اگر بحران بالتیمور جای دیگری رخ داده بود

اگر آن‌چه این روزها در بالتیمور رخ می‌دهد در یک کشور دیگر [غیرغربی] رخ داده بود، رسانه‌های غرب آن‌را چطور گزارش می‌کردند؟ متن زیر که نوشتهٔ یک روزنامه‌نگار آمریکایی به نام «کارِن عطیا» (Karen Attiah) است، تلاش می‌کند پاسخ سوال بالا را بدهد. متن کامل را می‌توانید این‌جا ببینید. ترجمه فارسی توسط من انجام شده است.

اگر بحران بالتیمور جای دیگری رخ داده بود

رهبران جهان نگرانی خود را دربارهٔ گسترش نژادپرستی و خشونت دولتی در آمریکا اعلام کردند. این نگرانی‌ها به ویژه در رابطه با اقلیت‌های قومی و فساد نیروهای امنیتی در پی‌گیری‌ موارد گزارش شده از خشونت‌ پلیس وجود دارد. آخرین تحولات مربوط به این بحران در شهر بالتیمور واقع در ایالت مری‌لند رخ می‌دهد. شهری که روزی یکی از شهرهای شکوفای واقع در ساحل شرقی آمریکا بود. بحران امروز به دنبال کشته شدن فردی به نام «فردی گری» در اثر جراحت شدید از ناحیهٔ ستون فقرات  در شرایطی که تحت بازداشت پلیس بود اوج گرفت.

نیروهای امنیتی دولتی در آمریکا، سیاه‌پوستان را که از اقلیت‌های قومی این کشور هستند با نرخ بالاتری نسبت به اکثریت سفیدپوست می‌کشند. احتمال این که پلیس به یک مرد سیاه‌پوست جوان آمریکایی شلیک کند ۲۱ برابر بیشتر از احتمال مشابه برای مردان سفیدپوست آمریکایی است.

دولت بریتانیا نگرانی خود را نسبت به تحولات نگران کننده در آمریکا در ماه‌های اخیر نشان داد. وزارت خارجهٔ این کشور بیانیه‌ای منتشر کرد که در آن اعلام شده بود: «ما از رژیم آمریکا می‌خواهیم که مأموران امنیتی دولتی را که اقلیت‌های قومی را مورد قساوت قرار می‌دهند کنترل کند. ما خواستار اعمال عادلانهٔ حاکمیت قانون و احترام به حقوق انسانی همهٔ شهروندان سفیدپوست یا سیاه‌پوست هستیم و این یک ضرورت برای دموکراسی است.» بریتانیا همواره تحولات آمریکا، مستعمرهٔ سابق خود را با علاقهٔ ویژه‌ای دنبال کرده است.

فلسطینی‌ها استمرار حمایت خود را از فعالان طرفدار دموکراسی در آمریکا اعلام کرده‌اند و آماده‌اند تا تجربیات خود در رویارویی با سلاح‌های سرکوب شورش و گازهای اشک‌آور را با مردمی که در برابر قساوت‌های پلیس در شهرهای مختلف آمریکا ایستاده‌اند به اشتراک بگذارند. به همین ترتیب، گروه‌های دموکراسی‌خواه در مصر هم گفته‌اند که آماده‌اند تجربه‌های خود در مقابله با سلاح‌های ضدشورش آمریکایی را در اختیار مبارزان آمریکایی بگذراند.

یک سخنگوی سازمان ملل گفت: «ما فرایند نظامی شدن و قساوت پلیس را آن گونه که در ماه‌های اخیر در آمریکا شاهد آن بوده‌ایم محکوم می‌کنیم و اکیداً از نیروهای امنیتی دولت آمریکا می‌خواهیم که تحقیقات جامعی دربارهٔ مرگ فردی گری در بالتیمور آغاز کنند. هیچ عذری برای اعمال خشونت بیش‌ از حد پلیس پذیرفته نیست». سازمان ملل از ایالات متحده خواسته است که نهایت تلاش خود را برای علنی کردن بانک اطلاعاتی‌ خشونت‌های پلیس انجام دهد تا با این کار شفافیت را افزایش داده و فساد در سیستم قضایی را کاهش دهد.

تحلیل‌گران بین‌المللی پیش‌بینی می‌کنند که بذر «بهار آمریکایی» کاشته شده است و تکنولوژی‌های نوین باعث رشد سریع‌تر آن شده‌اند. یک تحلیل‌گر حقوق سیاسی مستقر در ژنو معتقد است که «مشاهدهٔ نقش رسانه‌های اجتماعی در پیشبرد مطالبات عدالت‌خواهانه در آمریکا جالب است. جوانان سیاه‌پوست آمریکایی به ما نشان می‌دهند که اکتیویسم سیاسی در قرن بیست و یکم چگونه است. آن‌ها با استفاده از تکنولوژی، رسانه‌های اجتماعی و استراتژی‌های سازمان‌دهی غیرمتمرکز توانسته‌اند مقامات را به پاسخ‌گویی فراخوانند و در وضعیت موجود تکانه‌هایی ایجاد کنند. این بچه‌ها به ما نشان می‌دهند پیکارجویی مدرن در راه آزادی چه شکلی می‌تواند باشد. انقلابِ آن‌ها توییت (tweeted)، پری‌سوکپ (Periscope-d) و اسنپ‌چت (Snapchatted) می‌شود‌.

در هفته اخیر به دنبال به خشونت گراییدن تظاهرات صلح‌آمیز معترضان، به دستور مقامات محلی وضعیت حکومت نظامی در بالتیمور برقرار شده است. در پاسخ، کشورهای مختلف در سراسر جهان به شهروندان تیره‌پوست خود توصیه کرده‌اند که سفرهای غیرضروری خود را به نواحی‌یی که خشونت دولتی علیه مردم غیرمسلح و اقلیت‌های سیاه‌پوست گزارش شده‌ لغو کنند. به خصوص سفر به مناطقی که اخیراً در این رابطه خبر ساز شده‌اند مانند نیویورک، میسوری، اکولاهاما، کارولینای‌ جنوبی، اُوهایو، کالیفرنیا، میشیگان، ویرجینیا و اکنون مری‌لند.

گروه‌های بین‌المللی حقوق بشر از جامعهٔ جهانی خواسته‌اند که تسهیلات لازم را برای پناه دادن به اقلیت‌های سیاه‌پوست آمریکایی فراهم آورند. یک سخنگوی اتحادیهٔ اروپا در پاسخ به این سوال که آیا اتحادیهٔ اروپا آمادگی پذیرش آوارگان سیاه‌پوستی را که به خاطر عدم امنیت جانی خود نسبت به خشونت‌های دولتی از آمریکا می‌گریزند دارد گفت: «آواره‌های سیاه‌پوست بیشتر؟ در حال حاضر ما درگیر بحران خودمان در مدیترانه هستیم و زمان مناسبی برای ما نیست. علاوه بر این، ما فکر می‌کنیم مشکلات آمریکایی راه‌حل‌های آمریکایی دارند». اتحادیهٔ آفریقا تاکنون به سوال‌های مشابه ما پاسخی نداده است.

مقامات آمریکا در رسانه‌های دولتی، معترضان را اوباش (thug) توصیف کردند. این اصطلاح [در زبان انگلیسی] بار معنایی نژادپرستانه دارد و بیش از پیش در توصیف مردان سیاه‌پوست آمریکایی مورد استفاده قرار می‌گیرد. گزارش‌گران رسانه‌های ملی اغلب معترضان و شورشیان را با شخصیت‌های مختلف مجموعهٔ تلویزیونی محبوب «شنود» (The Wire)  که در اوایل دههٔ ۲۰۰۰ در بالتیمور رخ داد مقایسه می‌کنند.

بسیاری از اقوام سیاه‌پوست آمریکایی از مناطق محل سکونت خود رانده می‌شوند. کارشناسان به این فرایند « به‌سازی بافت شهری» یا «اصالت بخشی» (gentrification) می‌گویند: وقتی که ساکنان ثروتمندتر به مناطق فقیرتر وارد می‌شوند و به تدریج امکان سکونت را از اقشار فقیرتر صلب می‌کنند. بالتیمور هم از این روند عمومی در آمریکا مستثنی نبوده است. به دنبال انتقال دلارهای شرکتی به سمت سرمایه‌گذاری در منطقه‌های فقرزده در این شهر، قیمت خانه در برخی منطقه‌ها ۱۳۷٪ افزایش یافته است.

روبه روی شعبهٔ تازه تأسیس استارباکس با جو اسمیت که یکی از اعضای قوم اکثریت سفیدپوست در آمریکاست صحبت کردم. او به من گفت: «نمی‌فهمم چرا این سیاه‌ها محل سکونت خود را ویران می‌کنند. چرا از الگویی مثل مارتین لوترکینگ پیروی نمی‌کنند؟ آن روزها هم پلیس با آن‌ها رفتار مشابهی داشت. چرا آن‌ روزها سعی نمی‌کردند بلند شوند و بجنگند و آسایش همه را به هم بزنند؟»

imrs.php


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

چطور اسرائیل با استفاده از آمریکا تشکیل شد؟ (معرفی خانم آلیسون وایر)

خانم «آلیسون وایر» (Alison Weir) می‌گوید که در سنین میان‌سالی‌اش به تدریج متوجه شده که سیستمی پیچیده و مفصل از سانسور و پنهان‌کاری وجود دارد که حقایق اسرائیل-فلسطین را از مردم پنهان نگاه می‌دارد و یا بدتر از آن، به سود اسرائیل مخدوش و تحریف می‌کند. او کنجکاوتر می‌شود و هر چه جلوتر می‌رود بیشتر شگفت‌زده می‌شود. او به یک فعال سیاسی و اجتماعی تبدیل می‌شود چرا که خیرخواهانه معتقد است اگر مردم آمریکا واقعا بدانند با پول مالیات آن‌ها چه جنایت‌هایی توسط اسرائیل انجام می‌شود مانع از ادامه‌ی حمایت آمریکا از اسرائیل خواهند شد. او موسسه‌ای به نام «اگر آمریکایی‌ها می‌دانستند» (If Americans Knew) را تاسیس می‌کند و سعی می‌کند اطلاعات مهمی که از آمریکایی‌ها مخفی نگاه داشته شده را به شیوه‌ای مستند ولی عامه‌فهم در اختیار آن‌ها قرار دهد. مشابهت اسمی او با یک تاریخ‌دان بریتانیایی که ظاهرا ترول‌های طرفدار اسرائیل با این تصور که خانم وایر منتقد اسرائیل است او را تحت فشار قرار داده‌اند باعث دردسر تاریخ‌دان شده است. آلیسون وایر در صفحه‌ی اول سایت خود نوشته:

من تاریخ‌دان بریتانیایی نیستم. همان‌طور که گفتم من مولف کتاب‌های مربوط به تاریخ بریتانیا نیستم. آن یکی آلیسون وایر که انگلیسی است به من می‌گوید که مورد آزار و تهدید قرار گرفته چرا که عده‌ای او را با من اشتباهی گرفته‌اند. این افراد برای او دردسر زیادی ایجاد کرده‌اند تا حدی که او تور تبلیغی کتابش به آمریکا را از ترس تهدیدها لغو کرده است. پارتیزان‌های اسرائیلی! لطفا او را راحت بگذارید. اگر می‌خواهید کسی را تهدید به مرگ کنید تا حقایق مربوط به اسرائیل-فلسطین ناگفته و پنهان باقی بمانند آن شخص من هستم.

سخنرانی زیر که چند روز پیش انجام شده است (۳۰ جولای ۲۰۱۴) یک نمونه‌ی عالی از شیوه‌ی ایشان است. او مستند، منطقی، متین، شفاف و متقاعدکننده حرف می‌زند. او سعی می‌کند به این سوال اساسی پاسخ دهد: چه شد که آمریکا حامی بی‌قید و شرط اسرائیل شد؟ ریشه‌ی این داستان کجاست و چطور ادامه یافته است؟

او از پوشش مخدوش رسانه‌ای در آمریکا شروع می‌کند و به آغاز صهیونیسم در اواخر قرن ۱۹ و طی قرن ۲۰ و فعالیت‌های آن‌ها در آمریکا می‌پردازد. ۳۰ دقیقه‌ی اول به وضعیت مخدوش رسانه‌ای می‌پردازد و ۳۰ دقیقه‌ی دوم به تاریخ فتح سیاسی آمریکا توسط جنبش صهیونیسم. … روایتی کمتر شنیده شده از تحولاتی مهم و عمیق و تراژیک که برای من بسیار جدید و جالب بود.

ایشان مولف کتابی با همین مضمون نیز هست. توصیه می‌کنم صفحه‌ی مربوط به گزارش‌های تحقیقی درباره‌ی پوشش خبری رسانه‌های جریان اصلی آمریکایی را هم ببینید.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

ماجرای راسل برند و مجری فاکس‌نیوز

آقای «راسل برند» (Russell Brand) که بازیگر، مولف و طنزپرداز بریتانیایی است اخیرا کار جالبی انجام داده است *. او نمونه‌ای از «مصاحبه‌های» یکی از مجری‌های اصلی فاکس‌نیوز به نام «شون هنیتی» (Sean Hannity)  را انتخاب کرده و آن‌را مورد نقد ویدئویی قرار داده است. در این ویدئو که بیش از دو میلیون بازدید کننده داشته راسل نشان می‌دهد که چطور مجری به میهمان برنامه که قصد داشت صدای فلسطینی را به گوش مخاطب‌ها برساند توهین می‌کند و حتی به او اجازه نمی‌دهد سوالی که از او پرسیده است را پاسخ دهد. میهمان برنامه متانت خود را حفظ می‌کند و فقط سعی در پاسخ سوال مجری دارد اما مجری او را «احمق» (thickhead) خطاب می‌کند. در پایان ویدئو راسل مجری فاکس‌نیوز را به داشتن رفتاری شبیه «تروریست‌‌ها» متهم می‌کند چرا که او می‌خواهد با استفاده از زبان خشونت‌گرا و زورگویانه به هدف خود برسد.

با توجه به انتشار نسبتا گسترده‌ی این نقد ویدئویی، شون هنیتی تصمیم می‌گیرد به آن پاسخ دهد. او سه میهمان حضوری دعوت می‌کند که ظاهرا قرار است او را در پاسخ به راسل برند همراهی کنند. اما او آن‌چنان دگم و طرفدار اسرائیل است که حتی یکی از میهمانانی‌ که خود دعوت کرده هم او را به چالش می‌کشد و متهم به یک‌سویه نگری می‌کند!

راسل برند ویدئوی دومی تهیه می‌کند و حماقت و سطحی‌نگری (و شاید هم شیادی) مجری فاکس‌نیوز را حتی بیشتر از قبل نشان می‌دهد.

این یک روش ساده و موثر و آموزنده و عامه‌فهم برای نقد فساد و ارتجاع حاکم بر رسانه‌های جریان اصلی است. شاید یکی از کم‌هزینه‌ترین و موثرترین روش‌های مبارزه با نظام‌های سلطه و تلاش برای بالا بردن سواد رسانه‌ای مخاطبان از طریق شبکه‌های اجتماعی. چرا که در این‌جا نقل قول غیرمستقیم، برش و گزینش یا ترجمه در کار نیست. سوژه به صورت کامل و مستقیما نقد می‌شود و این بی‌واسطه (یا کم واسطه) بودن و پرداختن به همه‌ی جزییات است که روشن‌گر است. راسل برند تک تک حرکت‌های زشت و نسنجیده‌ی مجری فاکس‌نیوز را به ما نشان می‌دهد و از طریق پرداختن کامل به جزییات به ما واقعیتی بزرگ‌تر را نشان می‌دهد.

* با تشکر از امیر ملکی برای معرفی این مناظره‌ی ویدئویی


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

کارشناس حامی اسرائیل سخن‌گوی بی‌طرفی نیست!

این روزها رسانه‌های جریان اصلی غربی مانند شبکه‌ی جهانی بی‌بی‌سی مملو از سخن‌گوهای اسرائیلی هستند در حالی که صدای فلسطینی‌ها حداقل نگاه داشته می‌شود. اما نکته‌ای که کمتر به آن دقت می‌شود این است که اغلب در این شبکه‌های خبری کارشناسان طرفدار اسرائیل به عنوان تحلیل‌گران ظاهرا مستقل و بی‌طرف به مخاطبان معرفی می‌شوند. این باعث می‌شود مخاطبان تکرار پروپاگاندای اسرائیلی (مانند: حماس تروریست و جنگ طلب است، حماس از شهروندان سپر انسانی می‌سازد، اسرائیل خوددارانه و تدافعی رفتار می‌کند و …) را که از زبان آن‌ها خارج می‌شود به عنوان مواضع مستقل و بی‌طرفانه راحت‌تر بپذیرند.

به عنوان مثال به این مصاحبه‌ی بی‌بی‌سی با شخصی به نام «دیوید لوین» (Davis Lewin) توجه کنید. به گفته‌ی مجری بی‌بی‌سی او عضو یک مخزن فکری به نام «جامعه‌ی هنری جکسون» (Henry Jackson Society) است. اما مجری توضیح نمی‌دهد (یا نمی‌داند) که این مخزن فکر حامی اسرائیل است و شخص مصاحبه شوند قبلا بورسیه‌ی ویژه‌ای دریافت کرده که دارندگان آن از طرف سازمان اسرائیلی اعطا کننده «سخن‌گوهای شایسته‌ای برای اسرائیل خواهند بود که می‌توانند منافع این کشور را تامین کنند». در ضمن این سازمان هدف خود را «حمایت از منافع اسرائیل» عنوان می‌کند.

به توضیحاتی که در «انتفاضه‌ی الکترونیکی» منتشر شده توجه کنید:

The Henry Jackson Society is a virulently pro-Israel think tank, described in 2012 by its founding member, Marko Attila Hoare, as “an abrasively right-wing forum with an anti-Muslim tinge, churning out polemical and superficial pieces by aspiring journalists and pundits that pander to a narrow readership of extreme Europhobic British Tories, hardline US Republicans and Israeli Likudniks.”

In a 2013 job advert for the position of its North American director, the society wrote it was looking for someone who could reach out to the “pro-Israel community.”

Lewin himself is the recipient of an “Israel research fellowship” — a one-year placement awarded to university graduates, under which they work for the Israeli government or an organization sympathetic to Israel  (he is listed as an alumnus of the class of 2009/10).

On its website, the Israel Research Fellowship (IRF) organizations says recipients of the award are “mentored by senior executives in their placements and informed by specially designed conferences.” It adds: “Israel research fellows, with their comprehensive knowledge of historical and intellectual trends, serve as articulate spokespeople for Israel. The IRF is a pro-Israel, apolitical, non-partisan enterprise that aims to serve in the best interests of the State of Israel.”

مجری بی‌بی‌سی موقع معرفی او به این جملات اکتفا می‌کند: «او از Henry Jackson Society است که یک مخزن فکری‌ فعال در رابطه با سیاست‌‌گذاری خارجی و امور دفاعی است». بیشتر مخاطبان راهی برای این‌که بدانند این شخص و مخزن فکری‌ او «از حامیان جدی اسرائیل» هستند ندارند.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

کالبد شکافی یک خبر (چگونه پروپاگاندای اسرائیلی دست نخورده از لا به لای خبرها عبور می‌کند؟)

نوشته‌ی زیر کالبدشکافی خط به خط یا پاراگراف به پارگراف یک نمونه از خبرها یا تحلیل‌های منتشر شده در بی‌بی‌سی فارسی در مورد تحولات غزه است. جمله‌های برجسته شده نقل قول مستقیم از مطلب بی‌بی‌سی است و جمله‌های داخل ‍{} توضیحات من. متن خبر را به صورت کامل نقد کرده‌ام به این معنا که هیچ‌ جمله‌ یا عنوان یا عکسی حذف نشده است و ترتیب مطالب نیز حفظ شده است. اما پاراگراف‌ها را بسته به موضوع بازتنظیم کرده‌ام. در هر مورد سعی کرده‌ام از لایه‌ی سطحی عبور کنم و به عمق جملات دست یابم و بر اساس آن تعادل جملات را ارزیابی کنم: آیا در هر پاراگراف پوشش خبری به سود اسرائیل است یا بی‌طرفانه و حرفه‌ای؟ آیا به سود فلسطینی‌هاست؟ در پایان جمع‌بندی خود را می‌نویسم و دوست دارم قضاوت شما را هم درباره‌ی این‌که آیا برایند مطلب منتشر شده به سود اسرائیل است یا خیر بدانم.

عنوان خبر: ادامه درگیری غزه علیرغم درخواست شورای امنیت
به روز شده:  21:46 گرينويچ – شنبه 12 ژوئيه 2014 – 21 تیر 1393
{اولا اسمی از اسرائیل در عنوان برده نشده است. درگیری غزه به چه معناست؟ آیا غزه‌ای ها با خود درگیر هستند یا با یک عامل بیرونی می‌جنگند؟ ثانیا اطلاق لفظ درگیری به حمله‌ی اسرائیل به اردوگاهی که تحت محاصره‌ی نزدیک به مطلق اقتصادی و نظامی و اجتماعی و سیاسی قرار دارد تخفیف «تجاوزی یکسویه» به «جنگی دوجانبه» است. آیا فلسطینی‌ها می‌توانند سلاح و تجهیزات نظامی دریافت کنند؟ آیا آن‌ها می‌توانند همچون اسرائیل از خود دفاع کنند؟ خیر. آن‌ها چنین امکانی ندارند. در نتیجه اقدام نظامی علیه غزه تجاوز و قتل عام است و نه جنگ و نه درگیری. انتخاب عنوان می‌تواند با دقت و توازن بیشتری انجام شود.

نتیجه‌ی ارزیابی: به سود اسرائیل}

با وجود درخواست شورای امنیت سازمان ملل متحد برای برقراری آتش‌بس در نوار غزه، جنگ هوایی اسرائیل و حماس ادامه دارد و به نظر می رسد قدری شدیدتر شده باشد.
{اولا که همان‌طور که گفته شد این جنگ نیست چرا که حق دفاع از خود از یک طرف سلب شده است و ثانیا غزه نیروی هوایی ندارد که بتواند جنگ هوایی کند! کاربرد نادقیق اصطلاح جنگ هوایی در ادبیات نظامی به درگیری میان جنگ‌افزارهای هوابرد نظامی (Aerial warfare) اطلاق می‌شود. هواپیماهای جنگنده‌ی فلسطینی را مجسم کنید که در آسمان‌ها با هواپیماهای اسرائیلی درگیر هستند. تصویری که به وضوح نادرست است و مورد نظر تنظیم کننده‌ی خبر هم نبوده اما با بی‌دقتی یا بی‌خیالی در متن خبر کار شده است.

نتیجه‌ی ارزیابی: به سود اسرائیل}

ارتش اسرائیل طی شب منزل رئیس پلیس غزه را بمباران کرد.
{ارتش اسرائیل طی شب (و روزها و شب‌های قبل) نقاط دیگری را نیز بمباران کرد که هویت همه‌ی آن‌ها بر ما آشکار نیست (اسرائیل در روزهای اخیر ۱۰۰۰ نقطه را در غزه هدف قرار داده است). ارتش اسرائیل ادعا می‌کند که فقط اهداف نظامی و شبه‌نظامی را هدف قرار می‌دهد. این ادعایی است که توسط منابع غیراسرائیلی راست‌آزمایی نشده است. اما این‌که از میان تمامی آن اهداف فقط به حمله به رئیس پلیس غزه اشاره شود به سود پروپاگاندای ارتش اسرائیل است که مدعی است فقط اهداف نظامی و شبه نظامی را هدف قرار می‌دهد. از سوی دیگر پلیس یک نیروی انتظامی است که در خدمت برقراری قانون و نظم قرار دارد و نیروهای آن از نظر قوانین جنگی غیرنظامی تلقی می‌شوند مگر آن‌که ثابت شود این نیروها در عملیات نظامی نقش داشته‌اند. اسرائیل همه‌ی نیروهای پلیس غزه را نظامی تلقی می‌کند. چنانچه در این خبر ذکر می‌شد که حمله به پلیس با حمله به واحدهای نظامی یا شبه نظامی فرق می‌کند ارزیابی این خبر متوازن می‌شد، اما چون متن خبر این نکته را ناگفته گذاشته است برداشت غالب توسط مخاطب کم اطلاع فرضی احتمالا همان است که عرض کردم: «اسرائیل به اهداف غیرنظامی حمله نمی‌کند».

نتیجه‌ی ارزیابی: به سود اسرائیل}

دست کم ۱۷ نفر از اعضای خانواده و بستگان وی کشته شده اند.
{حتی اگر بتوانیم حمله به منزل رئیس پلیس غزه را به عنوان حمله به هدف نظامی توجیه کنیم کشتن اعضای خانواده و بستگان او نمی‌تواند قابل پذیرش باشد. گزارش کشته شدن این غیرنظامیان در چارچوب وظایف خبررسانی است. در نتیجه جمله‌ی بالا بی‌طرفی خبری را نقض نکرده است.

نتیجه‌ی ارزیابی: بی‌طرفانه}

این حمله پس از آن انجام شد که گردان های عزالدین قسام، شاخه نظامی حماس، چند راکت به سوی تل آویو پرتاب کرده بودند.
{این نوع برش وقایع تاریخی به شیوه‌ای که تحرکات اسرائیل را واکنش به رفتار تحریک‌آمیز فلسطینی‌ها نشان می‌دهد در واقع همصدایی با پروپاگاندای اسرائیل است که ”ما فقط دفاع می‌کنیم“ در حالی که نگاهی به تاریخ چند سال اخیر در منطقه نشان می‌دهد که اسرائیل در سراسر ماه‌های اخیر مشغول حمله‌ی نظامی به غزه و کشتن فلسطینی‌ها بوده است که با کم‌توجهی چشمگیر رسانه‌ای مواجه شده است. به عنوان مثال فقط در سه ماه اول  ۲۰۱۴ تلفات ناشی از حملات هواپیماها و توپخانه‌ی اسرائیل به غزه ۱۸ کشته و ۱۱۰زخمی بوده است. بی‌طرفی رسانه‌ای حکم می‌کند که سعی شود تاریخ تا حد امکان بریده نشود و دست کم در چند جمله چشم‌انداز تاریخی منطقه ذکر شود یا اگر به جبر محدودیت فضا در متن خبر قرار است تاریخ بریده شود با در نظر گرفتن آمار کشتار و تجاوز و تحریم روزمره‌ی اسرائیل علیه مردم غزه رفتار امروز فلسطینی‌ها واکنش دفاعی به حملات اسرائیل تلقی شود و نه بر عکس. به نقل از نوآم چامسکی:

”محاصره‌ و بمباران غزه، ارتباطی با دفاع دولت اسرائیل از خود یا مبارزه با حماس یا دست‌یابی به صلح ندارد. استفاده‌ی اسرائیل از سلاح‌های مرگ‌بار علیه فلسطینیان، بخشی از تلاش‌های چند دهه‌ی اسرائیل برای پاک‌سازی نژادی فلسطینیان بی‌دفاع است. دولت اسرائیل از جنگنده‌ها و کشتی‌های پیش‌رفته برای بمباران مردمی استفاده می‌کند که نه نیروی هوایی دارند، نه کشتی جنگی، نه سلاح سنگین، نه ارتش پیشرفته، نه فرمانده‌ی نظامی. اسرائیل نام این نبرد نابرابر را جنگ گذاشته‌است. اما این جنگ نیست. کشتار است. دولت اسرائیل ادعا می‌کند که قصد «دفاع» از خود را دارد. خب بله. هر اشغال‌گری باید از خودش در برابر مردمی که به آن‌ها ظلم می‌کند محافظت کند. اما وقتی سرزمین دیگران را به زور اسلحه اشغال کرده‌اید، نمی‌توانید ادعا کنید که دارید از خودتان «دفاع» می‌کنید. اسم این دفاع نیست. هر اسم دیگری دوست دارید رویش بگذارید. اما نام‌ش دفاع نیست.“ (ترجمه به فارسی از علی عبدی، لینک به انگلیسی)

اما جمله‌ی بالا از زاویه‌ی دیگری نیز به سود اسرائیل است. یکی از پروپاگانداهای اسرائیل این است که حماس که گروه منتخب مردمی حاکم بر غزه است را افراطی جلوه دهد و مسئول همه‌ی راکت‌پرانی‌ها از غزه به اسرائیل: ”غزه یعنی حماس که آن‌هم بی‌منطق و وحشی است و به ما حمله می‌کند“. در حالی که سپهر سیاسی غزه مثل اغلب سپهرهای سیاسی دیگر متکثر است و گروه‌ها و گرایش‌های دیگری نیز در این منطقه حضور دارند. گروه‌هایی که اگر چه به محبوبیت حماس نیستند اما به هر حال در عرصه و میدان جامعه‌ی غزه فعال هستند و چنانچه مورد حمله‌ی اسرائیل قرار بگیرند ممکن است سرخود دست به اقداماتی بزنند که لزوما مورد قبول حماس نیست. حتی در برخی موارد حماس جلوی راکت‌اندازی یا اقدامات تحریک‌آمیز این گروه‌ها را گرفته است. اما پروپاگاندای اسرائیل روی محبوب‌ترین جریان غزه فوکوس کرده است تا آن‌را تندرو و بی‌منطق و نامطلوب نشان دهد. در صورتی که اسرائیل علاقه‌مند به کاهش تهدید راکت‌های غزه‌ بدون اقدام نظامی باشد می‌تواند با نمایندگان حماس از طریق واسطه‌هایی نظیر مصر یا تشکیلات خودگردان گفتگو کند اما متاسفانه این مسیری نیست که مورد تمایل سیاست‌گذاران این کشور باشد. به هر حال جمله‌ی بالا حتی اگر به صورت خرد درست باشد (این راکت‌های اخیر را حماس پرتاب کرده باشد) تایید این کلیشه است که مسئولیت هر آن چه در غزه رخ می‌دهد با حماس است که آن هم گروهی تندرو و بی‌منطق است که دیپلماسی نمی‌فهمد و در نتیجه راهی جز عملیات نظامی باقی نمی‌ماند.

نتیجه‌ی ارزیابی: به سود اسرائیل}

شبکه تلویزیونی الاقصی وابسته به گروه حماس گزارش داده است که تیسیر بطش، رئیس پلیس غزه در بمباران منزلش به شدت زخمی شده است. منابع فلسطینی می گویند که در این حمله حداقل ۱۷ غیرنظامی از جمله دو نوجوان ۱۱ و ۱۲ ساله کشته و بیش از ۳۰ نفر دیگر مجروح شدند. از سوی دیگر، اسرائیل می گوید کماندوهای نیروی دریایی اش در نواحی شمالی غزه با نیروهای حماس درگیر شده اند. بنا بر این گزارش، چهار سرباز اسرائیلی در این حمله زخمی شده اند که جراحت آنها شدید نبوده است.

{استفاده از منابع خبری رسمی یا غیررسمی ولی معتبر و متکثر. در این مورد روایت منابع فلسطینی و اسرائیلی هر دو مورد استناد قرار گرفته است.

نتیجه‌ی ارزیابی: بی‌طرفانه}


درگیری حماس و اسرائیل یکشنبه وارد ششمین روز خود می شود.

{قبلا اشاره شد که محدود کردن تاریخ به ۶ روز اخیر در راستای پروپاگاندای اسرائیل است و چشم‌انداز کوتاه‌مدت و بلندمدت تجاوز و کشتار فلسطینی‌ها توسط اسرائیل را نادیده می‌گیرد. نکته‌ی دیگر همان‌طور که قبلا عرض کردم این است که حماس تنها نیروهای سیاسی اجتماعی یا نظامی حاضر در غزه نیست ولی حتی اگر چنین می‌بود حمله‌ی اسرائیل به غزه فقط علیه حماس نیست بلکه علیه کل مردم غزه است که به صورت گروهی تنبیه شده‌اند و می‌شوند. البته ارتش اسرائیل دوست دارد حریف خود را حماس جلوه دهد.

در ضمن اگر قرار باشد با استانداردهای موجود در بی‌بی‌سی فارسی صحبت کنیم ممکن است نخواهیم این درگیری را بین حماس و اسرائیل بدانیم. تنظیم کننده‌های خبر بی‌بی‌سی فارسی در پوشش خبری خود از تحولات عراق (به عنوان مثال) از به کار بردن اصطلاحاتی نظیر «دولت شیعه‌ی عراق» پرهیزی ندارند در حالی که به ندرت اصطلاحات قوم‌گرایانه‌ یا فرقه‌ای (sectarian) نظیر «دولت یهود اسرائیل» را به کار می‌برند. حمله‌ی اسرائیل به فلسطینی‌ها جنگ یهود علیه مسلمانان تلقی نمی‌شود در حالی که کوچکترین نقد رفتار دولت اسرائیل یهودی‌ستیزی تلقی می‌شود که این خود یک تاکتیک دیگر در منظومه‌ی پروپاگاندای اسرائیل است که ”اسرائیل از نگاه قوم‌گرایانه بری است اما خود قربانی این نگاه است“.

نتیجه‌ی ارزیابی: به سود اسرائیل}

اسرائیل می گوید کماندوها برای حمله به یک مرکز پرتاب راکت دوربرد وارد نواحی شمالی غزه شده بودند. این در حالیست که حماس می گوید نیروهایش مانع از ورود کماندوهای نیروی دریایی به ساحل غزه شده اند.
{روایت ماوقع از زبان طرفین.

نتیجه‌ی ارزیابی: بی‌طرفانه}

طی شب، آژیر خطر در نواحی مختلف اسرائیل از جمله نواحی مرکزی این کشور به صدا درآمد.
{به صدا در آمدن آژیر خطر در مقایسه با انجام عملیات نظامی گسترده قاعدتا ارزش خبری ویژه‌ای ندارد. اخبار مربوط به اصابت راکت‌های حماس به اسرائیل می‌تواند خبر باشد، اما گزارش کردن آژیر خطر در مناطق مختلف اسرائیل توجه غیرمتوازن به سمت اسرائیلی ماوقع است. بعید است اتفاق مشابه در نوار غزه ﴿فرضا آژیر خطر به صدا در بیاید بدون این که حمله‌ای در کار باشد﴾ خبر تلقی شود چرا که غزه زیر بمباران شدید قرار دارد و آژیر خطر ارزش خبری ندارد. این در حالی است که ظاهرا در غزه آژیر قرمزی به صدا در نمی‌آید چون فلسطینی‌ها مجهز به سیستمی که بتواند حمله‌ی قریب‌الوقوع هوایی را ‍پیش‌بینی کند نیستند.

جمله‌ی بالا در راستای پروپاگاندای اسرائیل عمل می‌کند: ”به ما حمله می‌کنند ما به آن‌ها حمله می‌کنیم. به ما آسیب می‌رسانند ما به آن‌ها آسیب می‌رسانیم. توازن برقرار است“. در این نوع خبرها به شکل رقت‌انگیزی سعی می‌شود توازن ظاهری حفظ شود. به این ترتیب جزییاتی نظیر به صدا در آمدن آژیر خطر یا اضطراب القا شده به توده‌های اسرائیلی با برخورد چند راکت پراکنده به اهداف اغلب کم‌ارزش همردیف با خسارتی که اسرائیل به جان و مال و زیرساخت‌ها و نهادهای مدنی جامعه‌ی فلسطینی در غزه می‌زند ارائه می‌شود. این موضوع باعث می‌شود که وزن یک‌جانبه بودن اعمال خشونت نظامی اسرائیل علیه فلسطینی‌ها کمرنگ‌تر به نظر برسد.

نتیجه‌ی ارزیابی: به سود اسرائیل}

حماس روز شنبه دست کم سه راکت به سوی تل آویو شلیک کرد که ارتش اسرائیل می گوید پدافند هوایی‌اش معروف به «گنبد آهنین» آنها را در هوا نابود کرد. اسرائیل می گوید که یک راکت دیگر نیز حوالی شهر ریشون لتسیون اصابت کرد که تلفات جانی و خسارات مالی برجای نگذاشت.
{جمله‌های بالا تعداد راکت‌های حماس را به دقت بازخوانی و شمارش می‌کند: چهار عدد که هیچ کدام تلفات یا خساراتی به بار نیاورده‌اند. پوشش‌های خبری مشابه در توصیف تعداد راکت‌ها٬ موشک‌ها٬ بمب‌ها و توپ‌هایی که توسط ارتش اسرائیل به نوار غزه شلیک می‌شود خست به خرج می‌دهند و معمولا به ذکر اصطلاحات کلی‌ای مانند «حمله‌ی هوایی به چندین هدف مختلف» اکتفا می‌کنند. این نوع خبرها به ندرت با همان وسواسی که تعداد راکت‌های حماس یا خسارت‌های وارد شده (یا وارد نشده) توسط آن‌ها را توصیف می‌کنند به شمارش تعداد پرتابه‌های (projectiles) اسرائیلی و شرح خسارت‌هایی که به بار می‌آورند علاقه نشان می‌دهند. به عبارت دیگر پوشش خبری مربوط به پرتابه‌های نظامی اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها به شدت و به زیان فلسطینی‌ها یک‌جانبه است.

نتیجه‌ی ارزیابی: به سود اسرائیل}

بنا بر گزارش ها، دو راکت نیز از لبنان به سوی شمال اسرائیل پرتاب شده که به نواحی غیرمسکونی بیرون شهر نهاریا اصابت کرده است. توپخانه ارتش اسرائیل متقابلا مواضعی را در نواحی مرزی لبنان هدف قرار داده است.
گزارش معمولی.

نتیجه‌ی ارزیابی: بی‌طرفانه}

شاخه نظامی حماس یکشنبه رسما اعلام کرد که تل آویو واقع در نواحی مرکزی اسرائیل، را هدف قرار می دهد.
{این یک تهدید متجاوزانه و خلق‌الساعه نیست بلکه احتمالا عبارت‌های حماس در چارچوب اصل دفاع از خود تنظیم شده‌اند. در شرایط عکس یعنی در شرایطی که خبر تهدید غزه به حمله‌ی نظامی از سوی مقامات اسرائیلی ذکر می‌شود تنظیم کننده‌ی خبر به احتمال قوی نقل قول دقیق‌تری ارائه می‌داد مبنی بر این‌که مقامات اسرائیلی غزه را در پاسخ به حملات فلسطینی‌ها تهدید می‌کنند. اما تنظیم کننده‌ی خبر در پوشش مواضع حماس وسواس مشابهی ندارد و به این نکته بی‌اعتناست. در نتیجه او فقط قسمتی که حماس اسرائیل را تهدید می‌کند را نقل قول می‌کند. این به پروپاگاندای اسرائیلی کمک می‌کند که «آن‌ها به ما حمله می‌کنند. ما فقط از خودمان دفاع می‌کنیم».

نتیجه‌ی ارزیابی: به سود اسرائیل}

تا به حال کسی در اسرائیل در اثر حملات راکتی حماس کشته نشده اما کشته‌های فلسطینی‌ها حداقل ۱۵۷ نفر بوده است. مقام‌های فلسطینی می‌گویند از آغاز تهاجم جدید اسرائیل به غزه حداقل ۱۵۷ فلسطینی کشته و بیش از یک هزار نفر زخمی شده‌اند. به گفته سازمان ملل متحد، بیش از سه چهارم کشته‌شدگان در غزه غیرنظامی هستند.
{فکر می‌کنم اشاره‌ی جملات بالا به گزارش‌های روزانه‌ی سازمان ملل است که در آخرین گزارش خود اعلام کرده از روز ۷ جولای تا ۱۳ جولای ۱۶۸ فلسطینی کشته شده‌اند که۸۰٪ آن‌ها غیرنظامی و ۲۰٪ آن‌ها کودک بوده‌اند. به چندین پاراگراف اخیر در متن خبر دقت کنید. همه درباره‌ی تهدیدهای حماس یا حملات حماس هستند. اما ناگهان این جا با آمار یک‌جانبه‌ی تلفات انسانی رو به رو می‌شویم. «فاعل» کجاست؟ به نظر می‌رسد تنظیم کننده‌ی خبر آن‌جا که مربوط به تهدیدها یا خسارت‌های وارد شده به اسرائیل است در استفاده از فعل‌های معلوم دست و دلباز عمل می‌کند اما از به کار بردن فعلن‌های معلوم درباره‌ی خسارت‌هایی که اسرائیل به بار می‌آورد پرهیز دارد.

نتیجه‌ی ارزیابی: به سود اسرائیل}

عنوان: درخواست آتش بس

شورای امنیت سازمان ملل متحد روز شنبه از دو طرف اسرائیلی و فلسطینی خواست که برای برقراری آتش‌بس در نوار غزه توافق کنند.

{نقل قول از یک مرجع معتبر است.

نتیجه‌ی ارزیابی: بی‌طرفانه}

راکت های حماس در بخش های جنوبی اسرائیل خسارت هایی به بار آورده است
{چرا باید بلافاصله بعد از جمله‌ی درخواست آتش بس توسط شورای امنیت شرایط به راکت‌های حماس و خسارت‌هایی که در جنوب اسرائیل به بار آورده است اشاره شود؟ به خصوص که این‌جا اشاره‌ای به خسارت‌های واقعی حملات اسرائیل به سراسر غزه نمی‌شود. ممکن است این شائبه ‍پیش می‌آید که شورای امنیت به خاطر خسارت‌هایی که حماس به اسرائیل می‌زند درخواست آتش‌بس کرده. این نکته باز در هماهنگی با ‍پروپاگاندای «اسرائیل دفاع می‌کند» است.

نتیجه‌ی ارزیابی: به سود اسرائیل}

این نخستین بیانیه شورای امنیت پس از آغاز حملات اسرائیل به نوار غزه است.

{اشاره به یک نکته‌ی مهم.

نتیجه‌ی ارزیابی: بی‌طرفانه}

پیشتر منابع بیمارستانی در غزه اعلام کردند در حمله هوایی تازه اسرائیل به ساختمان متعلق به یک بنیاد خیریه در شهر بیت لاهیا، دو نوجوان معلول کشته شدند.
{اشاره‌ی محدود به خسارت‌هایی که در غزه ایجاد شده است. توازن ظاهری بین خسارت‌های راکت‌های حماس در جنوب اسرائیل و حمله‌ی هوایی تازه‌ی اسرائیل به یک بنیاد خیریه حفظ شده است. در حالی ‌که چنانچه قرار باشد استانداردی مشابه با نوع گزارش کردن خسارت‌هایی در حد آن‌چه راکت‌های حماس در اسرائیل به بار می‌آورند را در مورد غزه نیز رعایت کنیم باید صفحه‌ها در مورد خسارت‌هایی که در غزه ایجاد شده است بنویسیم. در چنین وضعیت نامتوازنی بی‌طرفی حرفه‌ای ایجاب می‌کند که وضعیت نامتوازن خسارت‌ها به گونه‌ای نوشته شود که برای مخاطب کاملا گویا باشد. حتی استفاده‌ از منابع خبری فلسطینی در این‌جا کمکی به طرفی این خبر نمی‌کند چرا که اصولا جای آن این‌جا نیست: علت این‌که شورای امنیت درخواست آتش بس کرده این حملات محدود نبوده است (خسارت موشک‌های حماس و حمله به بنیاد خیریه توسط اسرائيل) بلکه علت اصلی خسارت‌های گسترده‌ و غیرمتناسبی است که توسط ارتش قدرتمند اسرائیل به شهروندان غزه تحمیل می‌شود. همان‌طور که قبلا ذکر شد حملات پراکنده از سوی اسرائیل و پاسخ‌های محدودتر از سوی حماس قبلا هم در جریان بوده بدون این‌که واکنش شورای امنیت را برانگیزد.

نتیجه‌ی ارزیابی: به سود اسرائیل}

حملات هوایی اسرائیل به غزه شش روز پیش شروع شد. گفته می شود در سازمان ملل متحد مذاکرات فشرده‌ای برای برقراری آتش‌بس در جریان است.

{گزارش معمولی اخبار.

نتیجه‌ی ارزیابی: بی‌طرفانه}

بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، روز جمعه گفت تا زمانی که حماس موشک‌پرانی به خاک اسرائیل را متوقف نکند، به حملات خود به فلسطینی‌ها ادامه خواهد داد. او گفت: «هیچ فشار بین‌المللی نمی‌تواند باعث شود که ما با تمام قوا وارد عمل نشویم.» آقای نتانیاهو گفت که اسرائیل از سه‌شنبه تاکنون بیش از هزار هدف در نوار غزه را مورد حمله قرار داده است.
{جملات بالا با نقل موضع مقام عالی‌رتبه‌ی سیاسی اسرائیل شروع می‌شود. استفاده از واژه‌ی «هدف» (target) توسط آقای نتانیاهو حساب شده است چرا که در ذهن مخاطبان «هدف نظامی» را تداعی می‌کند و همین‌طور دقت در حملات اسرائیل را مورد تاکید قرار می‌دهد: یعنی «حملات ما هدف‌مند هستند برخلاف حملات فلسطینی‌ها که بی‌هدف هستند. وقتی حمله می‌کنیم می‌دانیم چه می‌خواهیم و به کجا حمله می‌کنیم. برخلاف فلسطینی‌ها که کورکورانه و بی‌هدف حمله می‌کنند. چون ما اهداف نظامی را می‌زنیم اگر هم تلفات غیرنظامی رخ دهد غیرعمدی و حاشیه‌ای است در حالی که فلسطینی‌ها هر خسارتی به غیرنظامیان ما بزنند عمدی است». این موضع آقای نتانیاهو در سطرهای بعد (پایین‌تر را ببینید) توسط کمیسرعالی حقوق بشر سازمان ملل به چالش کشیده می‌شود اما وزن ‍پروپاگاندای اسرائیلی کماکان احساس می‌شود: ”حملات هدف‌مند دفاعی ما در مقابل حملات بی‌هدف تهاجمی آن‌ها“.

راه حل چه می‌بود؟ پروپاگاندای اسرائیل می‌تواند با اشاره به تحریم همه‌ جانبه‌ی غزه که شامل تحریم‌های تسلیحاتی نیز می‌شود شکسته شود. اسرائیل با همکاری نیروهای مسلط جهانی حق تعیین سرنوشت را از مردم فلسطین گرفته‌ است و به آن‌ها امکان دفاع از خود نمی‌دهد. توازن خبری حکم می‌کرد که این نکته‌‌ به مخاطب یادآوری می‌شد یا این‌که دست کم در برابر موضع نخست وزیر اسرائیل موضع مقامات ارشد فلسطینی در غزه نیز همین‌جا ذکر می‌شد.

نتیجه این است که با وجودی که در سطور بعد انتقاد کمسیر عالی سازمان ملل نقل شده است اما کوچکترین تلاشی برای شکستن پروپاگاندای اصلی اسرائیل مبنی بر ”ما هدف مند حمله می‌کنیم شما کورکورانه…. ما غیرعمدی می‌کشیم شما عمدی“ انجام نشده است.

نتیجه‌ی ارزیابی: به سود اسرائیل}

پیشتر، ناوی پیلای، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد از اسرائیل خواسته بود غیرنظامیان فلسطینی را هدف موشک قرار ندهد. خانم پیلای در اطلاعیه‌ای گفت افزایش شمار کشته‌شدگان فلسطینی این شبهه را به وجود آورده که آیا عملیات نظامی اسرائیل مطابق قوانین بین‎المللی است، یا نه. وی همچنین گفت که تجهیزات نظامی نباید در مناطق مسکونی قرار بگیرد. اسرائیل، گروه حماس را متهم می‌کند که موشک‌ها را از داخل خانه‌های شهروندان پرتاب می‌کند.
{در این‌جا هم رد پای پروپاگاندای اسرائیلی به چشم می‌خورد: ”ما اهداف نظامی را می‌زنیم اما چکار کنیم که فلسطینی‌ها اهداف نظامی را نزدیک یا درون اهداف غیرنظامی قرار می‌دهند؟ ما بی‌تقصیریم. مقصر آن‌ها هستند“. در این‌جا دو موضع ذکر شده است. موضع ناوی پیلای و موضع اسرائیل٬ اما جای موضع طرف فلسطینی خالی است. می‌شد تصور کرد که موضع طرف فلسطینی هم به این صورت در خبر کار شود: «اسرائیل، گروه حماس را متهم می‌کند که موشک‌ها را از داخل خانه‌های شهروندان پرتاب می‌کند. اما حماس این اتهام را طرد می‌کند چرا که غزه یک ناحیه‌ی پرتراکم مسکونی است و در ضمن بسیاری از اهداف مورد نظر اسرائیل اصولا نظامی نیستند و اسرائیل آن‌ها را سهل‌انگارانه نظامی تلقی می‌کند».

به عبارت دیگر در این‌جا اتهام اسرائیل علیه حماس ذکر شده است اما دفاع حماس در برابر این اتهام  ذکر نشده است. ممکن است بگویید خوب شاید حماس در این‌باره موضعی نگرفته باشد. این سوال ما را به نکته‌ای بسیار مهم می‌رساند: باید توجه داشت که اسرائیل در شرایط ثبات و قرار نسبی به سر می‌برد به این معنا که ارکان اداری و مدنی و رسانه‌ای این جامعه برقرار هستند و تحت تاثیر مستقیم حملات اخیر قرار ندارند. در نتیجه برای کسی که اخبار این «درگیری» را تنظیم می‌کند یافتن منابع خبری اسرائیلی بسیار راحت‌‌تر است. مقامات سیاسی اسرائیلی نظر می‌دهند، مخالفان و موافقان جنگ در روزنامه‌ها، شبکه‌های تلویزیونی و تریبون‌های اسرائیلی اظهار نظر می‌کنند و … این در حالی است که وضعیت طرف فلسطینی این طور نیست. از محاصره‌ی بلندمدت غزه که بگذریم، «هزار هدفی» که اسرائیل در چند روز گذشته در غزه نابود کرده است احتمالا بخش قابل توجهی از زیرساخت‌های لازم برای داشتن یک ساز و کار اجتماعی اداری و رسانه‌ای در غزه را از کار انداخته است. در نتیجه تولید خبر توسط رسانه‌های فلسطینی و مقامات آن به مراتب محدودتر خواهد بود و یافتن نقل قول‌های مناسب از طرف فلسطینی برای کسی که متن خبر بی‌بی‌سی فارسی را تهیه می‌کند دشوارتر است. در چنین شرایطی که اطلاعات درباره‌ی یکی از طرفین درگیری به مراتب محدودتر است توازن خبری حکم می‌کند که تهیه‌ کننده‌ی خبر وسواس‌ بیشتری در تنظیم منابع به خرج دهد و سعی کند مولفه‌های پروپاگاندای یکی از طرفین را تشخیص دهد و چنانچه لازم به نقل آن‌ها می‌بیند با نقل قول از سازمان‌ها یا اشخاص منتقد آن‌را خنثی کند.

متاسفانه در خبر بالا انتخاب نقد ناوی پیلای کافی نیست و نتوانسته است پروپاگاندای ذکر شده را خنثی کند.

نتیجه‌ی ارزیابی: به سود اسرائیل}

عکس‌ها:

{در متن این خبر بی‌بی‌سی فارسی چند عکس کار شده است همراه با عنوان زیر نویس.‌ آن‌ها را این‌جا تکرار می‌کنم و نظرم را درباره‌شان می‌نویسم.}

عکس اول: شاخه نظامی حماس اعلام کرد تل آویو را هدف قرار می دهد

140707185556_hamas_304x171__nocredit

{حماس تهدید می‌کند. چه در حرف و چه در هیبت مردان مسلح نقاب‌پوش. اسرائیل نیاز به دفاع دارد. حماس فاعل است.

نتیجه‌ی ارزیابی: به سود اسرائیل}

عکس دوم: سازمان ملل می گوید اکثر کشته های فلسطینیان غیرنظامی هستند

140712134804_gaza_wounded_child_304x171_afp

{گزارش خبر. البته باز هم اشاره‌ای به فاعل نشده است.

نتیجه‌ی ارزیابی: بی‌طرف}

عکس سوم: نقشه بدون زیرنویس

140710120023_gaza_border_persian_624

{گزارش خبر.

نتیجه‌ی ارزیابی: بی‌طرف}

عکس چهارم: راکت های حماس در بخش های جنوبی اسرائیل خسارت هایی به بار آورده است

140703114130_sderot_304x171_ap_nocredit

{گزارش خبر. حماس فاعل است.

نتیجه‌ی ارزیابی: بی‌طرف}

مجموعه‌ی عکس‌ها با هم

{ارزیابی عکس‌ها را به صورت منفرد نوشتم. اما چنانچه همه‌ی عکس‌ها را با هم ارزیابی کنیم چطور؟ عکس اول و آخر مربوط به تهدید یا حمله‌ی حماس به اسرائیل است (تایید پروپاگاندای اسرائیل نیاز به دفاع دارد) در حالی که عکس دوم که مربوط به قربانیان غیرنظامی فلسطینی است فاعل ندارد. دو عکس مربوط به حماس تصویر تهاجمی کاملی را ارائه می‌کنند: «حماس تهدید می‌کند، حماس حمله می‌کند، حماس تخریب می‌کند». در حالی که عکس یا عکس‌های مربوط به اسرائیل تصویر تهاجمی کاملی را ارائه نمی‌کنند: «خبری از تهدید اسرائیل نیست٬ خبری از حمله‌های اسرائیل نیست٬ خبر مستقیمی از تخریب‌های اسرائیلی نیست چرا که کشتار غیرنظامیان به صورت مجهول به اسرائیل نسب داده شده است و نه معلوم». در مجموع تصاویر به سمت رفتار تهاجمی حماس و رفتار دفاعی حماس بایاس دارند.

نتیجه‌ی ارزیابی: به سود اسرائیل}

کل خبر حاوی عنوان‌ها، متن خبر٬ عکس‌ها و زیرنویس عکس‌ها

{اگر فرض بایاس عمدی را نادیده بگیریم، تنظیم کننده‌ی خبر به صورتی سطحی سعی در ارائه‌ی تصویری متوازن از وقایع اسرائیل-غزه کرده است اما در مجموع موفق عمل نکرده است. نتیجه این تلاش سطحی این بوده که خطوط اصلی پروپاگاندای اسرائیل بدون خدشه‌ی جدی از لا به لای سطور عبور کرده‌اند. مثل یک تور ماهیگیری که به اندازه‌ی کافی ظریف نیست که بتواند ماهی‌های ریز و چابک ولی پر تعداد را شکار کند. تنظیم کننده‌ی خبر احتمالا نسبت به ایدئولوژی‌ای که تحت تاثیر آن قرار گرفته بینا نیست یا اگر هست تلاش اندکی در نقد آن می‌کند. به این ترتیب مجموعه‌ی این خبر که برای مخاطبی که سواد رسانه‌ای اندک یا متوسطی دارد به شکل گول‌زننده‌ای مستند و متوازن جلوه می‌کند در حالی که چنین نیست. این گونه است که مخاطب با سواد رسانه‌ای اندک یا متوسط در برخورد روزمره و پرشمار با خبرهایی که ظاهرا مستند و متوازن هستند اما در عمق خود نسبت به پروپاگاندای اسرائیل نابینا یا غیرنقادانه هستند بی‌دفاع است.

تحلیل بالا از علت بایاس این خبر (و خبرهای مشابه) خوش‌بینانه اما احتمالا صادق‌تر است. تحلیل‌های بدبینانه‌تر اما احتمالا کمتر صادق می‌تواند مدعی نقش عامدانه‌ی تنظیم کننده‌های خبر بی‌بی‌سی فارسی و رسانه‌های مشابه در دفاع از اسرائیل شوند. من دوست دارم این‌طور فکر کنم که اگر از موارد شرارت‌های احتمالی فردی به دلایل نگرش‌های تند فردی بگذریم٬ بی‌بی‌سی فارسی هم مثل بسیاری از رسانه‌های جریان اصلی (فرقی نمی‌کند داخلی یا خارجی٬ غربی یا شرقی) به صورت سازمانی و عامدانه شرور نیست. شرارت ظاهری این رسانه‌ها حتی وقتی ظاهرا تلاش در حفظ بی‌طرفی می‌کنند ولی در عمل از یک طرف دفاع می‌کنند به خاطر نگاه غیرنقادانه و سطحی آن‌ها به مسائل است. اغلب کسانی که خبرها را تنظیم می‌کنند اگر چه دست اندر کار تولید و تنظیم خبر هستند سواد رسانه‌ای متوسطی دارند و نمی‌توانند مولفه‌های ایدئولوژیک موجود در خبرهایی که به دستشان می‌رسد را تشخیص دهند یا این‌که به دلایل حرفه‌ای امکان صرف وقت و انرژی لازم برای دسترسی به منابع متکثر را ندارند. در سطحی عام‌تر قواعد و اصول خبررسانی حرفه‌ای به گونه‌ای شکل گرفته‌اند که نسبت به اصول ایدئولوژیک حاکم بر چشم‌اندازهای اجتماعی و مراکز قدرت غیرحساس و غیرنقادانه هستند.

فصل تمایز رسانه‌های معتبر غربی مانند بی‌بی‌سی با رسانه‌های غیرمعتبری مانند کیهان یا فاکس‌نیوز در این است. بی‌بی‌سی فارسی ظاهرا و در سطح بی‌طرف است در نتیجه مخاطبی که تشنه‌ی کسب اخبار مهم درباره‌ی حیات اجتماعی خود و دیگر جوامع جهان است ولی سواد رسانه‌ای اندک یا متوسطی دارد را بی‌دفاع باقی می‌گذارد. در حالی که کیهان یا فاکس‌نیوز در سطح بی‌طرف نیستند و مخاطبی که سواد رسانه‌ای اندک یا متوسطی دارد می‌تواند آن‌ها را به جای خود نقد کند و در نتیجه در برابر آن‌ها بی‌دفاع نیست. «آقای کیهان و خانم فاکس‌نیوز من بایاس‌های شما را تشخیص می‌دهم… اما تشخیص بایاس‌های تو برای من دشوار است… با شما هستم خانم بی‌بی‌سی فارسی!». بایاس در رسانه‌های معتبر و حرفه‌ای همچون بی‌بی‌سی فارسی درست به همین دلیل که پنهان‌تر و ظریف‌تر است (و در عمق بیشتری قرار دارد) از بایاس در رسانه‌های غیرمعتبر و کمتر حرفه‌ای «موثرتر یا خطرناک‌تر» است. به همان‌ نسبت (۱) مسئولیت تنظیم کننده‌های خبر در آن بیشتر است و (۲) مخاطب باید در برخورد با آن‌ها دقت بیشتری کند و سواد رسانه‌ای بالاتری را به کار برد.

در نتیجه خروجی‌های رسانه‌های جریان اصلی معتبر مانند بی‌بی‌سی فارسی اغلب (۱) نسبت به پروپاگانداهای غالب غیرحساس یا نابینا هستند٬ (۲) پوشش خبری‌شان سطحی است٬ (۳) نسبت به پارادایم‌های غالب جریان اصلی که توسط مراکز قدرت شکل‌ می‌گیرد غیرنقادانه هستند و در نتیجه (۴) این طور به نظر می‌رسد که در عمل با فعالیت خود آن‌ها را تقویت می‌کنند.

نتیجه‌ی ارزیابی: به سود اسرائیل}


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

داستانی که سربازهای اسیر ایرانی موضوع آن نیستند

۱

چندان عجیب نیست که گاه و بی‌گاه اخباری نظیر «۱۴مرزبان نیروی انتظامی ایران در سیستان و بلوچستان کشته شدند» را در خبرها ببینیم. اما معمولا این خبرها موج اجتماعی و احساسی عظیمی ایجاد نمی‌کنند. در عوض خبرهایی نظیر «کشته شدن یکی از گروگان‌های مرزبان ایرانی تایید شد» با واکنش گسترده‌ی اجتماعی رو به رو می‌شوند. به نظر من آن‌چه این دو رویداد را از هم متمایز می‌کند به کمیت یا کیفیت خود این رویدادها مربوط نمی‌شود که فرضا اگر می‌توانستیم از منظر یک دانای کل به آن‌ها نگاه کنیم متوجه اختلاف‌هایشان شویم. قربانی‌های هر دو گروه کم و بیش در یک وضعیت هستند. جوان‌هایی از مظلوم‌ترین و بی‌صداترین اقشار جامعه که اگر چنین خاستگاهی نمی‌داشتند احتمالا به واسطه‌ی انواع روش‌های رسمی و غیررسمی کارشان به ماموریت‌های خطرناک مرزی نمی‌رسید. اما آن‌چه قربانی شدن دسته‌ی اول و دسته‌ی دوم را در منظر جامعه کاملا متفاوت می‌کند «رسانه» است. کشته شدن سربازی که عضو گروه اول است رسانه‌ای نیست، بلکه بخشی عادی از ماموریت‌های خطرناک نظامی یا انتظامی به شمار می‌رود. در حالی که سرباز گروه دومی در عرصه‌ای علنی قربانی می‌شود: طی فرایندی مناسک‌وار که باعث جلب توجه بخش بزرگی از جامعه‌ می‌شود. او قبل از قربانی شدن، ابتدا تبدیل به یک «هویت اجتماعی» می‌شود که از طریق آن‌ هزاران و بلکه میلیون‌ها نفر به یکدیگر متصل می‌شوند و بعد که این همبستگی گروهی و انرژی عظیم اجتماعی حول «سرباز اسیر» شکل گرفت مناسک با قربانی کردن او پیش چشم همگان به اوج می‌رسد. انرژی عظیمی که جمع شده است به یاس، نفرت، ترس و نامیدی تبدیل می‌شود. در سناریوی خوش‌بینانه‌تر، این انرژی عظیم تبدیل به ابزار چانه‌زنی گروگان‌گیرها می‌شود.

در مورد اول ما وقتی از ماجرا خبردار می‌شویم که کار از کار گذشته است. سربازها کشته شده‌اند و خبر مرگ آن‌ها یک رویداد عادی در میان صدها حادثه‌ی طبیعی و غیرطبیعی دیگر است. تعداد معدودی از افراد جامعه برای سربازی که کشته شده است دل می‌سوزانند. چرا که از نظر خیلی‌ها یک سرباز مرده، بای‌دیفالت خبری قدیمی محسوب می‌شود: البته حیف شد، افسوس، کسی از کشته شدن سرباز وطن خوشحال نیست، اما خوب او کارش این بوده. یک سرباز از میان هزاران سرباز دیگر. حین ایفای وظیفه کشته شد. داستان نهایتا با اعطای درجه‌ی شهادت به سرباز مرحوم ختم می‌شود و خبری هم از موج‌های اجتماعی نیست.

اما در مورد دوم ما ماجرا را از لحظه‌ی به اسارت گرفته شدن سربازها دنبال می‌کنیم. سربازها هنوز زنده هستند، یعنی اتفاق تلخ قربانی شدن سربازها هنوز رخ نداده است و یک احتمال مربوط به آینده است. احتمال کشته شدن این سربازها به این معنی است که یک سرباز اسیر «خبر» است. چرا که این طور به نظر ما می‌رسد که هنوز کار از کار نگذشته است و می‌توان کاری کرد: هنوز امکان پرهیز از فاجعه وجود دارد. هر کسی که خبر اسارت سربازها را می‌خواند در دل به خود می‌گوید «هنوز فرصت هست. شاید بتوان کاری کرد» و این یعنی امید، هر چند که کوچک باشد. اما جمع میلیون‌ها امید کوچک، امیدی بزرگ است. کسی که سربازها را به گروگان گرفته است این را می‌داند و با رسانه‌ای کردن ماجرا، از امید میلیون‌ها نفر برای خود اهرمی نیرومند می‌سازد. این طور است که کشته شدن «جمشید دانایی‌فر» فاجعه‌ای غیرقابل تصور به نظر می‌رسد، در حالی‌که کشته شدن ۱۴ مرزبان نیروی انتظامی عادی‌ و تحمل‌پذیر.

۲

اما دولت (به معنای عام منظور کل حاکمیت است) چه کارهایی می‌تواند بکند؟ یک دسته از کارها مربوط به اتخاذ روش‌های پیش‌گیرانه هستند. سیاست‌هایی که طبعا در درازمدت بسیار مهم و موثر هستند، اما در رویارویی با این اتفاق به خصوص چه کارهایی می‌توان کرد؟

بعضی از دوستان طرفدار نظریه‌ی دخالت نظامی نیروهای رزمی ایران در خاک پاکستان هستند. موضوعی که احتمالا هرگز انجام نخواهد شد. اولا که این موضوع به رابطه‌ی ایران و پاکستان به شدت آسیب خواهد رساند. این امر در شرایط فعلی به هیچ عنوان مطلوب رهبران سیاسی ایران نیست. ثانیا دخالت نظامی ایران در پاکستان به گونه‌ای محدود و هدف‌مند که کمترین ترکش‌های سیاسی را به دنبال داشته باشد مستلزم این است که از محل نگهداری گروگان‌ها اطلاع دقیقی وجود داشته باشد و طی عملیاتی ظریف و جراحانه به مقر گروگان‌گیرها حمله شود. اما بر فرض که ایران حاضر باشد ریسک تخریب رابطه‌ی خود با پاکستان را بپذیرد، معلوم نیست که چنین اطلاعات دقیقی را در اختیار داشته باشد. در ضمن دلیلی ندارد که گروگان‌گیرها اسرا را در نزدیکی مرز ایران و پاکستان نگهداری کرده باشند. در واقع منطقی‌ترین گزینه برای آن‌ها این است که گروگان‌ها را یک‌جا نگهداری نکنند و تا حد امکان به نقاطی دور از هم و حتی‌المقدور واقع در استان ها یا کشورهای مختلف ببرند. در نتیجه حتی اگر امکان و عزم دخالت نظامی از سوی ایران وجود داشته باشد، معلوم نیست که این دخالت باید در کجا و با چه ابعادی انجام شود. خلاصه این‌که دخالت نظامی نه تنها مفید نیست بلکه موثر هم نخواهد بود.

اما گزینه‌های دیگر چطور؟ آیا دولت می‌تواند با این گروهک موسوم به «ارتش عدالت» مذاکره کند و به توافق برسد؟ پاسخ مشخصی برای این سوال ندارم، اما دو نکته در این زمینه قابل توجه است. اول این‌که این یک گروهک خودانگیخته نیست که مثلا عده‌ای ناراضی و انقلابی بومی برای رسیدن به آرمان‌هایشان دست به اسلحه برده باشد. طبعا این گروه (و حامیان آن) تلاش می‌کند که به حرکت خود نوعی بار انقلابی و ارزشی بدهد، مثلا دفاع از قومیت‌ها یا مذاهب در حاشیه قرار گرفته‌ در ایران. اما خاستگاه اصلی نظایر این گروه به احتمال زیاد حمایت دولت‌های رقیب ایران در منطقه است که به صورت غیرمستقیم قصد اعمال فشار بر ایران را دارند. از این منظر که به داستان نگاه کنیم، مذاکره با این گروه کاری بی‌معنا خواهد بود چرا که اصولا عاملیتی از خود ندارد و مزدوری بیش نیست. نکته‌ی دوم این است که حتی اگر بپذیریم که مذاکره با این گروه فایده‌ای دارد و ایران با برآورده کردن خواسته‌ی آن‌ها می‌تواند زمینه‌ی آزادی این چند سرباز را فراهم کند، باز هم معلوم نیست استراتژی مذاکره با آن‌ها مناسب باشد. چرا که برآورده کردن خواست آن‌ها عملا به این معناست که آن‌ها می‌توانند در آینده به گروگان‌گیری‌های مشابهی دست بزنند و امتیازهای دیگری طلب کنند. به بیان ساده‌تر، کوتاه آمدن دولت ایران به معنای تایید عملی موثر بودن این نوع اقدامات است. لازم به توجه است که این مورد با مواردی که گروگان‌گیرها انگیزه‌های مالی دارند فرق می‌کند (مثلا گروگان‌گیری‌هایی که بعضا توسط راهزنان دریایی در سومالی انجام می‌شود). برخلاف خواسته‌های مالی که معمولا محدود و قابل دسترسی هستند، خواسته‌های سیاسی و رقابت میان دولت‌ها به راحتی قابل مهار کردن نیست. در نتیجه دولت ایران البته می‌تواند و باید به صورت مستقیم یا غیرمستقیم وارد مذاکره‌ با این گروه شود اما در این‌که امکان این را داشته باشد که به خواسته‌های آن تن دهد تردید جدی دارم.

 پس اگر امکان دخالت نظامی نیست، امکان توافق با خود گروه هم نیست، چه راه حلی باقی می‌ماند؟ شاید ترکیبی از روش‌های زیر:

اولین راه حل مذاکره با دولتی که این گروه را تجهیز کرده است با هدف رسیدن به توافقی که منجر به کاهش خصومت‌ها شود. این موضوع علاوه بر این‌که به کانال‌های فعال و قابل اعتماد مذاکره‌ی دوجانبه نیاز دارد، نیازمند تغییراتی در جهت‌گیری‌های منطقه‌ای و جهانی کشور خواهد بود که به نوبه‌ی خود منجر به ایجاد همکاری‌ها و رقابت‌های جدیدی خواهد شد که باید به دقت سنجیده شوند. کاری که در یک بازه‌ی زمانی کوتاه مثلا در یک فرصت چند هفته‌ای که نگران سرنوشت این سربازها هستیم به سختی انجام خواهد شد.

دومین راه حل این است که دولت این سربازها را از همین حالا به صورت غیررسمی شهید تصور کند و تلاش اصلی دولت به مدیریت رسانه‌ای بحران منعطف باشد. فرضا در عرصه‌ی عمومی مواضع درست حفظ شود که «تلاش‌ها برای آزادی سربازها ادامه دارد» و غیره اما در عمل تلاش معناداری انجام نشود یا اگر هم شود با علم به بی‌اثر بودن آن‌ها انجام شود، به دلایلی که بالا ذکر کردم. اگر به هر دلیل سربازها سالم آزاد شدند که چه بهتر و دولت می‌تواند موفقیت «تلاش‌های» یاد شده را با قدرت تکرار کند، اما در غیر این صورت چیزی از دست نرفته است، «چند سرباز به دست دشمن جنایت‌کار شهید شده‌اند علی‌رغم همه‌ی تلاش‌هایی که مسئولان نظام انجام دادند». شاید به نظرتان برسد که این راه حل ظالمانه است. شاید این‌طور باشد، اما در آن حقیقتی تلخ نهفته است: به این نکته توجه کنید که نمونه‌ی این سربازها هر روز در مناطق پرخطر مرزی انجام وظیفه می‌کنند و کشته شدن آن‌ها حین حمله‌ی اشرار اگر چه برای همه غم‌انگیز است، اما در نگاه دولت مرکزی جان چند سرباز موضوعی نیست که به خاطر آن سیاست‌های کشور عوض شود. هر چه باشد تا تاریخ بوده سربازها به خاطر دفاع از مرزهای کشور کشته شده‌اند. منتقدان البته می‌توانند بگویند «اما این سربازها آموزش ندیده و مظلوم بودند». حرفی است درست و شخصا امیدوارم به تدریج زمینه‌ی پایان سربازگیری اجباری فراهم شود و به تدریج تمام نیروهای نظامی و انتظامی کشور به نیروهای حرفه‌ای کادری تبدیل شوند. اما به هر حال این موضوع راه‌حلی برای نجات این سربازهای به خصوص ارائه نمی‌کند و در ضمن ما را در مقابل این سوال قرار خواهد داد که چنانچه چند سرباز حرفه‌ای توسط گروهکی مشابه به گروگان گرفته شوند چطور؟ در آن صورت نمی‌توانیم به این‌که سربازها آموزش ندیده و مظلوم بودند تکیه کنیم، و با این حال نظاره کردن اسارت و اعدام سربازان حتی اگر حرفه‌ای باشند، غریب است.

۳

یک دستگاه سیاسی موفق به کمک ابزارهای فرهنگی، آموزشی و رسانه‌ای خود این باور را در اذهان عمومی جامعه ایجاد می‌کند که «ما می‌دانیم داریم چکار می‌کنیم، اوضاع تحت کنترل است، نگران نباشید». اما فرایندهای واقعی پیچیده، چند وجهی و اغلب غیرقابل مهار هستند. در بسیاری از موارد رهبران سیاسی هم مثل سایر شهروندان در وضعیت‌هایی قرار می‌گیرند که «نمی‌دانند کار درست کدام است». فرایندهای چند وجهی،‌ موازی و در هم‌تنیده‌ چنان عمل می‌کنند که حتی یک دولت موفق و قدرتمند هم ممکن است به این نتیجه برسد که «ما کنترل چندانی روی این فرایند نداریم» و «اوضاع واقعا نگران کننده است!». اما یک دستگاه سیاسی موفق با استفاده از روش‌های مستقیم (مثل فن بیان، یا تولید و پوشش خبر) و یا روش‌های غیرمستقیم (مثل نهادهای آموزشی، فرهنگی و رسانه‌ای) به ساخته شدن و بقای تصویری عمومی از آگاهی، کنترل و امنیت کمک می‌کند. به این ترتیب است که بخش بزرگی از توده‌های مردم در سراسر جهان و در همه‌ی کشورهایی که سیستم‌های سیاسی کم و بیش موفقی دارند تا حد زیادی متقاعد شده‌اند که دولت‌هایشان می‌دانند چکار می‌کنند، اوضاع را تحت کنترل خود دارند و جای نگرانی نیست. اما گاهی اتفاق‌هایی رخ می‌دهد که می‌تواند این باور عمومی را خدشه‌دار کند. آن‌وقت است که دولت‌مردان نگران می‌شوند. چرا که شکسته شدن این تصویر عمومی می‌تواند شیرازه‌ی امنیت سیاسی کشور را از هم بگسلد. در این موارد است که دولت‌مردان سعی خواهند کرد اقدام‌هایی انجام دهند که تصویر خدشه‌دار شده مجددا ساخته شود.

مثلا حادثه‌ی یازدهم سپتامبر از این دست موارد بود. تصور عمومی جامعه‌ی آمریکا از این‌که همه چیز تحت کنترل است، دولت‌مردان می‌دانند چه خبر است و جای نگرانی نیست توسط تصاویر گرافیکی برخورد هواپیما به برج‌های دوقلوی نیویوریک شکسته شد. وحشت و بحران سراسر جامعه‌ی آمریکا و سایر نقاط جهان که چشم به رهبری آمریکا دوخته بودند را فرا گرفت. این‌جا بود که دولت آمریکا دست به اقداماتی زد که نشان دهد «اوضاع را تحت کنترل خود دارد»…

در مقیاسی دیگر، گروگان‌گیری‌های اخیر هم یکی از این دست موارد «تصور شکن» است. بخش بزرگی از توده‌های مردم در زندگی روزمره‌شان به خطراتی که از ناحیه‌ی مرزها ایران را تهدید می‌کند هوشیار نیستند. به لطف دستگاه‌های پروپاگاندای سیاسی موفق نظام سیاسی ایران، اغلب جامعه متقاعد شده‌ است که «اوضاع تحت کنترل است». در نتیجه ما می‌توانیم با خیال راحت به امورات شخصی خود بپردازیم. از فرزندان خود مراقبت کنیم و به آینده‌ی خانواده‌ی خود خوش‌بین باشیم. اما ناگاه تصویری گرافیکی از سربازهایی اسیر که به فرزندان ما می‌مانند به گوشی‌های تلفن و صفحه‌های فیس‌بوک راه پیدا می‌کند و یکی از آن‌ها پیش چشمان نگران و وحشت‌زده‌ی ما اعدام می‌شود و بقیه هم ممکن است به چنین سرنوشتی دچار شوند… تصویر عمومی ترک می‌خورد: به نظر می‌رسد «اوضاع تحت کنترل نیست». باید نگران باشیم!

موثرترین روش‌ به چالش کشیدن یک دستگاه سیاسی، لزوما حمله‌ی نظامی یا اقتصادی به آن نیست. در یک سطح انتزاعی‌تر، برای تخریب یک دستگاه سیاسی، هیچ‌چیز موثرتر از آن نیست که تصویری که او در جامعه از «توانایی خود برای کنترل اوضاع به شیوه‌ای مطلوب»  ساخته است را تخریب کنیم. دولتی که بخش بزرگی از جامعه را قانع کرده باشد که «نگران نباشید، من اوضاع را تحت کنترل خود دارم» دولتی قدرتمند و موفق خواهد بود، حتی اگر جامعه در بدترین شرایط جنگی یا اقتصادی به سر ببرد. برعکس، دولتی که بخش بزرگی از جامعه به بی‌کفایتی آن متقاعد شده باشند، حتی اگر شرایط امنیتی و اقتصادی جامعه معمولی باشد، ناموفق و ضعیف خواهد بود. به عبارت دیگر، چنان‌چه تصویر عمومی «توانایی دولت در کنترل اوضاع» نزد جامعه شکسته شود، دولت سرشکسته و ناموفق جلوه خواهد کرد. به این ترتیب، در اغلب موارد جریانات تروریستی با هدف به چالش کشیدن دولت هدف در عرصه‌ی نظامی یا امنیتی انجام نمی‌شود. بلکه هدف اصلی آن‌ها ایجاد ترور و وحشت است تا به واسطه‌ی آن‌ بتوانند جامعه‌ی هدف را متقاعد کنند که «دولت شما نمی‌تواند اوضاع را کنترل کند». معمولا تخریب اعتمادی که مردم به یک دولت دارند راحت‌تر از تخریب ارتش آن دولت است. در سطحی دیگر، روش‌های رسانه‌ای و فرهنگی مثلا شبکه‌های تلویزیونی سرگرم کننده یا خبری به زبان فارسی که با بودجه‌ی دولت‌های رقیب برای جامعه‌ی ایرانی پخش می‌شوند (یا برعکس، شبکه‌های عربی زبان که توسط دولت ایران برای مخاطبان عرب کشورهای مجاور پخش می‌شوند) هم اغلب با هدف تخریب تدریجی اعتماد جامعه به «کفایت دولت در کنترل اوضاع به شیوه‌ی مطلوب» انجام می‌شود.

از این منظر که به داستان نگاه کنیم، هدف گروگان‌گیرها از به اسارت گرفتن سربازهای ایرانی چانه‌زنی و اخذ امتیازهای معین نیست. هدف آن‌ها (یا در واقع هدف حامیان آن‌ها) ایجاد حادثه‌ای است که دولت ایران را پیش چشم جامعه‌ی خود بی‌کفایت (یا اگر دوست دارید بی‌کفایت‌تر) کند. اگر این درست باشد، چانه زدن با تروریست‌ها به آب در هاون کوبیدن می‌ماند. البته اگر راهی پیدا شود و سربازها نجات پیدا کنند دولت‌مردان واقعا خوشحال خواهند شد، اما عرصه‌ی تنگ مانور سیاسی راه‌حل‌های اندکی برای نجات سربازها پیش‌ روی سیاست‌مداران گذاشته است. از طرف دیگر، در رویارویی با چنین بحرانی، مهم‌ترین دغدغه‌ی دستگاه سیاسی مدیریت تصویر خود در جامعه است و دست سیاست‌مدارها در این زمینه نسبتا بازتر است.

به این ترتیب است که سربازها اگر چه بخشی از این داستان هستند، اما موضوع آن نیستند. موضوع این داستان تلاش دست کم دو سیستم سیاسی است. یکی سیستم سیاسی حاکم بر ایران که نیاز دارد پیش چشم جامعه‌ی ایران موفق به نظر برسد، یعنی حکومتی که اوضاع را به شیوه‌ی مطلوبی تحت کنترل خود دارد. دیگری سیستم سیاسی رقیبی که می‌خواهد نظام سیاسی ایران را از طریق تخریب تصویر آن نزد جامعه‌ی ایران تضعیف کند.

________________________________________

<

p dir=»RTL» style=»text-align:justify;»>با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی حضور دارد، مخاطب مسئول و منتقد دائمی آن باشیم!

حدود پنج‌سال پیش و به مناسب راه افتادن تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی نوشتم «تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی آمد، خوشحال باشیم اما هیجان‌زده نشویم»:

یک رسانه‌ی فوق حرفه‌ای مانند بی‌بی‌سی، با جذابیت گرافیکی و صوتی عالی و همین‌طور تنوع و کیفیت بالای برنامه‌ها و حفظ بی‌طرفی «حرفه‌ای» در پوشش خبری وقایع روزمره، به سرعت اعتماد مخاطبان «تشنه‌ی ایرانی» را به خود جلب می‌کند. وقتی اعتمادها جلب شد و رسانه در عمق خانه‌ها و قلب‌ها نفوذ کرد، مخاطبان در برابر تزریق نامحسوس گرایش‌ها و خط‌دهی‌هایی که «لزوما» در راستای منافع مردم ایران نیستند آسیب‌پذیر می‌شوند.

شاید رگه‌های اصلی این نگاه را امروز هم تایید کنم، اما ترجیح می‌دهم دیدگاه امروز خودم را نسبت به عملکرد این چند سال شبکه‌ی تلویزیونی بی‌بی‌سی فارسی (به خصوص پوشش خبری آن که بیشتر مورد توجه من بوده است) بنویسم. آیا تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی یک شبکه‌ی تلویزیونی موفق بوده است؟

پاسخ کلی من به این سوال «بله» است. به نظر من این شبکه توانسته است بخش بزرگی از هدف‌هایی که بنیادگذاران آن داشته‌اند را برآورده کند. این شبکه توانسته مخاطبان خاص و عام ایرانی (و حدس می‌زنم افغان) را چه در داخل و چه در خارج به خود جلب کند و به خصوص در عرصه‌ی خبر در کنار وب‌گاه بی‌بی‌سی فارسی به یکی از مراجع اصلی و معتبر جویندگان اخبار فارسی تبدیل شده است.

اما سوال دشوارتر این است‌ که آیا تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی به عنوان یک رسانه، برای رشد و تعالی جامعه‌ی ایران مفید بوده است؟

پاسخ کلی من به این سوال «نمی‌دانم» است. دلایل مختلفی برای نشان دادن تاثیر منفی بی‌بی‌سی فارسی بر روند تحولات در جامعه‌ی ایران دارم و همزمان فکر می‌کنم که دلایل مختلفی نیز هست که نشان از تاثیر مثبت آن داشته باشد. پس بهتر است به جای این‌که به یک پاسخ مثبت یا منفی اکتفا کنم این‌طور بگویم که بدون شک تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی در کنار وب‌گاه بی‌بی‌سی فارسی به حق و به شایستگی به یکی از چندین مرجع خبری مهم ایرانیان تبدیل شده است. نه به این‌ معنا که همه‌ی آن‌چه در این شبکه منتشر می‌شود «درست» است یا «به صلاح ایران» است، بلکه به این معنا که این شبکه به اندازه‌ی کافی «معتبر» و «مستند» شده است که هر انسان کنجکاوی که مایل به شناخت تحولات ایران باشد را متقاعد کند که آن‌را به عنوان «یکی از منابعی» (و نه «یگانه منبعی») که به آن مراجعه می‌کند در نظر بگیرد. امکان ظهور رسانه‌ی مستقل و بی‌طرف شاید فقط یک افسانه‌ی خنده‌دار باشد و بی‌بی‌سی هم یک رسانه‌ی حرفه‌ای اما مطمئنا تحت‌تاثیر ایدئولوژی‌ها و سیاست‌های جامعه‌ یا محیطی است که در آن فعالیت می‌کند. این به خودی خود یک نقطه‌ی ضعف نیست، اما به ما می‌گوید که تنها راهی که می‌توانیم «از اوضاع جهان و ایران سر در بیاوریم» این است که به رسانه‌های مختلفی که خاستگاه‌ها و بسترهای عقیدتی، سیاسی، اجتماعی، تاریخی، زبانی و حتی جغرافیایی مختلفی دارند مراجعه کنیم. خروجی‌های آن‌ها را کنار هم قرار دهیم، با هم مقایسه و تلفیق کنیم و از میان اخبار گاه هماهنگ و گاه متناقض، تصویر خودمان را از آن‌چه رخ می‌دهد بسازیم. این کار نیاز به سواد رسانه‌ای دارد (موضوعی که بالا بردن آن باید دغدغه‌ی تک تک ما باشد)، چرا که هیچ رسانه‌ای نمی‌تواند مرجع بی‌چون و چرای ما برای دریافت خبر و تصویرهای آماده باشد و بی‌بی‌سی فارسی هم از این قاعده مستثنا نیست، اما این به معنای آن نیست که نباید از آن به عنوان یک مرجع معتبر خبری بهره جست. سواد رسانه‌ای به ما اجازه می‌دهد که مصرف‌کننده‌ی خاموش و منفعل محصولات رسانه‌ای نباشیم و بتوانیم محتوای ایدئولوژیک آن‌ها را تشخیص دهیم.

اما وقتی می‌گویم بی‌بی‌سی فارسی «باید به شایستگی یکی از منابع خبری ما باشد»، آیا فراموش کرده‌ام که شبکه‌ی بی‌بی‌سی فارسی با بودجه‌ی دولت بریتانیا اداره می‌شود؟ آیا این سوال برایم ایجاد نشده است که دولت بریتانیا اصولا چرا باید به زبان فارسی شبکه‌ی تلویزیونی پخش کند؟ آیا جز این است که منافع بریتانیا چنین اقتضا می‌کند؟ آیا نباید به وجود این‌نوع رسانه‌های حرفه‌ای، قدرتمند و بانفوذ که تریبون مواضع آشکار و پنهان دولت‌های قدرتمند جهان هستند بدبین بود؟ دولت‌هایی که بررسی تاریخ حرکت‌های استعماری‌شان در دست کم دو قرن گذشته و همین‌طور سیاست خارجه‌ی مدرن آن‌ها می‌تواند هر شهروند کشورهایی مثل ایران یا افغانستان را نگران کند.

خیر. فراموش نکرده‌ام. حواسم هست. می‌دانم. بیش‌ از پیش هم می‌دانم. اما (و این‌ اما کلیدی و بسیار مهم است) به دلایل مختلف با تندروی در نگرش بالا مخالفم.

اولا حتی اگر از یک زاویه‌ی دید پسااستعماری (postcolonialist) به داستان نگاه کنیم، تجربه‌ی استعمارگری بریتانیا با تجربه‌ی استعمارگری آمریکا فرق می‌کند. کشوری مثل آمریکا تجربه‌ی استعمار مستقیم مانند استعمار هند توسط انگلیس را ندارد. این باعث می‌شود که نگاه غالب رسانه‌های آمریکایی نسبت به کشورهای جهان سوم یا فرضا کشورهایی مانند ایران یک نگاه از راه دور و مبتنی بر انتزاع و تصورات به شدت تقلیل یافته باشد. در حالی که این تجربه در کشورهایی مانند انگلیس که تماس از نزدیک با کشورهایی مثل هند یا ایران داشته‌اند واقعی‌تر، ملموس‌تر و پیچیده‌تر است. این‌طور است که شما وقتی تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی را تماشا می‌کنید، کمتر احساس می‌کنید که «آن‌ها» دارند درباره‌ی «ما» حرف می‌زنند بدون آن‌که کوچکترین اثری از «صدای ما» در روایتی که منتشر می‌کنند باشد. خیر. شبکه‌ی تلویزیونی بی‌بی‌سی فارسی درست در همان حالی که میراث‌دار تجربه‌ی چند قرن استعمارگری و امپریالیسم است، در عین حال روایت متکثر و پیچیده‌ای است از تجربه‌ی مردم انگلیس و ایران و افغانستان. باز هم تاکید می‌کنم که بحث نسبی است، وگرنه رگه‌های گاه پررنگ و گاه پنهان نگرش مستشرقانه (اورینتالیستی) در شبکه‌ی فارسی بی‌بی‌سی هم مثل سایر محصولات رسانه‌ای غرب کم و بیش دیده می‌شود. به خصوص آن‌جا که صحبت از فلسطین می‌شود که موضوع دغدغه‌ی همه‌‌ی (تاکید می‌کنم همه) انسان‌های جهان باید باشد، متاسفانه شبکه‌ی تلویزیونی بی‌بی‌سی بسیار مغرضانه و غیرقابل قبول عمل می‌کند. این نکته‌ای شرم‌آور است که متاسفانه ریشه‌های آن بسیار فراتر از آن است که بتوانم منصفانه گناهش را بر گردن کارکنان واحد خبر بی‌بی‌سی فارسی بگذارم. از سوی دیگر، اخبار مربوط به اپوزیسیون ایران، تعیین این‌که چه خبری مهم است و چه خبری غیرمهم است و کدام منبع ارزش این‌را دارد که پوشش خبری داده شود یا خیر گاه به شکل باورنکردنی‌ای مغرضانه به نظر می‌رسد. در این مورد نمونه‌ها زیاد است و این‌جا قصد آوردن مثال ندارم. دوست دارم این‌طور فکر کنم که این موارد پیش از آن‌که حاصل از یک عزم سازمانی باشد، حاصل قضاوت‌ها و سلیقه‌های فردی است که به دلیل هماهنگ بودن با روح اورینتالیستی حاکم بر کشوری که میراث استعمارگری را به دوش می‌کشد بهتر و سریع‌تر راه خود را به خروجی‌های خبری و فرهنگی بی‌بی‌سی فارسی پیدا می‌کنند.

دوم این‌که به شدت (تاکید می‌کنم به شدت) با تقلیل‌گرایی و ساده‌سازی موضوعات چندوجهی و غیرقابل تقلیل مخالفم. تقلیل یک قاره به یک کشور و تبدیل یک جامعه به یک اسم همان‌کاری که خیلی از رسانه‌های غربی (مانند اسلام‌گرایی، کشورهای مسلمان) و خیلی از رسانه‌های جهان سوم از جمله کشور خودمان (غرب، اروپا، …) انجام می‌دهند. این‌ها تقلیل‌گرایی‌های خطرناکی هستند که ما نمی‌خواهیم و نباید به بازتولید آن‌ها و شیوه‌ی فکری‌ای که آن‌ها را تولید کرده است بپردازیم. نمونه‌ی این نوع تقلیل‌گرایی غیرقابل پذیرش مفاهیم، تبدیل یک رسانه‌ با حضور صدها متخصص و کارشناس که همه‌ی آن‌ها سرسپرده‌ی امپراطوری کهنه‌ی انگلیس نیستند به یک اسم، به یک هیولای شیطانی به نام «بی‌بی‌سی فارسی» است. امری که قابل پذیرش نیست، و کمکی به ما نمی‌کند… اگر چه شاید خودم گاه به این دام نزدیک شده‌ام، اما به صورت روزافزونی از آن پرهیز دارم.

ما برایند رسانه‌ای بی‌بی‌سی فارسی را می‌بینیم و نسبت به آن کور نیستیم، اما در عین حال می‌توانیم و باید نکات مثبت آن‌را هم ببینیم. ما نگاه اورینتالیستی، بالا به پایین، غرب‌محور و بعضا خطرناک بی‌بی‌سی فارسی را می‌بینیم و در عین حال متوجه هستیم و می‌بینیم که بسیاری از کسانی که در بی‌بی‌سی فارسی کار می‌کنند چه به عنوان خبرنگار، نویسنده، گوینده، تولید‌کننده‌ و دستاندرکار افرادی هستند شریف و دلسوز که سعی می‌کنند حرفه‌ی خود را با رعایت اصول مهمی مانند احترام به فرهنگ‌های مختلف از جمله فرهنگ ایران و افغانستان و تلاش برای کاهش نقارهای بین قاره‌ای (شمال – جنوب) یا بین قومیتی (فارس-عرب، کرد-فارس، و …) انجام دهند.

ما در کنار حفظ نگرش انتقادی‌ای که همیشه و تحت هر شرایطی باید نسبت به محصولات هر رسانه‌ای داشته باشیم، این را هم می‌بینیم که در شبکه‌ی فارسی بی‌بی‌سی اخباری که در رسانه‌های داخلی کمتر امکان منعکس شدن می‌یابند یا اگر هم منعکس شوند در حاشیه می‌مانند منتشر می‌شود و به صورت حرفه‌ای در دسترس عموم قرار می‌گیرد. ما می‌بینیم که آرشیو متنی و تصویری اخبار و همین‌طور فیلم‌های مستند و سایر محصولات فرهنگی و سیاسی این شبکه به صورت قابل دسترسی و حرفه‌ای در اینترنت موجود است. خبرهایی که در شبکه‌ی فارسی بی‌بی‌سی و به دنبال آن در وب‌گاه بی‌بی‌سی فارسی منتشر می‌شود قابل جستجو و قابل دسترسی هستند، حتی سال‌ها بعد از انتشار خبر…. و ما اهمیت این نکته را درک می‌کنیم که این یک ثبات و یک مرجعیت ویژه به این مجموعه‌ی خبری می‌دهد که همه‌ی رسانه‌های فارسی دیگر باید از آن بیاموزند. برای کسی که می‌خواهد به خبری لینک دهد اهمیت دارد که از لینکی استفاده کند که چند روز یا هفته یا ماه یا سال بعد ناپدید نمی‌شود. حضور پیوسته و قابل اعتماد از مهم‌ترین خصوصیت‌های شبکه‌ی بی‌بی‌سی فارسی است.

همه‌ی این‌ها را نوشتم که بگویم از حضور بی‌بی‌سی فارسی با همه‌ی انتقادهایی که به آن وارد می‌دانم خوشحال هستم. از این رسانه‌ی معتبر و مهم با حفظ هوشیاری و داشتن نگاه منتقدانه‌ای که لازمه‌ی نزدیک شدن به هر رسانه‌ای است باید بهره برد. هر چه رسانه‌ی حرفه‌ای‌تر باشد، نگاه منتقادانه و هوشیار بیشتر لازم می‌شود، چون ایدئولوژی‌ها و خط‌دهی‌های یک رسانه‌ی حرفه‌ای کمتر با چشم‌های غیرمسلح به سواد رسانه‌ای دیده می‌شوند. پس اگر امروز بعد از پنج سال بخواهم موضعم را نسبت به شبکه‌ی تلویزیونی بی‌بی‌سی فارسی بازنویسی کنم چیزی شبیه این خواهم نوشت:

تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی حضور دارد، مخاطب مسئول و منتقد دائمی آن باشیم!


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

 

رهبر تروریست‌ها یا رهبر معترضان ایرانی؟

چطور است که حالا «رویترز» رهبر سازمان تروریستی مجاهدین خلق را که حتی اگر نه به خاطر وقایع اوایل انقلاب، که دست کم به خاطر حمله‌ی نظامی سازمان متبوع‌شان دوشادوش صدام حسین به ایران، طرد شده‌ی سیاسی و منفور خاص و عام در ایران هستند را «رهبر معترضان ایرانی» خطاب می‌کند؟ {+}

نمی‌دانم آیا من تنها هستم، یا شما هم احساس نگرانی می‌کنید. این کدام تصویری از ایران است که به خرد جهانیان می‌دهند که در آن خانم «مریم رجوی» رهبر معترضان ایرانی است؟!

سوال: این «شورای ملی مقاومت ایران» که رویترز این چنین اعتباری به آن می‌دهد شما را به یاد «شورای ملی سوریه» نمی‌اندازد؟


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

هشت مفهوم کلیدی در سواد رسانه‌ای

هشت مفهوم کلیدی در سواد رسانه‌ای عبارتند از:

یک: همه رسانه‌ها مصنوع (constructed) هستند

رسانه‌ها به سادگی واقعیت بیرونی را نمایندگی نمی‌کنند، بلکه ساختارهایی هستند که به دقت ساخته و پرداخته شده‌اند و طی تصمیم‌های گوناگونی به وجود می‌آیند و از عوامل تعیین کننده بسیاری نتیجه می‌شوند. سواد رسانه‌ای در راستای شکستن این ساختارها (deconstructing) حرکت می‌کند و با این ساختارشکنی و بازنمایی اجزاء تشکیل دهنده آن‌ها سعی دارد شیوه ساختشان را نمایان کند.

دو: رسانه‌ها واقعیت را می‌سازند

بخش قابل توجهی از مشاهدات و تجربه‌هایی که ما بر پایه آن‌ها درک شخصی خود را از جهان و شیوه ساز و کار آن می‌سازیم توسط رسانه‌ها شکل می‌گیرد. بخش بزرگی از دیدگاه ما نسبت به واقعیت بر پایه پیام‌های رسانه‌ای پیش-ساخته که در آن‌ها جهت‌گیری، تفسیر و نتیجه‌گیری‌ مستتر است شکل گرفته است. با تقریب خوبی می‌توان گفت که رسانه‌ها، حس ما نسبت به واقعیت را شکل می‌دهند.

سه: مخاطبان معنای موجود در رسانه‌ها را به شیوه‌های مختلف تفسیر می‌کنند

رسانه‌ها بیشتر مطالبی را که بر پایه آن‌ها تصویر شخصی خودمان از واقعیت را می‌سازیم در اختیار ما قرار می‌دهند و ما با توجه به فاکتورهای شخصی‌مان این معناها را تفسیر می‌کنیم. فاکتورهای شخصی‌ای مانند نیازها و نگرانی‌های فردی، رضایت‌مندی‌ها و عذاب‌های روزانه، گرایش‌های جنسی و نژادی، پیش‌زمینه‌های خانوادگی و فرهنگی و غیره روی تفسیری که از رسانه‌های می‌کنیم تاثیر می‌گذارند.

چهار: رسانه‌ها دارای دلالت‌های تجاری هستند

سواد رسانه‌ای سعی دارد آگاهی مخاطبان را درباره نحوه تاثیر ملاحظات تجاری بر رسانه‌ها و این‌که چگونه چنین ملاحظاتی در محتوی، تکنیک و توزیع رسانه‌ای تاثیر می‌گذارد بالا ببرد. بیشتر رسانه‌ها کسب و کارهایی هستند که بر پایه سودآوری فعالت می‌کنند. در نتیجه سوال‌های مرتبط با مالکیت و کنترل رسانه‌ها کلیدی هستند: تعداد نسبتا اندکی از افراد آن‌چه را که از طریق رسانه‌ها می‌بینیم، می‌خوانیم و می‌شنویم کنترل می‌کنند.

پنج: رسانه حاوی پیام‌های ایدئولوژیکی و ارزشی است

همه محصولات رسانه‌ای به گونه‌ای در حال تبلیغ هستند و روش‌ها و ارزش‌های مورد نظرشان را اعلام می‌کنند. به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، رسانه‌های جریان اصلی پیام‌های ایدئولوژیکی‌شان را درباره موضوعاتی مانند «طبیعت یک زندگی خوب»، «فضیلت‌های مصرف‌گرایی»، «نقش زن‌ در جامعه»، «پذیرش اراده اولیای امور» و «پذیرش بی‌چون و چرایی میهن‌پرستی» به مخاطب منتقل می‌کنند.

شش: رسانه‌ها دلالت‌های اجتماعی و سیاسی دارند

رسانه‌ها تاثیر زیادی بر سیاست‌ها و شکل‌ دادن تحولات اجتماعی دارند. تلویزیون به کمک «تصویر سازی» می‌تواند روی انتخاب یک رهبر ملی تاثیر جدی بگذارد. رسانه‌ها ما را با دغدغه‌هایی نظیر «مشکلات حقوق شهروندی»، «قحطی در آفریقا» و «اپیدمی شدن ایدز» درگیر می‌کنند. آن‌ها ما را با موضوعات ملی یا جهانی صمیمی می‌کنند به گونه‌ای که ما به زبان مارشال مک‌لوهان به شهروندان «دهکده جهانی» بدل می‌شویم.

هفت: فرم و محتوا در رسانه‌ها به شدت به هم مرتبط هستند

همان‌طور که مارشال مک‌لوهان هم اشاره کرده است،‌ هر رسانه دستور زبان مخصوص خودش را دارد و واقعیت را به شیوه منحصر به خودش کدگذاری می‌کند. یک رویداد معین توسط رسانه‌های مختلف گزارش می‌شود، اما تاثیر و پیام مختلفی ایجاد می‌کند.

هشت:‌هر رسانه‌ای فرم زیبایی‌شناسیک منحصر به خودش را دارد

همان‌گونه که ریتم‌های دلپذیر یک قطعه شعر یا غزل را تشخیص می‌دهیم و از آن لذت می‌بریم، باید بیاموزیم که از فرم‌ها و تاثیرهای انواع رسانه‌ها لذت ببریم.

برگرفته از:

«Eight Key Concepts of Media Literacy» by Barry Duncan et al. Media Literacy Resource Guide, Ontario Ministry of Education, Toronto, ON., Canada, 1989


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

در ضرورت کسب سواد رسانه‌ای

اگر دست من بود مفاهیم پایه سواد رسانه‌ای (media literacy) را در برنامه درسی مدارس می‌گنجانیدم. چون اهمیت درک و تحلیل پیام‌هایی که از طریق رسانه‌های مختلف دریافت می‌کنیم برای بهتر فهمیدن دنیایی که آن‌را از طریق رسانه‌ها می‌شناسیم «ضروری» است. این اهمیت به حدی است که حتی می‌توانیم آن‌را به عنوان پیش‌شرط «باسواد تلقی» شدن در نظر بگیریم. مفهوم سنتی «باسوادی» در زمانی که رسانه‌ها جملگی به صورت چاپ شده تولید می‌شدند شکل گرفت. «باسوادی» به معنای توانایی رمزگشایی، درک کردن و ایجاد ارتباط از طریق مکتوب بوده است. اما دنیا در قرن اخیر تغییر کرده و رسانه‌ها منحصر به مطالب چاپی نمی‌شوند. در واقع در دنیای امروز، بیشترین سهم رسانه‌ها متعلق به رسانه‌های الکترونیک است. پس در دنیای امروز برای «باسواد» تلقی شدن فرد باید هر دو مهارت زیر را داشته باشد:

۱)  توانایی رمزگشایی، درک کردن، ارزیابی کردن و نوشتن از طریق همه انواع رسانه‌ها

۲) توانایی خواندن، ارزیابی کردن و تولید کردن محتوای متنی، تصویری و صوتی یا هر نوع ترکیبی از آن‌ها

به عبارت دیگر، افراد باسواد امروز باید در کنار «سواد نوشتاری» و «سواد عددی» و «سواد فنی»، «سواد رسانه‌ای» نیز داشته باشند.

سواد رسانه‌ای یک فرد شامل سه مرحله می‌شود:

مرحله اول: تشخیص

در این مرحله اهمیت مدیریت رسانه‌ای فردی بر وی آشکار می‌شود. یعنی فرد به این تشخیص می‌رسد که همان‌طور که فرضا باید رژیم غذایی خود را مدیریت کند، لازم است رژیم رسانه‌ای خود را نیز مدیریت کند. با این‌کار او زمان کمتر و موثرتری را پای رسانه‌های مختلف از قبیل تلویزیون، رادیو، اینترنت، بازی‌های کامپیوتری، فیلم‌ و رسانه‌های چاپی صرف خواهد کرد.

مرحله دوم: تحلیل رسانه‌ای

مرحله دوم، یادگیری مهارت‌های لازم برای «مواجهه ناقدانه» با رسانه‌هاست. یعنی یادگیری تحلیل کردن و به پرسش گرفتن آن‌چه داخل کادر مشاهده می‌شود، چگونگی شکل‌گیری آن و حدس زدن آن‌چه که ممکن است خارج از کادر قرار گرفته و از روایت حذف شده باشد.

مرحله سوم: تحلیل فرارسانه‌ای

این مرحله عبور به فراسوی قاب‌بندی و تکنیک‌های تولید رسانه است. چه کسانی رسانه‌هایی را که تجربه می‌کنیم تولید می‌کنند و با چه هدفی؟ چه کسانی از آن‌ سود می‌برند؟ چه فرد یا افرادی از آن متضرر می‌شوند؟ چه کسانی در آن تصمیم‌گیرنده‌اند؟ در این لایه از تحلیل‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به این موضوع پرداخته می‌شود که چگونه افراد جامعه از طریق رسانه‌هایی که تجربه‌ می‌کنیم معنا تولید می‌کنند و چگونه رسانه‌های گروهی، اقتصاد جهانی مبتنی بر مصرف‌گرایی را پیش می‌رانند. این نوع پرسش‌گری‌ها زمینه را برای به چالش‌ کشیدن سیاست‌های دولت‌ها یا شرکت‌ها فراهم می‌کند.

اگر چه سواد رسانه‌ای در درجه اول برای رویارویی آگاهانه با تلویزیون و رسانه‌های الکترونیک ضروری به نظر می‌رسد، اما اصول اصلی آن را می‌توان در برخورد با همه انواع رسانه‌ها از طرح‌‌های روی تی‌شرت‌ها گرفته تا اینترنت به کار برد.

سواد رسانه‌ای به شهروندان این امکان را می‌دهد که از مخاطبان پذیرا و منفعل رسانه‌ها به مخاطبانی نقاد و فعال تبدیل شوند.

در همین رابطه: سواد رسانه‌ای چیست؟ » یونس شکرخواه


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

اهمیت زاویه دید در اخبار

روزنامه گاردین در سال ۱۹۸۶ خودش را این‌طور تبلیغ کرد:

گاردین: زاویه دید

ترجمه: رویدادی که از یک زاویه دید خاص دیده شود تاثیر خاصی روی شما می‌گذارد. دیدن آن از زاویه دیدی دیگر، تاثیر کاملا متفاوتی روی شما می‌گذارد. اما فقط با داشتن نگاهی کلی می‌توانید بفهمید چه اتفاقی در حال رخ دادن است.

با تشکر


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

ارتش آمریکا مخفیانه شبکه‌های اجتماعی را دستکاری می‌کند

اگر روزی روزگاری برایتان پیش آمد که در فضای وبلاگ‌ها یا گوگل‌پلاس یا شبکه‌های اجتماعی دیگر دچار بحث با شخصی شدید که به نظرتان کمی بیش از حد متعارف طرف‌دار سیاست‌های نظامی‌گرایانه‌ آمریکا در خاورمیانه و سایر نقاط جهان بود، انرژی خودتان را بی‌جهت صرف بحث کردن نکنید چرا که احتمالا طرف شما یک کارمند پنتاگون است که به کمک یک نرم‌افزار مخصوص که به او اجازه می‌دهد ده‌ها شخصیت تقلبی در فضای شبکه‌های اجتماعی را همزمان مدیریت کند در حال نشر و پخش افکار «ضد تروریستی» و «پروپاگاندای طرف‌دار سیاست‌های آمریکایی» است.

همان‌طور که امیدی به اصلاح مزدوران وطن‌فروش ندارید، وقت خودتان را صرف متقاعد کردن سربازان ارتش آمریکا نیز نکنید. هر چه باشد هر دو گروه دست کم یک هدف مشترک را دنبال می‌کنند!

ارتش آمریکا مخفیانه شبکه‌های اجتماعی را دستکاری می‌کند

به این نرم‌افزار که قرار است در خاورمیانه و آسیای مرکزی مورد استفاده قرار گیرد «سرویس آن‌لاین مدیریت شخصیت‌» (online persona management service) می‌گویند. منتقدان آن می‌گویند نرم‌افزارهای این‌چنینی به ارتش آمریکا این اجازه را می‌دهد که «وفاق دروغین» در بحث‌های آن‌لاین ایجاد کند، ایده‌ها و نظرات نامطلوب را در محاق قرار دهد و یا تحلیل‌ها و گزارش‌هایی که با اهداف مورد نظرش نمی‌خوانند را مخدوش جلوه دهد.

مطابق قراردادی که فی‌مابین سنت‌کام (Centcom) (ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا) و یک شرکت آمریکایی بسته شده هر شخصیت تقلبی در فضای مجازی باید تا حد قابل قبولی واقعی به نظر برسد (سابقه متقاعد کننده‌ای داشته باشد همراه با جزییات تکمیلی). به این ترتیب حدود ۵۰ فرد کنترل‌کننده از داخل آمریکا می‌توانند بدون خطر شناخته شدن توسط دشمن‌ با هویت‌های تقلبی متعدد فعالیت کنند.

این تکنولوژی همین‌طور امکان فعالیت وبلاگی محرمانه در وبلاگ‌هایی که به زبان‌های خارجی (غیر انگلیسی) نوشته می‌شوند را فراهم می‌کند و به سنت‌کام اجازه می‌دهد که با تندروهای خشن و پروپاگاندای دشمن در خارج از آمریکا مقابله کند. بنا به گفته سخنگوی سنت‌کام، هیچ‌کدام از این دخالت‌ها به زبان انگلیسی نخواهد بود و شهروندان آمریکایی نیز مورد خطاب قرار نخواهند گرفت. زبان‌های مورد استفاده عبارتند از عربی، فارسی، اردو و پشتو.

این نرم‌افزار به پرسنل آمریکایی اجازه می‌دهد که در یک محل مشخص به تعداد بسیار زیادی از مکالمه‌ها پاسخ دهند. آن‌ها می‌توانند هر تعداد که لازم باشد پیام، پست وبلاگی، مطالب داخل چت‌روم‌ها و اتاق‌های گفتگو و غیره منتشر کنند. مطابق قرارداد شخصیت‌های تقلبی باید افراد واقعی از نقاط مختلف جهان به نظر برسند.

در این گزارش ادعا شده که شبکه‌های اجتماعی فیس‌بوک و توییتر هدف این برنامه نیستند. اما به گفته ژنرال جیمز ماتیس فرمانده سنت‌کام عملیات صدای صادق (Operation Earnest Voice) همه نوع فعالیت مرتبط با تضعیف گفتمان دشمن، شامل دخالت در فضای وب و توانایی توزیع محصولات در فضای وب را پوشش می‌دهد.

توضیحات بیشتر را این‌جا یا این‌جا بخوانید.

نکته: این خبر مربوط به دست کم ۹ ماه پیش است. شاید هم اکنون انبوهی از شخصیت‌های تقلبی طرف‌دار آمریکا در فضای وبلاگ‌ها و رسانه‌های جمعی فارسی حضور داشته باشند!


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

انقلاب ناتو و رسانه‌هایش در لیبی

در لا به لای خبرهای انبوهی که در حال جشن گرفتن پیروزی آزادی و دموکراسی در لیبی هستند در جستجوی اخبار مستقل هستم. خبرهایی که زیر حجم عظیم پروپاگاندا دفن شده‌اند. چند روز پیش حدود 200 نفر از نخبگان و فعالان سیاسی و اجتماعی اتحادیهٔ‌ آفریقا در بیانیه‌ای سوء استفاده از نهاد شورای امنیت به منظور تحرک متجاوزانه و استعمارگرایانه در لیبی را محکوم کردند. به نقل از یک خانم خبرنگار (لیزی فلین) در تریپولی، دولت قانونی لیبی (دولت قذافی) هنوز سقوط نکرده و قبیله‌های حامی قذافی به حمایت از دولت برخواسته‌اند و اعلام پیروزی توسط ناتو و رسانه‌های طرفدار آن زود بوده است. از سوی دیگر این خبرها چیزی از وحشی‌گری‌های به اصطلاح انقلابیون اجیر شده‌ٔ ناتو کم نمی‌کند. کسانی که تا چند ماه پیش ٰ«هزار نفر» بیشتر نبودند و زیر چتر حمایتی هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی و هلی‌کپترهای ناتو که هزاران نفر را در چند ساعت کشتند، وارد پایتخت شدند تا «انقلاب ناتو» پیروز شود. خبرنگاران مستقل مستقر در تریپولی در وضعیت بسیار خطرناکی قرار دارند و در چندین مورد هدف قرار گرفته‌اند.

تیری میسان (خبرنگار): حمام خون ناتو در تریپولی… هلی‌کپترها مردم توی خیابان را رگبار بستند تا راه ورود جهادی‌ها باز شود…

لیزی فیلن (خبرنگار): کشتاری که فقط در دو روز در تریپولی انجام شد از تعداد کشته‌های مردم غزه در طول سه هفته‌ حملهٔ اسرائیل به غزه بیشتر بود.

پپه اسکوبار (روزنامه‌نگار): انقلابی که از بنغازی شروع شد و به عنوان یک جنبش محبوب به همگان معرفی شد یک افسانه بود. تا دو ماه پیش نفرات این لشگر مسلح «انقلابیون» به سختی به هزار نفر می‌رسیدو راه‌حل ناتو این بود: لشگری از مزدوران مسلح بسازد (شامل اعضای جوخه‌های اعدام کلمبیایی تا افرادی از قطر و امارات متحده، بیکاران تونسی و افرادی از قبیله‌های مخالف قذافی). همهٔ این‌ها در کنار جوخه‌های مزدور سازمان سیا (سلفی‌ها در بنغازی؛ درنا و تیم‌ سعودی‌ها، دار و دستهٔ اخوان‌المسلمین)..

«انقلاب» خونین ناتو و رسانه‌هایش در لیبی ادامه دارد…


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

پروپاگاندا: جنگ

هرگاه جنگی فرا می‌رسد -یا حتی قبل از این‌که فرا برسد- نه به عنوان جنگ که به عنوان دفاع شخصی در برابر یک دیوانهٔ آدم‌کش به دیگران معرفی می‌شود.

— جورج اورول

.

Every war when it comes, or before it comes, is represented not as war but as an act of selfdefence against a homicidal maniac.

George Orwell

.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

بی‌بی‌سی فارسی، «قیام ملی ۲۸ مرداد» و چند سوال از خوانندگان

به نقل از بی‌بی‌سی فارسی:

پژواک: ۲۸ مرداد؛ زمينه ها و پيامدهای سقوط دولت دکتر مصدق

… نه تنها هواداران محمد مصدق، بلکه تقريبا تمامی مخالفان محمد رضا شاه پهلوی، فارغ از گرايش‌های فکری و سياسی خود از وقايع ۲۸ مرداد به عنوان يک «کودتای انگليسی- آمريکايی» ياد کرده‌اند و در مقابل، طرفداران نظام سلطنتی، حوادث ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ را «قيام ملی» خوانده‌اند.

.

گذشته از اختلاف نظر شديد بر سر تفسير و تحليل ۲۸ مرداد، کسی در اهميت اين روز و پيامدهايش ترديد نکرده است.

اما چند سوال:

  • آیا تنها «هواداران محمد مصدق و تقريبا تمامی مخالفان محمد رضا شاه پهلوی» بوده‌اند که به وقايع ۲۸ مرداد عنوان «کودتای انگلیسی-آمریکایی» داده‌اند؟ آیا نظر اغلب مردم ایران (وجهان) و مورخان مستقل چیز دیگری است؟
  • طرف‌داران نظام سلطنتی که این واقعه را «قیام ملی» خوانده‌اند در معادلات امروز ایران چه نقشی دارند که نظر آن‌ها این‌طور هم‌وزن و هم‌ردیف با «هواداران محمد مصدق و تقريبا تمامی مخالفان محمد رضا شاه پهلوی» بیان می‌شود؟
  • آیا واقعا «اختلاف نظر شدید بر سر تفسیر و تحلیل کودتای ۲۸ مرداد» وجود دارد؟!

.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
با توجه به فیلتر بودن بامدادی، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

فرانسه به قهقرا می‌رود؛ بی‌بی‌سی توجیه می‌کند

احتمالا خبر دارید که بحث جدیدی در فرانسه برای حل مشکل بزرگ{!} پوشش اقلیتی از زنان مسلمان در فرانسه که از روبند استفاده می‌کنند مطرح شده.

یک کمیته پارلمانی فرانسه توصیه کرده است که به زنان مسلمان نباید اجازه داده شود در اماکن عمومی مانند بیمارستان ها و مدارس و نیز هنگام استفاده از وسایل نقلیه عمومی روبنده بپوشند. این کمیته همچنین توصیه کرده که به کسانی که از ظاهر آنان چنین بر می آید که از اعتقادات مذهبی افراطی پیروی می کنند، نباید کارت اقامت در فرانسه و نیز شهروندی این کشور داده شود. در گزارش دویست صفحه ای کمیته پارلمانی فرانسه در این باره، همچنین تاکید شده که ملزم کردن زنان به پوشاندن صورت خود با اصول نظام جمهوری فرانسه یعنی سکولاریسم و برابری، مغایرت دارد. انتظار می رود در پی انتشار گزارش دویست صفحه ای کمیته پارلمانی فرانسه، توصیه این کمیته به صورت طرح در پارلمان فرانسه مطرح شده و به بحث گذارده شود. این گزارش در پی ماه ها بحث علنی پس از اظهارات نیکولا سارکوزی رئیس جمهوری فرانسه است که گفته بود فرانسه با پوشش اسلامی زنان مخالف است. {+}

خوب از ظاهر ماجرا که بگذریم که خیلی مترقی به نظر می‌رسد، طرح چیزی جز یک طرح فاشیستی و نژادپرستانه/تبعیض‌گرایانه (discriminative) نیست. ذهنیتی خطرناک که متاسفانه به نظر می‌رسد این روزها از غرب تا شرق عالم در حال گسترش است.

موضوع شاید برای افکار عمومی فرانسه و بعضی از نوچه‌های نئونازی در اروپا جذاب باشد و به سختی بیشتر از یک خبر چند خطی در حاشیه‌ی صفحه‌ی پنجم روزنامه‌ها اهمیت دارد.

اما جذابیت این موضوع برای مخاطب ایرانی چیست؟ شما بگویید چرا بی‌بی‌سی فارسی می‌آید و توی برنامه‌ی مهم شصت دقیقه‌ (که مخاطبان زیادی دارد چون تفسیر و خلاصه‌ی وقایع روز است) حسابی به جان این خبر حاشیه‌ای می‌افتد و اگر چه خیلی سعی می‌کند بی‌طرفی حرفه‌ای‌‌اش حفظ کند اما در نهایت این حس را منتقل می‌کند که:

  • پوشش روبند نشانه‌ی تفکر ویژه‌ی سیاسی است.
  • منظور از این تفکر ویژه‌ی سیاسی همان بنیادگرایی اسلامی است.
  • تفکر بنیادگرای اسلامی همان تروریسم است.
  • انواع دیگر پوشش‌های مذهبی (مثل کلاه یهودی) نشانه‌ی تفکر ویژه‌ی سیاسی نیستند و فقط پوشش‌های مذهبی معمولی هستند.
  • جامعه حق دارد با پوشش‌هایی که تفکر ویژه‌ی سیاسی را نشر می‌دهند برخورد کند.

تاکید می‌کنم که گزارش و تفسیر بی‌بی‌سی در ظاهر اصلا این نیست. مثلا بعضی از مصاحبه شوندگان یا کارشناسان کاملا با طرح مخالفند و توضیح می‌دهند که این نوع روی‌کرد‌ها آزادی دینی زن‌ها را نادیده می‌گیرد. آقای مهرداد درویش‌پور (موافق طرح) و خانم آزاده کیان (مخالف طرح) هم به برنامه دعوت می‌شوند (تلفنی) و صحبت می‌کنند.

در طول برنامه سعی کردم تا حد امکان منصفانه به آن نگاه کنم. با این وجود بعد از دیدن برنامه شخصا این‌طور برداشت کردم که در مجموع از صحبت‌های خبرنگارها، مصاحبه‌شوندگان و مهمانان دعوت شده موارد بالا به من القا شده است (سعی شده که القا شود). یعنی حتی اگر نیت سازندگان برنامه این نبوده باشد عملا موضوع برای مخاطب بی‌طرف این‌طوری به نظر می‌رسد که بی‌بی‌سی دارد این موارد بالا را تلویحا توی کله‌ی مخاطب تزریق نامحسوس می‌کند.

اما نکته این‌جاست که مخاطب تیپیکال ایرانی بی‌بی‌سی احتمالا بی‌طرف نیست. مخاطبان ایرانی بی‌بی‌سی طبقه‌ی متوسط شهری هستند (حدس می‌زنم، آمار ندارم) که بخش قابل توجهی از آن‌ها (به خصوص جوان‌ترها) نسبت به نمادها و گرایش‌های تندروانه از اسلام حساس هستند. بی‌بی‌سی با پوشش این خبر در درجه‌ی اول و با نوع روی‌کرد تفسیری‌اش در درجه‌ی دوم، مخاطبی که معصومانه نسبت به موضوعی حساس است را به قلمرو خطرناک فاشیسم و نژادپرستی هول می‌دهد.

چرا بی‌بی‌سی این نوع خبرها را که ارزشی کاملا حاشیه‌ای دارند این‌طور شاخص و به تفصیل منتشر می‌کند؟ و چرا به این شیوه‌ی خطرناک؟

شما بگویید.

.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

تیرباران کودکان افغان و توضیحات تکمیلی

دیروز در مورد خبر قتل عام کودکان افغان توسط نیروهای آمریکایی نوشتم و چند تا از دوستان به حق و به درستی خواستار معرفی منبع رسمی برای این خبر شدند. البته من یکی از منابع را همان‌جا ذکر کرده بودم. اما شاید منظور از منابع رسمی چیز دیگری باشد. راستش را بخواهید در دنیایی که دولت‌ها توی روز روشن دروغ می‌گویند من دیگر نمی‌دانم منظور از منبع رسمی چیست و اصولا تا چه حدی می‌شود به کدام منبع رسمی اعتماد کرد. به هر حال:

  • اگر منظور از منبع رسمی گزارش بازرسان سازمان ملل باشد که اصولا داستان از همان‌جا شروع شد که چنین گزارش مقدماتی‌ای توسط بازرس ویژه‌ی سازمان ملل مطرح شد.
  • اگر منظور از منبع رسمی، سخن‌گوی دولت‌‌ها باشد که آقای کرزای رئیس‌جمهور افغانستان در این مورد واکنش نشان داده و خواستار تحویل نظامیان جنایت‌کار شده است، این هم خبر از سایت رسمی رئیس‌جمهور افغانستان.
  • اگر منظور روزنامه‌های تحت وب باشد که تایمز‌آن‌لاین دست‌کم در دو مورد به این موضوع پرداخته. این‌جا و این‌جا.
  • و اگر منظور روزنامه‌های کثیرالانتشار و مشهور باشد که نیویورک‌تایمز این‌جا و این‌جا در موردش نوشته، اگر چه طوری خبر را در مقایسه با توجیهاتی مانند حمله به تروریست‌ها و عملیات ضدطالبان بی‌اهمیت جلوه داده که باید با میکروسکوپ آن‌را پیدا کنید. اما اگر دقت کنید پیدایش می‌کنید. روزنامه‌ی جروسلم‌پست هم در این زمینه خبری دارد.
  • اگر منظور رای و حکم قانونی دادگاه باشد که هنوز دادگاهی تشکیل نشده است و صادقانه بگویم فکر می‌کنم همان‌قدر تشکیل شود که دادگاه جنایت‌های جنگی ارتش آمریکا و ارتش‌های کشورهای قدرتمند دیگر در شصت سال اخیر تشکیل شده است.
  • اگر منظور وبلاگ‌ها و منابع شخصی باشند که دیگر بی‌شمارند و با یک جستجوی ساده توی گوگل قابل دسترسی.

اما حالا بگذارید کمی هم نتیجه‌گیری کنیم.

صرف‌نظر از اصل خبر که بخش کوچکی از تراژدی انسانی‌ای که در افغانستان در حال رخ دادن است را به ما نشان می‌دهد، نکته‌ی غم‌انگیز دیگر این است که اگر این خبر جور دیگری، مثلا خبر کشته شدن سه سرباز اسیر آمریکایی در خواب توسط نیروهای طالبان بود، به احتمال زیاد وضعیت کاملا فرق می‌کرد.

اولا که به جای چند منبع رسمی در حاشیه‌ی خبرها،‌ هزاران روزنامه و خبرگزاری و شبکه‌ی تلویزیونی به صورت 24 در 7 گزارش و تفسیر و مقاله تهیه می‌کردند تا هیچ جای تردیدی باقی نماند که حتی مرغ‌های توی آسمان و ماهی‌های زیر آب در سراسر کره‌ی زمین هم این خبر را بشنوند.

ثانیا «من» یعنی من استریوتایپ‌زده‌ که بخش قابل توجهی از ذهنیتم از دنیایی دورتر از خانه‌ و شهرم را پارادیم رسانه‌ای غربی شکل داده است حتی به ذهنم هم خطور نمی‌کرد که بپرسم، اِ کشتند؟ سرباز اسیر کشتند؟ مدرکش کو؟ منبعش کو؟ کدام خبرگزاری رسمی در موردش نوشته؟ آیا سازمان ملل بیانیه داده؟ گزارشش‌ کو؟ نه… از این جور سوال ها به ذهنم هم خطور نمی‌کرد. چون با استریوتایپ ذهنی-رسانه‌ای من سازگار بود. خوب طالبان‌اند دیگر. یک مشت وحشی. کشته‌اند، می‌کشند و این طبیعی است. حتما خبر درست است. مگر می‌شود درست نباشد.

اما وقتی خبر جنایت آشکار و تابلوی سربازان غربی را می‌شنوم چون با استریوتایپ ذهنی من از انسان غربی سازگار نیست، کنجکاوی و حساسیت منطقی‌ام بیشتر خودش را نشان می‌دهد. به خودم می‌گویم، نه نمی‌تواند درست باشد. غربی هستند بابا! این‌جوری نیستند که. این‌جوری نمی‌کشند.  تازه گیرم که بکشند، این‌طوری که نمی‌کشند. انسان غربی معمولا تمیز و عام و سیستماتیک و پست‌مدرنی می‌کشد. انسان غربی که نمی‌آید کودک‌های دوازده ساله را در خانه‌شان تیرباران کند… پس لابد جایی از خبر می‌لنگد. دروغ است. پروپاگاناست…

حالا اشتباه برداشت نشود. منظورم این نیست تا خبری بر ضد غرب یا آمریکا بود آن را بپذیریم. برعکس. کلن تاکید من این است که روی اعتبار همه‌‌ی خبرها به یک اندازه موشکاف و حساس باشیم. این را در مورد همین داخل ایران خودمان هم در نظر داشته باشیم. حتما شما بهتر از من می‌دانید که خیلی از این ای‌میل‌ها و خبرهایی که به ظاهر طرفدار جنبش سبز هستند و دست به دست می‌شوند بی‌مبنا، غیرمستند، غیردقیق یا دست‌کاری شده (یا همه‌ی این‌ها باهم) هستند؟ آیا در مورد آن‌ها هم موشکافی می‌کنیم و سر و ته منبع‌هایشان را در می‌آوریم یا تا یکی از این‌جور خبرهای آن‌چنانی سبز به دستمان می‌رسد فوری توی ای‌میل و فیس‌بوک و این‌جا و آن‌جا برای همه‌ی دوستان و آشنایان فورواردش می‌کنیم؟

.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

نقطه‌ی ماکسیمم نزدیک است

1.

اوایل همین سال میلادی بود که اسرائیل به غزه حمله کرد. یعنی بهتر بگویم، دوباره حمله کرد. چون اسرائیل پیوسته در حال تهاجم به ماهیت مردم فلسطین و غزه بوده است. اسرائیلی‌ها «همه» کاری کردند. دقیقا «همه» کاری کردند. حتی کارهایی که اگر بشنوید یا بخوانید «باور» نخواهید کرد.

ارتش منظم و مدرن اسرائیل به صفوف نامنظم خانه‌های مردم بی‌دفاع حمله کرد. هواپیماهای بلندپرواز و چابک‌اش موشک‌ها و بمب‌ها بر سر مردم ریختند. سربازها وارد شهر شدند و همان‌طور که مردم به خانه‌هاشان پناه بردند با تانک‌ها وارد خانه‌ها شدند. بعد آدم کشتند. زن کشتند، بچه کشتند، غیرنظامی کشتند چرا که دیگر فرقی بین نظامی و غیرنظامی نبود. همه باید تنبیه می‌شدند. مدرسه‌ی سازمان ملل پر از پناه‌جویان بی‌دفاع بمباران شد، مرکز پلیس بمباران شد، نیروگاه تعطیل شد، اداره‌ها بمباران شدند، خانه‌ها به صورت فله‌ای تخریب شد و آدم‌ها فوج فوج سلاخی شدند یا با بمب‌های فسفرین سوزانده شدند.

حضور خبرنگاران ممنوع شد،‌ دستگاه پروپاگاندای صهیونیسم محلی و جهانی خودش را مظلوم نشان داد. و بعد…

لحظه‌ای رسید که دیگر چیزی برای خراب کردن و حریمی برای شکستن و جرمی برای مرتکب شدن باقی نماند. و جنایتکار در اوج قدرت، خلع سلاح شد چرا که دیگر بیش از آن جنایتی نمی‌توانست انجام بدهد. او به نقطه‌ی ماکسیمم تابع جنایت رسیده بود و از آن پس به جبر ریاضی وادار به سقوط بود. وقتی چیزی برای نابود کردن باقی نمانده باشد،‌ وقتی جنایتی برای انجام دادن باقی نمانده باشد، وقتی قانونی برای شکستن باقی نمانده باشد، نابودگر از نابودگری دست برمی‌دارد، جنایت‌کار دست از کشتار می‌شوید و قانون‌شکن تسلیم قانون می‌شود.

برخی از تحلیل‌گران نوشتند، اسرائیل در هر جنگ سیستماتیک و منظمی پیروز می‌شود، اما مشکل اسرائیل این است که دیگر چیزی برای فتح کردن باقی نمانده است. مگر این‌که همه‌ی مردم غزه را بکشد. مردم غزه از نظر علم نظامی شکست خوردند، اما چون هنوز زنده هستند پیروز شده‌اند. اسرائیل وحشیانه ساختمان‌ها و خانه‌ها را ویران کرد و آدم‌ها را کشت، اما نتوانست «زندگی» را بکشد.

این گونه است که در یک جنگ فرسایشی و نامنظم هیچ ارتش منظمی پیروز و کارآمد نیست. ارتش‌های بزرگ به صورت منظم حمله می‌کنند و به راحتی ویران می‌کنند اما بعد که همه‌ی هدف‌های کلاسیک ویران شد در می‌مانند. آن‌ها از سر ناچاری دست به دامن جنایت و خشونت می‌شوند و به سرعت قله‌های قساوت و آدم‌کشی را هم فتح می‌کنند تا جایی که دیگر نه هدفی برای ویران کردن باقی می‌ماند و نه جنایتی برای مرتکب شدن. آن‌گاه مثل لاشه‌ای سنگین و متعفن روی وزن خود سقوط می‌کنند و با صدایی گوش‌خراش فرو می‌پاشند. آلمان در اروپا، آمریکا در ویتنام، شوروی در افغانستان، اسرائیل بارها و بارها در لبنان و فلسطین و … یادتان نرود.

2.

شبیه همین اتفاق می‌تواند در هر کشور دیگری رخ دهد. شاید همین امروز در ایران ما هم در حال رخ دادن باشد.  دستگاهی عظیم (دست‌کم بخش‌ قابل دیدن و قابل توجهی از آن) به کمک لشگری از مردان و زنان اقتدارگرایش، مجهز به پول، رسانه، قوای چندگانه و تشکیلات عظیم در سایه، دستگاه‌های کافکایی امنیتی و فوق‌امنیتی و نظامی و شبه‌نظامی و کنترلی و اطلاعاتی و «فداییان چماق و پول» به جان مردم افتادند. آن‌ها شبکه‌های مخابراتی و رسانه‌ای را به سود خود محدود کردند، به صورت کور و پراکنده حرکت‌های اعتراضی مردم را سرکوب کردند، با استفاده از انواع حیلت‌های روانشناسی جمعی (و فردی) ترس و وحشت عمومی را در جامعه تزریق کردند، رهبران جنبش‌های غیرهمسو را دستگیر کردند،‌ بایکوت خبری و اطلاعاتی درست کردند، خون، خون سرخ و گرم جوان‌های بی‌گناه را روی سنگ‌فرش خیابان‌های شهر درست مقابل خانه‌هایشان ریختند، چشم‌های وحشت‌زده‌ی مردم را با انواع گازهای شیمیایی سوزاندند، به فرزندان‌شان در زندان‌ها تجاوز کردند، شهروندان بی‌دفاع را شکنجه کردند و جوان‌های مردم را مقابل خانه‌هایشان دستگیر کردند تا حتی جسدهای سوخته‌شان را هم تحویل‌ ندهند. آن‌ها خانواده‌های سوگوار قربانیان را به سرنوشتی شوم تهدید کردند تا در حالی که خون می‌گریند لبخندهای رضایت بزنند.

رسانه‌های انحصاری شرایط را وارونه نشان دادند. متجاوزان، قربانی معرفی شدند. جای مردم و آشوب‌گران عوض شد. جسدهای سوخته‌ی فرزندان مردم انکار شد و چشم‌های تاول‌زده از داغ فرزندان و گازهای کورکننده، سرشار از اشک شوق و رضایت اعلام شد. با وقاحت هر چه تمام‌تر، سرخوردگی و وحشت و یاس و نفرت داغ‌دیدگان سیاه‌پوش، شور انقلابی چماق‌داران زنده‌خوار توصیف شد.

اما تا کجا تا چند می‌توان جنایت کرد و همین‌طور پله‌های ترقی جنایت‌کاری را طی کرد؟ جایی می‌رسد که دیگر جنایتی برای انجام دادن وجود ندارد. بالاتر از کشتار مستقیم مردم در خیابان‌ها، دستگیری بی‌گناهان،‌ تجاوز به بی‌دفاعان، دروغ‌گویی در رسانه‌های انحصاری و خیانت تاریخی به مردم چه جرم و چه جنایتی می‌تواند کرد؟ آیا تابع وقاحت، خیانت و جنایت نقطه‌ی ماکسیمم ندارد؟

در نقطه‌ی ماکسیمم، متجاوزان در حالی که تا دندان مسلح هستند خلع سلاح می‌شوند. مثل گردن‌کلفتی که داخل اتاقی شروع به لگدپراکنی کند و همه‌ی اشیاء داخل خانه را بشکند. لحظه‌ای خواهد رسید که دیگر چیزی برای شکستن وجود ندارد و آن‌گاه او که جز مشت زدن هنری بلد نیست مجبور خواهد شد به دیوارها مشت و لگد بکوبد. اما زورش به دیوار نمی‌رسد. زورش به زمین نمی‌رسد. زورش به سقف نمی‌رسد. او در این چهاردیواری زندگی می‌کند و محبوس شده است. او به غیر از این چهاردیواری که حریمش را شکسته است و به آن بی‌احترامی کرده است، جایی برای گریختن ندارد. و حال که همه چیز را شکسته جز مشت بر دیوار کوفتن تدبیری به ذهن‌اش نمی‌رسد. اهل خانه اما صبورند، خیلی صبورند. به لات مشت‌زن اجازه می‌دهند چند کاسه و بشقاب و آباژور را بشکند و بعد آن‌قدر در حصار ایمن خانه‌شان تقلا کند تا قوایش تحلیل رود و به پست‌ترین شکل ممکن جان دهد.

جنایت‌کار از داخل، بر دیوارهای خانه‌ی ما مشت خواهد کوبید و این‌قدر این‌کار را ادامه خواهد داد تا خسته شود. خانه اما همین‌جاست؛ جایی نمی‌رود. مردم ایران هزاران سال است این‌جا زندگی می‌کنند و احتمالا تا هزاران سال دیگر هم همین‌جا زندگی خواهند کرد. این خانه محکم‌تر از آن است که با مشت‌های جاهلان لات خراب شود.

نقطه‌ی ماکسیمم نزدیک است.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: کیفرخواستی علیه دانایی

  • پنج چیزی که باید درباره این جنبش بدانیم » مراد فرهادپور
    حتما خواندنی
    .
  • صدا و سیمای دولت ایران بر چه اساسی کار می‌کند و با آن باید چه کرد » باران در دهان نيمه باز
    رسانه‌های دروغ‌پرداز هرگز در پی آن نیستند تا دست کم اندکی از شاخدار بودن دروغ‌هایشان بکاهند، بلکه به عکس تعمدا و در نهایت روداری بر غیرقابل هضم کردن آنها اصرار دارند چرا که آنها فقط به یک طرف قضیه که «باوراندن دروغ به آنهایی که باور می‌کنند» باشد نظر ندارند بلکه بیش از آن به «تخریب روانی آنهایی که باور نمی‌کنند» توجه دارند.
    .
  • چپ دوزاری » همه می‌دانند
    دوزاری‌ها وانمود می‌کنند که تفکر تاریخی دارند در صورتی که آلوده به تاریخ هستند. آدم‌ها را هم  نمی‌توانند از تاریخ‌شان پاک کنند. به طور مشخص فرقی بین میرحسین موسوی قبل از 22 خرداد 88 با میرحسین موسوی بعد از 22 خرداد 88 نمی‌بینند.
    تا پیش از شب شمارش آرا توی تلویزیون و پوسترهایی که در خیابان دست سبزها بود مردی را می‌دیدم که پروژه‌ی پاکسازی کارخانه‌ها از کارگران سندیکالیست/کمو.نیست را اجرا کرد و قدرت صنفی را با زور اسلحه از آنها گرفت و به اعضای شاخه کارگری حزب جمهوری اسلامی تقدیم کرد، که در دوره‌ی نخست وزیری‌اش پیش‌نویس اولیه‌ی قانون کار با اجاره‌ای فرض کردن نیروی کار نوشته شد، که در چهار سال نخست‌وزیری او حقوق کارگران علی‌رغم رشد تورم جنگ افزایش پیدا نکرد.
    حالا مردی را می‌بینم که تمام قد مقابل یک ظلم آشکار ایستاده، معامله هم نمی‌کند، وقتی بزرگان نظام ملتمس و مفلوک در خانه‌اش جمع می‌شوند دور از چشم هواداران‌اش زیر و رو نمی‌کشد، مصلحت‌اندیشی کاسبکارانه در حرف‌هایش نمی‌بینم. دقیقاً موسوی باید چکار کند؟ چکار کند تا پاک شدن او را از تاریخ‌‌اش ببینیم؟ چپ بودن که نه یعنی ندیدن.
    .
  • ایران ای سرای امید » مکتوبِ عطاءالله مهاجرانی
    دیروز به دیدن ابراهیم گلستان رفته بودم. آرام و اندوهگین پرسید: چرا حکومت ایران همان اشتباه شاه را تکرار می کند. همان حکومتی که شعبان جعفری ستاره نجات دهنده اش شد.
    سال ها پیش دکتر یزدی ملاقاتش با آقای هاشمی رفسنجانی را روایت کرده بود:
    «درآن ملاقات (اوايل انقلاب) ما با انتقاد از توقيف مطبوعات و تحديد احزاب گفتيم كه «آقايان! شما تجربه شاه را تكرار نكنيد» در پاسخ ما، آقاي رفسنجاني گفت كه بله. ما تجربه شاه را تكرار نمي كنيم. چون ديديم كه او وقتي در اواخر حكومت خود، فضا را باز كرد، حكومتش فروپاشيد.»
    .
  • هفت
    کاریکاتورهای وحید نیک‌گو را از دست ندهید. مثلا «اعتراف!» و «هوای تازه می‌خواستیم».
    .
  • کیفرخواستی علیه دانایی » دیده‌بان
    جالب است. در کشوری که بیش از ۹۰ درصد مردم آن (لااقل به گواه شناسنامه‌هایشان) مسلمان هستند و حکومتش با صفت اسلامی توصیف شده، آگاهی‌رسانی و گسترش دانایی، جرم محسوب می‌شود. دینی که پیامبرش می‌گوید: «اطلبوا العلم ولو بالصين، فإن طلب العلم فريضة على كل مسلم» (دانش را بجویید؛ حتی اگر در چین باشد. همانا که جست و جوی دانش، وظیفه هر مسلمانی است) اکنون با حکومتی مواجه است که به نام همین دین، آموزش زبان خارجی و نیز فراهم آوردن امکان تحصیل در مقاطع عالی را جرم و توطئه می‌داند.

* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و من نه فقط این‌جا بلکه در لینک‌های روزانه، نقل‌قول‌ها و اصولا هر جا از منبعی لینک می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب (های) اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: این‌جا مرگ ارزان است

  • سحر مرانلو: کنفرانس ژنو و یک تحلیل متفاوت
    تحلیل من از این ماجرا البته یک تحلیل حقوقی است که با آنچه کارشناسان برنامه بی بی سی فارسی گفتند تفاوت دارد. اول اینکه موضوع کنفرانس ژنو در باره نژاد پرستی و بیشتر بازنگری برنامه عمل مصوب در کنفرانس جهانی نژاد پرستی در دوربان بوده است . در کنفرانس جهانی نژاد پرستی در دوربان مساله فلسطین و اسرائیل یکی ار محورهای اصلی بحث بود آنقدر که در اعلامیه پایانی کنفرانس گنجانده شد. اصلا دلیلی که آمریکا و اسرائیل کنفرانس ژنو را بایکوت کردند اعتراض و نگرانی از این مساله بود که مساله نژاد پرستی دولت اسرائیل دوباره مانند دوربان مورد تاکید قرار گیرد. اسرائیلی ها البته این بار آماده تر بودند. چند هفته قبل از ژنو کنفرانسی علیه نژاد پرستی برگزار کردند و اسامی بزرگ دعوت شدند که در واقع به روبارویی با کنفرانس ژنو بپردازند. می خواهم بگویم پرداختن به مساله اسرائیل در واقع یک پیش زمینه تاریخی و حتی حقوقی داشته است. دوم اینکه ترک سالن از طرف کشورهای برخی از کشورهای غربی به نظر من خلاف اصل احترام به حق آزادی بیان است که در غرب به عنوان یک ارزش کلیدی ارائه می شود. توجه کنید که تبادل نظر مخصوصا فرهنگ تحمل و گفتگو از جمله محورهای اصلی کنفرانس جهانی نژاد پرستی در دوربان بوده است.
  • روی خطوحید‌: ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی از «مرگ بر» تا «صبر بر»
    اساسا «مصلحت‌اندیشی و تجدید نظر در آرای گذشته» (صرف نظر از اینکه شرایط هم تغییر کرده یا نه) نکته‌ای منفی است که اتهام نام بگیرد؟ از «مرگ بر» به «صبر بر» رسیدن پیشرفت است یا پس‌رفت؟
  • خوابگرد – شکایت از یک داستان‌نویس، به‌خاطر پژو ۴۰۵!
    پدرام رضایی‌زاده به خاطر یکی از داستان‌های کتاب‌اش «مرگ‌بازی»، به دادگاه فراخوانده شده است. شاکی او «ایران‌خودرو» و اتهام‌اش «نشر اکاذیب، غیراستاندارد و عامل مرگ و میر معرفی کردن محصولات ایران‌خودرو» ست! در یکی از داستان‌های کتاب به پژوی 405 اشاره می‌شود که درهایش قفل شده و آتش گرفته.
  • اين‌جا و اكنون: خصوصي‌سازي: واگذاري مدارس به حوزه
    تحلیل خبر واگذاری 4 هزار و 200 واحد آموزشی در مقاطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان به مدت 5 سال به مراکز حوزوی.
  • چه وقت‌هایی آرایش می‌کنی؟
    روزهایی که دلت نمی خواهد کسی صورتت را ببیند، که می خواهی یک صورتک رنگ وارنگ تحویل شان بدهی که برایشان بخندد که خودت بتوانی با خیال راحت آن زیر بداخلاقی کنی و غصه بخوری.
  • «مرگ ارزان»، این جا ایران است «« لویاتان
    نوشته‌اش را می‌خوانم و شرم‌سار خودم، تو و همه‌مان می‌شوم.
  • بازاریابی با استفاده از یک رویداد سیاسی « اقتصاد خرد، بازار و خانوار
    فرض کنید بجای یک کالا یک باور را می خواهید بفروشید و قشری در جامعه هستند که شما تا بحال نتوانسته اید نظر ایشان را تغییر دهید. اگر شما رسانه ای را بیابید که این گروه به آن اعتماد داشته باشند و بتوانید از طریق آن رسانه ایشان را مخاطب قرار دهید ضریب موفقیت شما افزایش می یابد و احتمالا تعداد بیشتری باور مورد نظر شما را خواهند پذیرفت. در اینجا باور مورد نظر بد جلوه دادن کشورماست. هدف بدخواهان القا این باور به گروهیست که طی سالهای گذشته مخالف سیاستهای ضد جنگ دولت بوش و متقاضی مذاکرات دو طرفه و بر پایه احترام متقابل با ایران بوده اند. در واقع تقاضای این گروه از مردم و حمایت ایشان از اتخاذ چنین روشی توسط دولت اوباما – که تنها صد روز است که متصدی امور شده است –  یکی از دلایلیست که بسیاری از سیاستمداران را تشویق کرده است تا  از مذاکره با ایران سخن بگویند و از مخالفت لابیهای صهیونیستی و جنگ طلب نهراسند.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و من نه فقط این‌جا بلکه در لینک‌های روزانه، نقل‌قول‌ها و اصولا هر جا از منبعی لینک می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

یکی از خانه‌های این شهر – یک

در هر یک از پست‌های این مجموعه، یک «وبلاگ» از «وبلاگستان» معرفی و پیشنهاد می‌شود. عرصه‌ی معرفی وبلاگ مثل پرواز با گلایدر است: هم هیجان دارد و هم خطرناک است! پس این معرفی‌ها را با در نظر گرفتن این چهار نکته‌ انجام می‌دهم: یکم این‌که این معرفی‌ها به معنای تایید نظرات یا نوشته‌های نویسنده‌ی وبلاگ معرفی شده نیست و در واقع من معمولا نویسنده‌ی این وبلاگ‌ها را اصلا نمی‌شناسم. دوم این‌که صرفا وبلاگ‌هایی را معرفی می‌کنم که به نظرم «ارزش» خوانده شدن دارند. سوم این‌که (بدیهی) معرفی وبلاگ‌ها در این مجموعه به آن معنا نیست که وبلاگ‌هایی که این‌جا معرفی نمی‌شوند به نظرم ارزش خوانده شدن ندارند! چهارم این‌که اگر روزی روزگاری وبلاگ نویس «الف» و «ب» را معرفی کردم که خواسته یا ناخواسته دشمن خونی هم از آب درآمدند امیدوارم خودشان یا دیگران از من دل‌گیر نشوند که چرا هر دو را معرفی کرده‌ام!

یکی از خانه‌های این شهر – وبلاگ دشمن عزیز (Dear Enemy)

وبلاگ «دشمن عزیز»‌ (Dear Enemry) خودش را به صورت «نامه‌های عاشقانه‌ای از یک جنگ» توصیف میکند. آقای حسین شریف () نویسنده‌ی این وبلاگ، در کار مستندسازی (تدوین و فیلم‌نامه) است و گاهی وقت‌ها نمونه‌ی کارهایش را هم معرفی می‌کند. او درباره‌ی طیف متنوعی از موضوعات می‌نویسد، اما بیشتر از همه نکته‌ سنجی‌اش درباره‌ی رسانه‌ها و نقل قول‌هایی که از منابع مختلف می‌کند برایم جالب بوده است (مثلا همین پست اخیرش).

خوب قرار نیست پست‌های این مجموعه زیادی طولانی شوند. اگر نظر من را می‌پرسید، معطل‌اش نکنید و

مشترک وبلاگ «دشمن عزیز» شوید : این‌جا!

پروپاگاندا – نه

طراح و مجری پروپاگاندا سالن اجاره می‌کند، ایستگاه رادیویی در اختیار می‌گیرد، استادیوم بزرگی را پر از آدم می‌کند، یک میلیون‌ یا دست‌کم تعداد زیادی آدم را در تظاهرات‌ رژه می‌برد. او از نشانه‌ها، رنگ‌ها، موسیقی، حرکت‌ و همه‌ی هنرهای نمایشی استفاده می‌کند. او ما را وادار می‌کند تا نامه بنویسیم، تلگرام بفرستیم و در جنبش او مشارکت کنیم. او به خواسته‌ای که در بیشتر ما مشترک است دست می‌اندازد: «هم‌رنگ جماعت شدن»*.

از آن‌جا که مبلغ می‌خواهد ما هم‌رنگ جماعت شویم و جماعت را توده‌وار دنبال کنیم، خواسته‌اش را به گروه‌هایی که پیوندهای مشترکی با یکدیگر دارند وصل می‌کند: پیوندهای ملی، مذهبی، نژادی، جنسیتی یا صنفی.

بنابراین مبلغی که برای حمایت یا نقد برنامه‌ای تلاش می‌کند به ما به عنوان کاتولیک‌ها، پروتستان‌ها یا یهودی‌ها نزدیک می‌شود… به عنوان کشاورزان یا معلم‌های مدرسه؛ به عنوان زن‌های خانه‌دار یا کارگران معدن. او از همه‌ی ابزارهای پروپاگاندا و ترفندهای چاپلوسی استفاده می‌کند تا از ترس‌ها، نفرت‌ها، تعصب‌ها و پیش‌داوری‌ها، ارزش‌ها و آرمان‌های مشترکی که بین اعضای یک گروه مشترک‌اند استفاده کند. بنابراین هیجانی تولید می‌شود که ما را به عنوان عضوی از گروه به سوی «همرنگ با باقی اعضای گروه شدن» می‌کشاند و هل می‌دهد… همه دارند همین کار را می‌کنند، و تو نیز باید! — موسسه‌ی بررسی‌های پروپاگاندا

* «هم‌رنگ جماعت شدن» را معادل «از قطار جا نماندن» ترجمه کرده‌ام.

.


.

The propagandist hires a hall, rents radio stations, fills a great stadium, marches a million or at least a lot of men in a parade. He employs symbols, colors, music, movement, all the dramatic arts. He gets us to write letters, to send telegrams, to contribute to his cause. He appeals to the desire, common to most of us, to follow the crowd.

Because he wants us to follow the crowd in masses, he directs his appeal to groups held together already by common ties, ties of nationality, religion, race, sex, vocation.

Thus propagandists campaigning for or against a program will appeal to us as Catholics, Protestants, or Jews…as farmers or as school teachers; as housewives or as miners. With the aid of all the other propaganda devices, all of the artifices of flattery are used to harness the fears and hatreds, prejudices and biases, convictions and ideals common to a group. Thus is emotion made to push and pull us as members of a group onto a Band Wagon… Everyone else is doing it, and so should you! — Institute for Propaganda Analysis, 1938.

.

سوال بی‌ربط، جواب مرتبط و سه نکته

مجری یک شبکه‌ی تلویزیونی بین‌المللی:  صرف‌نظر از این‌که چه کسی این حرف را زده، نظر شما درباره‌ی این نکته‌ای که رئیس‌جمهور ایران درباره‌ی ساختار ناعادلانه‌ی شورای امنیت و حق وتوی چند کشور معدود گفت چیست؟
وزیر سابق یک کشور: ببینید اصولا درخت‌ها برگ‌های سبز دارند و دیوارها از آجر تشکیل شده‌اند. البته گاهی بعضی از دیوارها هم از جنس سیمان یا چوب هستند. به نظر من باید توجه داشته باشید که آب برای سلامتی انسان خوب است و همه چیز از دبستان شروع می‌شود. بچه‌ باید خوب غذا بخورد و خوب لباس بپوشد. همین‌طور من فکر می‌کنم که بهتر است در روزهای آفتابی از کرم‌های مرطوب‌کننده‌ی پوست استفاده شود که برای شادابی پوست بسیار خوب هستند. در ضمن این را هم تاکید کنم که من امسال برای سومین بار صاحب نوه شدم.
مجری یک شبکه‌ی تلویزیونی بین‌المللی:  با تشکر از توضیحات خوب و دقیق شما..


نکته 1: اصل پاسخ وزیر سابق محترم این نبود، ولی برای این‌که کمتر خنده‌دار باشد لطف نمودم و آن‌را اندکی اصلاح کردم.

نکته‌ 2: نوشته‌ی بالا هیچ ارتباطی به ایران، مقامات ایرانی و اصولا ایرانی‌ها ندارد.

نکته 3: یادم رفته بود کاربرد واقعی تلویزیون چیست و اشتباهی چند دقیقه از عمرم را پای آن هدر دادم.ت:k;

پروپاگاندا – هفت

این قانون مهم را برای شناسایی و تحلیل سوءاطلاع‌رسانی به خاطر داشته باشید: حقیقت مشخص و معین است، دروغ مبهم و غیرمعلوم است. همیشه در گزارش‌های خبری به دنبال «جزییات قابل لمس و آشکار» باشید و اگر تصویر ارائه شده واضح نیست، حتما دلایلی برای آن وجود دارد. — جورج سینسکی

Remember the following first rule of disinformation analysis: truth is specific, lie is vague. Always look for «palpable details» in reporting and if the picture is not in focus, there must be reasons for it.   — Gregory Sinaisky

تهیه‌کنندگان بخش فارسی صدای آمریکا، فارسی بلد نیستند

این خبر که در واشنگتن‌تایمز منتشر شده جالب بود. تحقیقی که توسط وزارت امور خارجه‌ی آمریکا انجام شده نشان داده که مشکلات جدی‌ای در شیوه‌ی برنامه‌سازی بخش فارسی صدای آمریکا (Voice of America) وجود دارد. مهمترین مشکلات اشاره شده نداشتن بی‌طرفی سیاسی (political bias) و فارسی بلد نبودن تهیه‌کننده‌های آن است.

گزارش تهیه شده نشان داده که هیچ‌کدام از تهیه‌کننده‌های اجرایی اصلی (executive producers) شبکه‌ی فارسی صدای آمریکا (VOA PNN) فارسی بلد نیستند و این به آن معناست که محتوای برنامه‌ها بدون نظارت عالی تهیه‌کننده‌ها پخش می‌شود و فقط در سطح «دبیرهای اجرایی» (executive editor) کنترل کیفی می‌شود.

شاید این مساله یکی از دلایل کیفیت بسیار نازل برنامه‌های خبری/تحلیلی این شبکه باشد.

کاریکاتور روز: بهترین کاربرد تلویزیون چیست؟

cartoon-how-to-use-tv-smartly-3

اجرا: عماد حجاج (Emad Hajjaj)


لطفا مشترک شوید
بامدادی
نجواها
کلیک‌های خاموش
یک عکاس

یازدهم سپتامبر توطئه بود: تئوری یا احتمال؟

وبلاگ حرف‌حسابی فیلم مستندی را معرفی کرده که چون جالب بود این‌جا هم معرفی می‌کنم.

این فیلم که در واقع یک فیلم استودیویی ساده است درباره‌ی حادثه‌ی یازده سپتامبر ساخته شده و روایت رسمی‌ای (official story) که مقامات آمریکا و همین‌طور رسانه‌های غالب (mainstream media) این کشور از این حادثه کرده‌اند را با ذکر شواهد و مستندات بسیار ساده و در عین حال مهم به چالش می‌کشد. با دیدن این فیلم این سئوال‌ها برای ببینده پیش می‌آید که:

  1. چرا روایت رسمی مقامات آمریکایی از حادثه‌ی 11 سپتامبر حاوی دروغ/دروغ‌هایی است؟
  2. چگونه رسانه‌های غالب در آمریکا همین سئوال‌ها را که حتی یک استودیوی آماتوری هم با تحلیل عکس‌ها و فیلم‌های موجود از این حادثه می‌تواند مطرح کند، مطرح نکرده‌اند؟
  3. واقعیت ناگفته‌ یا مخدوش‌شده‌ی حادثه‌ی 11 سپتامبر چیست؟

فیلم را می‌توانید در پایین همین پست یا این‌جا مشاهده کنید. اما اگر امکان دیدن فیلم را ندارید این‌جا مهمترین نکاتش را ذکر می‌کنم:

  1. تئوری توطئه تا وقتی «تئوری» است که هیچ شواهدی در دست نباشد و همه چیز بر پایه‌ی حدس و گمان باشد. به محض این‌که شواهدی (هرچند ناچیز) به دست آوردیم دیگر «تئوری توطئه» نداریم بلکه با «احتمال توطئه» مواجه هستیم که با اضافه شدن مستندات این احتمال هم بیشتر می‌شود.
  2. مطابق روایت رسمی یک هواپیمای مسافربری بویینگ 757 به ساختمان پنتاگون برخورد کرده است. با موشکافی در عکس‌ها و فیلم‌ها و سیر زمانی حوادث روشن می‌شود که امکان ندارد خسارت محدودی که به ساختمان پنتاگون وارد شده در اثر برخورد یک هواپیما با این ابعاد به وجود آمده باشد. دلایل مختلفی ذکر می‌شود. در عکس‌ها نشان داده می‌شود که سوراخ ایجاد شده بسیار کوچک‌تر از بدنه‌ی هواپیماست (سوراخ اولیه در ساختمان پنتاگون دایره‌ای به قطر 5 متر بود) هیچ‌ نشانه‌ای از قطعات هواپیمای متلاشی شده یافت نشده، ساختمان پنتاگون تا ساعت‌ها بعد از برخورد هنوز سقف داشته و معلوم نیست چطور دم هواپیما هنگام ورود به ساختمان سقف را نشکافته است، در عکسی که از ساختمان فروریخته گرفته شده یک کتاب باز دیده می‌شود که حتی نسوخته است و نشان می‌دهد سانحه بیشتر به یک انفجار شبیه بوده (شاید یک موشک کروز) تا آتش‌سوزی ناشی از برخورد هواپیما.
  3. فیلم‌های متعددی که از برخورد هواپیمای دوم به ساختمان تجارت جهانی وجود دارد بررسی می‌شود. نکته‌ی اول این‌که زیر بدنه‌ی هواپیما یک شیء بزرگ و نامتقارن نصب شده که نمی‌تواند کار تروریست‌ها بوده باشد. این شیء خارجی بدنه‌ی هواپیما را شبیه بعضی از مدل‌های هواپیماهای نظامی آمریکایی می‌کند. برخی شاهدان عینی و همین‌طور گزارش‌گران زنده‌ی تلویزیونی تاکید می‌کنند که قطعا یک هواپیمای مسافربری تجاری (commercial airline) نبود.
  4. دیگر این‌که درست قبل از برخورد هواپیما به برج دوم، نوری که شبیه به یک انفجار کوچک است در دماغه‌ی هواپیما دیده می‌شود که فقط کسری از ثانیه طول می‌کشد. نشان داده می‌شود که این نور نمی‌تواند به خاطر برخورد با برج ایجاد شده باشد و در فیلم‌های متعدد از زوایه‌های مختلف هم ثبت شده است. مورد مشابهی در تنها فیلم موجود از برخورد هواپیمای اول به چشم می‌خورد.
  5. شاهدان عینی در محل و همین‌طور تعدادی از پرسنل آتش‌نشانی فعال در آن روز معتقدند که بعد از برخورد هواپیماها با برج‌ها صدای انفجارهای آتی شنیده‌اند و همین‌طور به نظر می‌رسد فروپاشی برج به صورت یک تخریب کنترل شده (توسط مواد منفجره) بوده است.
  6. مالک موقت برج تجارت جهانی شماره‌ی 7 افشا می‌کند که ساختمان تجارت جهانی شماره‌ی 7 (یک برج 42 طبقه) به صورت عمدی و به خاطر پرهیز از گسترش آتش‌ِسوزی چند ساعت بعد به صورت عمدی و کنترل شده تخریب شده است. نکته‌ این‌جاست که طراحی و اجرای تخریب کنترل شده‌ی چنین ساختمان عظیمی ساعت‌ها و شاید روزها وقت می‌برد و احتمالا طراحی و جاسازی محل‌های استقرار مواد منفجره و غیره نمی‌تواند در این چند ساعت بحرانی بعد از حملات انجام شده باشد.
  7. هواپیمای چهارم که روایت رسمی مدعی است در پنسیلوانیا سقوط کرده بنا به مستندات خود شرکت هواپیمایی در شهر دیگری فرود اضطراری کرده است. اگر این هواپیما فرود اضطراری کرده پس چه چیزی در پنسیلوانیا سقوط کرده و چرا در مورد این حادثه تحقیق نشده است؟

بعضی از این سئوال‌ها جدی و متقعاعد کننده به نظر می‌رسند و معلوم نیست چرا رسانه‌های «مستقل» و «آزاد»‌ در آمریکا آن را زیر ذره‌بین نگذاشته‌اند و این‌نوع استدلال‌ها را تحت برچسب فله‌ای «باز هم تئوری‌ توطئه بافتی؟»‌ رد کرده‌اند.


پروپاگاندا – قسمت اول

تبلیغات (پروپاگاندا) ممکن است به روش‌های پنهانی و موذیانه‌ای انجام شود. به عنوان مثال، می‌توان در سیستم آموزشی کشور اطلاع‌رسانی نادرست و نگرش منفی درباره‌ی تاریخ بعضی گروه‌ها یا کشورها را تحمل یا تشویق کرد. از آن‌جایی که عده‌ی معدودی از افراد، سندیت مطالبی را که در مدرسه یاد می‌گیرند مورد تحقیق و تفحص قرار می‌دهند، این اطلاعات غلط توسط روزنامه‌نگارها و همین‌طور پدرها و مادرها در سطح جامعه تکرار می‌شود و در نتیجه اطلاعات نادرست و جهت‌دار اولیه واقعا به صورت «واقعیت‌های شناخته شده و معتبر» در می‌آید؛ حتی اگر هیچ‌کدام از کسانی که این افسانه‌ها را تکرار می‌کنند نتوانند منبع مستند و دقیقی برای آن‌ها‌ بیاورند. به این ترتیب بدون این‌که به دخالت مستقیم دولت در رسانه‌ها نیازی باشد، این اطلاعات نادرست در رسانه‌ها و سیستم‌ آموزشی بازتولید می‌شود. این گونه تبلیغات نفوذی و فرا‌گیر می‌تواند برای اهداف سیاسی مورد استفاده قرار بگیرد: مثلا با دادن تصور نادرست به شهروندان درباره‌ی کیفیت‌ها یا سیاست‌های کشورشان آن‌ها را تشویق کند تا ایده‌های معینی را رد کنند، یا نسبت به برخی گفته‌ها یا تجربه‌های دیگران بی‌تفاوت باشند. {+}

Propaganda may be administered in insidious ways. For instance, disparaging disinformation about the history of certain groups or foreign countries may be encouraged or tolerated in the educational system. Since few people actually double-check what they learn at school, such disinformation will be repeated by journalists as well as parents, thus reinforcing the idea that the disinformation item is really a «well-known fact», even though no one repeating the myth is able to point to an authoritative source. The disinformation is then recycled in the media and in the educational system, without the need for direct governmental intervention on the media. Such permeating propaganda may be used for political goals: by giving citizens a false impression of the quality or policies of their country, they may be incited to reject certain proposals or certain remarks or ignore the experience of others. {+}

بالاترین یک رسانه‌ی برون‌گراست، مته به خشخاش درون‌اش نگذارید

یکی از مهمترین اتفاقات رسانه‌ای این روزهای اخیر هک شدن سایت بالاترین توسط اشخاص نامعلوم است. تا این لحظه هیچ شخص یا گروهی مسئولیت این کار را به عهده نگرفته و در نتیجه تلاش برای حدس زدن این‌که واقعا چه کسی این کار را انجام داده است محدود به «حدس و گمان» خواهد بود. اما بحث من این نیست…

واکنش جامعه‌ی مجازی به این اتفاق چه بوده است؟
آمار دقیقی ندارم، اما به وضوح در فضاهای مجازی مخلتف، مثلا فرندفید یا وبلاگ‌‌ها می‌بینم که بسیاری از کاربرها از این اتفاق شوکه و ناراحت هستند. به نظرشان بالاترین با همه‌ی ایرادهایی که به آن «احتمالا» وارد بوده، رسانه‌ای مهم بوده است. این گروه امیدوار هستند هر چه سریع‌تر بالاترین به کار خود ادامه دهد.
همین‌طور هستند دوستانی که از تعطیل شدن بالاترین «خوشحال» شده‌اند. دلیل اصلی آن‌ها هم این است که در بالاترین کاربران به آن‌ها توهین می‌کردند، یا این‌که ارزش‌های آن را زیر سئوال می‌بردند. استدلال نادرستی نیست و هر کس که در محیطی به او یا باورهایش توهین شود، حق دارد نسبت به آن محیط منفی فکر کند.

تاثیر بالاترین برونی است، نه درونی

فرق رسانه‌ای مثل یک وبلاگ با رسانه‌ای مثل بالاترین چیست؟ صرف‌نظر از اختلاف‌های واضح مانند تنوع تعداد کاربران، تنوع منابع و مانند آن به نظر من مهمترین فرق این‌دو در «برایند بردار رسانه‌ای» آن‌هاست.

رسانه‌ای مثل یک وبلاگ (یا حتی سایت‌های خبری یا تحلیلی)، به داخل خود نظر دارد. وبلاگ یک حریم است، یک اتاق که اتسفر خودش را دارد. بوی خودش را می‌دهد. در واقع برایند بردار یک وبلاگ به سمت «داخل» است. یعنی محتوای تولید شده در آن وبلاگ، نوع بحث‌ها، کامنت‌ها و لینک‌هایی که در آن منتشر و مطرح می‌شود همیشه «مُهر وبلاگ» را روی خود دارد. از این نظر وبلاگ یک رسانه‌ی «درون‌گرا» است. یک وبلاگ خوب، وبلاگی است که دارای «سبک» است، یعنی «خودآگاهی» دارد، به خودش «آگاه» است، «درون‌گراست».

اما در مورد رسانه‌ای مثل بالاترین وضعیت این‌گونه نیست. بالاترین یک پُرتال است، یک ترمینال مجازی. در بالاترین، بردارهای گوناگونی با جهت‌ها و اندازه‌های مختلف وجود دارند اما «برایند این بردارها» به سمت بیرون از «بالاترین» است. یعنی بالاترین یک رسانه‌ی «برون‌گرا» است. یک رسانه‌ی برون‌گرای خوب را نباید با میزان «خودآگاهی‌اش» بسنجیم، بلکه باید میزان کارآمدی‌اش را در راهنمایی کاربران به فضاهایی هر چه وسیع‌تر و متنوع‌تر در «خارج از خودش» بسنجیم. از این لحاظ «بالاترین» خیلی باارزش است، چرا که تعداد بسیار زیادی از کاربران را با سایت‌ها و وبلاگ‌های «دیگر» آشنا کرده است.

اشتباه خواهد بود اگر در تحلیل‌هایمان برای سنجش ارزش یا میزان تاثیر‌گذاری بالاترین، به کامنت‌ها و یا نوع لینک‌هایی که در آن مطرح می‌شود نگاه کنیم. چرا که ارزش بالاترین در بحث‌هایی که زیر یک لینک می‌شود و یا مثلا این‌که چه لینکی چه امتیازی بیاورد، صفحه‌ی اول برود یا نرود، داغ بشود یا نشود نیست. این‌ها بازی هستند برای جذابیت بیشتر، همین. بالاترین «فوروم نیست» که برای خواندن کامنت‌ها یا نظر کاربران به آن برویم. درست است که این امکان در بالاترین وجود دارد که کاربران زیر لینک‌ها کامنت بگذارند و یا «متاسفانه» به هم اهانت کنند، اما جوهر بالاترین در «کامنت‌هایش» نیست. ارزش بالاترین برون‌گرایی رسانه‌ای آن است. مثل یک هاب، تعداد زیادی کاربر وارد آن می‌شوند و از طریق آن به «بیرون» از آن هدایت می‌شوند. بالاترین محیطی برای «ماندن» یا «گفتگو کردن» نیست، بلکه محیطی برای «نماندن و خارج شدن و اکتشاف جاهای دیگر» است. اگر وبلاگ‌ که ماهوا درون‌گراست سعی در اکتشاف «خود» را دارد، بالاترین سعی در اکتشاف «بیرون از خود» را دارد.

بالاترین جایی برای ماندن نیست، مسیری برای رفتن است

بیشتر کسانی که از بالاترین «دل‌آزرده» هستند، کسانی هستند که بیش از حد «داخل» بالاترین «مکث‌» کرده‌اند. بالاترین اصلا محیط خوبی برای مکث کردن نیست، همان‌طور که ترمینال مسافربری جای خوبی برای اقامت کردن و هم‌صحبت شدن با دیگران نیست. ما برای بحث و گفتگوی جدی به ترمینال مسافربری نمی‌رویم، بلکه به روزنامه‌ها، مجله‌ها، کتاب‌خانه‌ها و دانشگاه‌ها سر می‌زنیم. به همین ترتیب اشتباه است اگر در بالاترین به بحث و تبادل نظر بر سر موضوعات مهم مثل اعتقادات و ارزش‌هایمان بپردازیم.

ترمینال مسافربری را به خاطر این‌که چهار تا لات ممکن است با آدم سرشاخ شوند تعطیل نمی‌کنند. ترمینال مسافربری برای این ساخته شده، که سریع سوار اتوبوس یا قطار بشوی و بروی به مقصدی که می‌خواهی بروی. بالاترین هم همین است.

رسانه‌های برون‌گرا را نباید با «محتوایشان» ارزیابی کرد. بلکه باید با شناخت از ماهیت برون‌گرایانه‌‌شان با آن‌ها برخورد کرد. بالاترین به شدت برون‌گراست. تعداد بسیار زیادی از وبلاگ‌ها و سایت‌ها از طریق بالاترین به جامعه‌ی کاربران «معرفی» شده‌اند. بالاترین محلی است که کاربران به آن وارد می‌شوند و در آن‌جا با تعداد زیادی «علامت راهنما» مواجه می‌شوند: این‌جا را دیدی؟ این‌جا را دیدی؟ این‌جا را دیدی؟ …

بالاترین برون‌گرایانه‌ترین رسانه‌ی امروز فارسی زبان است. امیدوار باشیم بازگردد. قوی‌تر از قبل.


نظرسنجی‌ روز: بامدادی از نظر شما چگونه بوده است؟

این نظرسنجی را چند روزی هست که توی سایدبار بامدادی گذاشته‌ام، اما اگر از طریق خوراک‌خوان بامدادی را پی‌گیری کرده باشید احتمالا آن‌را تا الان ندیده‌اید.
دوست دارم نظرتان را درباره‌ی نوشته‌های من در بامدادی بدانم:

غزه‌ تحریف شده در لنز رسانه‌ها

برخی از دوستان «به درستی» از پست قبلی من انتقاد کرده‌اند که چرا به جای توضیح دادن و منطقی گفتگو کردن، با عصبانیت و خشم برخورد کرده‌ام. در پاسخ انتقاد درست ایشان باید بگویم که من هم آدم هستم و آستانه‌ی تحملی دارم. من هم مثل هر آدم دیگری حق دارم گاهی «از کوره در بروم» و «آمپر بچسبانم» و البته باور کنید سعی می‌کنم عصبانیت‌ام را هرگز از دایره‌ی نوشتن خارج نکنم و حتی‌المقدور منصف و مودب باقی بمانم. اما قبول کنید دیدن و شنیدن حرف‌های بعضی از «ما»ها که نمونه‌هایش را هم در همان پست قبلی آورده‌ام، اعصاب پولادین می‌خواهد.

اما در تایید حرف درست دوستان منتقد، مانند کامنت این دوست نادیده‌ام که از خواندن‌اش هم لذت بردم و هم درس گرفتم، این متن کوتاه را از میان «میلیون‌ها» متن خوب که در وبلاگ‌ها، سایت‌ها و منابع انگلیسی‌زبان به راحتی قابل پیدا کردن هستند ترجمه می‌کنم. ترجمه تقریبا آزاد است و خلاصه هم شده است، اما باور کنید برای کسی که بخواهد بداند، «میلیون‌ها» صفحه نظیر این در وب وجود دارد.

در عصر اطلاعات، نداشتن «حداقل» اطلاعات عمومی از اوضاع جهان پیرامون‌مان «توجیهی» ندارد. حتی اگر صدا و سیمای ما اهل سا.ن.س.ور یا هوچی‌گری باشد، حتی اگر منتقد جمهوری اسلامی باشیم، باور کنید «حق نداریم» نابینا بمانیم. در عصر اطلاعات، خودمان را از «اطلاعات» محروم نکنیم. به قول مانی‌ ب. «جمهوری اسلامی نمی‌تواند همیشه غرامت یک‌سویه‌نگری و بی‌فکری ما را بپردازد».

غزه‌ تحریف شده در لنز رسانه‌ها

فلسطینی‌ها بهای کارهایی که ما در غرب کرده‌ایم را می‌پردازند، و همین‌طور بهای کارهایی که نکرده‌ایم. اسرائیل و حامیان آن، تاریخ را در همان حال که رخ می‌دهد بازنویسی می‌کنند، البته با همکاری رسانه‌ها و سیاست‌مداران ما [درغرب].

اگر یک ببینده‌ی عادی تلویزیون یا یک خواننده‌ی معمولی روزنامه فکر کند این فلسطینی‌ها بودند که آتش‌بس میان اسرائیل و فلسطین را بر هم زدند و پرتاب موشک‌ به شهرهای اسرائیل را دلیل قانع کننده‌ای برای حمله‌ی نابودگرانه و همه‌جانبه‌ی نظامی علیه غزه بداند، می‌توان او را بخشید. [چرا که او «تاریخ بازنویسی شده» را دیده یا مطالعه کرده است.]

اما، روزنامه‌ی اسرائیلی «هارتز» به ما یادآوری می‌کند:

شش ماه پیش، اسرائیل درخواست آتش‌بس کرد و حماس هم با آتش‌بس موافقت کرد. اما اسرائیل با حمله به تونل حماس در غزه، به طور یک‌جانبه آتش‌بس را نقض کرد و در همان حال از مصر خواست که به حماس فشار بیاورد تا آتش‌بس را ادامه دهد.

با چنین سوءاطلاع‌رسانی‌ سیستماتیکی (systematic misinformation) نمی‌توان به حقیقت صلح و عدالت میان اسرائیل و فلسطین دست یافت. اسرائیل مانع از ورود روزنامه‌نگاران خارجی به غزه می‌شود و رسانه‌های ما در گزارش کردن عمق فاجعه‌ی انسانی‌ای که در غزه رخ می‌دهد کوتاهی می‌کنند.

علی‌رغم درخواست صلیب‌سرخ و دستور سازمان ملل، اسرائیل اجازه‌ی ورود قطعات یدکی مورد نیاز برای تعمیر ژنراتوری که برق چراغ‌ها، تهویه و مونیتورهای بیمارستان شفا در غزه را تامین می‌کند نمی‌دهد. همان‌گونه که رئیس بیمارستان شفا دکتر حسنیه می‌گوید: حتی مجهزترین بیمارستان جهان نیز نمی‌تواند در این زمان کوتاه پاسخ‌گوی درمان این همه مجروح باشد.

اگر چه بی‌تردید پرتاب موشک از سوی غزه به اسرائیل جرمی محکوم کردنی‌ است، خسارت‌های محدود ناشی از آن را نمی‌توان با پاسخ غیرمتناسب اسرائیل مقایسه کرد. اسرائیل غزه را «ناحیه‌ی نظامی ویژه» اعلام کرده است، دسته‌بندی‌ای که فقط یک مرحله از «جنگ کامل» (total war) فاصله دارد.

بر خلاف آن‌چه لابی اسرائیل و رسانه‌های هم‌نوا با آن منعکس می‌کنند، این فلسطینی‌ها نبودند که جنگ‌افروزی کردند؛ و واقعیت چیز دیگری است. فلسطینی‌ها در شرایط بسیارهولناکی به آتش‌بس پای‌بند مانده بودند، شرایطی که با محاصره‌ی کامل غزه از سوی اسرائیل لحظه به لحظه بحرانی‌تر می‌شد. محاصره‌ای که کمبود نان، سوخت، جوهر، کاغذ و چسب مورد نیاز برای چاپ کتاب‌های درسی کودکان، دارو و باقی مایحتاج ضروری برای «زنده ماندن» را در غزه باعث شده بود.

شهرک‌نشینی‌های گسترده‌ی اسرائیل در مناطق «کرانه‌ی باختری رود اردن» که بر اساس توافق مهم سال 1967 زمین‌های فلسطینی محسوب می‌شوند، دیوار جداکننده‌، ویران کردن خانه‌ها و تنبیه دسته‌جمعی مردم غزه همه و همه جرائم نقض کننده‌ی مصوبات کنواسیون ژنو هستند. مهم‌تر از همه‌ی این‌ها، تنها احتمال رسیدن به راه حل دو کشوره (two-state solution) که جامعه‌ی یهودیان مدام از آن طرفداری می‌کنند، توسط گسترش شهرک‌های یهودی‌نشین در سرزمین‌های فلسطینی در کرانه‌ی باختری رود اردن از بین رفته است.

یک گام کوچک به سوی خبرگزاری مردم جهان

قبلا در این وبلاگ‌ از «خبرگزاری مردم جهان»‌ و «کهکشانی پر از مردم» گفته بودم. از رسانه‌های اجتماعی و قدرت شگفت‌انگیز و روزافزون آن‌ها نوشته بودم. از پدیده‌ی «کاربران مولف» گفته بودم که مرز میان مصرف‌کننده و تولیدکننده‌ی «محتوا» را روز به روز کمرنگ‌تر می‌کند. اما گاهی وقت‌ها «اتفاقاتی کوچک» ولی «از لحاظ سمبولیک بسیار مهمی» در این فضای مجازی بی‌مرز، بی‌مکان و بی‌زمان می‌افتد که شوکه می‌شوم و ساعت‌ها و بلکه روزها به فکر فرو می‌روم.

چند روز پیش وقتی وارد فرندفید شدم، این جملات را خواندم که دوست خوبم از حساب توییتر خودش به فرندفید گزارش کرده بود:

بیست دقیقه‌ی دیگر، مناظره‌ی اوباما و مک‌کین، هزاران نقطه لحظه به لحظه مناظره را توییت می‌کند. {+}

و بعد از چند دقیقه انگار که به خواننده امان ندهد، گزارش‌ یک «کاربر مولف» به نام «هزاران نقطه» شروع شد:

مناظره با سخنان اوباما شروع شد. {+}

باورم نمی‌شد. گزارش «لحظه‌به‌لحظه به زبان فارسی» در یک شبکه‌ی اجتماعی. پدیده‌ای که برای اولین بار آن را از نزدیک و به صورت زنده حس می‌کردم.

اوباما با اشاره به اوضاع بحرانی اقتصاد آمریکا سخنان خود را آغاز کرد. {+}

متاسفانه من دیر رسیده بودم، ولی هنگام خواندن توییت‌هایش نفسم در سینه حبس شده بود. این صدای زنده‌‌ی سی‌ان‌ان نبود، این رویترز نبود، این بی‌بی‌سی نبود، این صدای هیچ قدرتی نبود. صدای یک کاربر معمولی بود با یک کی‌برد و یک اتصال ساده‌ی اینترنت که به صورت زنده برای «ما» گزارش می‌کرد.

سوال: فرق سیاست اوباما و مک‌کین برای خروج از بحران اقتصادی چیست؟ {+}

مک کین: ما جمهوری‌خواهان آمدیم که واشینگتن را عوض کنیم اما واشینگتن ما را عوض کرد… {+}

اوباما: مالیات نود و پنج درصد مردم که درآمد کم دارند را کم می‌کنم، مالیات شرکت‌های بزرگ را افزایش می‌دهم. {+}

شاید این اولین بار در زندگی‌ام بود که این‌چنین بی‌واسطه و از نزدیک قدرت رسانه‌های اجتماعی را به زبان مادری‌ام می‌خواندم و با چشم‌های خودم می‌دیدم. توییت‌ها می‌آمدند، آن پشت‌ خبری از تشکیلات عظیم کافکایی رسانه‌ای نبود. آن پشت صدای دستگاه‌های میلیون‌ها دلاری ضبط و پخش صدا نبود تا «صدا» فقط متعلق به «قدرت‌مند‌ها» باشد. این صدای یک کاربر ساده بود و من صدایش را می‌شنیدم، واضح و رسا، به زبان مادریم. این صدای «خبرگزاری مردم جهان»‌ بود که برای «کهکشانی پر از مردم» پخش می‌شد.

بدون مرز، در فراسوی همه‌ی قدرت‌ها و همه‌ی «فی…ل…ت…ر‌ها» خبرنگار ساده‌ی ما گزارش می‌دهد. دیواری نیست،‌ مرزی نیست. همزمان این صدا به من می‌گوید توییتر فقط برای تفریح نیست، فرندفید فقط برای خنده نیست. می‌خوانم و با تمام وجودم قدرت رسانه‌ای که در حال ظهور است را حس می‌کنم. «رسانه‌ی مردم»، رسانه‌ی من،‌ رسانه‌‌ی تو، رسانه‌ی ما.

و خبرنگار ساده‌ی ما از پشت کیبردش ادامه می‌دهد:

سوال از دو کاندیدا: چقدر آمریکا از ویتنام و عراق درس گرفته است؟  {+}

اوباما: نمی گذارم ایران به بمب اتمی برسد {+}

اوباما: ایران خطرناک است اما باید مستقیم با آن ها حرف زد. {+}

اوباما: احمدی نژآد تصمیم گیرنده نیست. {+}

دوستان عزیز، من هنوز نفسم در سینه حبس شده است. آیا شما هم صدای پای آمدن «کهکشانی پر از مردم» را می‌شنوید؟ آیا صدای پای آمدن «خبرگزاری مردم جهان» را می‌شنوید؟

مناظره تمام شد. {+}

گزارش زنده‌ی «خبرنگار ساده‌ی ما»، این «کاربر مولف ساده» از پشت «کیبرد و صفحه‌ی نقره‌ایش» تمام شد. اما باور کنید این تازه آغاز است. هنوز خیلی آغاز راه است. پنج یا ده سال دیگر را تصور کنید. من نیروهای «نیمه‌انسانی-نیمه‌خدایی» پیش‌بینی آینده را ندارم، ولی دلم می‌خواهد این‌طور فکر کنم که «خبرگزاری مردم جهان»‌ در راه است. دلم می‌خواد باور کنم روزی فرا خواهد رسید که صدای من، صدای تو، صدای ما دیگر گم نخواهد شد.

پی‌نوشت: به دنبال این حادثه‌ی کوچک ولی سمبلیک و مهم، اتاق «پخش زنده»‌ در فرندفید مخصوص پخش‌زنده‌ی رویدادها به زبان فارسی تشکیل شد. دوست دارید خبرنگار خبرگزاری مردم جهان شوید؟


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

لینک‌های روز (17-08-2008)


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

هیولای جنگ چطور ساخته می‌شود

چگونه رسانه‌های در خدمت جنگ، افکار عمومی مردم جهان را به سمت خشونت سوق می‌دهند؟ با شکل دادن افکار عمومی از طریق هیولاسازی (demonisation) و ایجاد رعب و وحشت عمومی. به تدریج که افکار عمومی مردم نسبت به یک شخص، یک گروه (مثلا مسلمانان) یا یک کشور منفی شد و وحشت در دل‌هایشان ریشه دواند زمینه برای حرکت‌های گسترش‌طلبانه‌ی بعدی مانند جنگ فراهم می‌شود.

یک نمونه‌ی کوچک ولی مهم را مرور کنیم. این‌جا بحث من این واقعیت نیست که رئیس‌جمهور ایران خودش هم بهانه‌های زیادی به دست مخالفان ایران می‌دهد. تاکید روی آن سوی ماجراست که چقدر موذیانه به کمک ابزار رسانه‌ای بر علیه ایران فضاسازی می‌کنند.

برنامه‌ی «60 دقیقه‌ی شبکه‌ی خبری سی‌بی‌اس» (CBS 60 minutes) از شهرت و محبوبیت خاصی در آمریکا برخوردار است. در یکی از این برنامه‌ها (سال 2006) مایک والاس مجری برنامه با محمود احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور ایران مصاحبه کرد. مدیران برنامه اما صحبت‌های او را در چند قسمت مهم سان….س….ور کردند تا وی برای مخاطبان آمریکایی فردی بی‌منطق و جنگ‌طلب جلوه کند.

لینک در یوتیوب، اگر نمی‌توانید یوتیوب را ببینید: فیلم کامل یا  فیلم اصلی که در سی‌بی‌اس پخش شد

نمونه‌ی قسمت‌هایی که حذف شده را با رنگ زرد مشخص کرده‌ام:

مجری: شما خیلی در طفره رفتن از پاسخ ماهر هستید؛ پاسخ سئوال مرا ندادید. اسرائیل از روی نقشه حذف شود، چرا؟

احمدی‌نژاد: عجله نکنید. به آن هم می‌رسیم.

مجری: عجله ندارم.

احمدی‌نژاد: من فکر می‌کنم دولت اسرائیل یک دولت ساختگی است و درباره‌ی راه‌حلش هم توضیح داده‌ام. راه‌حلش دموکراسی است. ما بارها گفته‌ایم که باید به مردم فلسطین اجازه داده شود نظرشان را در یک همه‌پرسی آزاد و عادلانه بدهند و این را با انگیزه‌ی رسیدن به یک صلح پایدار می‌گوییم. ما در این منطقه از جهان صلح ماندگار می‌خواهیم. صلح ماندگار هم فقط وقتی ایجاد می‌شود که نظر مردم تامین شده باشد.

بنابراین ما گفته‌ایم که به مردم فلسطین اجازه دهید که در رفراندوم شرکت کنند و دولت مورد نظرشان را انتخاب کنند و البته جنگ نیز پایان یابد. چرا مانع این مساله می‌شوند؟ حتی دولت خودگردان فلسطین که توسط مردم انتخاب شده هر روز مورد حمله قرار می‌گیرد، مقامات بالایش دستگیر یا ترور می‌شوند. دیروز سخن‌گوی مجلس فلسطین را دستگیر کردند، توجه کنید: انتخاب شده توسط مردم! چند وقت دیگر این وضعیت می‌تواند ادامه یابد؟

ما فکر می‌کنیم به این موضوع باید ریشه‌ای‌تر نگاه کرد. ما اعتقاد داریم دولت آمریکا کورکورانه از این دولت اشغال‌گر [اسرائیل] حمایت می‌کند. آمریکا باید حمایتش را متوقف کند، به مردم اجازه‌ی مشارکت در انتخابات آزاد و عادلانه بدهد . نتیجه‌ی انتخاب آن‌ها هر چه باشد، ما هم می‌پذیریم.

در مصاحبه‌ی کامل، رئیس‌جمهور ایران کاملا منطقی و خونسردانه به پرسش‌های مجری پاسخ می‌دهد. حتی به نظرتان می‌رسد که مجری عصبی شده یا بی‌طرفی‌ای را که یک روزنامه‌نگار باید داشته باشد ندارد. اما طبیعی‌ است که اگر صحبت‌های رئیس‌جمهور ایران کامل منتشر نشود، این‌طور به نظر مخاطبان می‌رسد که او در پاسخ‌گویی کم آورده و یک آدم بی‌منطق و احتمالا خطرناک است که فقط با زبان زور می‌شود با او حرف زد.

نکته:

والاس در همان سال به خاطر همین مصاحبه‌ی دست‌کاری شده جایزه‌ی امی (Emmy) دریافت کرد.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

لینک‌های روز (17-06-2008)


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

لینک‌های روز (04-06-2008)

رسانه‌های آزاد

چند وقتی است تبلیغات ضد ایرانی از سوی مقامات آمریکایی شدت نگران کننده‌ای گرفته و تم اصلی این حمله‌ها هم حول محور «حمایت ایران از شبه‌نظامیان در عراق» و «کشتار نظامیان آمریکایی توسط سلاح‌های ساخت ایران در عراق» می‌چرخد.

چرا این حرف‌ها خطرناک است و باید جدی گرفته شود؟

چون چنین اتهاماتی زمینه‌ساز روانی حمله نظامی به ایران است. با توجه به این‌که «تجاوز نظامی» به کشورهای دیگر «جنایت جنگی» تلقی می‌شود، آمریکا برای حمله به ایران به یک بهانه دندان‌گیر نیاز دارد. پرونده اتمی و قطع‌نامه‌هایی که با تهدید و تشر آمریکا در شورای امنیت امضا شدند البته به زمینه‌سازی برای ایجاد چنین بهانه‌ای کمک کرده است (می‌کند) ولی کافی نیست. اما بهانه اصلی و قاطع را باید در ادعاهای هرگز ثابت نشده آمریکا مبنی بر دخالت ایران در عراق و کشتار نظامیان آمریکایی توسط سلاح‌های ایرانی جستجو کرد. به این ترتیب حمله به ایران «دفاع از خود» تلقی می‌شود و وانمود خواهد شد که جنگ را اول ایران آغاز کرده است و آمریکا معصومانه و صرفا به عنوان یک حرکت دفاعی به ایران حمله می‌کند. چنین ادعایی را البته هیچ آدم جدی‌ای باور نخواهد کرد، اما تجربه تاریخ نشان داده است که برای آماده‌سازی افکار عمومی بسیار موثر است.

آقای خوان کول استاد دانشگاه میشیگان، تاریخ‌دان و کارشناس خاورمیانه می‌نویسد:

99 درصد حمله‌های شبه‌نظامیان به نیروهای آمریکایی در مناطق عرب‌های سنی‌ و توسط گروه‌های تندرو سنی انجام می‌شود. بیشتر حمایت‌هایی که این گروه‌ها از خارج عراق دریافت می‌کنند از جانب کشورهای سنی عرب منطقه (مانند عربستان سعودی) که از متحدین نزدیک آمریکا محسوب می‌شوند است. بنابراین در درجه اول واشنگتن باید به محکوم کردن عربستان سعودی بپردازد.

در همین حال، مهم‌ترین شبکه‌ تروریستی در عراق یا القاعده رسما و آشکارا اعلام کرده که سیاست‌اش این است که تا آن‌جا که امکان‌اش را دارد شیعه بکشد. باور کردن این‌که حاکمیت شیعه ایران برای این گروه سلاح ارسال کند مشکل است.

موضوع نگران کننده این است که چرا در کشوری که «مهد آزادی رسانه‌ای» است هیچ‌یک از روزنامه‌ها یا شبکه‌های تلویزیونی پرمخاطب و بانفوذ؛ ادعاهای مقامات آمریکایی را به پرسش نمی‌گیرند و به تکرار آن اکتفا می‌کنند؟ چرا از مقامات سیاسی خود نمی‌خواهند منابع خبری مستقل و بی‌طرف خود را فاش کنند و مدارک ادعایی را مورد آزمون و بررسی دقیق قرار دهند؟ مگر همین چند سال پیش نبود که با همین سناریوهای واهی به عراق حمله کردند و یک ملت را به مرز نابودی و فروپاشی کشاندند؟

مگر آمریکای امروز؛ عراق دوران صدام حسین است که ادعاهای رهبران سیاست به بوته نقد جدی کشیده نمی‌شود؟ مگر آمریکای امروز تبدیل شده به یک سیستم مطلق انحصارگرا که در آن مهم‌ترین و اساسی‌ترین تصمیم‌گیری‌های سران سیاسی به پرسش گرفته نمی‌شود؟ چطور است که ادعاهای مقامات سیاسی و امنیتی آمریکا صدها و هزاران بار در رسانه‌های مختلف عینا تکرار می‌شوند اما نقد و بررسی بی‌طرفانه و دقیق آن‌ها انعکاس چندانی نمی‌یابد؟

من از رسانه‌های مستقل (alternative media) یا رسانه‌های اجتماعی (social media) و چند شبکه تلویزیونی کم مخاطب سخن نمی‌گویم. منظورم موتور رسانه‌ای سنتی در آمریکاست که البته پردامنه‌ترین و پرنفوذترین رسانه‌ها نیز هستند. چنین هماهنگی دهشت‌باری میان رسانه‌های بزرگ و گروه‌های اقتدارگرای حاکم شاید در کل تاریخ آمریکا بی‌نظیر باشد. این موضوع به همان اندازه که برای مردم آمریکا و دموکراسی بزرگ این کشور نگران‌کننده است برای مردم جهان و به خصوص مردم ایران خطرناک است.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

تناقض‌های آزاردهندهٔ یازدهم سپتامبر: نامهٔ سرگشاده‌ به مطبوعات و کنگره آمریکا

در مورد واقعه 11 سپتامبر افسانه و اسطوره فراوان نوشته شده است. روایت رسمی مقامات دولتی آمریکا و آن‌چه از رسانه‌ها پخش شد دارای تناقضات آشکار است و از سوی دیگر نظریه‌ها و گمانه‌زنی‌های سست و کم‌اعتبار که ساده‌اندیشانه کل ماجرا را یک سناریو می‌دانند و به تئوری‌های توطئه مشهورند نیز معتبر نیست. اما در میان انبوه سردرگم کننده روایت‌های ریاکارانه مقامات رسمی یا تحقیقاتی که از لحاظ روش علمی سست و فاقد اعتبار هستند، موارد دقیق و معتبری نیز می‌توان یافت. از این نمونه‌ها آثار آقای دیود گریفین است و به خصوص کتاب اخیرش «تضادهای 11 سپتامبر: نامه سرگشاده‌ای به مطبوعات و کنگره» (اینترلینک، مارس 2008).نگاهی به این کتاب می‌اندازیم که از وب‌گاه تحقیقات جهانی ترجمه (و تلخیص‌)‌ کرده‌ام.

عاقبت کتابی در مورد واقعه 11 سپتامبر منتشر شد که به سیاست‌مداران و روزنامه‌نگاران اجازه می‌دهد بدون این‌که متهم به بیماری توهم توطئه شوند در مورد آن آزادانه بحث کنند. کتاب «تضادهای 11 سپتامبر…» هیچ تئوری‌ای ارائه نمی‌دهد. این کتاب فقط 25 تناقض شگفت‌انگیز را که در روایت عمومی این واقعه منحصر به فرد تاریخی وجود دارد به ما نشان می‌دهد.

9-11-CONTRADICTIONS_An-Open-Letter-to-Congress-and-the-Press-cover

تا امروز مهمترین و آزاردهنده‌ترین پرسش‌ها در مورد روزی که دنیا را عوض کرد روزنامه‌نگاران و سیاست‌مداران را سردرگم و گمراه کرده است. چون:

1. موارد فنی مربوط به فروریختن برج‌ها، ناتوانی ارتش در ره‌گیری هواپیماها و آسیب نسبتا جزئی‌ای که به ساختمان پنتاگون وارد شده برای این‌که در رسانه‌ها بحث یا بررسی شوند بش از حد تخصصی تشخیص داده شده.

اما کتاب گریفین احتیاجی به دانش تخصصی زیاد ندارد چون شیوه کار گریفین نشان دادن تناقض‌ها و شواهد موجود است. اگر آقای جونز بگوید «الف درست است» و آقای اسمیت بگوید «الف نادرست است» همه می‌توانیم تشخیص دهیم که هر دوی این گزاره‌ها همزمان نمی‌تونند درست باشند.

2. بیشتر کسانی که تردیدهایی در روایت رسمی داشته‌اند، تئوری‌های دیگری را ایجاد کرده‌اند که تحت عنوان «تئوری‌های توطئه» توسط مطبوعات و رسانه‌ها رد شده‌اند و ارزش اعتبار آن‌ها زیر سئوال است.

اما کتاب گریفین هیج تئوری جدیدی را برای پاسخ دادن به تناقض‌ها موجود معرفی نمی‌کند و فقط به تناقض‌های آشکاری که هرگز توسط رسانه‌ها یا کنگره مورد موشکافی قرار نگرفته اشاره می‌کند و از آن‌ها صادفانه می‌خواهد که با درک واقعیت نسبت به انجام تحقیقات بیشتر کوشش کنند.

3. با گذشت 6 سال از واقعه 11 سپتامبر روزنامه‌نگاران که معولا پرمشغله هستند به امور دیگر می‌پردازند و دنیا از این مساله به نوعی عبور کرده است.

اما باید توجه داشت پرونده این موضوع به هیچ عنوان بسته نشده و اثرات و عواقب آن نیز هنوز وجود دارند. سناریوی مقامات رسمی که توسط رسانه‌ها نیز کاملا پذیرفته شده برای افزایش بودجه نظامی، توجیه جنگ و محدود کردن آزادی‌ شهروندان به کار گرفته شده است (و می‌شود). واقعیت این است که اخیرا این «نسخه از داستان» در کمیته دفاع و امورخارجه ژاپن (ژانویه 2008) و همین‌طور توسط پارلمان اروپا در بروکسل (فوریه 2008) مورد تردید قرار گرفته و بررسی‌های بیشتر درخواست شده است. کمیته 11 سپتامبر نیز در 2 ژانویه 2008 در نیویورک‌تایمز در مقاله‌ای با عنوان «دیوار سنگی توسط سازمان سیا» اعتبار گزارش‌های قبلی کمیته را مورد تردید قرار می‌دهد.

نگاهی به تناقض‌های مطرح شده:

اما اجازه دهید نگاهی به این تناقض‌ها بیاندازیم. پروفسور گریفین در مورد نظریه و تضاد چنین می‌نویسد:

در فلسفه علم دو شرط اساسی وجود دارد که فرق میان یک «نظریه خوب» و یک «نظریه بد» را نشان می‌دهند:

  1. نظریه نباید با هیچ‌یک از واقعیت‌های شناخته شده موجود در تضاد باشد.
  2. نظریه نباید دارای تناقض‌های درونی باشد. اگر یک نظریه دارای تناقض‌های درونی باشد یک نظریه غیرقابل قبول است.

به عنوان مثال یکی از مواردی که به دلیل تناقض درونی‌ای که دارد غیرقابل قبول است:

هویت هواپیمایی که همزمان با حمله به پنتاگون، بر فراز کاخ سفید مشاهده شد نیز از تناقضات بسیار بحث برانگیز است. ارتش نظامی بودن این هواپیما را تکذیب کرد. این تکذیب در تضاد با گزارش CNN است که تصویر هواپیما را نشان داد و یک افسر سابق ارتش نیز تایید کرد که تصویر متعلق به یک هواپیمای E-4B متعلق به نیروی هوایی آمریکاست‌. [سئوال: اگر حملات 11 سپتامبر ناگهانی و غیرمنتظره بود هواپیمای فرمانده‌هی هوایی همزمان با این حملات بر فراز کاخ سفید چکار می‌کرد؟]

(توضیح: هواپیمای E-4B در «مرکز عملیات هوایی ملی» زیر نظر رئیس‌جمهور، وزیر دفاع و ستادمشترک ارتش آمریکا (Joint Chief of Staff) فعالیت می‌کند. در شرایط بحرانی ملی یا نابودی مراکز فرمانده‌هی زمینی، از طریق این هواپیما به عنوان یک مرکز فرماندهی فوق‌العاده مطمئن می‌توان دستورالعمل‌های اضطراری جنگی ارسال کرد یا هماهنگی با مقامات غیرنظامی را انجام داد.)

در کتاب قبلی خود «پرل هاربر جدید» آقای گریفین اشاره کرده بود: در روز 11 سپتامبر اجرای «روش‌های عملیاتی استاندارد» (Standard Operating Procedures) مربوط به ره‌گیری و شناسایی پروازها بدون هیچ توضیحی متوقف شد. با توجه به پیچیده‌گی و گسترده‌گی موضوع، شبکه دفاعی یادشده نمی‌توانست بدون هماهنگی با مقامات ارشد نظامی «کاملا خاموش» شود. بنابراین پرسیدن این سئوال (که کمیته بررسی 11 سپتامبر هرگز نپرسید) منطقی است که رئیس‌جمهور بوش، وزیر دفاع رونالد رامسفلد و ژنرال ریچارد مایرز (فرمانده ستاد مشترک ارتش آمریکا) صبح روز 11 سپتامبر چکار می‌کردند؟ در مورد وضعیت هر یک از این افراد «تناقض‌های غیرقابل توضیحی» در گزارش‌ها وجود دارد. این تضادها در مورد وضعیت معاون اول رئیس‌جمهور دیک چنی نیز وجود دارد. هیچ‌یک از این مقامات تاکنون مورد بازجویی قرار نگرفته‌اند و واضح است که برای رفع ابهامات در مورد تناقضاتی که پیرامون این افراد وجود دارد تحقیقات جدی و جامعی باید انجام شود.

homePage_4

بخش دوم:

در مورد زمان‌های گزارش شده ارتش نیز تضادهایی وجود دارد. یعنی زمانی که ارتش از رفتارهای غیرعادی پروازهای 11، 175، 77 و 93 ‌ آگاه می‌شود. در مورد هر پرواز گریفین تضادهای نکان‌دهنده‌ای را نشان می‌دهد که نیازمند انجام تحقیقات گسترده و دقیق است که چگونه چنین اشتباهات بزرگی رخ داده است. همین‌طور ارتباط میان این اشتباهات و مانور آموزشی‌ غیرمنتظره‌ای که همان‌روز توسط نیروی هوایی انجام شد نیز باید بررسی شود.

بخش سوم:

باز هم گریفین گزارش‌های اولیه مطبوعات را در مورد خصوصیات و روحیات هواپیماربایان ادعایی به دقت بررسی می‌کند و نشان می‌دهد این افراد شیوه‌های مرسوم فرهنگ غرب را در زمینه رفتار جنسی یا نوشیدنی‌های الکلی پذیرفته بودند و به طور قطع نمی‌توان آن‌ها را مسلمانان دوآتشه و متعصب خطاب کرد که آماده ملاقات با خالق خود هستند. همچنین تحقیقات در مورد گزارش مکالمات تلفن همراه و تلفن‌های داخل هواپیما تضادهای بیشتری را نشان می‌دهد.

بخش پایانی:

این قسمت به برج‌ها می‌پردازد که شامل اطلاعات تخصصی در مورد شیوه فروریختن‌ آن‌ها و شهادت شگفت‌انگیز تعداد زیادی از افراد آتش‌نشان که انفجارهای عظیمی را در زیرزمین گزارش دادند (به عنوان مثال).

این امید وجود دارد که روی‌کرد بی‌طرفانه دکتر گریفین در بررسی مجموعه گسترده‌ شواهد موجود مانند تبری این پرونده را بشکافد. هر یک از 25 مورد تناقض‌هایی که در کتاب ذکر شده به دقت مورد تحقیق و موشکافی قرار گرفته است و می‌تواند از پسِ پشتز نمایی که مقامات رسمی ارائه کرده‌اند و مانع از آگاهی مردم جهان از حقیقت شده، چهره واقعی و پنهان این اتفاق تاریخ‌ساز را نمایان کند.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

در عراق بیش از دوبرابر جنگ 20 ساله ویتنام خبرنگار کشته شده است

آیا می‌دانستید که:

از زمان آغاز جنگ عراق در سال 2003 تا امروز (10 مارس 2008) تعداد 139 خبرنگار در عراق کشته شده‌اند، یعنی بیش از دو برابر تعداد خبرنگارانی که در طول جنگ 20 ساله ویتنام کشته شدند.

رابین استافورد – ایندیپندنت

war-correspondent-carton

کاریکاتور فوق متعلق به CartoonStock است و متن آن به فارسی ترجمه شده.

سئوال این‌جاست چرا با وجود پیشرفت‌های نظامی و به اصطلاح «فن‌آوری‌های نظامی هوشمندی» که ادعا می‌شود می‌توانند با دقت بیشتری «بکََََُشند» تعداد بیشتری خبرنگار کشته می‌شوند؟ شاید تعداد خبرنگارانی که در عراق هستند بسیار بیشتر از تعداد خبرنگارانی که در ویتنام بودند است. شاید هم…

به پاسخ این سئوال خوب فکر کنید.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

کسانی که در انتخابات شرکت نمی‌کنند، بعدها حق اعتراض و انتقاد ندارند

ما در شهرکی در تهران زندگی می‌کنیم که از بلوک‌های مختلف تشکیل شده است. هر کدام از این بلوک‌ها متشکل از 200 تا 400 خانه است و نگهداری و مدیریت آن هم توسط هیات مدیره‌ی انتخاب شده توسط ساکنین انجام می‌شود. طبیعتا برای انتخاب اعضای هیات مدیره و به خصوص رئیس‌هیات مدیره به صورت دوره‌ای «مجمع‌های عمومی» تشکیل می‌شود. روش کار هم به این صورت است که ساکنین برای انتخاب «هیات مدیره» یا تصمیمات مهم به «مجمع عمومی» دعوت می‌شوند. اگر مجمع عمومی اول به حدنصاب لازم نرسد مجمع دیگری تشکیل می‌شود تا این‌که در نهایت مجمع تشکیل، انتخابات انجام و اعضای هیات مدیره انتخاب شوند. ballot box-262x196بعد هیات مدیره انتخابی شروع به اداره بلوک می‌کند و به شیوه‌ی مورد نظرش و البته در چارچوب ضوابطی که از قبل مدون شده است فعالیت می‌کند. ممکن است هزینه شارژ ماهیانه‌ی خانه‌ها را افزایش دهد یا برای پارکینگ یا فضای سبز نگهبان یا باغبان استخدام کند و …

روزی شخصی که سال‌ها به عنوان رئیس هیات مدیره بلوک ما انتخاب شده بود تعریف کرد یکی از ساکنین که خانمی هم بود به دفتر هیات مدیره آمده بود و شروع کرده بود به بد و بیراه گفتن به اعضای هیات مدیره و به خصوص رئیس هیات مدیره. وی که رئیس هیات مدیره بود جلو رفته بود و از ایشان پرسیده بود که رئیس هیات مدیره بلوک چه کسی است. خانم پاسخ داده بود که نمی‌داند و در جلسات عمومی شرکت نمی‌کند ولی در عین حال از عمل‌کرد او شاکی است.

رئیس هیات مدیره هم به درستی به ایشان متذکر شده بود کسی که به خودش زحمت و همت شرکت در مجامع عمومی بلوک و مشارکت در انتخاب اعضای هیات مدیره را نمی‌دهد، چندان حقی برای انتقاد کردن از عمل‌کرد هیات مدیره‌ای که سایر ساکنین انتخاب کرده‌اند ندارد. کسی که حق خود مبنی بر انتخاب کردن به رسمیت نمی‌شناسد،‌ حق خود را برای انتقاد کردن نیز به نوعی زیر سئوال برده است. نه این‌که حق انتقاد از لحاظ قانونی از او گرفته شده باشد، بلکه این حق از نظر عرفی یا اخلاقی از او گرفته شده و در واقع خود فرد این حق را از خودش گرفته است.

بحث انتخابات در ایران هم بی‌شباهت به این موضوع نیست. چند سال پیش و در آستانه‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری (قبل از آن‌هم شوراهای شهر) عده‌ای بودند که می‌گفتند «همه چیز مثل هم است»، «هر جناحی بیاید فرقی نمی‌کند»، «این‌ها همه بازی حاکمیت است»، «این انتخابات آزاد نیست چون عده‌ای رد صلاحیت شده‌اند»، «انتخابات سالم برگزار نمی‌شود و هرکه را خودشان بخواهند سرکار می‌آورند» و جمله‌هایی مشابه این‌ها. طبیعتا این افراد شرکت در انتخابات را بیهوده می‌دانستند و بسیاری از وابستگان فکری خود را نیز از شرکت در آن منصرف کردند.

اما ماه‌ها و سال‌ها بعد مدام شاهد شنیدن صدای اعتراض این افراد بودیم که چرا آقای رئیس‌جمهور چنین می‌کند و چنان می‌گوید. این چه لباسی است که می‌پوشد، فلان حرف را چرا زد. چرا این‌قدر عوام‌فریبی می‌کند، چرا این‌گونه است و چرا آن‌گونه. ناگهان نقل قول سخنان قصار رئیس‌جمهور با افزودن رگه‌هایی از طنز به مدروز حضرات تبدیل گردید، انگار از این طریق منتقدین سیاسی بزرگی می‌شدند و با گفتن این هجویات و جوک‌های بی‌مزه مسئولیت‌ سیاسی-اجتماعی‌شان را در برابر خود و مردمشان انجام می‌دادند. 4tibo01

کسی نبود به این خانم‌ها و آقایان منتقد بگوید اگر انتقادی دارید در فرصت انتخابی (هر چند محدودی) که داشتید منعکس می‌کردید. کسی که شیر و ببر و مورچه و مار و درخت و فیل برایش یکی است حق ندارد از مضرات شیر بگوید و در مدح گربه بسراید. کسی که فرقی میان آقای خاتمی و آقای احمدی‌نژاد (به عنوان مثال) قایل نیست و در انتخابات هم شرکت نکرده که دست کم مخالفت‌اش را با آقای احمدی‌نژاد اعلام کند، به چه حقی به خود اجازه می‌دهد از ایشان انتقاد کند؟

آیا وقت آن نرسیده است به جای جوک تعریف کردن و حرف‌های خاله‌زنکی سیاسی زدن کمی به آینده کشورمان جدی‌تر فکر کنیم؟ آیا وقت آن نرسیده است به جای ژست منتقد روشن‌فکر ولی در واقع غرغرو و منفعل را گرفتن آستین‌مان را بالا بزنیم و واقع‌گرایانه‌تر و منطقی‌تر به اوضاع ایران و منطقه‌ی خاورمیانه و بحرانی که گریبان‌گیر آن شده است نگاه کنیم؟

به «رسانه انتخابات» باور داشته باشیم. رای دادن از فحاشی کردن یا غرغر کردن سازنده‌تر است، هرچند هیجان‌اش کم است و آدم را زیاد خنک نمی‌کند، اما ماندگارتر است و پایدارتر. باور داشته باشیم که «رسانه همان پیام است». جامعه‌ای که در آن تلویزیون و رادیو وجود دارد با جامعه‌ای که در آن تلویزیون و رادیو وجود ندارد فرق می‌کند. به همین ترتیب جامعه‌ای که در آن رسانه انتخابات (حتی محدود، حتی کنترل شده) وجود دارد و برگزار می‌شود با جامعه‌ای که در آن «رسانه انتخابات» وجود ندارد فرق می‌کند. باور کنید. باور کنید…

election day II

به این خانم جسور و شجاع نگاه کنید. نه ژست قهرمانی به خودش گرفته و نه دنبال ثابت کردن چیزی است و نه در حال مضحکه و جوک تعریف کردن است. او دارد «حق خودش مبنی بر انتخاب کردن را به رسمیت می‌شناسد». مثل او باشیم.

عکسی با موضوع انتخابات که متاسفانه عکاسش را پیدا نکردم.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

خبرگزاری مردم جهان

با اصطلاح «رسانه‌های ارتباط جمعی» (Mass Media) یا «رسانه‌های گروهی» که حتما آشنا هستید. رسانه‌های گروهی در واقع همان رسانه‌های سنتی مانند روزنامه، رادیو، تلویزیون و وب‌گاه‌های خبری هستند که از طریق شبکه خبرگزاری‌های جهان تغذیه می‌شوند و سلطان بی‌رقیب عرصه اطلاع‌رسانی و سرگرمی در سال‌های قرن بیستم بودند (و تا حد زیادی هنوز هم هستند).به تدریج و با ظهور اینترنت و تعمیق فن‌آوری و گسترش ضریب نفوذ کاربرد آن شاهد ظهور گونه جدیدی از رسانه‌ها هستیم که از آن به عنوان رسانه‌های نوین (New Media) یا «رسانه‌های اجتماعی» (Social Media) یاد می‌کنند.

هزار چهره و یک باطن:

مفهوم «رسانه‌ اجتماعی» لزوما محدود به عرصه خبر نمی‌شود و به طور کلی شامل هرگونه استفاده از فن‌آوری‌های شبکه‌ است که با استفاده از «ارتباطات اجتماعی» به «تولید متن، تصویر، فیلم، … » بپردازد.

ْSocialMedia

همچنین شبکه‌های اجتماعی (Social Networking) مانند FaceBook یا Orkut فقط یکی از انواع رسانه‌های اجتماعی هستند. رسانه‌های اجتماعی می‌توانند به صورت وب‌لاگ‌ها، ویکی‌ها، وب‌گاه‌های اشتراک تصویر و فیلم مانند flickr یا YouTube، اشتراک وضعیت لحظه‌ای کاربران مانند twitter، اشتراک خبر مانند بالاترین، اشتراک وقایع و قرارها مانند Upcoming، اشتراک بوک‌مارک‌ها مانند del.ico.us و ده‌ها صورت دیگر جلوه‌گر شوند.

social_media

صورت‌های مختلف رسانه‌های اجتماعی (Social Media)

با وجود اختلاف ظاهری میان انواع مختلف «رسانه‌های اجتماعی، آن‌ها در یک خصوصیت مهم مشترک هستند و آن «به اشتراک گذاشته شدن اطلاعات» و «تولید اطلاعات به صورت گروهی» است.

خصوصیات (برتری‌های) رسانه‌های اجتماعی:

  • قابلیت به‌روز رسانی سریع: یک روزنامه چاپ شده نمی‌تواند محتوای خود را عوض کند یا اخبار جدید را به سرعت منتشر کند. در صورتی‌که یک وب‌لاگ (یکی از سمبل‌های رسانه‌های اجتماعی)‌ می‌تواند به سرعت به روزرسانی شود.
  • قابلیت کامنت‌گذاری و ارتباط متقابل: خواننده‌گان روزنامه یا شنونده‌گان رادیو نمی‌توانند نظرات خود را ذیل مطالب مختلف بیان کنند (دست‌کم در اغلب موارد)، حال‌ آن‌که این امکان در وب‌لاگ‌ها وجود دارد. (قابل بحث…)
  • سنجش محبوبیت مطالب: برخلاف رسانه‌های سنتی، نویسنده یک وب‌لاگ می‌تواند از میزان نسبی محبوبیت نوشته (یا عکس، …) خود آگاه شود. مثلا تعداد خواننده‌گان یک مطلب خاص، تعداد کامنت‌ها، تعداد دیگ‌ها و …
  • دسترسی کامل به بایگانی: فن‌آوری‌های «رسانه‌های اجتماعی» امکان دسترسی کاربران به بایگانی مطالب را فراهم می‌کنند. چنین امکانی در مورد مطالب رسانه‌های سنتی مانند روزنامه‌های چاپی یا رادیو وجود ندارد.

social media

  • مطالب ترکیبی به کمک متن، صوت، تصویر، فیلم، …: در یک روزنامه فقط متن و تصویر قابل ارائه است. در رادیو فقط صوت. اما در یک رسانه اجتماعی مانند وب‌لاگ می‌توان مطالب را به صورت ترکیبی از متن، صوت، تصویر، فیلم و انیمیشن ارائه کرد.
  • آزادی عمل مولف: برخلاف رسانه‌های جمعی کلاسیک که مولفین قبل از انتشار مطالب خود باید از «سردبیر» یا رئیس خود اجازه کسب کنند، مولفین رسانه‌های اجتماعی مختارند هر مطلبی را که تمایل داشتند در زمان دلخواه و با فرم مورد نظرشان منتشر کنند. تصور کنید روزی شما وارد دفتر شبکهCNN شوید و بگویید: «سلام! من یک ویدئوی جالب دارم. لطفا آن‌را پخش کنید!»
  • ارزان بودن، فراگیر بودن: راه‌اندازی یک شبکه تلویزیونی یا روزنامه نیازمند سرمایه و انرژی زیادی است که از عهده بیشتر افراد جامعه حتی کسانی که حرف زیادی برای گفتن دارند بر نمی‌آید. اما «رسانه‌های نوین» ارزان و ساده هستند و هر فردی که دارای «سواد شبکه‌ای» باشد می‌تواند «شبکه نوین» خود را راه‌اندازی کند و «صدایش» را به گوش دیگران برساند.
  • نامحدود بودن از نظر زمان ارائه و حجم مطالب: این یکی از مهم‌ترین خصوصیات رسانه‌های اجتماعی است. «رسانه‌های گروهی» سنتی جمله‌گی دارای محدودیت‌های ویژه‌ای از نظر زمان یا حجم مطالب ارائه شده دارند. مثلا یک شبکه تلویزیونی محدود به 24 ساعت شبانه روز است، اما شما می‌توانید بیشتر از 24 ساعت فیلم در یک شبانه‌روز در YouTube منتشر کنید. به این ترتیب رسانه‌های نوین در حال عوض کردن زیربنایی مفهوم «زمان رسانه‌ای» هستند.
  • قابلیت تکثیر، دسترسی، استفاده مجدد و ارجاع: رسانه‌های نوین قابل لینک‌دهی هستند و به راحتی می‌توان از مطالب آن‌ها استفاده مجدد کرد. به عنوان مثال من می‌توانم به کمک یک لینک ساده شما را به هر مطلبی که مایل باشم ارجاع دهم (چه صوتی باشد چه متنی چه تصویری،‌…). همچنین مطالب را می‌توانم به صورت خوراک منتشر یا تکثیر کنم. امکانی که در رسانه‌های سنتی وجود ندارد. نویسنده‌گان وب‌لاگ‌های دیگر می‌توانند در صورت تمایل به مطالب من ارجاع دهند یا در مورد آن‌ها در وب‌لاگ خود بنویسند. امکانی که در رسانه‌های سنتی وجود ندارد.

social media - world of mouth in the digital age

رسانه‌های اجتماعی‌‌: نوعی خبرگزاری دهان به دهان هستند که به ساده‌گی محدود نمی‌شود!

  • قابلیت شبکه‌سازی و دریافت اطلاعات از سرویس‌های دیگر: این هم یکی از خصوصیت‌های بنیادی و بسیار مهم رسانه‌های نوین یا رسانه‌های اجتماعی است. رسانه‌های نوین می‌توانند مطالب یا اطلاعات را از منابع مختلف و به صورت همزمان ارائه دهند. مثلا مطالب ستون سمت راست وب‌لاگ من از سرویس‌های مختلفی مانند Google، del.ico.us یا AideRSS ارائه می‌شود.
  • غیرمتمرکز بودن منابع خبری نوین: رسانه‌های اجتماعی و نوین امکان ابراز عقیده بخش بزرگ‌تری از مردم جامعه را ایجاد می‌کند. اگر در رسانه‌های سنتی فقط عده محدودی مولف یا خبرنگار اجازه نشر افکار و عقاید خود را دارند، در رسانه‌های نوین این پتانسیل وجود دارد که همه مردم افکار و عقاید خود را منتشر کنند. اگر در دهه‌های قبل مردم برای کسب اخبار و اطلاعات مربوط به جنگ ویتنام مجبور بودند به تعداد انگشت‌شماری رسانه جمعی «اعتماد» کنند (خبررسانی متمرکز)، امروز می‌توانند اخبار مربوط به عراق یا افغانستان را مستقیما از طریق متن یا تصویری که «مردم عادی» این کشورها در وب‌لاگ‌ها یا صفحه‌های شخصی خود منتشر می‌کنند دنبال کنند (خبررسانی غیرمتمرکز).
  • خبرگزاری دهان به دهان، همه چیز را همه‌گان می‌دانند: رسانه‌های اجتماعی می‌توانند به صورت نوعی خبرگزاری عمل کنند که می‌توان به آن عنوان «خبرگزاری دهان به دهان» داد. تصور کنید نویسنده یک وب‌لاگ به موضوع جالب توجهی برخورد می‌کند و آن را در وب‌لاگ خود منتشر می‌کند. خواننده‌گان وب‌لاگ او مطلب را به اشتراک می‌گذارند، یا در مورد آن می‌نویسند، یا به آن در وب‌لاگ خود لینک می‌دهند. خواننده‌گان این وب‌لاگ‌ها به نوبه خود به آن لینک می‌دهند یا در وب‌لاگ‌های خود می‌نویسند. به این ترتیب خبر به صورت دهان به دهان (بخوانید وب‌لاگ به وب‌لاگ!) پخش می‌شود. این شیوه خبرپراکنی به صورت ذاتی با شیوه خبرپراکنی سنتی که اخبار از مراکز رسمی و مشخص منتشر می‌شود فرق دارد.ممکن است گروهی «به درستی» کیفیت یا سندیت این‌گونه خبررسانی را به پرسش گیرند. هرچه باشد ممکن است اخبار یا مطالب دروغ یا چرند نیز به صورت دهن به دهن منتشر شود. اما نباید فراموش کرد وجود این شبکه اطلاع‌رسانی مردمی و غیرمترکز و غیررسمی می‌تواند در بسیاری از موارد «اتفاقات مهمی» را که «مراکز قدرت و رسانه» سعی در پنهان کردن آن از مردم دارند افشا کند و به این ترتیب می‌تواند مانند یک اهرم فشار اجتماعی از سوی مردم برای وادار کردن «حاکمیت» به «پاسخ‌گویی بیشتر» تبدیل شود.

wom

رسانه‌های نوین «خبرگزاری همه مردم جهان» هستند.

خبرگزاری مردم جهان

بدون تردید در حال مشاهده پدیده نوظهوری در عالم ارتباطات هستیم که از چند دهه پیش آغاز شد و احتمالا تا چند دهه دیگر به اوج خود خواهد رسید. پدیده‌ای که قرن‌های بعد به عنوان «دوره‌ای سرنوشت‌ساز و کلیدی» از آن یاد خواهند کرد. برای اولین بار در تاریخ «ممکن» است «مردم» ابزاری را به دست بیاورند که بتواند با ابزارهای «کنترل فکر دستگاه‌های قدرت» رقابت کند. به امید روزی که «خبرگزاری نوظهور مردم جهان» درب دکان دروغ و سودجویی «اقتدارگرایان غیرپاسخگو» را در سراسر جهان تخته کند.


مطالب این وب‌لاگ را از طریق خوراک‌خوان دنبال کنید.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

یک کهکشان پر از مردم

همانطور که در این بلاگ قبلا نوشته‌ام و باز هم خواهم نوشت، وب در حال گذر از وب «مولف‌ها» به وب «کاربران ِ مولف‌»ست. یعنی من و شمایی که تا دیروز فقط می‌توانستیم مطالب را بخوانیم و به اصطلاح فقط کاربر بودیم، کم‌کم نقش پررنگ‌تری در «تولید محتوی» در وب بازی می‌کنیم. این یعنی نابودی قابل پیش‌بینی «انحصار رسانه‌ای» که حق مردم جهان برای دسترسی آزاد و درست به اخبار و حقایق را زیر سئوال برده است. این یعنی چشم‌انداز نزدیک‌تری به صلح و آرامش در سطح جهان چرا که مهمترین بسترساز «ماشین‌ اقتصادی-نظامی» اقلیت حاکم بر جهان همین «انحصار رسانه‌ای» است. این یعنی افق روشن‌تر برای مردم جهان که تشنه صلح و آرامش هستند.

media-monoply

همه ما می‌توانیم کاربرمولف باشیم

گمان نکنید برای «تولید محتوی» کردن حتما باید نویسنده بلاگ باشیم، چند نمونه از نحوه «تولید محتوی» در «وب نوین»:

1. خواندن خوراک وب‌گاه‌ها یا بلاگ‌های دیگر
2. به اشتراک گذاشتن خوراک‌ها با دیگران در گوگل‌ریدر یا نظیر آن
3. ارسال لینک‌های جالب به بالاترین، خوشمزه‌ها، دیگ و …
4. ارسال فیلم‌ها یا عکس‌هایی که از موضوعات مختلف می‌گیرید به وب‌گاه‌هایی نظیر YouTube یا Flickr
5. مشارکت در «نظر سنجی‌های تحت وب»
6. نوشتن کامنت پای مطالب جالب
7. ایجاد ارتباطات مجازی و تشکیل شبکه‌های اجتماعی تحت وب در سایت‌هایی مانند فیس‌بوک، مای‌سپیس، ارکات و …
8. اکتفا نکردن به منابع خبری تجاری و استفاده روزافزون از منابع خبری دیگر (alternative media) برای دسترسی «واقع‌بینانه‌تر» و «انسانی‌تر» به رویدادها و اخبار جهان.
9. استفاده از امکانات روزافزون «وب» برای ارتباط با «آدم‌های دیگر»، «فرهنگ‌های دیگر»، «رنگ‌های دیگر»، «زبان‌های دیگر» برای گسترش و تعمیق دیدگاه و جهان‌بینی انسانی‌مان.
10. شما بگویید…
100. شما بگویید…
1000. شما بگویید…

دهکده جهانی یک کهکشان پر از مردم

در کل می‌توان گفت هرگونه ورودی (input) از طرف شما در وب، به نوعی «تولید توسط شما» محسوب می‌شود. با همکاری و مشارکت بیشتر با یکدیگر، حرکت به سوی «وب نوین» و «وب کاربران مولف» را سرعتglobalvillage بخشیم. به این امید که روزی طاعون انحصار رسانه‌ای گریبان جامعه بشری را رها کند.

این یک کار گروهی عظیم است که به اعتقاد من می‌رود که آینده بشریت را عوض کند، همانطور که روزگاری اختراع صنعت چاپ و ظهور «کهکشانِ گوتنبرگ» سرنوشت بشریت را تغییر داد. سال‌ها بعد «اینترنت» به درستی اغلب پیش‌بینی‌های مک‌لوهان درباره «دهکدهٔ جهانی» را محقق ساخت. آیا ظهور «وب نوین» تعمیم این مفهوم به «کهکشانِ کاربرانِ مولف» نیست؟

با تشکر از یک‌فتحی عزیز که مرا هول داد که بنویسم. چون امروز کمی خسته بودم…

مطالب «بامدادی» را از طریق خوراک‌خوان دریافت کنید.