك نداريم و نيمه جان شده ايم. چرا جلسه اي برقرار نمي شود و تعاملي صورت نمي گيرد؟ مگر دوستان شوراي پروانه نمايش في سبيل الله كار مي كنند؟! مگر حقوق نمي گيرند كه به مشكل مردم و ارباب رجوع رسيدگي كنند؟! مگر نمي دانند كه فيلم من در بخش خصوصي ساخته شده است و مثل خيلي از فيلم هاي دوستانمان بيت المالي نيست. اصلافرض بر اينكه اين دوستان حقوق نمي گيرند و گمارده شده اند كه براي مردم كار كنند. اين چه جور كار و رفتاري است كه همه ناراحتند. آيا در ما قبل قرون وسطي هم با مردم اينگونه رفتار مي كردند؟! آيا در عصر حجر و انسان هاي نئال درتال اينگونه به مردم بي احترامي مي كردند؟! اين چه جور برداشتي از دين برتر اسلام است كه حل مشكلات مردم هيچ جايگاهي ندارد و مردم و هنرمندان مدام تحقير مي شوند؟!
من اين فيلم را با آدم هاي متخصص و غيرمتخصص بسياري ديده ام. هيچ كدام از آنها نظر شما را ندارند و فيلم مرا يك فيلم ملودرام خانوادگي و اجتماعي مي دانند و وجود و نمايشش را به همين شكل براي مردم لازم و ضروري مي دانند ولي شما نظر ديگري داريد و اصرار مي ورزيد كه حتما قيچي معروفتان را به دست گرفته و فيلم را قلع و قمع و بي پدر و مادر كنيد تا زمان آن به 90 دقيقه برسد. آقاي شورجه مگر آيه محكم قرآن است كه فيلم حتما بايد 90 دقيقه باشد. گفته ايد كه من به پلان هاي فيلم بسيار حساس هستم. چرا نبايد حساس باشم. فيلم من عين بچه من است. چه معيوب و زشت و چه سالم و زيبا به شدت دوستش دارم و حاضر نيستم شما فرزند مرا معيوب كنيد.

آقاي شورجه، لطف ديگري به مردم و فيلمسازان بكنيد و قوانين حاكم بر شوراي صدور پروانه نمايش را به صورت كاملا روشن و آشكار بين فيلمسازان و منتقدان توزيع كنيد تا آنها بدانند كه شما با چه معيار و ميزاني به قضاوت فيلم ها مي نشينيد تا معايب آن را به نقد كشيده و اصلاح كنند و جلوي ضررهاي مادي و معنوي بسيار زيادي كه صرفا ناشي از عدم آگاهي از ضوابط مي باشد گرفته شود.

آقاي شورجه، آيا شما به توصيه خدا و رسولان و ائمه و رهبران دين و كشور عمل كرده ايد يا فقط حرف از عدالت زده ايد و همه مواهب مادي و معنوي را براي عده اي خاص خواسته ايد؟! آيا خبر داريد كه چه تعداد از فيلمسازان كشور بيكار هستند؟! آيا مي دانيد آنها زن و بچه دارند و مستاجر مي باشند؟! آيا مي دانيد كه خيلي از هنرمندان اين كشور از انواع بيمه ها بي بهره هستند؟! آيا خبر داريد كه خيلي از همكاران شما همانند حضرتعالي وابسته به دولت نيستند و از دولت حقوق نمي گيرند؟! آقاي شورجه، شما هر چه اراده كنيد در اختيارتان است! امتياز فيلم و سريال سازي درباره 124 هزار پيغمبر و پيغمبرزاده و معصومين عليهم السلام و امام زادگان عزيزشان و همه قصه هاي قرآني و غيرقرآني و غيره و غيره در اختيار شماست. آيا امام علي(ع) و رهبران عزيز جامعه به چنين عدالتي نظر دارند؟! آقاي شورجه انصاف داشته باشيد.

آقاي شورجه، شما را به خدا و به قرآن اذيت نكنيد و بگذاريد ذره اي از هوا در فضاي كشور وجود داشته باشد كه من و امثال من بتوانيم نفس بكشيم. باور كنيد تفكر شما، من و همنسلان من و جامعه را خفه خواهد كرد. همانگونه كه سينماي دفاع مقدس را خفه كرد. ما به خدا و رسولان خدا و روز قيامت به شدت ايمان داريم و نيكوكاري را پيشه خود ساخته ايم و شما نمي توانيد براي من و همنسلان من تعيين تكليف بكنيد. آقاي شورجه، يادتان باشد كه اختلاف داشتن مومنان بسيار خوب است و مومنان بايد به يكديگر حيات و زندگي و محبت اهدا كنند. آقاي شورجه من با ديگران كاري ندارم ولي از امروز خودم به عنوان يك مسلمان و شيعه مسوول در هر زمان و مكاني به نابرابري هايي كه شما و دوستانتان برايم به وجود بياوريد اعتراض دارم . من دزد نيستم. قاچاقچي نيستم. تجاوزگر نيستم. من يك بچه كارگر مسلمان و مومن از محله جواديه و نازي آباد هستم كه فقط و فقط دوست دارم شرافتمندانه براي مردم و كشورم كار كنم و حق حيات داشته باشم. آقاي شورجه، گرفتن حق كار و حق حيات كه در ما قبل تاريخ هم به رسميت شناخته شده را از من و همنسلان من نگيريد كه البته نمي توانيد بگيريد

آقاي شورجه من و شما و ديگران مي توانيم، هم مانند امام علي(ع) باشيم و هم مانند ابن ملجم مرادي لعنت الله عليه. عزيز دل! من با گفتن اين مطالب فقط و فقط قصد پند و اندرز داشتم كه قرآن هم پند و اندرز است. آقاي شورجه، اگر فيلم سينمايي نامزد آمريكايي من ضددين و ضدمذهب و ضدكشور و ضدامنيت است بدين وسيله به شما اجازه مي دهم كه آن را به حبس ابد محكوم كرده و زنداني اش كنيد در غير اين صورت اجازه بدهيد كه من و همنسلان و همفكران من كه به شدت به دين و مذهب و كشور و امنيت و پويايي آن اعتقاد و ايمان داريم و ذره اي از بيت المال و منابع عمومي كشور سوءاستفاده نكرده ايم از آيين آباء و اجدادي خودمان دفاع كنيم تا كشور عزيز و نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران خداي ناكرده به دست نااهلال و نامحرمان نيفتد.


لطفا مشترک شوید
بامدادی+لینکدونی
فقط بامدادی
نجواها

چشم در برابر چشم به کجا ختم می‌شود؟

قبلا هم نوشته بودم. اما انگار به مناسبت همه‌ی حرف‌ها و حدیث‌هایی که طرف‌داران پرشور نظریه‌ی «چشم در برابر چشم» می‌زنند باید حرف گاندی بزرگ را دوباره تکرار کنم. عجب مناسبتی دارد این جمله با این حادثه و حکم اخیر که بحث من اصلا بر سر این حکم هم نیست، بیشتر روی سخنم با سینه‌چاک‌های آن است:
چشم در برابر چشم همه‌ی جهان را کور می‌کند.
— مهاتما گاندی
.
An eye for an eye makes the whole world blind.
— Mahatma Gandhi
.
باشد دوستان، مخالف گاندی باشید، حرفی نیست و این حق شماست.
ولی دست کم به جمله‌ی بالا «چند لحظه» فکر کنید. «احساساتی شدن+خشونت‌گرایی» به کجا ختم خواهد شد؟

مرتبط:
  • بی‌بی‌سی: با مجرمان چگونه برخورد باید کرد؟
  • کمانگیر:‌ چشم در برابر چشم روش آدمیزاد نیست
  • فرنگی: واکنش کامنت گذاران هلندی به حکم کور کردن جوان اسید پاش در ایران
  • بلوط: چشم در برابر چشم
    برای دادن حکم عادلانه که فقط نباید عین عمل رو دوباره بازسازی کرد. عدالت می‌تونه مجبور کردن فردخاطی باشه به جبران. مثلا خرج عمل زن رو دادن. دادن جریمه نقدی که قربانی بتونه از اون امرار معاش کنه یا حتی مجبور کردنش به انجام یک خدمت برای جامعه. حرفه مجرم چی بوده؟ نمیشه مجبورش کرد که فلان قدر کار مجانی انجام بده؟ آیا اینها بیشتر به سلامت عمومی جامعه کمک نمی‌کنه تا کور کردن اون؟
  • حاجی کنزینگتون:‌ چشم برای چشم سکوت برای چه؟
  • رونوشت: چشم، نه اسید!
  • امین ثابتی: اسیدپاشی نفرت‌انگیز است، اما…
    اگر بگویم که آن حیوان نباید قصاص چشم شود، شاید عدالت زیر سوال برود و اگر بگویم که آن حیوان باید قصاص شود، با این گفته‌ام تمام عقایدی که برای بدست آوردنش سال‌ها تلاش کرده‌ام را زیر پا می‌گذارم! ولی با همه‌ی این‌ها به این اعتقاد دارم که آدمی باید جلوی خشونت را در یک جایی بگیرد وگرنه خون، خون می‌آورد و بس!
  • صندوقک: اسید را باید با چه جواب داد؟
    من روانشانس نیستم نمی دانم چطور اینچنین آدم!!ی را می توان به جزا رساند ، اما ریختن قطره قطره اسید در چشم هم واقعا وحشتناک است.
  • پندار: درمان دردهای جامعه علامتی نیست
    با همه این قوانین شدید در مقابل وقوع جرم و جنایت است که ایران در رتبه های نخستین اعدام در جهان قرار دارد.  سال گذشته تعداد اعدامها در ایران  نسبت به دو سال پیش افزایش داشته است و این مگر نه نشانه این است که اعدام درمان جنایت را نمی کند، چرا که لابد جنایت افزایش یافته که اعدام زیاد شده است. حقیقت این است که جامعه درست مثل بشر است. اگر بخشی از ان خوب کار نمی کند درست مثل یکی از دستگاههای بدن است که لابد بیمار شده و باید درمان شود. تا درد را نشناسیم، علت را ندانیم، شیوه پیشرفتش را بلد نباشیم چگونه می توانیم تشخیص درست بدهیم و درمان صحیح آغاز کنیم و متاسفانه ما کماکان برای تمام دردهایی جامعه مان به دنبال درمانهای علامتی هستیم و نه علتی.

(احتمالا این فهرست تکمیل‌تر می‌شود)


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

یک گام کوچک به سوی خبرگزاری مردم جهان

قبلا در این وبلاگ‌ از «خبرگزاری مردم جهان»‌ و «کهکشانی پر از مردم» گفته بودم. از رسانه‌های اجتماعی و قدرت شگفت‌انگیز و روزافزون آن‌ها نوشته بودم. از پدیده‌ی «کاربران مولف» گفته بودم که مرز میان مصرف‌کننده و تولیدکننده‌ی «محتوا» را روز به روز کمرنگ‌تر می‌کند. اما گاهی وقت‌ها «اتفاقاتی کوچک» ولی «از لحاظ سمبولیک بسیار مهمی» در این فضای مجازی بی‌مرز، بی‌مکان و بی‌زمان می‌افتد که شوکه می‌شوم و ساعت‌ها و بلکه روزها به فکر فرو می‌روم.

چند روز پیش وقتی وارد فرندفید شدم، این جملات را خواندم که دوست خوبم از حساب توییتر خودش به فرندفید گزارش کرده بود:

بیست دقیقه‌ی دیگر، مناظره‌ی اوباما و مک‌کین، هزاران نقطه لحظه به لحظه مناظره را توییت می‌کند. {+}

و بعد از چند دقیقه انگار که به خواننده امان ندهد، گزارش‌ یک «کاربر مولف» به نام «هزاران نقطه» شروع شد:

مناظره با سخنان اوباما شروع شد. {+}

باورم نمی‌شد. گزارش «لحظه‌به‌لحظه به زبان فارسی» در یک شبکه‌ی اجتماعی. پدیده‌ای که برای اولین بار آن را از نزدیک و به صورت زنده حس می‌کردم.

اوباما با اشاره به اوضاع بحرانی اقتصاد آمریکا سخنان خود را آغاز کرد. {+}

متاسفانه من دیر رسیده بودم، ولی هنگام خواندن توییت‌هایش نفسم در سینه حبس شده بود. این صدای زنده‌‌ی سی‌ان‌ان نبود، این رویترز نبود، این بی‌بی‌سی نبود، این صدای هیچ قدرتی نبود. صدای یک کاربر معمولی بود با یک کی‌برد و یک اتصال ساده‌ی اینترنت که به صورت زنده برای «ما» گزارش می‌کرد.

سوال: فرق سیاست اوباما و مک‌کین برای خروج از بحران اقتصادی چیست؟ {+}

مک کین: ما جمهوری‌خواهان آمدیم که واشینگتن را عوض کنیم اما واشینگتن ما را عوض کرد… {+}

اوباما: مالیات نود و پنج درصد مردم که درآمد کم دارند را کم می‌کنم، مالیات شرکت‌های بزرگ را افزایش می‌دهم. {+}

شاید این اولین بار در زندگی‌ام بود که این‌چنین بی‌واسطه و از نزدیک قدرت رسانه‌های اجتماعی را به زبان مادری‌ام می‌خواندم و با چشم‌های خودم می‌دیدم. توییت‌ها می‌آمدند، آن پشت‌ خبری از تشکیلات عظیم کافکایی رسانه‌ای نبود. آن پشت صدای دستگاه‌های میلیون‌ها دلاری ضبط و پخش صدا نبود تا «صدا» فقط متعلق به «قدرت‌مند‌ها» باشد. این صدای یک کاربر ساده بود و من صدایش را می‌شنیدم، واضح و رسا، به زبان مادریم. این صدای «خبرگزاری مردم جهان»‌ بود که برای «کهکشانی پر از مردم» پخش می‌شد.

بدون مرز، در فراسوی همه‌ی قدرت‌ها و همه‌ی «فی…ل…ت…ر‌ها» خبرنگار ساده‌ی ما گزارش می‌دهد. دیواری نیست،‌ مرزی نیست. همزمان این صدا به من می‌گوید توییتر فقط برای تفریح نیست، فرندفید فقط برای خنده نیست. می‌خوانم و با تمام وجودم قدرت رسانه‌ای که در حال ظهور است را حس می‌کنم. «رسانه‌ی مردم»، رسانه‌ی من،‌ رسانه‌‌ی تو، رسانه‌ی ما.

و خبرنگار ساده‌ی ما از پشت کیبردش ادامه می‌دهد:

سوال از دو کاندیدا: چقدر آمریکا از ویتنام و عراق درس گرفته است؟  {+}

اوباما: نمی گذارم ایران به بمب اتمی برسد {+}

اوباما: ایران خطرناک است اما باید مستقیم با آن ها حرف زد. {+}

اوباما: احمدی نژآد تصمیم گیرنده نیست. {+}

دوستان عزیز، من هنوز نفسم در سینه حبس شده است. آیا شما هم صدای پای آمدن «کهکشانی پر از مردم» را می‌شنوید؟ آیا صدای پای آمدن «خبرگزاری مردم جهان» را می‌شنوید؟

مناظره تمام شد. {+}

گزارش زنده‌ی «خبرنگار ساده‌ی ما»، این «کاربر مولف ساده» از پشت «کیبرد و صفحه‌ی نقره‌ایش» تمام شد. اما باور کنید این تازه آغاز است. هنوز خیلی آغاز راه است. پنج یا ده سال دیگر را تصور کنید. من نیروهای «نیمه‌انسانی-نیمه‌خدایی» پیش‌بینی آینده را ندارم، ولی دلم می‌خواهد این‌طور فکر کنم که «خبرگزاری مردم جهان»‌ در راه است. دلم می‌خواد باور کنم روزی فرا خواهد رسید که صدای من، صدای تو، صدای ما دیگر گم نخواهد شد.

پی‌نوشت: به دنبال این حادثه‌ی کوچک ولی سمبلیک و مهم، اتاق «پخش زنده»‌ در فرندفید مخصوص پخش‌زنده‌ی رویدادها به زبان فارسی تشکیل شد. دوست دارید خبرنگار خبرگزاری مردم جهان شوید؟


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

عید فطر آمد، رمضان اما تمام نشد

به آن دسته از دوستانی که ماه شوال را دیده‌اند، عید فطر را تبریک می‌گویم.

برای بسیاری از ما عید فطر فرا رسیده است، اما فکر می‌کنم ماه رمضان برای بسیاری «دیگر» هنوز تمام نشده است.

بیش از 850 میلیون نفر در جهان گرسنه هستند {+}. از این میان به طور متوسط روزانه 16000 کودک جان خود را به خاطر بیماری‌های مرتبط با گرسنگی از دست می‌دهند. یعنی هر 5 ثانیه یک کودک {+}.

به نظر می‌رسد برای این مردمان مظلوم و این روزه‌داران خردسال، ماه رمضان هنوز تمام نشده است و دقیقا روشن نیست در کدام تاریخ می‌توانند آخرین روزه‌ی خود را افطار کنند و عید فطرشان را جشن بگیرند.

راستی «چند کودک» طول کشید این نوشته را بخوانید؟

ماه شوال در بسیاری از نقاط جهان مشاهده نشده است.

مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

آزادی بیان یا خشونت کلامی؟

دوستانی که این وبلاگ را دنبال می‌کنند حتما متوجه شده‌اند که مدتی است کامنت‌ها را ممیزی می‌کنم. البته و صد البته که این کار را بر خلاف تمایل قلبی‌ام انجام می‌دهم اما چند وقتی بود تعداد کامنت‌های حاوی کلمات رکیک و زننده زیاد شده بود و همچنین اسپم‌های انسانی که وردپرس قادر به تشخیص خیلی از آن‌ها نیست هم کامنت‌های ذیل پست‌ها را به آش درهم‌جوشی از درخواست‌های تبادل لینک و معرفی سایت‌ها و وب‌لاگ‌های مختلف تبدیل کرده بود که بعضا کامنت‌های هوشمندانه و دقیق سایر خوانندگان را تحت شعاع قرار می‌دادند.

چندین بار پیش آمده که بعضی از کامنت‌ها را به خاطر این‌که رسما پر از فحش و دشنام و اصطلاحات چاله‌میدانی بودند حذف کردم. بعد برخی از این حضرات قربانی ممیزی، به من اعتراض کرده‌اند که: «تو فقط ادعای دموکراسی و آزادی بیان می‌کنی و خودت بدتر از همه‌ی دیکتاتورها هستی. چرا کامنت‌ها را حذف می‌کنی؟ چرا جنبه نداری؟ چرا طافت شنیدن حرف مخالف نداری؟»

انگار این حضرات فرق انتقاد کردن و فحش دادن را نمی‌دانند. انگار اصلا تعریف آزادی بیان و به صورت عام‌تر آزادی را هم نمی‌دانند. آزادی هر چه باشد، هر چقدر هم بی‌مرز باشد، به یک چیز محدود می‌شود که می‌توانیم آن‌را «خط قرمز» مشترک همه‌ی تعاریف  آزادی بدانیم: «آزادی من نباید آزادی مشابه‌ آدم‌های اطرافم را به خطر بیاندازد». هر نوع آزادی با آزادی سایر آدم‌ها محدود می‌شود. آزادی بی‌حد یک فرد به معنای خدشه‌دار شدن آزادی سایر افراد است. چنین اختیار عمل یک‌جانبه‌ای آزادی نیست، که عین دیکتاتوری است.

هر تعریفی دلتان می‌خواهد از آزادی ارائه دهید، اما باید در این چارچوب بگنجد: آزادی من محدود به آزادی مشابه سایر افراد است.

خشونت کلامی مقدمه‌ای برای سایر انواع خشونت است

حتی در آزادترین جوامع جهان هم فحش دادن به افراد آزاد نیست. در دموکرات‌ترین و آزادترین جوامع جهان هم اگر کسی به من فحش بدهد، حق دارم از او شکایت کنم و او را تحت پی‌گرد قانونی قرار دهم. حالا این مساله که بیشتر آدم‌های توی وبلاگستان گردنشان باریک است و نجیب هستند و پاسخ خشونت کلامی را با سکوت می‌دهند و احیانا یک پاک‌کن دیجیتال، دلیل نمی‌شود امر به بعضی‌ها مشتبه شود که حق آزادی‌ بیانشان زیر سئوال رفته است.

نه خیر جانم! فحش بدهی، علیه من مرتکب خشونت کلامی شده‌ای، امنیت و آسایش روانی مرا به خطر انداخته‌ای. تو چنین حقی نداری. تو آزاد نیستی چنین کاری با من بکنی. تو فقط می‌توانی از من انتقاد کنی، می‌توانی با من مخالف باشی، می‌توانی وبلاگم را تحریم کنی یا نخوانی‌، اما به هیچ‌عنوان حق نداری به من یا خوانندگان دیگر توهین کنی. کسی چنین حقی را به تو نداده است و مطمئن باش هر جای جهان هم دنبال چنین آزادی بیانی بگردی پیدایش نخواهی کرد. چرا که این اصلا آزادی بیان نیست.

نمی‌دانم چرا بعضی از «ما» که از درک مفاهیم پایه و ابتدایی درمانده‌ایم به خودمان اجازه می‌دهیم از مفاهیم بزرگ و پیچیده‌تر در ادبیات روزمره‌مان به راحتی استفاده کنیم. طرف درکی از مفهوم آزادی و ارتباط ذاتی‌اش با آزادی سایر آدم‌ها ندارد، آن‌وقت از آزادی بیان و حقوق بشر حرف می‌زند. بهتر است اول مشق‌های دبستانمان را خوب بنویسیم، بعد اگر فرصتی بود به مدارج عالی حقوق انسانی و حقوق بشر فکر کنیم. شاید بدیهی باشد، اما برای آن‌دسته از دوستانی که شاید هنوز تردید داشته باشند می‌گویم:

آزادی بیان با خشونت کلامی فرق می‌کند. خشونت‌ کلامی اولین مرحله از انواع دیگر خشونت است.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

بزرگترین جنایت جنگی چیست؟

هیچ فکر کرده‌اید بزرگترین یا هولناک‌ترین جنایت جنگی از نظر قوانین بین‌المللی چیست؟ کشتار اسرای جنگی؟ شکنجه؟ غارت اموال شهروندان؟ گروگا‌ن‌گیری؟ حمله‌ی مستقیم به افراد غیرنظامی؟ حمله‌ی مستقیم به پاسداران صلح سازمان ملل؟ استفاده از سلاح‌های شیمیایی؟ استفاده از کودکان در جنگ؟ تجاوز جنسی؟

این‌ها همه جرم‌های هولناکی هستند. اما جرمی بالاتر و بزرگ‌تر هم وجود دارد که به اصطلاح «دربرگیرنده‌ی همه‌ی شر‌های جنایت‌های فوق است». پادشاه همه‌ی جنایت‌های جنگی، بزرگترین جرم!

از لحاظ قوانین بین‌المللی بزرگترین و هولناک‌ترین جرم عبارت است از «حمله‌ی نظامی غیرتدافعی به یک کشور دیگر» یا «حمله‌ی متجاوزانه» (War of Aggression) که اصطلاحا «بالاترین جرم بین‌المللی» (Supreme International Crime) نامیده می‌شود. چرا که بنا به نظر قاضی دادگاه‌های جرائم جنگی نورنبرگ، این نوع جرم دربرگیرنده‌ی همه‌ی انواع جرائم جنگی دیگر است:

The International Military Tribunal at Nuremberg, which followed World War II, called the waging of aggressive war «essentially an evil thing…to initiate a war of aggression…is not only an international crime; it is the supreme international crime, differing only from other war crimes in that it contains within itself the accumulated evil of the whole.»

تاریخ معاصر پر است از نمونه‌های ثابت شده و ثابت نشده‌ی حمله‌ی متجاوزانه‌ کشورها به یکدیگر. حمله‌ی عراق به ایران از مصداق‌های «حمله‌ی متجاوزانه» است. نمونه‌ی دیگر «حمله‌ی متجاوزانه» حمله‌ی سال 2006 اسرائیل به لبنان بود که متاسفانه به علت قدرت وتوی حامیان اسرائیل، در هچ دادگاه بین‌المللی بررسی نشده است.

حمله‌ی نظامی آمریکا به عراق و اشغال این کشور، یکی دیگر از نمونه‌های احتمالی «حمله‌ی متجاوزانه» است (که متاسفانه هنوز در هیچ دادگاهی بررسی نشده). تجاوزی که سران کشورهای متجاوز با قلدری در سطح بین‌المللی تلاش کردند آن‌را «تدافعی» جلوه دهند. متجاوزین برای ایجاد پوشش قانونی‌ای هر چند شکننده، چندین قطع‌نامه‌ی شورای امنیت بر ضد عراق اخذ کردند و حمله را نیز به صورت گروهی انجام دادند (آمریکا گروهی از کشورها را جمع کرد تا حمله را به صورت تک‌‌کشوری انجام ندهد چرا که گروهی حمله کردن یکی از روش‌های گریز از اتهام حمله‌ی متجاوزانه است). امروز همگان می‌دانند که عراق در سال 2003 هیچ‌گونه تهدیدی برای امنیت ملی آمریکا یا انگلیس محسوب نمی‌شد و خطر قریب‌الوقوع سلاح‌های کشتار جمعی صدام یا همکاریش با القاعده فقط بهانه‌ای بود تا سران کشورهای متجاوز بتوانند خود را از اتهام «بزرگ‌ترین جرم بین‌المللی قابل تصور» رها سازند. با توجه به آشکار شدن واهی بودن ادعای خطر قریب‌الوقوع عراق برای کشورهای آمریکا یا انگلیس، می‌توانیم تصور کنیم حمله و اشغال عراق، یک حرکت گسترش‌طلبانه‌ی نظامی و در نتیجه‌ مصداق «حمله‌ی متجاوزانه» بوده است.

هرگونه اقدام نظامی علیه ایران «حمله‌ی متجاوزانه و در نتیجه بزرگترین جرم بین‌المللی» خواهد بود

این روزها هم خیلی تلاش می‌شود حمله‌ی احتمالی به ایران، حمله‌ای تدافعی و پیش‌گیرانه جلوه‌گر شود: از طریق دروغ‌پردازی و مسئول دانستن ایران در قبال کشته شدن سربازان آمریکایی در عراق، یا بزرگ‌نمایی برنامه‌ی هسته‌ای ایران و اصولا بزرگ‌جلوه دادن خطر ایران.

هرگونه اقدام نظامی علیه ایران در شرایطی که این کشور هیچ‌گونه تهدید نظامی‌ای برای هیچ کشوری در جهان دربرندارد (به شهادت تاریخ و نه ادعای دلالان جنگ) بزرگترین جرم بین‌المللی خواهد بود: «جنایتی بر فراز همه‌ی جنایت‌های جنگی دیگر» یعنی «حمله‌ی متجاوزانه‌ای» که می‌تواند تک‌تک‌ اعضای کابینه‌ی دولت‌های متجاوز را به اتهام ارتکاب سنگین‌ترین جرم‌های‌ بین‌المللی به دادگاه بکشاند (اگر چه چنین محاکمه‌ای اصولا با چیدمان فعلی قدرت در جهان امروز نامحتمل است). دادگاهی که اگر اختیار عمل کافی داشته باشد (مثل دادگاه نورنبرگ)‌ احتمالا می‌تواند افرادی حتی خیلی رده‌پایین‌تر از امثال جورج بوش و دیک‌چنی و تونی‌ بلر را به جرم ارتکاب جنایت‌های جنگی محاکمه و محکوم کند.

تلاش پی‌گیر آمریکا و متحدانش برای محکومیت پیاپی ایران در شورای امنیت و همچنین تاکید اغراق‌آمیز (و احتمالا دروغین) آمریکا بر حمایت ایران از گروه‌های مخالف در عراق فقط و فقط به یک منظور صورت می‌گیرد: کسب مجوز حقوقی هر چند ضعیف که به این کشور اجازه دهد بدون این که متهم به «حمله‌ی متجاوزانه» شود به ایران حمله کند.

قصدم از این بحث بررسی حقوقی جرائم بین‌المللی نیست چون دانش‌ و تخصصش را ندارم. حتی به این واقعیت تلخ که کشورهای دارای حق وتو در شورای امنیت را هرگز نمی‌توان در شورای امنیت محکوم کرد نیز کار ندارم.

این را نوشتم که تاکید کرده باشم، بزرگی جنایت‌ها و تناسب آن‌ها را بهتر ببینیم و حس کنیم. گاهی به نظرم می‌رسد، برخی دوستان فرق میان «حمله‌ی متجاوزانه به یک کشور دیگر» که در زمره‌ی «بزرگ‌ترین جرم‌های بین‌المللی‌» و دربرگیرنده‌ی همه‌ی جنایت‌های جنگی است را با جنایت‌های مقیاس‌کوچک‌تری مانند حمله‌ی تروریستی به یک اتوبوس در یک سطح می‌پندارند.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

بازار داغ برده‌داری خاورمیانه‌ای

همانطور که می‌دانید بدنه‌ی کارهای خدماتی در کشورهای عربی حاشیه‌ی خلیج‌فارس را جویندگان کار هندی، فیلیپینی و پاکستانی (و چند کشور دیگر) تشکیل می‌دهد. این نکته البته از قبل بر من آشکار بود. اما موضوعی که بعدها دریافتم این بود که این مشاغل خدماتی به کارهایی شبیه فروشندگی در فروشگاه‌ها یا راندن تاکسی‌ها منحصر نمی‌شوند و یک نوع بسیار متداول آن‌ها کار کردن به عنوان مستخدم یا مستخدمه‌ی دائمی در منازل است. یعنی فرد جویای کار (معمولا زن)‌ در منزلی اقامت می‌گزیند و خواب و خوراک و زندگی‌اش در آن منزل است و حقوق ماهیانه‌ دریافت می‌کند. کارش هم خرید و پختن و شستن و رفت و روب و سر و کله زدن با بچه‌ها است.

نکته: این نوشته درباره‌ی تجارت غیرقانونی یا زیرزمینی انسان (کودکان یا دختران) نیست که خودش مقوله‌ی هولناک دیگری است.

در کشوری که من در حال حاضر در آن کار می‌کنم، اکثر خانواده‌هایی که درآمد متوسط یا بالاتر دارند از این نوع مستخدم یا مستخدمه‌های دائمی در خانه‌هایشان دارند. روال کار این است که مشخصات مستخدمه‌ای را که می‌خواهند داشته باشند (از قبیل ملیت، میزان سواد و غیره…)‌ به موسساتی که تخصصشان «صادرات و واردات آدم» است می‌دهند، بعد این موسسات از طریق روابطی که دارند چند کاندید انتخاب می‌کنند (مثلا از طریق شعبه‌ی خود در اندونزی). بعد از تایید اولیه‌، ترتیب سفر کاندید مورد نظر به کشور عربی داده می‌شود و البته در هر لحظه‌ای کارفرما (رئیس منزل) اختیار لغو قرارداد را دارد. فرایند البته کاملا قانونی است، ولی واضح است که اگر ماجرای غیراخلاقی‌ای در این فرایند رخ دهد، فرد جویای کار (مثلا یک زن) که معمولا بضاعت علمی و  مالی بسیار اندکی دارد دستش به جایی بند نخواهد بود.

دیشب موقع صرف شام توی رستوران صحرایی بی‌اختیار قسمت‌هایی از مکالمه‌ی دو نفر از همکاران را شنیدم که در مورد «کنیز» خود صحبت می‌کردند (عددها را من به دلار تبدیل کرده‌ام):

به نظرت این زن فیلیپینی که الان در خانه‌ی من کار می‌کنه و من بهش ماهیانه 100 دلار می‌دم و هزینه‌ی اقامت و خورد و خوراکش هم با منه؛اگر توی کشور خودش بود چقدر می‌گرفت؟ اصلا آیا می‌تونست کار گیر بیاره؟ اگه هم کار گیر می‌آورد آیا بهش بیشتر از 20 یا 30 دلار حقوق می‌دادن؟

استدلال انسانی‌ای به نظر نمی‌رسد که چون طرف چاره‌ای ندارد و بیچاره است حقوق کمتری دریافت کند (برای کاری که شهروندان بومی همان کشور با ده برابر آن حقوق هم حاضر به انجامش نیستند)، اما این استدلالی نیست که همکار من به تنهایی اختراع کرده باشد. اصولا این یک فرمول تثبیت شده‌ است که:

حقوق و دستمزد کارمند یا کارگر تنها بر اساس نوع کار، مسئولیت یا تخصص او تعیین نمی‌شود، بلکه عامل تعیین کننده‌ی اصلی قانون عرضه و تقاضا است.

برای درک راحت‌تر موضوع به این مدل ساده‌ که رابطه‌ی عرضه و تقاضای مشاغل و سطح دست‌مزدها را نشان می‌دهد توجه کنید (فقط برای این‌که ایده بگیرید، وگرنه داستان پیچیده‌تر از این حرف‌هاست):

wages

این واقعیت که احتمالا یک شهروند اروپایی حاضر نمی‌شود با حقوق 100 دلار در ماه به صورت شبانه‌روز و بدون تعطیلی کار کند (عرضه هست، تقاضا نیست) مانع از این نمی‌شود که کارفرما یک متقاضی کار هندی را با سطح تخصص مشابه و برای کار مشابه با حقوق 100 دلار در ماه استخدام نکند (تقاضا هست). در چنین شرایطی اگر قوانین حمایتی (قانون کار) کشور محل کار؛ شامل اتباع خارجی نشود شرایط کار آن‌ها به حداقلی که بازار عرضه و تقاضا اجازه می‌دهد (نقطه‌ی تعادل) تقلیل خواهد یافت. این دقیقا همان اتفاقی است که در کشورهای عربی حاشیه‌ی خلیج‌فارس افتاده است. کارگران خارجی در کشورهای عربی درست روی نقطه‌ی تعادل (یا نقطه‌ی کمترین دستمزد و بدترین شرایط کار قابل دسترسی) کار می‌کنند.

این نوع کار کردن (کار کشیدن) چندان فرقی با برده‌داری به شیوه‌ی مدرن ندارد و منحصر به کشورهای حاشیه‌ی خلیج‌فارس نیز نیست، اگر چه شاید در آن‌‌جا نمودش بیشتر از سایر نقاط خاورمیانه باشد.

با همین دغدغه نوشته شده:


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

اگر آمریکا اشغال شده بود

تصور کنید در اروپا جنگ شود؛ معادل 11 میلیون اروپایی کشته و بیش از 80 میلیون اروپایی از خانه‌های خود رانده شوند و به ترکیه و الجزایر و مصر و لبنان پناه ببرند و در بدترین شرایط زندگی کنند،‌ دست به گریبان سرما، بیماری، سوء تغذیه و اولیه‌ترین نیازهای انسانی. شدت تلفات به حدی باشد که حتی برخی تعداد کشته‌شدگان اروپایی در اثر جنگ را بیش از 17 میلیون نفر تخمین بزنند.

یا تصور کنید یک قدرت فرضی به آمریکا حمله و این کشور را اشغال کند و در اثر آن معادل بیش از 6 میلیون نفر آمریکایی کشته شوند و حدود 50 میلیون آمریکایی از خانه‌های خود رانده شوند و به مکزیک و کانادا و کوبا پناه ببرند و در بدترین شرایط  و فقط برای زنده‌ ماندن مشغول انجام پایین‌ترین و سیاه‌ترین شغل‌ها شوند. تصور کنید در این شرایط هولناک تعداد کشته‌شدگان به حدی گسترده باشد که برخی تعداد کشته‌شدگان آمریکایی را حتی تا 11 میلیون نفر تخمین بزنند.

باور کردنش مشکل است؟ شاید، اما این دقیقا اتفاقی است که در عراق رخ داده است. به گزارش سازمان عفو بین‌الملل از زمان آغاز حمله‌ی نظامی آمریکا و متحدانش به عراق و اشغال این کشور در سال 2003 تاکنون بیش از 4.7 میلیون نفر در عراق جابه‌جا شده‌اند (یعنی مجبور به ترک خانه‌های خود شده‌اند). بنا به همین گزارش «برای بیشتر این جابه‌جا شدگان زنده‌ ماندن دشوار است». بخش بزرگی از این افراد به کشورهای سوریه و اردن پناه برده‌اند و در بدترین شرایط بهداشتی و غذایی به سر می‌برند. وضعیت جابه‌جاشدگانی که داخل عراق مانده‌اند به مراتب هولناک‌تر است.

متاسفانه ذهن بسیاری از ما در مورد آمار مربوط به عراق بی‌تفاوت شده است و خبرها و ارقام در مورد عراق و فلسطین به چشممان نمی‌آید و در گوشمان زنگ نمی‌زند. حال آن‌که اخبار فجایعی به مراتب خفیف‌تر (دست کم از نظر تعداد کشته‌شدگان، اگر نه از لحاظ انسانی) را اگر در مورد کشورهای توسعه یافته بشنویم توجهمان جلب می‌شود و دقت می‌کنیم و به حال قربانیان آن افسوس می‌خوریم.

چرا باید چنین باشد؟ آیا برای ما امنیت جانی و روانی مردم عراق یا فلسطین کمتر از امنیت جانی و روانی مردم آمریکا یا اروپا اهمیت دارد؟


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

وقیحانه‌ترین دروغ

آمریکا (به همراه چین و روسیه) از شرکت در اجلاسی که در آن قرار است معاهده‌ی پیشنهادی ممنوعیت استفاده از بمب‌های خوشه‌ای بررسی شود سرباز زد. اجلاسی که در آن نمایندگان بیش از یک‌صد کشور جهان در دوبلین ایرلند گردهم می‌آیند. آقای استفان مول، جانشین معاون وزیر امورخارجه آمریکا در امور سیاسی-نظامی، علت مخالفت آمریکا را با این معاهده چنین شرح داد:

ممنوع شدن استفاده از بمب‌های خوشه‌ای می‌تواند همکاری ارتش آمریکا در برنامه‌های صلح‌دوستانه یا امدادرسانی در مواقع سوانح طبیعی را به خطر بیاندازد.

نمایندگان چین و روسیه دست‌کم در این زمینه خفقان سیاسی گرفتند و ترجیح دادند برای توجیه لزوم استفاده جنایت‌بار از بمب‌های خوشه‌ای ماسک صلح و دوستی به چهره نزنند. اما وقاحت «نماینده‌ی امپراتور» در این زمینه مثال زدنی است.

98 درصد قربانیان بمب‌های خوشه‌‌ای غیرنظامی هستند.

آمریکا، روسیه و چین؛ به عنوان بزرگترین تولید کنندگان بمب‌های خوشه‌ای در جهان مخالف ممنوعیت تولید و استفاده از بمب‌های خوشه‌ای هستند و در اجلاس دوبلین شرکت نمی‌کنند.  در سال‌های اخیر آمریکا در «کوزوو، افغانستان، عراق» و اسرائیل در «جنگ اخیر علیه لبنان» از بمب‌های خوشه‌ای استفاده کرده‌اند.

در همین رابطه نوشته من را به نام «خانم هیلاری کلینتون! بمب‌ خوشه‌ای برای بچه‌ها خوب نیست» بخوانید.

بمب خوشه‌ای چیست؟

1

یک بمب خوشه‌ای شامل چند صد بمبک یا بمب کوچک است.

2

بمب در مسیر فرود آمدن به سرعت می‌چرخد (2500 دور در دقیقه) و در ارتفاع قابل تنظیمی از زمین باز می‌شود (از 100 متری تا 1000 متری). هر چه بمب در ارتفاع بالاتری باز شود دامنه پخش شدن بمبک‌ها بیشتر است.

3

هر کدام از بمبک‌ها به اندازه یک قوطی کوکاکولا است. برای این‌که بمبک‌ها حتما با نوک به زمین نزدیک شوند چتر کوچکی در انتهای آن‌ها باز می‌شود.

4

هر کدام از بمبک‌ها شامل اجزای زیر است:

  1. ماده منفجره مخصوص نفوذ به زره‌ها و پوسته‌های سخت
  2. پوسته‌‌ی حامل که طوری طراحی شده که به صدها (حدود 300) ترکش ریز تبدیل شود.
  3. نوعی ماده آتش‌زا از ترکیبات روی که به ایجاد آتش‌سوزی کمک می‌کند.

5

منطقه‌ی تحت پوشش بمبک‌ها می‌تواند منطقه‌ای به وسعت 200 در 400 متر (8 برابر یک زمین فوتبال) را دربرگیرد.

6

پس از انفجار بمبک‌ها در ناحیه‌ی وسیعی خسارت و تلفات ایجاد می‌کنند. هر کدام از بمبک‌ها می‌تواند منجر به تلفات انسانی در فاصله‌ای به شعاع 76 متر شود.

بخش بزرگی از بمبک‌های بمب‌های خوشه‌ای منفجر نمی‌شوند و به صورت مین‌های ضد نفر در محیط زیست باقی می‌مانند. بیشترین قربانیان پسینی بمب‌های خوشه‌ای کودکان هستند.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

مواظب باشید: امکانات جدید گوگل‌ریدر خطرناکند

بی‌شک امکان جدید گوگل‌ریدر که به خوانندگان اجازه به اشتراک گذاشتن همراه با یادداشت را می‌دهد، امکانی مورد نیاز، ضروری و عالی است. برای آشنایی بیشتر با این امکانات نوشته‌های یک‌فتحی و یک‌پزشک را ببینید.

اما شیوه‌ای که گوگل برای پیاده‌سازی آن انتخاب کرده است مورد بحث است. چرا که گوگل به کاربران اجازه می‌دهد حتی محتوای مطالب دیگران را تغییر دهند. این موضوع می‌تواند به بی‌اعتمادی خوانندگان یا سردرگمی آن‌ها منجر شود، چرا که مطالب به اشتراک گذاشته شده لزوما مطالب اصلی نیستند.

برای این‌که بهتر متوجه این خطر شوید یک مثال عملی می‌زنم. یکی از نوشته‌های بامدادی را به عنوان «کاریکاتور روز: استاندارد دوگانه» به کمک این امکان جدید گوگل‌ریدر به اشتراک می‌گذارم اما کاملا محتوای آن‌را عوض می‌کنم.

1. مطلب اصلی من در بامدادی

GoogleReader-Flaw-before

2. همان مطلب پس از به اشتراک گذاشته شدن

همان مطلب را به اشتراک می‌گذارم، اما به گونه‌ای دیگر: به عمد محتوای مطلب را کاملا عوض می‌کنم.

GoogleReader-Flaw-after

3. پس خوانندگان چگونه اعتماد کنند؟

 

GoogleReader-Bamdadiblog

تا جایی که موضوع فقط تغییر عنوان و اضافه کردن یک یادداشت باشد که مشکلی نیست و خیلی هم خوب و جالب است. اما وقتی کار به تغییر محتوا برسد جایی از کار می‌لنگد. چرا که کاربرانی که صفحه اشتراک‌های گوگل‌ریدری من را می‌خوانند نمی‌توانند به اصالت محتوای مطالبی که به اشتراک گذاشته‌ام اطمینان کنند. این موضوع می‌‌تواند به از دست رفتن اعتبار مطالب اشتراکی منجر شود.

گوگل باید این امکان را بردارد

به نظر من گوگل باید به سرعت و قبل از این‌که کار به جاهای باریک کشیده شود، این امکان را اصلاح کند. یعنی کماکان به کاربران امکان تغییر عنوان یا اضافه کردن یادداشت را بدهد، ولی اجازه تغییر در متن اصلی پست را ندهد.

کاربران نباید امکان تغییر محتوای مطالبی که به اشتراک می‌گذراند را داشته باشند.

بعد از تحریر

چند نکته جالب هم که برگرفته از کامنت‌های دوستان است اضافه می‌کنم که نظرات مخالف، یعنی دوستانی که به نظر می‌رسد با نظر من مبنی بر خطر تغییر محتوای مطالب به اشتراک گذاشته موافق نیستند هم منعکس شده باشد:

  • روبو اعتقاد دارد چون لینک به اصل مطلب در هر حال وجود دارد، کاربران همیشه می‌توانند مطلب‌ به اشتراک گذاشته شده را با مطلب اصلی مقایسه کنند.
  • همچنین آریا معتقد است موارد مفید استفاده از امکان ویرایش محتوا هم بسیار است، مثلا خلاصه کردن، حذف تبلیغات یا موضوعات غیر مرتبط.
  • کیوان آزاد بودن ویرایش محتوای مطالب به اشتراک گذاشته شده را با آزادی تغییر محتوا در ویکی‌پدیا مقایسه کرده که به نظر من مقایسه بسیار جالبی است چون تاکید برآزادی عمل کرده.
  • همانطور که دوست دیگری به نام علی شمس صادقانه گفته «داشتن آزادی بهتر از نداشتنشه!».
  • در ضمن تعدادی از این دوستان هم معتقدند چون بیشتر لینک‌های اشتراکی را دوستان افراد می‌خوانند، گوگل فرض را بر اعتماد گذاشته است.

مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

خبرگزاری فارس و دو راه حل

مدیر عامل خبرگزاری فارس در مصاحبه‌ای فاش کرد نوشتن وب‌لاگ را برای خبرنگاران خبرگزاری فارس ممنوع کرده است:

من با این چیزی که بین خبرنگاران مُد شده که در حالی‌که فعال رسانه‌ای هستند وب‌لاگ هم درست می‌کنند، مخالفم و آن را مطلوب نمی‌دانم. این‌که یک خبرنگاری (که واجد ابزار رسانه‌ای برای ارایه پیام به جامعه است) وقت زیادی را برای وب‌لاگ شخصی‌اش بگذارد، بیش از آنکه نشان نخبه‌گرایی و اطلاع‌رسانی باشد، بخاطر «مطرح کردن» خودش است.

در صورتی که این صحبت‌ها واقعیت داشته باشد و تکذیب نشود یا محترمانه پس گرفته نشود، به نظر من دو راه حل برای خبرگزاری فارس وجود دارد:

راه حل اول:

خبرگزاری فارس هر روز صبح اول وقت خبر زیر را به سراسر جهان مخابره کند:
«به گزارش خبرگزاری فارس مرغ یک پا دارد و شتر خزنده‌ای با سه بال است. خورشید دور مکعبی به نام زمین می‌گردد. درخت یک حشره موذی است که در سواحل مریخ یافت می‌شود. در ضمن ماست هم سیاه است، همواره سیاه بوده و خواهد بود.»

راه حل دوم:

خبرگزاری فارس مدیرعامل این خبرگزاری را به علت قدم زدن در دوران ما قبل تاریخ و فاصله بی‌نهایت زیادی که با درک اهمیت و ضرورت رسانه‌های اجتماعی و فن‌آوری‌های شبکه‌ای و انقلاب انفورماتیک دارد برکنار کند.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

جهانی‌سازی واقعا موجود و یک سئوال

توی ترانزیت فرودگاه نشسته‌ام و صدها زن و مرد فلاکت‌زده هندی و تایلندی و اندونزیایی که بعد از یک‌سال جان کندن به مرخصی می‌روند فضای فرودگاه و صندلی‌های اطرافم را پر کرده‌اند.

خیلی دوست دارم بدانم پشتیبانان پر و پا قرص «جهانی شدن» و مدافعان برداشته شدن مرزهای اقتصادی کشورهای «در حال توسعه» یا «توسعه نیافته» به روی محصولات کشورهای «توسعه یافته»، که مدام هم قیافه حق به جانب و بشردوستانه به خود می‌گیرند، چرا برای باز شدن مرزهای سیاسی و جغرافیایی کشورهای شمال به روی مردمان فقیر کشورهای جنوب تلاش نمی‌کنند؟ البته باز شدن مرز نه به معنی امروزین آن،‌ یعنی سوءاستفاده از کار ارزان مردم جنوب با حداقل حقوق انسانی.

آیا اگر کارگر هندی یا تایلندی یا مکزیکی، «تبعه قانونی» آلمان یا آمریکا باشد هم می‌شود این‌طور مثل برده (حقوق 150 دلار در ماه، 335 روز کار بی‌وقفه در سال بدون حتی یک روز تعطیل) از او کار کشید؟

چه اشکال دارد به جای آن‌که شهروند هندی یا مکزیکی که در جستجوی لقمه‌ای نان عزم کشور دیگری را می‌کند به عنوان یک شهروند آمریکایی یا آلمانی در این کشورها به رسمیت شناخته شود و حقوق دریافت کند؟ مگر نه این‌که «جهانی شدن» آرمان انسانی نومحافظه‌کاران مهربان است؟ پس این همه کنترل سنگین و محدودیت در قوانین مهاجرت برای چیست؟ آیا می‌ترسند فقر این مردمان گریبان‌شان را بگیرد؟ از کار ارزان مردمان جنوب نمی‌هراسند اما از این‌که جور فقر و بیچاره‌گی‌شان را بکشند فراری‌اند؟


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

منظومه وبلاگستان فارسی

محققین دانشگاه حقوق هاروارد تحقیقی در رابطه با وب‌لاگستان فارسی انجام داده‌اند که با توجه به روش‌مندی علمی و نتایج بسیار جالب آن از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. (متن کامل آن‌را می‌توانید از این‌جا دریافت کنید). با توجه به این‌که بسیاری از خواننده‌گان فارسی‌زبان ممکن است نتوانند متن اصلی را به زبان انگلیسی مطالعه کنند در این‌جا چند برش خلاصه شده و چند نمودار از این تحقیق را می‌آورم و برای سهولت نمودارها را ترجمه و بعضا زیرنویسی کرده‌ام.

گروه‌بندی وب‌لاگ‌ها

وب‌لاگ‌های فارسی و در واقع وب‌لاگ‌نویسان را به چهار دسته بزرگ تقسیم می‌کنیم:

  1. طرفداران‌ جدایی دین از سیاست (سکولار) / اصلاح‌طلبان (secular/reformist)
    «ایرانیان خارج از کشور و سکولار» با علامت اختصاری secPat
    «اصلاح‌طلبان سیاسی» با علامت اختصاری refPol بیشتر روزنامه‌نگاران معترض یا وب‌لاگ‌نویس‌های مشهوری که در سال‌های اخیر از ایران رفته‌اند، همین‌طور منتقدان همیشه‌گی حاکمیت ایران در خارج از کشور
  2. محافظه‌کاران / مذهبی‌ها (conservative/religious)
    «محافظه‌کاران سیاسی» با علامت اختصاری conPol
    «جوانان مذهبی» با علامت اختصاری relYth
    «دوازده‌امامی‌ها» یا وب‌لاگ‌نویسانی که شدیدا طرفدار نظام جمهوری اسلامی، انقلاب، فلسفه سیاسی اسلام و نگرش خاصی به شیعه هستند با علامت اختصاری Twelver یا 12er
  3. ادبیات فارسی و شعر (persian poetry and literature) با علامت اختصاری poet وب‌لاگ‌هایی که درباره شعر و ادبیات فارسی می‌نویسند.
  4. شبکه‌های ترکیبی (mixed networks) با علامت اختصاری mixNet نسبتا متفاوت با سه دسته قبلی از این لحاظ که پراکنده‌گی بالا دارند (غیر متمرکز هستند). دارای ایدئولوژی مشابهی نیستند و متشکل از گروه‌های کوچک‌تری هستند که از لحاظ سلیقه‌ها یا عضویت در شبکه‌های اجتماعی با هم پیوند دارند. مثلا وب‌لاگ‌هایی با محوریت ورزش، فرهنگ اقلیت یا رسانه‌های مردم‌پسند.

منطومه وبلاگستان فارسی

اگر وبلاگستان فارسی را یک منظومه ستاره‌ای تصور کنیم، گروه‌های یاد شده به صورت زیر نمودار می‌شوند:( تصویر اصلی بدون ترجمه‌های من)

Iran_blogosphere_map

وضعیت مکانی

وب‌لاگ نویسان ایرانی بیشتر داخل ایران هستند، اما در گروه «ایرانیان خارج از کشور و سکولار» (secPat) ، اقلیت بزرگتری خارج از ایران هستند:

location

وضعیت جنسیت

در کل تعداد وب‌لاگ‌نویسان مرد (مذکر) بیشتر است ولی در بعضی قسمت‌ها مانند «ایرانیان خارج از کشور و سکولار» (secPat)، «شعر و ادبیات» (poet) و به خصوص «شبکه‌های ترکیبی» (mixNet) زنان وب‌لاگ نویس اقلیت‌های بزرگ‌تری را تشکیل می‌دهند:

gender

وضعیت گمنامی

برخلاف انتظار گروه «طرفداران‌ جدایی دین از سیاست (سکولار) / اصلاح‌طلبان» (secular/reformist) ، حتی آن‌هایی که از داخل ایران می‌نویسند، چندان علاقه‌ای به گمنام نوشتن ندارند و بیشتر از «نام» در وب‌لاگ‌هایشان استفاده می‌کنند. این درحالی‌است که وب‌لاگ‌نویس‌های «محافظه‌کار سیاسی» و «شبکه‌های مختلط» تمایل بیشتری به عدم استفاده از نام دارند. به طور نسبی گروه «شاعرها» بیشتر از سایر گروه‌ها متمایل با استفاده از «نام‌هایی» است که به نظر واقعی می‌رسند.

anonymity

وضعیت سنی

آمارهای توزیع سنی (برای وب‌لاگ‌هایی که سن نویسنده آن‌ها قابل تخمین بوده) نشان می‌دهد طیف جوان در وب‌لاگستان بیشتر است:

توزیع سنی وبلاگنویسان ایرانی

موضوعات مورد بحث

topics-politics-public-affair

topic-islam-religion

topic-personal-life

topic-topical

وضعیت فل…ل…ت…ر شدن وب‌لاگستان

در دو نمودار زیر می‌توانید قسمت‌های قابل دیده شدن و غیرقابل دیده شدن وب‌لاگستان فارسی را مشاهده کنید. همانطور که دیده می‌شود بیشتر از همه وب‌لاگ‌های اصلاح‌طلبان یا افراد سکولار محدود شده است.

visible-blocked

یا به صورت عددی:

visible-blocked-table

وب‌لاگستان فارسی یک‌دست نیست

در مقدمه تحقیق فوق آمده است:

برخلاف نظر عمومی که وبلاگ نویسان ایرانی از گروهی دموکرات منتقد حکومت ایران تشکیل شده است، ما متوجه حضور طیف گسترده‌ای از عقاید از مذهبی‌های محافظه‌کار تا گروه ‌های سکولار و اصلاح‌طلب شدیم با موضوعات مورد بحثی که از سیاست و حقوق بشر گرفته تا شعر و مذهب و فرهنگ عامه را شامل می‌شود. تحقیق ما نشان می‌دهد که در واقع منظومه وبلاگستان فارسی یک فضای بحث و گفتگو با حدود 60000 وب‌لاگ فعال است که در آن وب‌لاگ‌نویسانی با عقاید و سلایق گوناگون حضور دارند.

متن کامل

در صورت علاقه تاکید می‌کنم متن کامل گزارش این تحقیق را از این‌جا دریافت و مطالعه کنید. چون علاوه بر نمودارها، تحلیل‌های روشن‌گری نیز ارائه داده است. ترجمه، جدا کردن نمودارها و زیرنویسی آن‌ها در محیط گرافیکی چند ساعت وقت گرفت، امیدوارم حاصل کار برای آشنایی خواننده فارسی‌زبان با تحقیق انجام شده و ایده‌های حاصل از آن مفید واقع شود.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

شهروند اینترنتی کیست؟

netizen-logoاصطلاح «شهروند اینترنتی» یا «نِت‌وَند» (Netizen یا Cybercitizen) برای توصیف کاربری که در گروه‌ها و اجتماعات دنیای آن‌لاین فعالیت دارد به کار برده می‌شود. «شهروند اینترنتی» با استفاده از اینترنت به ایجاد یا گسترش گروه‌های آن‌لاین کمک می‌کند، با دیگر شهروندان اینترنتی تبادل فکر و ایده می‌کند، اطلاعات و دانش موجود را منظم یا تکمیل می‌کند و از اینترنت به عنوان بستری برای رشد و بالنده‌گی فکری و اجتماعی استفاده می‌کند. اگر اینترنت را یک کشور فرض کنیم، شهروند اینترنتی یکی از شهروندان قانونی این کشور محسوب می‌شود.

واژه‌شناسی

اصطلاح «شهروند اینترنتی» را برای اولین بار آقای مایکل هاوبن (Michael Hauben) به‌کار برد و در واقع اختراع کرد. او با زیرکی واژه‌های شهروند (Citizen) و شبکه (Network) یا اینترنت (Intenret) را به هم پیوند زد و واژه معنادار و زیبای Netizen را ساخت. واژه‌ای که در خود مفهوم شهروندیت یعنی دارای حق و حقوق شهروندی بودن و شبکه به معنای ارتباطات نوین را نهفته دارد.

testacb

همه کاربران اینترنت که از امکانات آن در خانه، محل کار یا مدرسه یا جاهای دیگر استفاده می‌‌کنند «شهروندان اینترنتی» هستند.

اما شهروندان اینترنتی که دانش بیشتری درباره اینترنت، شبکه و «شبکه‌ٔ شبکه‌ها» دارند مسئولیت بیشتری در قبال گسترش و رشد کاربرد اینترنت دارند. این مسئولیت از نوع خودانگیخته است، یعنی شخصی که بینش شبکه‌ای بیشتری دارد خود به خود در قبال توسعه و رشد آن احساس مسئولیت بیشتری می‌کند. همچنین مسئولیت این افراد برای تشویق و گسترش آزادی بیان و دسترسی آزاد به اطلاعات طبعا بیشتر است.

شهروندان اینترنتی و کاربران مولف‌

user-authorsمفهوم شهروند اینترنتی بی‌شباهت به مفهوم «کاربران مولف» که پیش از این دو موردش نوشته بودم نیست. هر دو ساکن دنیای آنلاین هستند، هر دو در حرکت‌های شبکه‌ای و گروهی مشارکت می‌کنند، از آن تاثیر می‌گیرند و بر آن تاثیر می‌گذارند و هر دو از حالت مصرف کننده محض اطلاعات خارج شده و «تولید کننده اطلاعات» هستند.

حقوق شهروندان اینترنتی

Cyberrightهمانگونه که «شهروندان» یک کشور دارای مجموعه‌ای از حقوق شهروندی هستند (مثلا حق تحصیل، حق خروج از کشور، حق خرید و فروش ملک، …)، شهروندان اینترنتی نیز دارای حقوقی هستند که باید به رسمیت شناخته شود. مهم‌ترین این حقوق «حق آزادی بیان» در اینترنت و «حق دسترسی آزاد به اطلاعات» است.

مفهوم و اهمیت «شهروند اینترنتی» در جوامعی که با محدودیت آزادی بیان مواجه هستند (مثل ایران یا چین) پررنگ‌تر است. چرا که در این جوامع هنوز حق و حقوق شهروندان در اینترنت به درستی تضمین نمی‌شود. حق دسترسی آزاد به اطلاعات با محدودیت و فی-ل.تر شدن، و حق آزادی بیان با روش‌های سرکوب یا تهدید از شهروندان اینترنتی گرفته می‌شود.

همانند همه حقوق شهروندی که در طول تاریخ توسط پایداری و مبارزه مردم به دست آمده و نهادینه شده است، حقوق شهروندان اینترنتی نیز فقط با همیاری، پشتکار و دانش همه‌گانی به دست خواهد آمد.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

اپل ناجوانمردانه قلب فایرفاکس را نشانه می‌گیرد

حتما خبر دارید که شرکت اپل هفته پیش برای اولین‌بار نسخه نهایی مرورگر سافاری را برای کابران ویندوز ارائه داد. ارائه این مرورگر حق انتخاب کاربران را افزایش می‌دهد و بازار رقابت را نیز داغ‌تر می‌کند و به خودی‌خودی خبر خوبی است. اما مشکل این‌جاست که اپل برای بازاریابی و گسترش محبوبیت محصول جدید خود از قدرت و نفوذ خود در بازار به شیوه‌ای بحث‌برانگیز استفاده می‌کند.

توجه: این نوشته در پی مقایسه فنی امکانات مرورگر سافاری با سایر مرورگرها نیست.

روش بحث‌برانگیز ارائه سافاری

اپل دارای بزرگترین فروشگاه‌‌ فروش موسیقی آن‌لاین در جهان است (70 درصد فروش جهانی موسیقی از طریق اینترنت ، 6 میلیون آهنگ، 4 میلیارد فروش). همین‌طور دستگاه‌های پخش موسیقی آی‌پاد اپل محبوبیت‌ترین در بازار هستند (110 میلیون آی‌پاد تاکنون فروخته شده). فروشگاه‌ موسیقی اپل و دستگاه‌های آی‌پاد این شرکت هر دو از طریق نرم‌افزاری به نام iTunes مدیریت می‌شوند. پس می‌توان گفت دست کم کابرانی که از آی‌پاد استفاده می‌کنند روی کامپیوتر شخصی خود نرم‌افزار iTunes را هم دارند.

همه کاربرانی که iTunes دارند به صورت خودکار سافاری (Safari) را نیز دریافت می‌کنند: به عنوان «هدیه‌ای از طرف اپل». توجه کنید این نرم‌افزار مخصوص به روزرسانی نرم‌افزارهای نصب شده کاربر (Apple Software Update) است و استفاده از آن برای نصب نرم‌افزار جدید، نوعی سو‌ءاستفاده و فرصت‌طلبی به نظر می‌رسد. کاری که متاسفانه اپل انجام می‌دهد.

Safari-iTunes-update

عکس از CNet

سافاری بر ضد فایرفاکس و اپرا

safari-logoابا توجه به تعداد قابل توجه کاربرانی که از iTunes استفاده می‌کنند این خطر وجود دارد که اقدام شرکت اپل به ضرر مرورگرهای فایرفاکس یا اپرا (و حتی اینترنت اکسپلورر) تمام شود. این اقدام اپل بی‌شباهت به اقدام مایکروسافت نیست که اینترنت‌اکسپلورر خود را به صورت نرم‌افزار همراه با سیستم‌عامل ویندوز ارائه داد (می‌دهد)، اقدامی که در نهایت منجر به تضعیف و نابودی عملی مرورگر نت‌اسکیپ شد.

آقای جان لیلی مدیر عامل شرکت موزیلا (تولید کننده فایرفاکس) نسبت به نادرست بودن روش نصب سافاری چنین هشدار می‌دهد و چنین عملی را مشابه توزیع نرم‌افزارهای هرز می‌داند:

کاری که اپل انجام می‌دهد درست نیست. این کار اعتمادی را که معمولا مشتریان به شرکت‌های بزرگ دارند زیر سوال می‌برد، و این خوب نیست. نه فقط برای اپل، بلکه برای امنیت کل وب.

اپل نصب نرم‌افزاری که کاربران درخواست نکرده‌اند (یا شاید اصلا نخواسته باشند) را به صورت «پیش‌فرض» قرار می‌دهد. این کار نادرست است و روی لبه مرز نرم‌افزارهای هرز (MalWare) راه رفتن است.

حرکتی هوشمندانه یا یک اشتباه بزرگ؟

از نظرگاه محدود و کوتاه مدت که نگاه کنیم حرکت اپل اقدامی هوشمندانه به نظر می‌رسد. چرا که حتی اگر موزیلا یا اپرا نسبت به این اقدام اپل رسما اعتراض کنند و کار به دادگاه بکشد و بر فرض دادگاه بر ضد اپل رای دهد، باز هم اپل برنده است. چون در طول چند ماه آینده،‌ تعداد زیادی از کاربران از طریق iTunes‌ سافاری را دریافت خواهند کرد. به این ترتیب دست‌کم در کوتاه مدت اپل برنده به نظر می‌رسد: میلیون‌ها کاربر از طریق iTunes‌ دارای Safari خواهند شد و حضور مقتدرانه سافاری را تضمین خواهند کرد.

Usage_WebBrowsers_Chart

سهم مرورگرهای مختلف در وب زمستان 2008 (منبع ویکی‌پدیا با تغییرات)

اما مواردی چون

  • خرج کردن از اعتمادی که شرکت طی سال‌ها به دست آورده است و به خطر انداختن اعتبار شرکت نزد مشتریان
  • به خطر انداختن بازار رقابت وب و نرم‌افزار و تشویق شرکت‌های رقیب به ارائه روش‌های مشابه
  • خطر اقدامات تنبیهی سنگین از سوی سیستم قضایی و رقبا را به جان خریدن

شاید در دراز مدت اقدام شرکت اپل را تصمیمی نادرست و اشتباه نشان دهد.

آینده نشان خواهد داد.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

دانشگاه برنامه‌نویسی گوگل

قبلا در مورد «موتور جستجوی متن گوگل» (Google Code Search) نوشته بودم. امروز متوجه شدم گوگل یک وب‌گاه جدید به نام «دانشگاه متن گوگل» (Google Code University) راه‌اندازی کرده و در آن دوره‌های آموزشی مختلف کامپیوتر و برنامه‌نویسی را به صورت رایگان ارائه می‌دهد.

Google Code University - Google Code

متاسفانه احتمالا GCU برای کاربران ایران محدود است ولی راه‌اندازی اولین دانشگاه گوگل جالب توجه است. احتمالا در آینده شاهد گسترش کمی و کیفی چنین حرکاتی خواهیم بود.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

در اینترنت چه خبر است

تک کرانچ از وضعیت اینترنت آمارهای جالبی را به صورت نمودار ارائه کرده که این‌جا می‌آورم و ذیل بعضی از آن‌ها هم توضیحات خودم را اضافه کرده‌ام. متن اصلی را این‌جا بخوانید.

نکته: چند نمودار و اطلاعات جالب بیشتر را هم در وب‌لاگ کمانگیر ببینید که به نام «در اینترنت چه خبر است» چند روز پیش منتشر کرده.

در سال 1996 دو سوم کل کاربران اینترنت از آمریکا بودند در حالی‌که در پاییز 2007 این وضعیت کاملا برعکس شد (یک سوم از آمریکا ، دو سوم باقی جهان). هنوز تعداد کاربران آمریکا از همه بیشتر است اما چین به سرعت در حال رسیدن است.

تعداد کاربران اینترنت در کشورهای مختلف (بر حسب میلیون نفر):

comscore-dw-country

چینی‌ها، روس‌ها،‌کره‌ای‌ها و ژاپنی‌ها موتورهای جستجوی جستجوی محلی خودشان را به گوگل و یاهو و مایکروسافت ترجیح می‌دهند:

(برای بزرگ‌تر دیدن روی تصویر کلیک کنید)

comscore-global-leaders

اما شاید جالب‌ترین نمودار این یکی باشد که وضعیت محبوبیت سرویس‌ها یا موضوعات مختلف را در اینترنت در یک‌سال گذشته نشان می‌دهد. محور عمودی نشان دهنده ضریب نفوذ (چند درصد کاربران اینترنت از یک سرویس یا موضوع خاص استفاده می‌کنند) و محور افقی نشان دهنده درصد رشد (منفی نشان دهنده کاهش است) کاربران یک سرویس یا موضوع خاص است.

نمودار نشان می‌دهد سرویس‌هایی مانند «پرتال‌ها»،‌ «موتورهای جستجو»، «سرگرمی» و «ای‌میل» بیشترین تعداد کاربران را در اینترنت دارند، اما سرویس‌هایی نظیر «شبکه‌های اجتماعی» همانطور که انتظارش را هم داشتیم به سرعت در حال محبوب شدن هستند (57٪ افزایش تعداد کاربران ظرف یک‌سال) اگر چه هنوز ضریب نفوذ کاربری آن‌ها بیشتر از 40٪ نیست. سرویس‌هایی مانند «مدیریت عکس آنلاین»، «مراجع» (مانند ویکی‌پدیا) و «بازی‌های آن‌لاین» نیز به سرعت در حال گسترش هستند:

(برای بزرگ‌تر دیدن روی تصویر کلیک کنید)

comscore-quadrant

رشد شبکه‌های اجتماعی فوق‌العاده سرعت گرفته است. خط قرمز FaceBook است، سرعت رشدش خیره کننده است و احتمالا به زودی از لحاظ تعداد کاربران ا MySpace پیشی می‌گیرد:

(برای بزرگ‌تر دیدن روی تصویر کلیک کنید)

comscore-dw-social-networks

گوگل با 62٪ کل سهم جهان سلطان بی‌رقیب عرصه جستجو است:

(برای بزرگ‌تر دیدن روی تصویر کلیک کنید)

comscore-search-share

گوگل توی کشورهای جهان بیشتر از خود آمریکا طرف‌دار دارد (به خصوص اروپا و آمریکای لاتین):

comscore-search-countries

آمار بازدهی آگهی‌های آنلاین که در کنار نتایج جستجو نمایش داده می‌شوند نیز جالب است. گوگل در مقابل حدود نیمی از نتایج جستجوی خود آگهی نشان می‌دهد اما یاهو و مایکروسافت مخاطبین خود را با تبلیغات بیشتری بمباران می‌‌کنند (در 73 تا 75 درصد نتایج جستجو آگهی پخش می‌شود). پس از نرمال کردن تعداد کلیک‌های درآمدزا (Paid Clicks) به نسبت تعداد آگهی‌های نمایش داده شده ASK.com و AOL و Google که هر سه از سرویس گوگل استفاده می‌کنند بازدهی بیشتری نسبت به یاهو و مایکروسافت دارند.

comscore-paid-clicks

و اما از بازار آگهی‌هایی که مستقیم نمایش داده می‌شود یعنی آگهی‌هایی که در صفحات مختلف سایت‌ها نمایش داده می‌شود (نه لزوما در نتایج جستجو) MySpace و یاهو بیشترین سهم را دارند. جالب است که گوگل هیچ سهمی در این‌نوع آگهی‌ها ندارد که البته به فلسفه گوگل بازمی‌گردد که اعتقادی به این نوع آگهی‌ها ندارد.

(برای بزرگ‌تر دیدن روی تصویر کلیک کنید)

comscore-search-share

یاهو و مایکروسافت

در صورتی که مایکروسافت و یاهو با هم ادغام شوند 10 درصد کل صفحات بازدید شده در وب، 32 درصد کل جستجوهای انجام شده و 24 درصد کل آگهی‌های نمایش داده شده را دارا خواهند شد. وضعیت از لحاظ خطر انحصار به خصوص در عرصه ای‌میل بحرانی می‌شود:

comscore-webmail

شرکت ادغام شده مایکروسافت-یاهو حدود 520 میلیون کاربر ای‌میل خواهد داشت در برابر گوگل با حدود 90 میلیون کاربر. چنین تمرکز و انحصار روزافزونی اگر چه شاید خبر خوبی برای مایکروسافت باشد، اما مسلما خبر خوبی برای «مردم» نخواهد بود.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

خانم هیلاری کلینتون بمب خوشه‌ای برای بچه‌ها خوب نیست

این پست تقدیم به همه «ساده‌دلانی» می‌شود که فکر می‌کنند «خانم هیلاری کلینتون» یا امثال او دلشان برای «حقوق بشر» یا «مردم ایران» می‌سوزد یا اصولا به اندازه سر سوزنی «انسانیت» سرشان می‌شود.

ترجمه مقاله‌ای از وب‌گاه رویاهای مشترک (Common Dreams) (با کمی خلاصه‌سازی).

cluster-bombs

سناتور هیلاری کلینتون در زندگی‌نامه شخصی خود تاریخ زنده (Living History) خود را مدافع حقوق کودکان و زنان و حامی حقوق بشر معرفی می‌کند. اما واقعیت این است که کلینتون‌ها سابقه مفصلی از قربانی کردن حقوق و یا حتی زندگی کودکان برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود دارند. وقت آن رسیده است که این سوابق افشا شود.

در 6 سپتامبر سال 2006 یک لایحه ساده (قانون اصلاحی که استفاده از بمب‌های خوشه‌ای (cluser bombs) را در مناطق غیرنظامی ممنوع می‌کرد.) موقعیت بسیار عالی‌ای برای خانم هیلاری کلینتون فراهم آورد که بتواند از «حقوق» و «زندگی کودکان» در سراسر جهان «عملا» حمایت کند. بمب‌های خوشه‌ای از وحشیانه‌ترین و منفورترین سلاح‌های جنگ‌های مدرن امروز هستند و قربانی اصلی آن‌ها کودکان‌اند.

«سناتور اوباما» به این لایحه رای مثبت داد. اما خانم هیلاری کلینتون به این اصلاحیه که با «کنواسیون ژنو» نیز کاملا هماهنگ بود رای «منفی» داد. کنواسیون ژنو استفاده از هر گونه سلاحی که خشک و تر را با هم نابود کند (indiscriminate weapons) را ممنوع می‌داند.

در آوریل سال 2003 خبرنگار آسیاتایمز از بیمارستانی در بغداد قتل‌عام مردم عراق را چنین توصیف کرد: «اکثریت قاطع مجروحین زنان و کودکان هستند، قربانیان ترکش‌های بمب‌های خوشه‌ای.»

20 درصد بمب‌های کوچک‌تری (bomblet) که از بمب‌های خوشه‌ای خارج می‌شود بلافاصله منفجر نمی‌شوند و تبدیل به مین‌های ضدنفری می‌شوند که روزی در آینده منفجر خواهد شد. این بمب‌های کوچک توجه کودکان را جلب می‌کنند چون ظرف آن‌ها شبیه قوطی نوشیدنی است و مناسب بازی به نظر می‌رسد.

البته خانم هیلاری کلینتون به هیچ عنوان دوست ندارد «رای منفی‌ای» که به لایحه عدم استفاده از بمب‌های خوشه‌ای داد در مبارزه انتخاباتی‌اش مطرح شود. [با تشکر از همه رسانه‌های شرکتی در آمریکا که «حتی یک کلمه» از این موضوع منعکس نمی‌کنند.]

بیل کلینتون و مین‌های زمینی

حال به موضع کلینتون‌ها در مورد مین‌های زمینی نگاهی بیاندازیم. موضوعی بسیار مهم برای همه پدران و مادران جهان و برای همه کسانی که کودکان را دوست دارند. land-mine

آمریکا بزرگ‌ترین تولید کننده «مین‌های زمینی» در جهان است. در حال حاضر بیش از 100 میلیون مین زمینی در بیش از 60 کشور جهان نصب شده است (9 میلیون در آنگولا، 10 میلیون در کامبوج). بر اساس برآورد سازمان ملل هر سال 26000 نفر که بیشتر غیرنظامیان کشورهای در حال توسعه هستند، بر اثر انفجار مین کشته یا معلول می‌شوند.

در دسامبر سال 1997، 137 کشور جهان «معاهده اوتاوا» را مبنی بر «ممنوعیت تولید، استفاده، انبار یا انتقال مین‌های ضدنفر» امضا کردند. کلینتون اما این معاهده را امضا نکرد و گفت:‌ «من انگیزه اخلاقی کافی برای امضا کردن چنین معاهده‌ای نداشتم.» آقای کلینتون انگیزه اخلاقی؟!!!، آیا مین‌های ضدنفر برای کودکان خوب است؟

دست‌کم نیم میلیون کودک در اثر تحریم‌های دولت کلینتون در عراق کشته شدند

تحریم‌های هولناک اقتصادی در سال‌های دهه 1990 که مرکزیت سیاست خارجی کلینتون را تشکیل می‌داد نیازی به معرفی مجدد ندارد. تحریم‌های کلینتون تمام جمعیت عراق را رنجور کرد. مرگ و میر کودکان و افراد مسن و بیمار افزایش نجومی یافت. بیماری‌های واگیردار شایع شد. سیستم بهداشت و درمان عراق که تا قبل از تحریم‌ها پیشرفته‌ترین در خاورمیانه بود از هم پاشیده شد. کود و قطعات یدکی به کشاورزان نرسید. هزاران نیروی متخصص از کشور گریختند. تحریم‌های اقتصادی همراه با بمباران هوایی پراکنده زیربنای کشور را به کلی نابود کرد.

«بیل کلینتون» برای نشان دادن میزان «نفرت‌» خود از «حقوق بشر» و «افکار عمومی جهانی» پیشنهادات «فرانسه» و «روسیه» را برای پایان دادن به تحریم‌های وحشیانه علیه عراق رد کرد.

اعتراف صادقانه به نژادپرستی (جان کلام سیاست خارجه کلینتون)

عاقبت «مادلین آلبرایت» وزیر امور خارجه دولت کلینتون بود که ابعاد بی‌تفاوتی سرد کابینه کلینتون نسبت به حقوق بشر را کاملا فاش کرد. آلبرایت در مصاحبه تلویزیونی تاریخی و مشهورش با لزلی ستال (Leslie Stahl) گفت که اهداف سیاست کلینتون ارزش قربانی شدن نیم میلیون کودک عرب را داشته است. کودکانی که در همان زمان که او صحبت می‌کرد از بیماری و فقر غذایی در حال مردن بودند. در تاریخ برای همیشه ثبت شده است که پس از این‌که مادلین آلبرایت با سکوتش تصدیق کرد که حدود نیم میلیون کودک عراقی در اثر تحریم‌ها کشته شده‌اند در پاسخ به سئوال مصاحبه‌گر که «آیا این بها ارزش‌اش را دارد؟» او دقیقا گفت: «ما فکر می‌کنیم این بها ارزش‌اش را دارد».

CARTOON

مرگ نیم میلیون کودک زیر 5 سال نسل‌کشی است. البته آلبرایت از کودکان عرب سخن می‌گفت، نه از کودکان اروپایی. اگر او چنین جمله‌ای را در مورد کودکان انگلیسی یا آلمانی گفته بود بی‌تردید ظرف کمتر از یک ساعت از مقام خود برکنار می‌شد.

بیانات صریح آلبرایت از نگرش نژادپرستانه سیاست‌مدارن واشنگتن نسبت به اعراب پرده‌ برداشت. آلبرایت جان کلام سیاست خارجه کلینتون (و بوش) را به ما گفت: «مردم عرب هیچ حق انسانی‌ای که آمریکا بخواهد به آن احترام بگذارد ندارند.»

روزی در آینده تاریخ‌دان‌ها تحریم‌های اقتصادی کلینتون و اشغال عراق توسط بوش را دو جزء لاینفک یک فرایند هولناک قلمداد خواهند کرد.

خط‌کش‌های مختلف برای سنجش حقوق‌بشر

سناتور هیلاری کلینتون هرگز هیچ‌کدام از تحریم‌های غیرانسانی یادشده یا نگاه نژادپرستانه‌ای که آن‌ها را ممکن ساخت محکوم نکرده است. در واقع خانم هیلاری کلینتون از هم‌اکنون در حال تدارک تحریم‌های سنگین بر علیه یک کشور دیگر در خاورمیانه است: ایران!

خانم کلینتون (با استناد به سابقه رای‌هایش در کنگره و حضورش در کاخ سفید به عنوان بانوی اول آمریکا) همانند همسرش «حقوق بشر» را در نقاط مختلف جهان با خط‌کش یکسان اندازه‌گیری نمی‌کند. او زندگی بچه‌های عرب‌ یا ایرانی‌ را با مقیاس دیگری می‌سنجد…


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

در عراق بیش از دوبرابر جنگ 20 ساله ویتنام خبرنگار کشته شده است

آیا می‌دانستید که:

از زمان آغاز جنگ عراق در سال 2003 تا امروز (10 مارس 2008) تعداد 139 خبرنگار در عراق کشته شده‌اند، یعنی بیش از دو برابر تعداد خبرنگارانی که در طول جنگ 20 ساله ویتنام کشته شدند.

رابین استافورد – ایندیپندنت

war-correspondent-carton

کاریکاتور فوق متعلق به CartoonStock است و متن آن به فارسی ترجمه شده.

سئوال این‌جاست چرا با وجود پیشرفت‌های نظامی و به اصطلاح «فن‌آوری‌های نظامی هوشمندی» که ادعا می‌شود می‌توانند با دقت بیشتری «بکََََُشند» تعداد بیشتری خبرنگار کشته می‌شوند؟ شاید تعداد خبرنگارانی که در عراق هستند بسیار بیشتر از تعداد خبرنگارانی که در ویتنام بودند است. شاید هم…

به پاسخ این سئوال خوب فکر کنید.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

آزادی و مسئولیت در رسانه‌های اجتماعی

کمانگیر می‌نویسد:

گاهی بنظرم می رسه باید روزی چندبار به خودم و به دوستان دیگری یادآوری کنم که این یک وبلاگ ه. “وب لاگ” یعنی حدیث وب گردی. به این معنی، نویسنده این سطور نه ادعای دانش سیاسی/اجتماعی/اقتصادی/فرهنگی/.. داره نه اصولا می تونه داشته باشه. از این وبلاگ هم قرار نیست برای من نونی دربیاد. دانشجوی برق هستم. یک سال و خرده ای دیگه که درستم تموم شه، اگر همه چیز خوب پیش بره، سراغ ادامه تحصیل در مقطع بالاتری خواهم رفت. اینجا پس حرف می زنیم، خودمونی.

در باب خیلی موضوع ها، مثلا اینکه من چرا فکر می کنم کشتن سمورهای آبی ِ جنگل های استوایی لزوما به معنی نفرت از سایه بزرگ مریخ روی عطارد نیست، می تونیم حرف بزنیم. ادعا نمی کنم آدم با سواد/خوش ذهن/باحال/… ی هستم. حرف می زنیم. هرکی دیگری رو قانع کرد اون یکی باید یکبار بستنی مهمونش کنه، اگر موانع جغرافیایی بگذاره.

این موضوع مرا به یاد بحث قدیمی «تعهد نویسنده یا هنرمند» می‌اندازد: آیا نویسنده‌ها باید در قبال چیزهایی که می‌نویسند مسئول باشند؟ مثلا اگر من ِ نوعی توی وب‌لاگم که یک «رسانه‌ شخصی» و در عین حال یک «رسانه اجتماعی» (Social Media یا Social Medium) است و به هر حال مخاطبین یا خواننده‌گانی دارد چیزی می‌نویسم، آیا باید یک سری «دغدغه‌های محدودکننده‌ای» داشته باشم یا این‌که همینطور قلم (و ذهن) را رها کنم که هر کجا عشق‌اش کشید برود و هر چه دلش خواست بنویسد؟ آیا داشتن مخاطب و نوشتن در یک رسانه اجتماعی مرا محدود به چارچوب اخلاقی-منطقی خاصی نمی‌کند؟

oog

البته این به نوعی یک تصمیم و انتخاب شخصی است و رسانه وب‌لاگ هم بنا بر تصمیم نویسنده آن می‌تواند از یک فضای کاملا خصوصی تا کاملا عمومی متغیر باشد. اما در عین حال شخصا فکر می‌کنم با زیاد شدن تعداد مخاطبین وب‌لاگ به عنوان یک «رسانه اجتماعی»، به نوعی «محدودیت تصمیم‌گیری» و «مسئولیت‌» نویسنده آن هم بیشتر می‌شود. یعنی هر چه مخاطبین من بیشتر باشد، مسئولیت من در نوشتن بیشتر می‌شود.

اگر وب‌لاگ من 5 خواننده داشته باشد ممکن است من زیاد دغدغه «خوب» نوشتن یا «درست» نوشتن یا کلی بگوییم «مطابق یک چارچوب فکری-اخلاقی-منطقی معین» نوشتن را نداشته باشم، اما اگر وب‌لاگم 5 هزار خواننده داشته باشد چطور؟ اگر 5 میلیون خواننده داشته باشد چه؟ آیا رابطه‌ای میان افزایش تعداد مخاطبین من و میزان وسواس یا مسئولیتی که در قبال نوشتن‌ام دارم وجود ندارد؟

مسلما هیچ‌کس نمی‌تواند برای وب‌لاگ‌نویس‌ها تعیین تکلیف کند که چه بنویسند و چه ننویسند. اما به نظرم می‌رسد وب‌لاگ‌نویسی که مخاطبین زیادی دارد و با نوشته‌هایش روی آدم‌های بسیاری «ممکن است» تاثیر بگذارد تا حدی نسبت به «کیفیت» آن‌چه می‌نویسد و تاثیری که روی مخاطبین‌اش می‌گذارد مسئول است.

«رسانه‌های اجتماعی» نوید آزادی‌های بیشتر را می‌دهند. «آزادی بیان» بیشتر که با خود «مسئولیت‌» بیشتر را هم به همراه می‌آورد. موافق نیستید افراد آزادتر بیشتر مسئول‌اند، مسئول حمایت از آزادی خود و دیگران؟

Student with Answer or Question

آزادی مسئولیت می‌آورد. من در برابر آزادی‌ خودم و سایر افراد جامعه مسئول هستم و این مسئولیت در جامعه آزادتر اطلاعاتی بیشتر است.

پی‌نوشت:‌ نوشته کمانگیر فقط یک تلنگر فکری به من زد که در این‌باره بنویسم و نباید از این نوشته برداشت انتقادی از یک وب‌لاگ‌نویس خاص شود. خود کمانگیر علی‌رغم بی‌ادعایش از خط مشی نسبتا مشخصی پی‌روی می‌کند.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

علی سنتوری بر ضد خفقان: خانه‌هایمان را سینما می‌کنیم

مردم همیشه راهی برای سوزاندن بینی (و احتمالا نقاط دیگر) کسانی که حق‌شان برای آزاد بودن را به رسمیت نمی‌شناسند پیدا می‌کنند.

ali-santooriاقتدارگرایان تنگ‌نظر به فیلم «علی سنتوری» اجازه اکران در سینماها را ندادند و دست‌های ناشناسی هم فیلم را به صورت قاچاق در بازار پخش کردند، اما می‌توانیم کاری کنیم که چاه کن‌ها خودشان به چاه بیفتند.

اگر سالن‌های سینماها را به روی «علی سنتوری» بسته‌اند، خانه‌هایمان را «سینما» می‌کنیم. فیلم را از کامپیوتر به کامپیوتر و از سی‌دی به سی‌دی و از دست به دست تکثیر می‌کنیم و در خانه‌هایمان به «کوری چشم دشمنان آزادی» می‌ببینیم و پول‌اش را هم به حساب آقای مهرجویی واریز می‌کنیم (1000 تا 1500 تومان):

شماره حساب: 0116407795 (بانك تجارت، شعبه چهارراه پارك، كد 032) به نام «فرامرز فرازمند» و داريوش مهرجويي»

در همین رابطه در «هنوز» بخوانید.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

خبرگزاری مردم جهان

با اصطلاح «رسانه‌های ارتباط جمعی» (Mass Media) یا «رسانه‌های گروهی» که حتما آشنا هستید. رسانه‌های گروهی در واقع همان رسانه‌های سنتی مانند روزنامه، رادیو، تلویزیون و وب‌گاه‌های خبری هستند که از طریق شبکه خبرگزاری‌های جهان تغذیه می‌شوند و سلطان بی‌رقیب عرصه اطلاع‌رسانی و سرگرمی در سال‌های قرن بیستم بودند (و تا حد زیادی هنوز هم هستند).به تدریج و با ظهور اینترنت و تعمیق فن‌آوری و گسترش ضریب نفوذ کاربرد آن شاهد ظهور گونه جدیدی از رسانه‌ها هستیم که از آن به عنوان رسانه‌های نوین (New Media) یا «رسانه‌های اجتماعی» (Social Media) یاد می‌کنند.

هزار چهره و یک باطن:

مفهوم «رسانه‌ اجتماعی» لزوما محدود به عرصه خبر نمی‌شود و به طور کلی شامل هرگونه استفاده از فن‌آوری‌های شبکه‌ است که با استفاده از «ارتباطات اجتماعی» به «تولید متن، تصویر، فیلم، … » بپردازد.

ْSocialMedia

همچنین شبکه‌های اجتماعی (Social Networking) مانند FaceBook یا Orkut فقط یکی از انواع رسانه‌های اجتماعی هستند. رسانه‌های اجتماعی می‌توانند به صورت وب‌لاگ‌ها، ویکی‌ها، وب‌گاه‌های اشتراک تصویر و فیلم مانند flickr یا YouTube، اشتراک وضعیت لحظه‌ای کاربران مانند twitter، اشتراک خبر مانند بالاترین، اشتراک وقایع و قرارها مانند Upcoming، اشتراک بوک‌مارک‌ها مانند del.ico.us و ده‌ها صورت دیگر جلوه‌گر شوند.

social_media

صورت‌های مختلف رسانه‌های اجتماعی (Social Media)

با وجود اختلاف ظاهری میان انواع مختلف «رسانه‌های اجتماعی، آن‌ها در یک خصوصیت مهم مشترک هستند و آن «به اشتراک گذاشته شدن اطلاعات» و «تولید اطلاعات به صورت گروهی» است.

خصوصیات (برتری‌های) رسانه‌های اجتماعی:

  • قابلیت به‌روز رسانی سریع: یک روزنامه چاپ شده نمی‌تواند محتوای خود را عوض کند یا اخبار جدید را به سرعت منتشر کند. در صورتی‌که یک وب‌لاگ (یکی از سمبل‌های رسانه‌های اجتماعی)‌ می‌تواند به سرعت به روزرسانی شود.
  • قابلیت کامنت‌گذاری و ارتباط متقابل: خواننده‌گان روزنامه یا شنونده‌گان رادیو نمی‌توانند نظرات خود را ذیل مطالب مختلف بیان کنند (دست‌کم در اغلب موارد)، حال‌ آن‌که این امکان در وب‌لاگ‌ها وجود دارد. (قابل بحث…)
  • سنجش محبوبیت مطالب: برخلاف رسانه‌های سنتی، نویسنده یک وب‌لاگ می‌تواند از میزان نسبی محبوبیت نوشته (یا عکس، …) خود آگاه شود. مثلا تعداد خواننده‌گان یک مطلب خاص، تعداد کامنت‌ها، تعداد دیگ‌ها و …
  • دسترسی کامل به بایگانی: فن‌آوری‌های «رسانه‌های اجتماعی» امکان دسترسی کاربران به بایگانی مطالب را فراهم می‌کنند. چنین امکانی در مورد مطالب رسانه‌های سنتی مانند روزنامه‌های چاپی یا رادیو وجود ندارد.

social media

  • مطالب ترکیبی به کمک متن، صوت، تصویر، فیلم، …: در یک روزنامه فقط متن و تصویر قابل ارائه است. در رادیو فقط صوت. اما در یک رسانه اجتماعی مانند وب‌لاگ می‌توان مطالب را به صورت ترکیبی از متن، صوت، تصویر، فیلم و انیمیشن ارائه کرد.
  • آزادی عمل مولف: برخلاف رسانه‌های جمعی کلاسیک که مولفین قبل از انتشار مطالب خود باید از «سردبیر» یا رئیس خود اجازه کسب کنند، مولفین رسانه‌های اجتماعی مختارند هر مطلبی را که تمایل داشتند در زمان دلخواه و با فرم مورد نظرشان منتشر کنند. تصور کنید روزی شما وارد دفتر شبکهCNN شوید و بگویید: «سلام! من یک ویدئوی جالب دارم. لطفا آن‌را پخش کنید!»
  • ارزان بودن، فراگیر بودن: راه‌اندازی یک شبکه تلویزیونی یا روزنامه نیازمند سرمایه و انرژی زیادی است که از عهده بیشتر افراد جامعه حتی کسانی که حرف زیادی برای گفتن دارند بر نمی‌آید. اما «رسانه‌های نوین» ارزان و ساده هستند و هر فردی که دارای «سواد شبکه‌ای» باشد می‌تواند «شبکه نوین» خود را راه‌اندازی کند و «صدایش» را به گوش دیگران برساند.
  • نامحدود بودن از نظر زمان ارائه و حجم مطالب: این یکی از مهم‌ترین خصوصیات رسانه‌های اجتماعی است. «رسانه‌های گروهی» سنتی جمله‌گی دارای محدودیت‌های ویژه‌ای از نظر زمان یا حجم مطالب ارائه شده دارند. مثلا یک شبکه تلویزیونی محدود به 24 ساعت شبانه روز است، اما شما می‌توانید بیشتر از 24 ساعت فیلم در یک شبانه‌روز در YouTube منتشر کنید. به این ترتیب رسانه‌های نوین در حال عوض کردن زیربنایی مفهوم «زمان رسانه‌ای» هستند.
  • قابلیت تکثیر، دسترسی، استفاده مجدد و ارجاع: رسانه‌های نوین قابل لینک‌دهی هستند و به راحتی می‌توان از مطالب آن‌ها استفاده مجدد کرد. به عنوان مثال من می‌توانم به کمک یک لینک ساده شما را به هر مطلبی که مایل باشم ارجاع دهم (چه صوتی باشد چه متنی چه تصویری،‌…). همچنین مطالب را می‌توانم به صورت خوراک منتشر یا تکثیر کنم. امکانی که در رسانه‌های سنتی وجود ندارد. نویسنده‌گان وب‌لاگ‌های دیگر می‌توانند در صورت تمایل به مطالب من ارجاع دهند یا در مورد آن‌ها در وب‌لاگ خود بنویسند. امکانی که در رسانه‌های سنتی وجود ندارد.

social media - world of mouth in the digital age

رسانه‌های اجتماعی‌‌: نوعی خبرگزاری دهان به دهان هستند که به ساده‌گی محدود نمی‌شود!

  • قابلیت شبکه‌سازی و دریافت اطلاعات از سرویس‌های دیگر: این هم یکی از خصوصیت‌های بنیادی و بسیار مهم رسانه‌های نوین یا رسانه‌های اجتماعی است. رسانه‌های نوین می‌توانند مطالب یا اطلاعات را از منابع مختلف و به صورت همزمان ارائه دهند. مثلا مطالب ستون سمت راست وب‌لاگ من از سرویس‌های مختلفی مانند Google، del.ico.us یا AideRSS ارائه می‌شود.
  • غیرمتمرکز بودن منابع خبری نوین: رسانه‌های اجتماعی و نوین امکان ابراز عقیده بخش بزرگ‌تری از مردم جامعه را ایجاد می‌کند. اگر در رسانه‌های سنتی فقط عده محدودی مولف یا خبرنگار اجازه نشر افکار و عقاید خود را دارند، در رسانه‌های نوین این پتانسیل وجود دارد که همه مردم افکار و عقاید خود را منتشر کنند. اگر در دهه‌های قبل مردم برای کسب اخبار و اطلاعات مربوط به جنگ ویتنام مجبور بودند به تعداد انگشت‌شماری رسانه جمعی «اعتماد» کنند (خبررسانی متمرکز)، امروز می‌توانند اخبار مربوط به عراق یا افغانستان را مستقیما از طریق متن یا تصویری که «مردم عادی» این کشورها در وب‌لاگ‌ها یا صفحه‌های شخصی خود منتشر می‌کنند دنبال کنند (خبررسانی غیرمتمرکز).
  • خبرگزاری دهان به دهان، همه چیز را همه‌گان می‌دانند: رسانه‌های اجتماعی می‌توانند به صورت نوعی خبرگزاری عمل کنند که می‌توان به آن عنوان «خبرگزاری دهان به دهان» داد. تصور کنید نویسنده یک وب‌لاگ به موضوع جالب توجهی برخورد می‌کند و آن را در وب‌لاگ خود منتشر می‌کند. خواننده‌گان وب‌لاگ او مطلب را به اشتراک می‌گذارند، یا در مورد آن می‌نویسند، یا به آن در وب‌لاگ خود لینک می‌دهند. خواننده‌گان این وب‌لاگ‌ها به نوبه خود به آن لینک می‌دهند یا در وب‌لاگ‌های خود می‌نویسند. به این ترتیب خبر به صورت دهان به دهان (بخوانید وب‌لاگ به وب‌لاگ!) پخش می‌شود. این شیوه خبرپراکنی به صورت ذاتی با شیوه خبرپراکنی سنتی که اخبار از مراکز رسمی و مشخص منتشر می‌شود فرق دارد.ممکن است گروهی «به درستی» کیفیت یا سندیت این‌گونه خبررسانی را به پرسش گیرند. هرچه باشد ممکن است اخبار یا مطالب دروغ یا چرند نیز به صورت دهن به دهن منتشر شود. اما نباید فراموش کرد وجود این شبکه اطلاع‌رسانی مردمی و غیرمترکز و غیررسمی می‌تواند در بسیاری از موارد «اتفاقات مهمی» را که «مراکز قدرت و رسانه» سعی در پنهان کردن آن از مردم دارند افشا کند و به این ترتیب می‌تواند مانند یک اهرم فشار اجتماعی از سوی مردم برای وادار کردن «حاکمیت» به «پاسخ‌گویی بیشتر» تبدیل شود.

wom

رسانه‌های نوین «خبرگزاری همه مردم جهان» هستند.

خبرگزاری مردم جهان

بدون تردید در حال مشاهده پدیده نوظهوری در عالم ارتباطات هستیم که از چند دهه پیش آغاز شد و احتمالا تا چند دهه دیگر به اوج خود خواهد رسید. پدیده‌ای که قرن‌های بعد به عنوان «دوره‌ای سرنوشت‌ساز و کلیدی» از آن یاد خواهند کرد. برای اولین بار در تاریخ «ممکن» است «مردم» ابزاری را به دست بیاورند که بتواند با ابزارهای «کنترل فکر دستگاه‌های قدرت» رقابت کند. به امید روزی که «خبرگزاری نوظهور مردم جهان» درب دکان دروغ و سودجویی «اقتدارگرایان غیرپاسخگو» را در سراسر جهان تخته کند.


مطالب این وب‌لاگ را از طریق خوراک‌خوان دنبال کنید.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

انگار که نیورک‌تایمز را با همه شماره‌های آن تعطیل کنند…

نمی‌دانم با وب‌گاه بی‌نظیر wikileaks آشنا هستید یا نه. این وب‌گاه محل مشارکت همگانی برای گردآوری اسناد و مدارک افشاگرانه‌ای است که از دست مقامات در می‌رود و هدف آن افشای «حرکت‌های غیرقانونی یا غیراخلاقی مقامات دولتی یا شرکت‌های بزرگ» است.

images-4

اخیرا و به دنبال شکایت یک بانک سویسی از این وب‌گاه به اتهام انتشار اسناد محرمانه، یک قاضی در ایالت کالیفرنیای آمریکا دستور بسته شدن کامل این وب‌گاه را صادر کرده است و به دنبال این حکم نشانی اصلی آن‌ یعنی http://wikileaks.org هم بسته شده است. این اولین بار در تاریخ است که یک دادگاه آمریکایی دستور «تعطیلی کامل یک وب‌گاه» را به جرم انتشار برخی اسناد یا مدارک می‌دهد.

free_speech_cartoonسازمان خبرنگاران بدون مرز می‌نویسد: «چرا دادگاه به حذف اسناد مربوطه از این وب‌گاه اکتفا نکرده و دستور بستن کامل این وب‌گاه را داده است؟»

به نقل از جولی‌ ترنر (وکیل) این حکم مشابه این است که «تمام شماره‌های نشریه نیویورک تایمز در کل تاریخ انتشار آن توقیف شود، ساختمان آن پلمپ شود و به صاحب آن نیز گفته شود اجازه ورود هیچ‌کس را به ساختمان ندهد».

آزاد‌اندیشان آمریکایی، از مدت‌ها پیش نسبت به خطر روزافزونی که «آزادی بیان» و «دموکراسی» بزرگترین دموکراسی جهان را تهدید می‌کند هشدار داده بودند. اما این به عهده مردم است که بیش از پیش هوشیار باشند: «مردم آمریکا» و «مردم جهان».


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

تصاویر پیامبر در ویکی‌پدیا: آزادی یا اهانت؟

در خبرها خواندم که «وب‌گاه ویکی‌پدیا» با حدود 180000 درخواست برای حذف تصویرهای باستانی حضرت محمد از مطالب این وب‌گاه مواجه شده است. با وجودی‌که این تصاویر برای برخی مسلمانان ناراحت کننده و اهانت به مقدسات تلقی می‌شود، ویکی‌پدیا نیز دغدغه دفاع از آزادی اطلاعات و ایده‌ها را دارد و نمی‌خواهد خط قرمز «آزادی اطلاعات» را بشکند.

untitled

تصویر پیامبر اسلام را در حال پادرمیانی در مناقشه سنگ‌سیاه در خانه کعبه نشان می‌دهد.

برخی از مسلمانان اعتقاد دارند «تصویرگری از چهره پیامبر» مجاز نیست و بی‌احترامی به ایشان تلقی می‌شود. از سوی دیگر، مدیران «ویکی‌پدیا» (و بسیاری از کاربران آن) اعتقاد دارند نمی‌توان چنین اطلاعاتی را صرفا به خاطر این‌که عده‌ای آن‌را بی‌احترامی می‌دانند از یک دانش‌نامه عمومی حذف کرد.

Muhammad - Wikipedia, the free encyclopedia_1203340945656

ویکی‌پدیا در حال حاضر صفحه مربوط به حضرت محمد را قفل کرده است و نوشته تا وقتی‌ اختلافات برطرف نشود آن‌را باز نخواهد کرد.

نکته قابل توجه این است که این تصاویر جمله‌گی از میان آثار اسلامی مربوط به ایران و عثمانی انتخاب شده‌اند و تولید کننده‌گان آن‌ها خود مسلمان بوده‌اند. بسیاری از این تصاویر از آثار مهم هنری مذهبی دوران خود محسوب می‌شوند:

Miraj2

یکی از تصاویر بحث‌برانگیز یک مینیاتور ایرانی مربوط به قرن شانزدهم است. در میان این تصویر چهره پیامبر در حال «معراج» تصویر شده است.

در صفحه‌ ویژه‌ای که مخصوص بحث و بررسی درباره این موضوع است اشاره شده:

ویکی‌پدیا تصدیق می‌کند برخی از گروه‌های مسلمان اعتقادات فرهنگی‌ای دارند که آن‌ها را از نمایش تصاویر پیامبر اسلام یا پیامبران دیگر منع می‌کند. اما این اعتقادات در میان همه مسلمانان یک‌سان نیست و به عنوان مثال گروه‌های «شیعه» که اگرچه مخالف چنین تصاویری هستند اما در این زمینه کمتر سخت‌گیری می‌کنند.

مرز میان «آزادی اطلاعات» و «حریم اعتقادات و مقدسات مردمان مختلف» کجاست؟

سئوال اساسی این است: مرز میان «آزادی اطلاعات» و «حریم اعتقادات و مقدسات مردمان مختلف» کجاست؟ آیا باید از «آزادی اطلاعات» تحت هر شرایطی دفاع کرد؟

فکر می‌کنم بشر امروز حتی در مفهوم آزادی نیز دچار نوعی تعصب است. در بسیاری از جوامع در حال توسعه هنوز مفاهیم اولیه آزادی جا نیفتاده و به شدت سرکوب می‌شود. در چنین شرایطی هر گونه حمایت از «نظارت بر اطلاعاتی که ممکن است برای گروه‌هایی از مردمان اهانت‌آمیز تلقی شود» به ساده‌گی برچسب «محدود کردن آزادی» می‌خورد. از سوی دیگر نمی‌توان اطلاعات مرجع و مهمی مانند اسناد تاریخی را حذف کرد و از دسترس محققین دور نگاه داشت. شاید بهتر باشد ویکی‌پدیا برای ارائه چنین مطالبی راه‌کردی بیاندیشد. مثلا این تصاویر در صفحه اصلی نمایش داده نشوند ودر صورتی که کاربری مایل به دیدن آن‌ها باشد به صفحه‌ ویژه‌ای مراجعه کند.

Maome.jpg (JPEG Image, 600x360 pixels)_1203339341187

تصویر مربوط به قرن پانزدهم پیامبر را در حال خواندن قرآن و دعوت به اسلام نشان می‌دهد.

موضع‌گیری شفاف

از همین الان برای این‌که توسط «متعصب‌های راه آزادی» به «جرم مخالفت با آزادی» و یا «متعصبین مذهبی»‌ به جرم «حمایت از ویکی‌پدیای بی‌بند و بار» محاکمه و اعدام نشوم، تاکید می‌کنم به هیچ‌وجه منظور من این نیست که این تصاویر حذف شوند یا بمانند. این خبر بهانه‌ای شد که کمی به این موضوع فکر کنم (کنیم) و منظور این‌جا محکوم کردن یا جانبداری نبوده و نیست. با این وجود ته دلم دوست ندارم تعداد زیادی از آدم‌ها ناراحت باشند. ای کاش در این زمینه روش حذفی در پیش گرفته نمی‌شد و ویکی‌پدیا به جای پافشاری بر موضع خود به دنبال راه حل مناسبی می‌گشت.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

این‌جا اوبونتو است، صدا و سیمای لینوکس

این نوشته را دارم از داخل لینوکس و آفیس ِ آزاد (OpenOffice) می‌نویسم. چند ساعتی بود که تقریبا ناامید شده بودم. اینترنتم راه نمی‌افتاد و بدون اینترنت لینوکس بی‌معنی‌ است. اما عاقبت نوشته‌ای یک خطی در یکی از اتاق‌های تبادل‌نظر لینوکس کارم را راه انداخت.

لینوکس کاربردوست نیست، اما حسابی سرحالتان می‌کند

لینوکس اوبونتو انصافا نسبت به همه توزیع‌هایی که قبلا دیده یا شنیده بودم «کاربر دوست»تر است. اما در پاسخ به کامنت دوستی که گفته بود «لینوکس زمخت است و چندان کاربردوست نیست» باید بگویم با ایشان موافق هستم. نصب و راه‌اندازی لینوکس برای کاربری که با کامپیوتر آشنایی کمی دارد و به خصوص مسلط به زبان انگلیسی نیست دشوار است. به عنوان نمونه من الان چندین ساعت است برای نصب و راه‌اندازی کارت گرافیکی‌ام در حال خواندن و دانلود کردن هستم. مجبورم RunLevel سیستم را عوض کنم چون نمی‌توانم در حالی‌که محیط گرافیکی اجرا شده درایور را نصب کنم. بعد هم که موفق شدم این‌کار را انجام دهم متوجه شدم به چندین بسته بزرگ نیاز دارد که الان دارم آن‌ها را دانلود می‌کنم. راحت به شما بگویم در لینوکس اگر شانس آوردید و درایور کارت گرافیکی و مودم و … شناخته شد که هیچ. در غیر این صورت مجبورید چندین ساعت (و بلکه روز) برای نصب آن وقت صرف کنید. به خصوص اگر خط اینترنت شما چندان سریع نباشد.

اما نباید زود ناامید شوید. توی همین مدت کوتاه کلی چیز یاد گرفته‌ام و از میزان کنترلی که روی سیستم دارم هیجان‌زده هستم. احساس می‌کنم خیلی از توانایی‌های کامپیوتری‌ام که در اثر استفاده از ویندوز تحلیل رفته بود کم‌کم باز می‌گردد. مجبورم تندتر تایپ کنم و بهتر جستجو کنم. اینترنت را به نوعی بخشی از دسکتاپم ببینم نه مفهومی جداگانه و دور. انگار دارد «حواس کامپیوتری» مرا بیدار و زنده می‌کند و برای این‌که بیدار و زنده باشم حاضرم چند ساعت وقت بیشتر صرف نصب کردن کارت گرافیکی‌ام کنم. لینوکس شاید «کاربردوست» نباشد اما بدون شک دست شما را برای تسلط بر کامپیوترتان حسابی باز می‌گذارد و البته کمی هم «سلول‌های خاکستری»‌تان را می‌دواند!

همه باید فارس باشند حتی ترک‌ها!

این سوال و جواب غم‌انگیز را هم در یکی از فوروم‌ها دیدم. البته این نمونه اصلا نباید باعث سوءتفاهم شود. چون انصافا بیشتر جاها کاربران متخصص به صورت داوطلبانه خیلی خوب همکاری می‌کنند و از دل و جان سوال‌های شما را -حتی اگر پیش‌پاافتاده باشد- ‍ پاسخ می‌دهند. اما محض نمونه‌ و جهت آشنایی با نوع نگرش بعضی از کاربران ایرانی بخوانید و خودتان قضاوت کنید که اگر این تبعیض قومی و زبانی نیست، پس چیست:

How to add another typing language in Ubuntu Linux

I’m a new Ubuntu user and since I’m living in Iran and also I’m a Turk I need to write in English, Farsi and Turkish and Azeri in Ubuntu in many programs such as OpenOffice.org Firefox and Gimp. so how can add these three languages beside English and use them simultaneously

Answerer 1

moosh bekhoret ! hala dige jolo ina migi I’m a turk , bashe! bashe! namak bekhorid namakdon beshkanid ! kam poole naft dadim khordid ?
ye email bezan be [……] oon rahnamayeet mikoneh

پی‌نوشت: پس از نصب لینوکس و انجام تنظیمات اولیه برای نوشتن به فارسی، برای نصب بسته‌های فارسی و قلم‌ها این صفحه خیلی راهنمای خوبی بود. اینجا نامش را می‌آورم به عنوان تشکر از کسانی که آن‌را تهیه کرده‌اند.


مطالب این وب‌لاگ را از طریق خوراک‌خوان دنبال کنید.

مهاجرین ِ اخراج شدهٔ افغانی یخْ نمی‌زنند

هفته‌ای نمی‌گذرد که خبر اخراج تعداد بیشتری از مهاجرین (بهتر است بگوییم پناه‌جویان) ‌افغان از ایران را نشنویم. این‌بار هم اخبار تلخ، حکایت از اخراج 400 نفر از مهاجرین افغان می‌کند:

به گفته مقامات محلی، شمار مهاجران اخراج شده از ایران، در روزهای اخیر، اکنون به هشتصد تن رسیده است. اخراج جمعی مهاجرین افغان از ایران، در حالی صورت می‌گیرد که ولایت هرات، در روزهای اخیر، شاهد بارش برف سنگین و سرمای مرگباری بوده است. به علت مسدود بودن راه اسلام‌قلعه به هرات، مهاجران اخراج شده در مرز گیر کرده‌اند و هیچ‌گونه امکاناتی برای انتقال آنها به شهر هرات یا ارسال کمک به آنها وجود ندارد. رئیس اداره مهاجرین هرات گفت: «ایران این مهاجران را در هوای سرد و برفی به کام مرگ فرستاده است».

shepehrd3

در شرایطی که سرما در مناطق مختلف ایران و افغانستان بی‌داد می‌کند، این‌همه تعجیل در اخراج این مردم بی‌شهر و کاشانه برای چیست؟ دست‌کم اگر «جهان‌وطن» نیستیم و دلمان نمی‌خواهد این مردم بی‌نوا در کشور ما زندگی کنند، «انسان» باشیم و تا فصل گرمسیر در اخراج آن‌ها تعلل کنیم.

تک‌تک افرادی که در اخراج این افراد نقش داشته‌اند، درقبال «هرگونه آسیب جسمی و روحی مهاجرین اخراج شده» مسئول هستند.

پی‌نوشت: ظاهرا اعتراضات رسمی و غیررسمی گسترده  نتیجه داد و به دستور رئیس‌جمهور ایران اخراج‌ها «به طور موقت» متوقف شده است.

ایران: مقام صد و شصت و ششم در فهرست آزادی مطبوعات

«سازمان خبرنگاران بدون مرز» در فهرست آزادی مطبوعات سال 2007 خود، کشور ایران را در رده 166 (فقط 3 ردیف مانده به آخر) قرار داده است. این در حالی است که ایران در فهرست مشابه سال 2002 در رده 122 ام قرار داشت که اگر چه کارنامه درخشانی نیست اما نشان می‌دهد به وضوح شاخص‌های آزادی مطبوعات در ایران در سال‌های اخیر افت کرده است.

800px-Reporters_Without_Borders_2007_Press_Freedom_Rankings_Map

نمودار وضعیت آزادی مطبوعات در کشورهای جهان – رنگ‌های تیره به معنی محدودیت بیشتر می‌باشد.

منطقه‌های بحرانی:‌ آسیا و خاورمیانه

در این گزارش آمده است:

از بیست کشور انتهای فهرست هفت کشور از آسیا (پاکستان، سری‌لانکا، لائوس، ویتنام،ن، برمه و کره شمالی)، پنچ کشور از آفریقا (اتیوپی، گینه استوایی، گینه، لیبی، سومالی، اریتره)، چهار کشور از خاورمیانه‌ (سوریه، عراق، اسرائیل قسمت فلسطینی، ایران)، سه کشور از کشورهای شوروی سابق (روسیه سفید، ازبکستان، ترکمنستان) و یک کشور از آمریکا (کوبا) می‌باشد.

اینترنت در معرض خطر روزافزون سانسور و خفقان

در بخش دیگری از این گزارش اشاره می‌شود:

نقش اینترنت در شکستن محدودیت‌های مطبوعات روزبه‌روز بارزتر می‌شود… در مالزی (124‌ ام)، تایلند‌ (135 ام)، ویتنام (162 ام)، مصر (146 ام) [و ایران (166 ام)] وب‌لاگ‌نویسان دستگیر شده و وب‌سایت‌های خبری تعطیل یا سانسور می‌شوند…

هر روز تعداد بیشتری از دولت‌ها متوجه اهمیت اینترنت در مبارزه برای دموکراسی گشته‌ و دست به شیوه‌های موثرتر جهت سانسور آن می‌زنند.

در حال حاضر در سراسر جهان دست‌کم 64 نفر به خاطر مطالبی که در اینترنت قرار داده‌اند در زندان به سر می‌برند.

نگاهی به فهرست:

  • در صدر این فهرست کشورهای ایسلند، نروژ، استونی، اسلواکی و بلژیک قرار دارند و در قعر آن به ترتیب از آخر اریتره، کره شمالی، ترکمنستان، ایران و کوبا.
  • وضعیت هفت کشور صنعتی در این فهرست به این صورت است: کانادا 18، آلمان 20، انگلستان 24، فرانسه 31، ایتالیا 35، ژاپن 37، آمریکا 48.
  • روسیه در رده 144 و چین در رده 163 و هند در رده 120 قرار دارند.
  • وضعیت برخی از کشورهای اطراف ایران و خاورمیانه:
      1. اسرائیل (مناطق یهودی‌نشین) 44
      2. کویت 63
      3. امارات متحده عربی 65
      4. قطر 79
      5. ترکیه 101
      6. اسرائیل (مناطق فلسطینی) 112
      7. بحرین 118
      8. اردن 122
      9. مصر 146
      10. افغانستان 142
      11. پاکستان 152
      12. سوریه 154
      13. لیبی 155
      14. عراق 157
      15. ایران 166

وضعیت ایران در میان کشور‌های منطقه که بعضا از لحاظ اجتماعی و یا اقتصادی بسیار کم‌توسعه‌یافته‌تر از ایران هستند واقعا اسف‌بار است.

رابطه آزادی مطبوعات و آزادی اجتماعی:

گزارش وضعیت آزادی در کشورها که توسط موسسه خانه آزادی تهیه شده است نشان می‌دهد هماهنگی چشم‌گیری بین «آزادی مطبوعات» و «آزادی به مفهوم عام آن» یا «آزادی‌های اجتماعی» وجود دارد. کافی است نمودار زیر را با «نمودار وضعیت آزادی مطبوعات» که در بالا آمده است مقایسه کنید:

Freedom_House_world_map_2007_blue

وضعیت آزادی در کشورهای مختلف جهان: رنگ آبی به معنی «غیر آزاد»، نارنجی به معنی« نیمه-آزاد» و سبز به معنی« آزاد» می‌باشد.

از تاشکند تا واشنگتن – تلاش برای قانونی کردن شکنجه

شکنجه توسط آب جوش به دو صورت اعمال می شود. در حالت اول محکوم ابتدا لخت گردیده و به آرامی وارد ظرفی که محتوی آب جوشان است می گردد. در حالت دیگر ابتدا متهم را در ظرف آب سرد گذاشته و به تدریج آب داغ می شود تا به نقطه جوش برسد. این روش یکی از روشهای باستانی شکنجه در اروپا و آسیا بوده است. (منبع)

ازبکستان چه ربطی به ما دارد؟
شاید بپرسید اوضاع حقوق بشر در ازبکستان چه ارتباطی با ایران و جامعه ایرانی دارد؟
در پاسخ باید بگویم که اعتقاد دارم این موضوع به ایران و به خصوص اصلاح طلبان یا کسانی که به هر دلیل دغدغه بهبود شرایط ایران را دارند مربوط می شود آن هم به دو دلیل مهم:

1. موضوعاتی مانند حقوق بشر، صلح، محیط زیست یا خلع سلاح موضوعاتی جهانی بوده و فقط به کمک اجماع و همبستگی جهانی قابل حل می باشند.

2. با مشاهده رویکرد دوگانه ای که کشورهای قدرتمند و مدعی نشر دموکراسی و حقوق بشر (به رهبری آمریکا و متحدانش) با فجایع بشری در کشورهای مختلف دارند، می توانیم به درک بهتری از مناسبت های بین المللی دنیای امروز برسیم. داشتن درک بهتر از مناسبت های روز جهانی به توانایی تحلیلی ما در پیش بینی و حتی بهبود وضعیت ایران کمک می کند.

در اینجا اشاره ای گذرا دارم به وضعیت نگران کننده حقوق بشر در ازبکستان و همینطور سکوت نسبی قدرت های بزرگ در این زمینه و متاسفانه در برخی شرایط حمایت و همکاری این کشورها با حاکمیت جبار این کشور. همچنین به برخی وقایع و تلاش ها در آمریکا اشاره خواهم کرد که نه تنها به موضوع ذکر شده در ازبکستان بی ارتباط نیستند، بلکه حتی می توانند زمینه ساز از بین رفتن اعتبار قوانین بین المللی حقوق بشر باشند. تا جایی که امکان داشته منابع را از میان روزنامه های معتیر و سازمان های بین المللی انتخاب کرده ام و سعی بر این بوده که به مطالب سایت های تندرو ارجاعی داده نشود.

افشاگری سفیر انگلستان در ازبکستان
موضوع حقوق بشر و شکنجه های هولناک در ازبکستان موضوع جدیدی نیست و در سراسر دهه 1990 و سالهای اخیر ادامه داشته است. ازبکستان پس از استقلال از شوروی سابق در سال 1991 به عنوان کشوری که موقعیت استراتژیکی ویژه ای در منطقه آسیای مرکزی داشت مورد نوجه آمریکا قرار گرفت. به خصوص بعد از حملات تروریستی 11 سپتامبربه آمریکا روابط دو کشور گسترش یافت. به این ترتیب ازبکستان در جنگ آمریکا علیه افغانستان در زمره متحدین آمریکا قرار گرفت و اجازه استفاده از خاک خود را برای عملیات نظامی علیه افغانستان به آمریکا داد (پایگاه نظامی در Qarshi Hanabad).

همچنین در مقابل صدور مجوز استفاده از خاک خود، ازبکستان و آمریکا توافق نامه همکاری های بیشتر در زمینه های مختلف و به ویژه نظامی و امنیتی امضا کردند. این توافق نامه در سال 2002 توسط اسلام کریموف (رئیس جمهور ازبکستان) و جورج بوش در سفری که کریموف به آمریکا کرد امضا شد. جمع کمک های آمریکا در سال 2002 به ازبکستان به 500 مبلغ میلیون دلار رسید که 79 میلیون دلار از این مبلغ در اختیار پلیس و شبکه اطلاعاتی این کشور یا SNB که عامل اصلی اعمال شکنجه های گسترده است قرار گرفت. (منبع)

در آن روزها موضوع حقوق بشر و وضعیت اسف بار آزادی بیان ، حقوق مخالفین دولت و رفاه زندانیان مورد توجه اصلی آمریکا و متحد اصلیش انگلستان نبود و ازبکستان به عنوان متحد کلیدی استراتژیک آمریکا (و انگلستان) در جنگ علیه تروریسم تلقی می گرذید.

ماجرای اصلی نگرانی های بین المللی در مورد اوضاع رقت انگیز حقوق بشر در ازبکستان وفتی اوج گرفت که سفیر وقت انگلستان در ازبکستان، آقای کریگ مورای پس از مطلع شدن از موارد شکنجه و وجود روابطی میان سازمان اطلاعاتی ازبکستان و سازمان های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس (CIA و MI6) شروع به افشاگری هایی نمود. او برای اولین بار فاش کرد که سازمانهای اطلاعاتی انگلیس و آمریکا مضنونین دستگیر شده بین الملی را برای بازجویی و شکنجه به ازبکستان ارسال کرده و از اطلاعات به دست آمده که فاقد ارزش حقوقی بودند استفاده تبلیغاتی کردند. به دنبال این افشاگری های بی پروا بود که وی در اکتبر سال 2004 از سوی دولت انگلستان از سمت خود بر کنار شد. آقای مورای معتقد است علت برکناریش انتقاداتی بوده است که وی بر علیه دولت آقای کریموف، ارتباط سازمان اطلاعاتی ازبکستان با سازمان های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و موارد جدی نقض حقوق بشر و استفاده گسترده از شکنجه در راستای مبارزه علیه تروریسم کرده بود.

آقای مورای در زمینه روابط سازمان های اطلاعاتی انگلستان و آمریکا با ازبکستان و همچنین ارسال مضنونین توسط این کشورها به ازبکستان، جایی که بدون نظارت برای کسب اعترافات و اطلاعات مورد نیاز شکنجه می شدند کتاب قتل در سمرقند را تالبف کرده است. با وجودیکه دولت انگلستان آقای مورای را از منتشر کردن برخی از اسناد مرتبط با این کتاب در سایت شخص اش منع کرده است، این اسناد به صورت گسترده ای در اینترنت و بخصوص وبلاگ ها پخش شده اند. به عنوان نمونه سایت های جالب LFCM ، BlairWatch و Nether World را ببینید. همچنین می توانید یکی از نامه های آقای مورای را که در زمان سفارتش در ازبکستان به دولت انگلیس نوشته است اینجا ببنید.

به گزارش سازمان دیده بان حقوق بشر، دولت ازبکستان تحت عنوان مبارزه با تروریسم هزاران نفر از اعضای گروه های مختلف اسلامی را دستگیر، زندانی و حتی شکنجه کرده است. بسیاری از این افراد بدون محاکمه قانونی در زندان بوده و عده قابل توجهی نیز به حبس های طولانی مدت بین 5 تا 20 سال محکوم گشته اند. نمونه های گزارش شده شکنجه در ازبکستان عبارتند از تجاوز و آزار و اذیت جنسی، شوک های الکتریکی، سوزاندن محکومان توسط سیگار و روزنامه، خفه کردن توسط کیسه نایلونی، ضرب و شتم با میله فلزی و حتی انداختن محکومین در آب جوش. برای اطلاعات بیشتر گزارش دیده بان حقوق بشر را در مورد شکنجه به وسلیه جوشاندن در آب را ببینید.

ارتباط شکنجه های ازبکستان با سازمان اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و جنگ علیه تروریسم
شواهد قابل توجهی در دست است که نشان می دهد دولت آمریکا با وجود اطلاع از وضعیت هولناک حقوق بشر و استفاده گسترده از شکنجه در ازبکستان، بسیاری از متهمان مشکوک به همکاری با شبکه های تروریستی را برای بازجویی به این کشور (و برخی کشورهای دیگر از جمله مصر، اردن، سوریه، مراکش، عربستان صعودی، پاکستان) ارسال کرده است. ارسال متهمان به این کشورها که کارنامه منفی ای در استفاده از شکنجه دارند احتمالا به علت محدود بودن امکان بازجویی خشونت بار در آمریکا و کشورهای غربی صورت گرفته است. به گزارش سانفرانسیسکو کرانیکل تعداد 100 الی 150 نفر از متهمین توسط آمریکا به کشورهای ذکر شده و به خصوص ازبکستان ارسال گردیده اند. (آمار مربوط بهار 2005 است). مضنونین مربوطه جهت بازجویی به کشورهایی فرستاده می شدند که نظارت و کنترل چندانی بر وضعیت زندانیان آنها وجود ندارد (منبع). کریسفوفر بروچلی، روزنامه نگار در سایت کانترپانچ به کنایه می نویسد: ارسال متهمین به کشورهایی به غیر از آمریکا احتمالا به این دلیل است که ما در آمریکا زندانهای خوبی نداریم! (به این معنی که قوانین آمریکا دست و پای ما را برای اعمال شکنجه و محکومیت بدون محاکمه بسته است – توضیح از من است). آقای حکیمجان نوردینوف که پسرش یکی از قربانیان شکنجه در ازبکستان بوده است اعتقاد دارد کمک های آمریکا باعث ثروتمندتر و قدرتمندتر شدن اسلام کریموف شده است. (اینجا)
برای دیدن چند عکس از یکی از قربانیان شکنجه در ازبکستان اینجا را ببینید (هشدار: عکس ها به شدت ناراحت کننده هستند).
همچنین برای دیدن مجموعه جالبی از اسناد و مدارکی که نشان دهنده همکاری سازمان های اطلاعاتی انگلستان و آمریکا با سازمان اطلاعاتی ازبکستان است اینجا را ببینید.

تعریف جدید شکنجه توسط رئیس اداره سیاست گذاری های حقوقی سازمان قضایی آمریکا
اما بد نیست در اینجا اشاره ای کنم به یادداشت مشهوری که توسط آقای جی بای بی، رئیس اداره سیاست گذاری های حقوقی سازمان قضایی دولت آمریکا در تابستان 2002 نوشته شده و به یادداشت بای بی یا یادداشت شکنجه مشهور است. این یادداشت درپاسخ به درخواست سازمان اطلاعاتی آمریکا از کاخ سفید جهت کسب اجازه برای بازجویی شدیدتر از مضنونین دستگیر شده رده بالای القاعده نوشته شده و تعریف کاملا جدیدی از شکنجه ارائه می دهد:

[برای اینکه بتوانیم عملی را شکنجه خطاب کنیم ] درد ناشی از آن باید از لحاظ شدت به اندازه درد ناشی از جراحت جدی مانند نقص عضو، از کار افتادن فعالبت های حیاتی بدن و یا حتی مرگ باشد. [و برای اینکه بتوانیم دردهای روانی را شکنجه خطاب کنیم درد و رنج مربوطه می بایست ] منجر به ایجاد آسیب های روانی جدی و به صورت کاملا ماندگار یعنی چندین ماه یا حتی سال شود. در غیر این صورت این احساس ناخوشنایند کمتر از درد بسیار شدید نمی تواند شکنجه تلقی شود. این موضوع ممکن است صرفا عملی غیر انسانی یا تحقیر کننده تلقی شود. (متن کامل نوشته آقای جی بای بی را اینجا ببینید.)

کنواسیون ژنو از رده خارج است!
اظهارات آقای جی بای بی را آقای آلبرتو گونزالس (مشاور کاخ سفید در سالهای 2001 تا 2005) تکمیل نموده و معتبرترین توافق نامه بین المللی را که تا به امروز توسط تقریبا همه کشورهای جهان پذیرفته شده است یعنی «توافق نامه ژنو» را از رده خارج و از مد افتاده نامید. جالب است بدانید که آقای گونزالس در سال 2005 از سوی جورج بوش به مقام دادستان عمومی آمریکا (مدعی العموم) منصوب گردید ولی به علت فشارهای مختلف در سال 2006 از این مقام عزل گردید.

معاهده نامه سازمان ملل در مخالفت با شکنجه آنرا این گونه تعریف می کند:

هرگونه عملی که به موجب آن درد یا رنج شدید جسمانی یا روانی به صورت عمدی بر فردی وارد شود و قصد آن

  • دریافت اطلاعات یا اقرار در مورد وی و یا شخص سوم،
  • مجازات برای عملی که وی یا شخص سوم انجام داده است یا مضنون با انجام دادن آن است
  • تهدید او یا شخص سوم
  • متقاعد کردن او یا شخص سوم
  • یا هر دلیل مبتنی بر تبعیض به هر شکل و هر گونه

باشد، و چنین درد یا رنجی توسط یا با موافقت یا آگاهی مقام عمومی یا هر کسی که دارای اختیارات رسمی است اعمال شده باشد.

بر اساس مجموعه قوانین تصویب شده تحت عنوان توافق نامه های ژنو شکنجه ممنوع می باشد. و به صورت خاص در درگیری های داخلی، مجروحان جنگی، شهروندان و غیرنظامیان در مناطق اشغال شده نظامی، شهروندان و غیرنظامیان در برخوردها و درگیری های بین المللی، و شهروندان و غیرنظامیان در درگیری های داخلی استفاده از شکنجه ممنوع می باشد.

همچنین مطابق قانون جنایت های جنگی که در سال 1996 پس از تصویت کنگره و امضای کلینتون به صورت قانون در آمریکا در آمده است هر گونه جنایت جنگی در صورت اثبات می تواند مجازات هایی در حد حبس ابد و حتی اعدام (در صورتی که فعل مجرمانه منجر به مرگ یک یا چند نفر از قربانیان شده باشد) به دنبال داشته باشد. بسیاری از گروه ها و فعالان در آمریکا دولت جورج بوش را متهم می کنند که با تلاش برای بازتعریف مفهوم شکنجه و جنایات جنگی، به دنبال گریز از محکوم شدن به جرم زیر پا گذاشتن قوانین بین المللی و آمریکا در زمینه جنایت جنگی است. (برای نمونه اینجا را ببینید).

جمع بندی
پس از افشاگری های ذکر شده و جنجالی شدن موضوع جنایت های حکومت ازبکستان و روابط آن با غرب، حمایت های بی شاعبه آمریکا و بعضی از کشورهای غربی از ازبکستان رو به کاهش گذاشت. این موضوع همچنین به سقوط طالبان و حضور مستقیم آمریکا در افغانستان که نیازهای لوجستیکی به خاک ازبکستان را کمتر می کرد بی ارتباط نبود. با این وجود این کشور به هیچ عنوان توسط قدرت های غربی تحت فشار جدی جهت اصلاح یا بهبود وضعیت حقوق بشر نبوده است و به ویژه کمک های مالی آمریکا به دولت این کشور و به خصوص بخش های نظامی و امنیتی این کشور اگر چه کاهش ولی ادامه دارد.

موضوع افشای ارسال مضنونین تروریست (قبل از محاکمه) توسط سازمان های اطلاعاتی آمریکا و متحدانش به کشورهایی که در آنها وجود شکنجه محرز می باشد، اعتراف جورج بوش به وجود زندان های سری و بسیاری از موضوعات دیگرباعث مطرح شدن بحث های جدی در زمینه شکسته شدن قوانین بین المللی و قوانین آمریکا در زمینه حقوق بشر و امنیت جهانی گردید. در این راستا تلاش های بسیاری صورت گرفته است تا با ایجاد تفسیرهای جدید از موضوعاتی مانند شکنجه، سیستم دولتی آمریکا را از گزند اتهاماتی که می توانند مقاماتی حتی در سطح رئیس جمهور یک کشور را به جرم جنایت علیه بشریت به دادگاه بکشانند رهایی بخشد.

این خطر که کشورهای قدرتمند مانند آمریکا به صورت یک جانبه با ارائه تعریف های جدید و یک جانبه قوانین بین المللی و دستاوردهای تاریخی بشریت را که به دست آوردن آنها به بهای گزافی تمام شده است را عملا بی اعتبار کنند، بسیار جدی می باشد.

این نوشته را به صورت PDF داشته باشید.