آقای اوباما! چه کاری وحشیانه است؟

در این ویدئوی کوتاه – که ظاهرا مربوط به یک تجمع اعتراض‌آمیز علیه اسرائیل در آستین تگزاس است –  خانم «رانية المصري» (Rania Masri) فعال سیاسی و استاد دانشگاه لبنانی-آمریکایی در دفاع از مردم فلسطین و خطاب به آقای اوباما صحبت می‌کند. لحن صریح و فصیح و پرشور اما سکولار و متین او به دلم نشست. در گوگل‌پلاس هم‌خوانش کردم که با استقبال نسبی دوستان مواجه شد. در عین حال نگاهی به کامنت‌های آن پست نشان می‌دهد که ترول‌های طرفدار اسرائیل بدون دعوت سعی کرده‌اند آن‌جا را اشغال کنند. چیز عجیبی نیست. شاید غیر از اشغال‌گری و تجاوز به آن‌ها نیاموخته‌اند، گیرم که برخلاف غزه این‌جا من بی‌دفاع نیستم. تا توانستم بلاک کردم!

این متن با همکاری م.‌ ‌آشنا به فارسی ترجمه شده است. با تشکر از ایشان.

آقای اوباما! چه کاری وحشیانه است؟ (?Mr.Obama, what is barbaric)

دیروز، اول ماه اوت، دولت آقای اوباما اعلام کرد که دستگیری سرباز مهاجم اسرائیلی توسط نیروهای مقاومت فلسطینی – نقل قول می‌کنم – «اقدامی وحشیانه» بود.

به نظر می رسد پرزیدنت اوباما و دولتش به گروگان گرفتن سرباز مهاجم متعلق به یک ارتش اشغال‌گر را «وحشیانه» می‌دانند، اما قتل عام بیش از ۱۶۰۰ فلسطینی در محله‌ها، خانه‌ها، مدرسه‌ها، بیمارستان‌ها، زمین‌های بازی‌ یا سواحل دریا وحشیانه نیست.

لازم است که به آقای اوباما بگوییم چه چیزی وحشیانه است.

وحشیانه به قتل رساندن بیش از ۷۰ خانواده در غزه توسط اسرائیلی‌هاست. بیش از ۷۰ خانواده‌ی فلسطینی از دست رفته‌اند.

وحشیانه ۳۰۰ هزار کودک در غزه هستند که خانه یا نزدیکانشان را از دست داده‌اند.

وحشیانه هدف قرار دادن بیمارستان‌هاست. ۶ تا از ۹ بیمارستان غزه تعطیل شده‌اند و اسرائیل تهدید می‌کند که به بقیه‌ی آن‌ها نیز حمله خواهد کرد.

وحشیانه محله‌هایی هستند که سراسر نابود شده‌اند، به گونه‌ای که یک خبرنگار آن‌‌ها را «آخرالزمانی» (apocalyptic) نامید.

وحشیانه پرتاب ۵۰۰ هزار موشک به ناحیه‌ای با مساحتی کمتر از ۲۶۰ کیلومتر مربع (۱۰۰ مایل مربع) است.

وحشیانه سیاست صیهونیستی مبنی بر نابودسازی اقتصاد غزه است. به همین دلیل آن‌ها نیروگاه غزه را بمباران کردند. به همین دلیل زیرساخت‌های فاضلاب و تصفیه‌خانه را بمباران می‌کنند. به همین دلیل دیروز یک کارخانه‌ی بستنی‌سازی را نابود کردند.

وحشیانه محاصره‌ی کامل غزه از سال ۲۰۰۵ و جداسازی آن با حصار از سال ۱۹۹۵ است. وحشیانه هدف این محاصره است که تخریب اقتصاد فلسطینی‌های غزه است تا آن‌ها را ناتوان کند و در هم بشکند. این، وحشیانه است آقای اوباما!

وحشیانه، آقای اوباما، آن‌چه امروز از اسرائیل به گوش می‌رسد است که علنا خواستار قتل عام فلسطینی‌های غزه می‌شوند. این‌ها در روزنامه‌های اسرائیلی نوشته شده است. معاون نخست‌وزیر فعلی اسرائیل است که علیه فلسطینی‌ها چنین خواسته است. {نکته: او گفته: «ما باید آن‌چنان ضربه‌ای به غزه وارد کنیم که به قرون وسطی فرستاده شود. همه‌ی زیرساخت‌ها شامل جاده‌ها و تاسیسات آب باید نابود شوند».}

اما هیچ‌یک از این‌ها برای ما فلسطینی‌ها جدید نیست. ما این چیزها را قبلا هم دیده‌ایم… قبلا هم دیده‌ایم.

ما شگفت‌زده نشده‌ایم. ای کاش شده بودیم. اما هیچ‌کدام از وقایعی که در غزه یا رام‌ الله یا قدس {بیت المقدس یا اورشلیم} علیه ما رخ داده است برای ما جدید نیستند.

وحشیانه، آقای اوباما، صهیونیزم است. «گولدا مایر» (Golda Meir) – چهارمین نخست وزیر اسرائیل – گفت: «چیزی به نام مردم فلسطین وجود ندارد». وحشیانه انکار هویت و هستی ماست.

وحشیانه آن‌چه است که «مناخیم بگین» (Menachem Begin) – یکی دیگر از نخست وزیران اسرائیلی – در ۱۹۴۹ گفت، هنگامی که او همه‌ی فلسطینی‌ها را «جانورانی وحشی که روی دو پا راه می‌روند» نامید.

وحشیانه آن‌ چیزی است که «بنی موریس» (Benny Morris) مورخ می‌گوید. او با این‌که اذعان دارد تک تک روستاها و شهرهای اسرائیلی روی روستاها و شهرهای فلسطینی ساخته شده‌اند از این نسل‌ کشی و تصفیه‌ی قومی فلسطینی‌ها حمایت می‌کند و اخیرا هم خواستار تصفیه‌ی قومی کامل آن‌ها در غزه شده است. وحشیانه، این است.

وحشیانه آن‌چه نیروهای تهاجمی اسرائیل {کنایه از ارتش اسرائیل به نام نیروهای دفاعی اسرائیل} خواستارش هستند است. آن‌ها کاملا به صراحت گفته‌اند که به افسران ارتش توصیه‌ی حقوقی (legal advice) شده که آن‌ها اجازه دارند – نقل قول می‌کنم – «هدف‌شان رسیدن به تلفات بالای غیرنظامی باشد». این دستورالعمل در سال ۲۰۱۴ صادر نشده؛ بلکه مربوط به ۲۰۰۹ بوده است.

وحشیانه صحبت‌های نتانیاهو است، آن‌جا که می‌گوید ما باید آن‌ها را بکوبیم «نه فقط یک ضربه، بلکه ضرباتی چنان دردآور که هزینه‌ی سنگینش ورای تحمل باشد». و او این را در ۲۰۱۲ گفت. این، وحشیانه است.

وحشیانه این است که وقتی از نتانیاهو درباره‌ی واکنش‌‌ احتمالی جهانیان به تخریب روستاهای فلسطینی پرسیدند پاسخ داد: «جهان هیچ نخواهد گفت؛ جز این که ما داریم از خود دفاع می‌کنیم».

پرزیدنت اوباما گفته – و من نقل قول می‌کنم – :«غیرنظامیان بی‌گناهی که در تبادل آتش گیر افتاده‌اند باید بر وجدان‌های ما سنگینی کنند. ما باید بیشتر تلاش کنیم».

من از شما درخواست می‌کنم آقای اوباما، لطفا تلاش بیشتری نکنید.

چرا که هرگاه او تلاش بیشتری می‌کند تسلیحات بیشتری هدیه می‌دهد و میلیون‌ها دلار از پول‌های ما را خرج ماشین جنگی اسرائیل می‌کند.

نه آقای اوباما، اگر مرگ خانواده‌های ما این‌گونه بر وجدانتان سنگینی می‌کند، لطفا بیشتر تلاش نکنید!

ما باید توجه داشته باشیم که جرائمی که در ۲۷ روز گذشته علیه فلسطینی‌ها انجام گرفته به هیچ عنوان جدید نیست. جنایت‌‌هایی که علیه فلسطینیان غزه از زمان آغاز محاصره در سال ۲۰۰۵ تاکنون مرتکب شده‌اند جدید نیست. این جنایت‌ها از سال ۱۹۴۸ شروع شده‌ است.

ما باید بدانیم چه چیزی وحشیانه است. وحشیانه نژادپرستی است. وحشیانه این است که فلسطینی‌ها را به مثابه یک «تهدید جمعیتی» (demographic threat) تعریف کنیم و وجود داشتن فلسطینی‌ها را تهدیدی برای بقاء اسرائیل به شمار بیاوریم. وجود ما تهدیدی برای بقاء آن‌هاست. این یعنی این حقیقت که ما وجود داریم به خودی خود توجیهی کافی برای آن‌هاست تا ما را بکشند. این، وحشی‌گری است. این، نژادپرستی است. این، صهیونیزم است… و این آن‌چه باید به آن خاتمه دهیم است.

ما اینجاییم که همگی اعلام کنیم خواستار تحریم تسلیحاتی دولت اسرائیل هستیم. ما خواستار تحریم تسلیحاتی دولت اسرائیل هستیم.

ما اینجاییم که از «دیوان بین‌المللی کیفری» (International Criminal Court) و «دیوان بین‌المللی دادگستری» (International Court of Justice) بخواهیم جنایت‌کاران جنگی اسرائیلی را به جرم نسل کشی محاکمه کنند.

ما خواستار پایان اشغال‌ هستیم… و ما خواستار پایان نژادپرستی هستیم.

ما با وزیر امور خارجه‌ی فنلاند موافقیم که گفت گزینه‌ی تحریم اسرائیل باید روی میز باشد.

ما از دولت‌های آمریکای لاتین که سفرای خود را از اسرائیل فراخواندند حمایت می‌کنیم… از اکوادر گرفته تا السالوادور، بولیوی، برزیل، ونزوئلا، شیلی، پرو و کوبا. ما از رئیس جمهور بولیوی – «اوو مورالس» (Evo Morales) – حمایت می‌کنیم که گفت اسرائیل یک «دولت تروریست» است.

و این را هم باید بگویم. ما نه فقط از خانواده‌های فلسطینی – و زنان و کودکان آن‌ها – دفاع می‌کنیم؛ بلکه باید در کنار «مقاومت فلسطینی» بایستیم و از آن حمایت کنیم. اگر معتقدیم که مردمان تحت اشغال‌ حق دفاع از خود را دارند – مردم سرزمین‌های اشغالی حق این کار را دارند – باید از «مقاومت فلسطینی» حمایت کنیم.

ما از مقاومت فلسطینی حمایت می‌کنیم.

و اگر ما با نژادپرستی علیه فلسطینیان مخالفیم، لازم است که بگوییم که با نژادپرستی علیه هر کس و در هر جا مخالفیم.

این یعنی آقای اوباما، ما با جنگ‌افزارها و جنگ‌های پهپادی شما مخالفیم. ما با سیاست‌های مهاجرتی‌تان که خانواده‌ها را در تگزاس و نقاط دیگر آمریکا از هم جدا می‌کند مخالفیم. ما مخالف تبعیض علیه آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار و لاتین‌تبار و سایر رنگین‌پوستان هستیم. ما این را به نام فلسطینیان و فعالان حقوق بشر می‌گوییم: خصوصی‌سازی زندان‌ها را در این کشور پایان دهید، جنگ‌افزارها و جنگ‌های پهپادی را متوقف کنید و به هر آن‌چه وحشیانه است خاتمه دهید. این است آن‌چه ما می‌گوییم.

و ما عهد می‌بندیم. ما امروز همین‌جا عهد می‌بندیم. به نام فلسطینیان، که مقاوم‌ترین مردمانی هستند که تا به حال شناخته‌ام، که ایستاده‌اند، که از ۱۹۴۸ تاکنون ایستاده‌اند… ما با آنها عهد می‌بندیم که وقتی بمباران‌ها پایان یافتند – و آنها پایان خواهند یافت – خشم امروزمان را به یاد خواهیم داشت. ما اشک‌های امروزمان را به یاد خواهیم داشت. ما نخواهیم شکست.

پس تا زمانی که فلسطینی‌ها زنده‌ هستند – و آن‌ها زنده خواهند ماند – و تا زمانی که پایداری می‌کنند – و به خدا سوگند که ما پایداریم – ما نخواهیم شکست و سازمان خواهیم یافت.

این یعنی تک تک شما متعهد شوید که از جنبش تحریم و تحدید اسرائیل (BDS) حمایت کنید و برای قدرت گرفتن آن سازمان‌دهی کنید. این را به رسالت شخصی‌تان تبدیل کنید…

پی‌نوشت: متن این پست به صورت زیرنویس فارسی در ویدئوی بالا اضافه شده است. هنگام تماشا می‌توانید آن‌را از گزینگان نمایشگر یوتیوب انتخاب کنید.


fا توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

وجدان سوخته – افشاگری سربازان اسرائیلی

تجربه‌های دست اول درست به خاطر دست اول بودن‌شان و این‌که بازیافت شده (recycled narratives) نیستند قابلیت تاثیرگذاری بیشتری دارند. در ویدئوی زیر که زیرنویس فارسی آن توسط «نگاه سوم» تهیه شده دو سرباز اسرائیلی که اعضای گروه «شکستن سکوت» (breaking the silence) هستند از تجربه‌های خود از زمانی که در ارتش اسرائیل حضور داشتند می‌گویند. دوران خدمت سربازی آن‌ها مصادف با انتفاضه‌ی دوم فلسطینی بود (بین سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵) که طی آن حدود ۳۰۰۰ فلسطینی، ۱۰۰۰ اسرائیلی و ۱۰۰ خارجی کشته شدند.

هولناک‌ترین خاطره‌ی سربازها به زمانی که درگیری‌های متعارف مثل تیراندازی یا غیره جریان داشته باز نمی‌گردد. بلکه به فعالیت‌های روتین آن‌ها در حمله‌ی شبانه به خانه‌های فلسطینی‌ها و تحقیر و تهدید دائمی آن‌ها مربوط می‌شود. «اصلا نمی‌دانستیم یک ساعت بعد یا روز بعد کجا خواهیم بود… آن‌قدر جا به جا می‌شدیم که فرصتی نداشتیم که به کارهایی که می‌کنیم فکر کنیم. تقریبا هر شب به خانه‌ای حمله می‌کردیم. ناگهان در میانه‌ی شب دیوار خانه‌ای را سوراخ می‌کردیم و از طریق آن وارد خانه می‌شدیم. اهل خانه وحشت زده بودند. گاه چند ساعت و گاه چند هفته در آن خانه می‌ماندیم. در هیچ‌کجای جهان کسی حاضر نمی‌شود این شرایط را تحمل کند… درباره‌ی تخریب خانه‌های فلسطینی‌ها. افسرهای گاه ۲۰ ساله این اختیار را داشتند که انتخاب کنند چه خانه‌ای باید تخریب شود. ما با زره‌پوش و بولدزر به خانه نزدیک می‌شدیم و بدون این‌که به ساکنان آن هشداری بدهیم خندقی دور تا دور خانه حفر می‌کردیم و بعد با زره‌پوش مستقیما وارد دیوار خانه می‌شدیم…  ممکن بود افسری از رنگ زرد خوش‌اش نیاید و تصمیم بگیرد خانه‌ای که رنگ دیوارش زرد است را تخریب کند. به همین راحتی. هیچ نیازی به هماهنگی با مرکز نبود. تصور کنید وقتی چنین قدرتی را به جوان‌های ۲۰ ساله بسپارند…»


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

غزه: این‌جا و اکنون

این پست نسبتا طولانی مجموعه‌ای از بعضی از مطالبی است که درباره‌ی اسرائیل و حمله به غزه این‌جا و آن‌جا خوانده‌ام و در گوگل‌پلاس منتشر کرده‌ام. برای دسترسی بهتر و آرشیو مناسب آن‌ها را با کمی اصلاح و ویرایش این‌جا منتشر می‌کنم.

(۱)

یک طنز پرداز انگلیسی به نام «مارک استیل» (Mark Steel) در مطلبی به عنوان «چقدر احمق بودم که فکر می‌کردم بمب‌های اسرائیلی همه‌ی این خسارت‌ها را در غزه به بار می‌آورند» منطق بیمارگونه و وارونه‌ی اسرائیلی را به سخره می‌گیرد:

در سال‌های اخیر جامعه‌ی بشری نسبت به گروه‌هایی که روزگاری در حاشیه‌ی جامعه قرار داشتند صبورتر شده است. اما یک گروه اقلیت وجود دارند که حتی امروز هم می‌توانید با آن‌ها تند برخورد کنید: جامعه‌ی بچه‌کش‌ها… اما به نظر می‌رسد زمانه در حال عوض شدن است و بالاخره ما آماده می‌شویم که صدای بچه‌کش‌ها را هم بشنویم.

در رابطه با بمباران غزه حتما اسرائيلی‌ها دلایلی برای اینکه تقصیرها را گردن غزه‌ای‌ها بیاندازند پیدا خواهند کرد. لابد یک وزیر اسرائیلی خواهد گفت: «مردم غزه همیشه گلایه می‌کنند که در ناحیه‌ای پرتراکم زندگی می‌کنند. بنابراین ما تا جایی که بتوانیم کمک‌شان می‌کنیم که جمعیت‌شان را کمتر کنند تا فضای بیشتری داشته باشند. اما آن‌ها هنوز ناراضی هستند. بعضی مردمان هیچ‌وقت راضی نمی‌شوند».

نتانیاهو درباره‌ی حقوق شهروندی بچه‌کش‌ها صحبت خواهد کرد و به همه خبر خواهد داد که فلسطینی‌ها از جسد بچه‌های خود پشته می‌سازند تا دل دیگران را به رحم بیاورند.

همین‌طور که زمانه عوض می‌شود شاید نتانیاهو و سخن‌گوهایش گامی به پیش بگذارند و «راه‌پیمایی و کارناوال بچه‌کش‌ها» را سازمان‌دهی کنند که در آن همه‌ی بچه‌کش‌ها بتوانند با فراغ خاطر و امنیت دور هم جمع شوند و نگران این نباشند که برای رسیدن به حقوق اولیه‌ی خود مبنی بر بمباران مدرسه‌ها از سوی جامعه تحقیر شوند.

(۲)

ادامه نوشته »

ماجرای راسل برند و مجری فاکس‌نیوز

آقای «راسل برند» (Russell Brand) که بازیگر، مولف و طنزپرداز بریتانیایی است اخیرا کار جالبی انجام داده است *. او نمونه‌ای از «مصاحبه‌های» یکی از مجری‌های اصلی فاکس‌نیوز به نام «شون هنیتی» (Sean Hannity)  را انتخاب کرده و آن‌را مورد نقد ویدئویی قرار داده است. در این ویدئو که بیش از دو میلیون بازدید کننده داشته راسل نشان می‌دهد که چطور مجری به میهمان برنامه که قصد داشت صدای فلسطینی را به گوش مخاطب‌ها برساند توهین می‌کند و حتی به او اجازه نمی‌دهد سوالی که از او پرسیده است را پاسخ دهد. میهمان برنامه متانت خود را حفظ می‌کند و فقط سعی در پاسخ سوال مجری دارد اما مجری او را «احمق» (thickhead) خطاب می‌کند. در پایان ویدئو راسل مجری فاکس‌نیوز را به داشتن رفتاری شبیه «تروریست‌‌ها» متهم می‌کند چرا که او می‌خواهد با استفاده از زبان خشونت‌گرا و زورگویانه به هدف خود برسد.

با توجه به انتشار نسبتا گسترده‌ی این نقد ویدئویی، شون هنیتی تصمیم می‌گیرد به آن پاسخ دهد. او سه میهمان حضوری دعوت می‌کند که ظاهرا قرار است او را در پاسخ به راسل برند همراهی کنند. اما او آن‌چنان دگم و طرفدار اسرائیل است که حتی یکی از میهمانانی‌ که خود دعوت کرده هم او را به چالش می‌کشد و متهم به یک‌سویه نگری می‌کند!

راسل برند ویدئوی دومی تهیه می‌کند و حماقت و سطحی‌نگری (و شاید هم شیادی) مجری فاکس‌نیوز را حتی بیشتر از قبل نشان می‌دهد.

این یک روش ساده و موثر و آموزنده و عامه‌فهم برای نقد فساد و ارتجاع حاکم بر رسانه‌های جریان اصلی است. شاید یکی از کم‌هزینه‌ترین و موثرترین روش‌های مبارزه با نظام‌های سلطه و تلاش برای بالا بردن سواد رسانه‌ای مخاطبان از طریق شبکه‌های اجتماعی. چرا که در این‌جا نقل قول غیرمستقیم، برش و گزینش یا ترجمه در کار نیست. سوژه به صورت کامل و مستقیما نقد می‌شود و این بی‌واسطه (یا کم واسطه) بودن و پرداختن به همه‌ی جزییات است که روشن‌گر است. راسل برند تک تک حرکت‌های زشت و نسنجیده‌ی مجری فاکس‌نیوز را به ما نشان می‌دهد و از طریق پرداختن کامل به جزییات به ما واقعیتی بزرگ‌تر را نشان می‌دهد.

* با تشکر از امیر ملکی برای معرفی این مناظره‌ی ویدئویی


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

آواز قوی چپ‌های اسرائیلی

مطلب زیر نوشته‌ی «اودی الونی» (Udi Aloni)‌ فیلم‌ساز و نویسنده‌ی آمریکایی-اسرائیلی (سازنده‌ی فیلم درخشان ”بخشش» (Forgiveness, 2006)) است که در پاسخ به مطلبی از نویسنده‌ی اسرائیلی «اجار کرت» (Etgar Keret) که در هارتص و لوس‌آنجلس تایمز منتشر شده نوشته است اما این روزنامه از انتشار آن سرباز زد. اصل این مطلب را به زبان انگلیسی می‌توانید این‌جا بخوانید.

Etgar Keret (Photo: Yanai Yechiel)

آواز قوی چپ‌های اسرائیلی

لا به لای خطوط نوشته‌ی اخیر اجار کرت درباره‌ی درگیری‌ خاورمیانه که در لوس‌آنجلس تایمز منتشر شده می‌توان صدای آواز قوی چپ‌های یهودی-اسرائیلی را شنید. {آواز قو کنایه از آخرین نمایش قبل از مرگ است}

ایده‌ی کرت در ظاهر خلاقانه به نظر می‌رسد. او معتقد است که «چپ» به جای این‌که ساده‌انگارانه درخواست صلح کند باید «اراده‌ی سازش» (will to compromise) داشته باشد. چپ به جای تمایلات مسیحایی‌اش باید به سیاست واقعی (realpolitik) بپردازد. اما از کی اردوگاه صلح اسرائیلی مسیحایی بوده است؟ این اردوگاه در سراسر دوران حیاتش شدیدا شبیه به حزب غالب و فرصت‌طلب کارگر در اسرائیل بوده است. از نظرگاه تاریخی روایت «اردوگاه صلح» اجرای نمایش «بکش و بعد گریه کن» بوده است.

اولین اصطلاحی که به کمک آن می‌توان جوهر گفتمان صهیونیست‌های چپ‌ اسرائیلی بعد از ۱۹۶۷ را توصیف کرد «سازش ارضی» (territorial compromise) است. این گفتمان درباره‌ی «دلجویی و ترمیم بی‌عدالتی تاریخی» یا «مبارزه برای عدالت» یا «تقاضای بخشش» یا «اعطای حق بازگشت آواره‌ها به وطن» نیست و هیچ چیز درباره‌ی «پرداخت خسارت» به خاطر تصفیه‌ی قومی فلسطینی‌ها که موسوم به نکبت (Nakba) است نمی‌گوید. این گفتمان هیچ اشاره‌ای به «همزیستی» یا «برابری» ملت‌ها نمی‌کند. چپ‌های اسرائیلی هیچ پیشنهاد صادقانه‌ای برای زندگی اشتراکی بر پایه‌ی برابری دو ملت نمی‌دهند. اما به جای همه‌ی موارد ذکر شده آن‌ها از «سازش ارضی» صحبت می‌کنند.

دقیقا به کمک همین کلمات یعنی «سازش ارضی» بود که چپ‌های اسرائيلی زیربنای آیین راست‌گرایان اسرائیلی را شکل دادند: «این سرزمین از آن ما و فقط ما است». این طور به نظر می‌رسد که چپ‌های صهیونیست هم معتقدند خداوند این سرزمین را به ما یهودی‌ها اعطا کرده است. تنها تفاوت چپ‌های صهیونیست با راست‌ها در این است که چپ‌ها حاضرند بخش کوچکی از این سرزمین را به «بومی‌‌ها»‌ بازگردانند – اما از قضا هدف‌هایشان مشابه راست‌ها است: جلوی اعتراض و مبارزه‌ی فلسطینی‌ها را بگیرند.

و به این ترتیب است که ما چپ‌ها همان‌طور که سرگشته‌ی هزارتوی آیین سکولار خودمان شده‌ایم در مقابل خود رقبای سیاسی‌ای داریم که غرق در ایدئولوژی هستند. متاسفانه این رقبا مردانی دارای اصول و بینش هستند، کسانی که می‌توانند یک ملت را به دنبال خود و در جستجوی مسیحا به بلندای «پرتگاه باثبات» (steadfast precipice ترجمه‌ی مستقیم نام عملیات فعلی اسرائیل در غزه) بکشانند تا گام بزرگی به سوی خودکشی بردارد. چپ اما هرگز مجهز به حقیقت‌ درونی‌ای که بتواند این رژه‌ی مهیب را متوقف کند نبوده است. هر آن‌چه تاکنون دیده‌ایم و شنیده‌ایم «آیین سازش» بوده است.

کرت می‌گوید ما نیاز به «سازش» داریم. اما مخاطب او کیست؟ آیا اهالی «اردوگاه صلح» که تسلیم سازش شده‌اند مورد نظر او هستند؟ یا این‌که مخاطب او «سازش نکردگان» هستند: یهودی-اسرائیلی‌های راست‌گرا، فاشیست‌های سرمستی که دیوانه‌وار می‌دوند و نوجوان فلسطینی را زنده زنده آتش می‌زنند؟

اگر چه استعداد کرت قابل احترام است اما او از همان بیماری‌ای رنج می‌برد که اغلب چپ‌های یهودی-اسرائیلی‌ به آن مبتلا هستند: «آن‌ها فلسطینی‌ها را به عنوان سوژه‌ی مبارزه نمی‌بینند، آن‌ها فقط خودشان را می‌بینند».

حتی استاد دانشگاهی مانند «اوا ایلوز» (Eva Illouz) که برخلاف کرت معتقد به «مبارزه برای صلح» است نیز گرفتار همین سندرم است. او درگیری در خاورمیانه را با جنگ‌های داخلی آمریکا به منظور آزادسازی برده‌ها مقایسه می‌کند، انگار که تلاش‌‌ها در منطقه‌ی ما را می‌توان به مبارزه بین یهودی-اسرائیلی‌های جناح چپ و یهودی-اسرائیلی‌های جناح‌ راست، یا بین نژادپرست‌های سفیدپوست و انسان‌گراهای سفیدپوست تقلیل داد. انگار که فلسطینی‌ها در این جنگ ایدئولوژیک بین اسرائیلی‌ها چیزی بیش از اشیایی منفعل نیستند. اما باور کنید این‌جا در اسرائیل-فلسطین هیچ درگیری واقعی‌ای بین یهودی‌های راست‌گرا و یهودی‌های چپ‌گرا وجود ندارد؛ «راست» همه چیز را کاملا تحت کنترل خود دارد. در حال حاضر آن‌چه ما واقعا با آن رو به رو هستیم کشمکش میان «یهودی-اسرائیلی‌های ظالم» و «فلسطینی‌های مظلوم» است. اکنون وقت آن رسیده است که ما چپ‌ها – هر چقدر هم که شکسته و از هم گسیخته باشیم – خودمان را جمع و جور کنیم و هویت‌مان را از نو اختراع کنیم.

خوشمان بیاد یا نه ما یعنی همین چپ از هم گسیخته‌ی اسرائیلی، بخشی از یک ملت اشغال‌گر هستیم. به همین دلیل است که وقتی برای اولین بار درباره‌ی مقاله‌ی کرت شنیدم امیدوار بودم که او استعداد خود را برای این‌که جان تازه‌ای به آن‌چه از چپ باقی مانده است بدهد به کار گرفته باشد؛ تا شاید به تدریج تکه‌های ناامیدی به جرقه‌های حیات تبدیل شوند؛ تا به ما یهودی‌ها مسئولیت‌مان را در قبال فلسطینی‌ها و خودمان یادآوری کند. امیدوار بودم که او به ما نیرو بدهد، چرا که کاملا محتمل است در آینده‌ی خیلی نزدیک لازم باشد ما عرب‌ها را از دست شبه‌نظامیان وابسته به سیاست‌مداران راست‌گرای جنگ‌طلب مانند نفتالی بنت (Naftali Bennett)، آیلت شاکد (Ayelet Shaked) و آویجور لیبرمان (Avigdor Lieberman) که می‌خواهند آن‌ها را دستگیر و در میدان مرکزی شهر جمع کنند در خانه‌های خود پنهان کنیم.

خشونت‌ورزی مظلومان گاهی توجیه‌پذیر است، اما همیشه ضروری نیست. وظیفه‌ی ما نیروهای چپ این است که تلاش کنیم فضای رادیکالی بسازیم که در آن مظلوم‌ها نیازی به دست یازیدن به خشونت نداشته باشند. ما باید تمام قد در پیوند برادری با مظلومان بایستیم و راه حل متفاوتی ارائه دهیم که در آن عشق به اسرائیل و عشق به فلسطین در یکدیگر تلفیق شوند. من امیدوار بودم که کرت چپ‌‌های اسرائیلی را ترغیب کند که از مشارکت در حمله به غزه خودداری کنند. امیدوار بودم او پیشنهاد دهد که ما از بدن‌هایمان برای جلوگیری از تخریب خانه‌های عرب‌ها در شهرهای مختلط اسرائيلی استفاده کنیم. امیدوار بودم که او به عنوان یک یهودی ممتاز در این شرایط دشوار کنار شهروندان فلسطینی اسرائیل بایستد– حتی اگر او کاملا با آن‌ها موافق نمی‌بود – و شهرت و موقعیت شخص خودش را به خاطر حقیقت به خطر بیاندازد.

«سازش بر سر زمین» چیزی است که به کسانی که رویای صلح را در سر می‌پرورند پیشنهاد شده است، آن‌هم در شرایطی که حماس پیشنهاد معاهده‌ی بلندمدت داده است. مشکل این است که میان ما اسرائیلی‌ها هیچ‌کس دیگر رویای صلح ندارد و هیچ‌کس رویای عدالت ندارد. آن‌ها که هنوز رویایی در سر دارند، به تصفیه‌ی نژادی می‌اندیشند و هیچ‌کس آن‌جا نیست که ما را از این کابوس بیدار کند.

بنابراین من به دنبال «سازش» نیستم. من در جستجوی «حرمت» و «تقدس» زندگی هستم. و چپ به ویژه به خاطر ضعف‌‌اش، امروز بیش از هر وقت دیگری نیاز به شعله‌های مسیحایی دارد.

پی‌نوشت مولف: هشت سال پیش من فیلم «بخشش» (Forgiveness) را ساختم. عنوان فیلم به عبری (Mechilot) دارای معنایی دوپهلوست: «بخشش» و «تونل‌های زیرزمینی». روش بهتری برای این‌که بتوانم کیفیت تجربه‌ام را از واقعیت امروز اسرائیل-فلسطین به اشتراک بگذارم نمی‌شناسم. واقعیتی که محصول خود-کلنجار رفتن بلندمدت آسیب ملی-روانی یهودی‌های اسرائيلی (psycho-national trauma of the Israeli Jews) است. آسیبی که خود را از ۱۹۴۸ تاکنون تکرار می‌کند. همچون گردابی که به سوی نابودی اخلاقی و ذهنی روح یهودیان اسرائیل شتاب می‌گیرد. امروز در حالی که ما فلسطینی‌ها را از سرزمین‌های خود به تونل‌های زیرزمینی می‌رانیم و وادارشان می‌کنیم که به «اجسادی زنده» تبدیل شوند، تصمیم گرفتم «بخشش» را به مدت یک ماه به صورت رایگان در اختیار شما قرار دهم. امیدوارم هم‌خوانش کنید، با آن فکر کنید و با آن حس کنید.

پی‌نوشت من: علاوه بر لینک بالا در یوتیوب که حدود یک ماه فعال خواهد بود فیلم «بخشش» را در این لینک نیز قرار داده‌ام که می‌توانید دانلود کنید.

پی‌نوشت ۲: اسرائیل یک معلول است. او چپ خود را از دست داده اما وقتی در آینه نگاه می‌کند دچار این توهم می‌شود که چپ دارد. اسرائيل! به تحمیق خود پایان بده و جهان با تو همراه خواهد شد. (از یک کامنت پای پست به زبان اصلی)


<

p style=»text-align:justify;»>با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

معرفی کتاب: فلسطین

این نوشته‌ را عینا از وبلاگ «نهیب حادثه» باز نشر می‌کنم.

الان که این متن نوشته می‌شود احتمالاً چند کشته‌ی جدید به تل اجساد غزه در حال اضافه شدن است. سخت است در میانه‌ی چنین وضعی آدم قصد کند به جای خون به جوش آوردن و داد زدن، پشت میز بنشیند و باقی را به خواندن کتاب قصه دعوت کند. اما اگر الان وقتش نباشد هیچ زمان دیگری هم وقتش نیست. سال ۲۰۰۱ روزنامه‌نگار تک‌رو و عجیبی به نام «جو ساکو» (Joe Sacco) کتابی منتشرکرد به نام «فلسطین» که مجموعه‌ای بود از کمیک استریپهایی که از سفرش به اسراییل و مناطق اشغالی کشیده بود. کمیک‌ها در ابتدا در قالب مجلدهای کوچک چاپ و در نهایت در هیبت یک کتاب مستقل توزیع شدند. این کتاب از هر جهت بی‌نظیر است. به عنوان یک اثر ژورنالیستی به شدت جذاب، دقیق و هدفمند است. به عنوان یک اثر روایی فوق‌العاده گیراست (البته باید حدود بیست صفحه اولش را بخوانیم تا قلابش در ذهنمان گیر کند. فصل اول بسیار گیج‌کننده است). از حیث نوآوری‌های تکنیکی هم در بالاترین سطح ممکن در ژانر خودش است.

مهم‌ترین نکته‌ی این کتاب ساختار «فراروایی» (meta-narrative) است یعنی روایت خود نویسنده را هم شامل می‌شود و بخش عظیمی از محتوای داستانی که نتیجه‌ی گزارشهای پیاپی جناب ساکو است در قالبی عرضه شده که  نویسنده خود را در معرض قضاوت هم خواننده و هم خود قرار می‌دهد. ساکو با تمام تعصبات و پیش‌داوریهای یک خارجی وارد فلسطین می‌شود و در حین ضبط وقایع آرام آرام متوجه تغییر خود نسبت به باورهای پیشینش می‌شود. خبرنگار/نقاشی که در انتهای کتاب در حال ترک فلسطین است آدمی‌ست خرد شده و عصبی که توان هضم آنچه دیده را ندارد. آدمی که با واقعیت خودش بیشتر روبه‌رو شده تا واقعیت تاریخ؛ فهمیده تا چه حد فهمیدن سخت است و دیده تا چه میزان دیدن شجاعت می‌خواهد. کتاب فقط روایت رنج و دردسر مردم فلسطین نیست. حکایت روبه‌رو شدن با روزمرگی این رنج است. اینجا قصه‌ی کشته شدن یک کودک تبدیل می‌شود به داستان طولانی زندگی یک مادر که با خاطره از دست دادن فرزندش هر روز زندگی می‌کند. شکنجه شدن یک شهروند معمولی در میان زمان درد و زمان به‌یاد آوردن درد آنقدر کشیده می‌شود که رنج شکنجه ی چند روزه در یک سلول در مقایسه با سختی زیستن با خاطراتش مقیاسی میکروسکوپی پیدا می‌کند. شهروندانی را می‌بینیم که آنقدر در فشاری متفاوت با مردمان معمولی باقی دنیا زندگی کرده‌اند که معیار حساسیتشان نسبت به چیزها به کل به هم ریخته: مرد جوانی که از به یادآوردن خاطره کشته‌شدن افراد فامیل هیچ غصه‌ای بر صورتش نمی‌نشیند، اما ذکر یک جمله‌ای این که دو ماه است بیکار مانده و جلوی زن و بچه خجالت می‌کشد آنقدر بر او فشار می‌آورد که اشک بندنیامدنی از چشمش روانه می‌شود.

کتاب پر است از روایت رنج و بیچارگی، اما چیزی که آن را یگانه می‌کند لحن راوی در برخورد با موقعیت‌های تازه است. طنز عمیق کتاب که عمدتاً معطوف به خود نویسنده است (مثلاً جایی که از مهمان نوازی عجیب فلسطینی ها می‌نالد چون به هر خانه که می‌رود صد بار باید چای بنوشد حتی اگر شده به زور) به اثر طعم عجیبی داده که به همان چای تلخ و شیرینی که  بارها می‌نوشد بی‌شباهت نیست. این کتاب باید خوانده و خوانده شود. برای هر کس که بخواهد زندگی روزمره یک فلسطینی را ببیند یا هر کس که دوست دارد تجربه‌ای غریب از روایت واقعی یک مصیبت معاصر را در قالبی کاملاً متفاوت بخواند.

چون غالب خوانندگان فارسی زبان دسترسی به منبع مستقیم خرید این اثر را ندارند، بنده‌ی حقیر جرم نقض کپی‌رایت را می‌خرم و یک نسخه تمیز و غیرقانونی را اینجا می‌گذارم. اگر پل صراطی درکار بود خوانندگان لطف کنند و من را مخفیانه رد کنند تا نویسنده و ناشر یقه‌ام را نچسبند. Joe-Sacco—Palestine

توضیح: سایز فایل بزرگ است، لطفاً صبور باشید.

اسرائيل خواهان صلح نيست

مطلب زیر نوشتۀ گيدئون لِوی (Gideon Levy)، مفسر و روزنامه‌نگار اسرائیلی روزنامه‌ی هاآرتز است که توسط آقای محسن یلفانی ترجمه شده است. من در شبکه‌های اجتماعی با آن برخورد کردم که در این‌جا بازنشر کنم.

اسرائيل خواهان صلح نيست. هيچ وقت تا این حد آرزو نداشته‌ام که ثابت شود آنچه در اينجا می‌نويسم، اشتباه باشد. امّا قرائن و شواهد روی هم تلنبار می‌شوند. در واقع، می‌توان گفت که اسرائيل هيچ وقت خواهان صلح نبوده است؛ منظور يک صلح عادلانه است، صلح بر اساس سازشی عادلانه برای هر دو طرف. درست است که در زبان عبری سلام معمول بين مردمان همان «شالوم» (صلح) است – شالوم هنگامی که همديگر را می‌بينند و شالوم به هنگامی که همديگر را ترک می‌کنند. تقريباً همۀ اسرائيلی‌ها دم به ساعت تکرار می‌کنند که خواهان صلح‌اند، و البته که چنين است. امّا منظور آنها چنان صلحی نيست که با عدالت همراه باشد، که بی آن، نه صلحی هست و نه خواهد بود. اسرائيلی‌ها خواهان صلح‌اند، نه عدالت؛ آنها خواهان صلحی که بر ارزش‌های جهان‌شمول مبتنی باشد، نيستند. بدين ترتيب، حاصل چنين ترجيع‌بندی است «صلح، صلح، در حالی که صلحی در کار نيست.» و قضيه به همين جا ختم نمی‌شود: در سال‌های اخير اسرائيل حتّی از آرزوی برقراری صلح هم فاصله گرفته و يک سره از آن نااميد شده است. صلح از دستور کار اسرائيل محو شده و جای خود را يا به اضطراب‌های جمعی داده است که منظماً به جامعه تزريق می‌شوند، و يا به امور شخصی و خصوصی که بر هر چيز ديگر اولويت دارند.

به نظر می‌رسد که آن اسرائيلی‌ای که در آرزوی صلح بود يک دهه پيش در گذشت. يعنی در پی شکست ديدار سران در کمپ ديويد در سال ۲۰۰۰، همراه با جاانداختن دروغِ فقدان طرف مذاکرۀ فلسطينی، و البته، با از سر گذراندن دوران خون‌آلود انتفاضۀ دوّم. امّا حقيقت اين است که حتّی پيش از آن هم، اسرائيل هيچ وقت واقعاً خواهان صلح نبوده است. اسرائيل هيچ وقت، حتّی برای يک لحظه، با فلسطينی‌ها به عنوان انسان‌هائی با حقوق برابر رفتار نکرده است. اسرائيل هرگز نسبت به مصيبت فلسطينی‌ها به عنوان يک مصيبت انسانی و ملّیِ تفاهمی نشان نداده است.

جناح طرفدار صلح اسرائيل نيز – اگر اصولاٌ چنين چيزی وجود داشته – در بحبوحۀ صحنه‌های دلخراش انتفاضۀ دوّم و باز با همان دروغ «فقدان شريک مذاکره»، آخرين نفس‌ها را کشيد. آنچه باقی ماند چند سازمانی بودند که در برابر مبارزه‌ای که به منظور بی‌اعتبار کردن آنها در گرفته بود، همانقدر مصمّم و فداکار بودند که بی‌اثر و بی‌خاصیّت. بنابر اين، اسرائيل ماند و موضع انکارگرايانه‌اش.

در اين ميان، انکارناپذيرترين دليل اين که اسرائيل خواهان صلح نيست، پروژۀ شهرک‌سازی در اراضی اشغالی است. از همان آغاز اين پروژه، هيچ بوتۀ آزمايشی چنين با قطعيت و دقت نیّات واقعی اسرائيل را آشکار نکرده است. به عبارت ساده: سازندگان اين شهرک‌ها، در پی تحکيم بخشيدن به اشغال‌اند، و بنا بر اين صلح نمی‌خواهند. تمام داستان در اين دو کلمه خلاصه شده است.

با فرض عقلانی بودن تصميمات اسرائيل، نمی‌توان پذيرفت که ساختن شهرک‌ها در اراضی اشغالی با خواست صلح سازگار باشد. هر نوع اقدام برای خانه‌سازی، هر خانۀ پيش‌ساخته و هر بالکن، به معنی مردود دانستن صلح است. اگر اسرائيل می‌خواست که از طريق توافق‌های اسلو به صلح دست يابد، می‌بايست حداقل ساختن شهرک‌ها را به ابتکار خود متوقف می‌کرد. اين که چنين اقدامی صورت نگرفت، ثابت می‌کند که توافق‌های اسلو فريبکارانه بوده‌اند و يا در نهايت، روايتی از يک شکست اعلام شده. اگر اسرائيل در طابا، در کمپ ديويد، در شرم‌الشيخ، در واشينگتن و يا در بيت‌المقدس می‌خواست به صلح دست يابد، می‌بايست قبل از هر چيز به ساختن شهرک‌ها پايان دهد. بدون هيچ قيد و شرطی و بدون هيچ انتظاری. اين واقعيت که اسرائيل چنين نکرد دليل آن است که خواهان صلح عادلانه نيست.

امّا شهرک‌ها تنها يک محک برای دريافت نیّات اسرائيل به شمار می‌روند. امتناع اسرائيل ريشه‌های بسيار عميق‌تری دارد و در «دی-ان-اِی»اش، در دستگاه گردش خونش، در دليل وجودی‌اش، و در بدوی‌ترين اعتقاداتش جای دارد. در آنجاست که، در عميق‌ترين لايه‌ها، اين مفهوم نهفته است که اين سرزمين تنها برای يهوديان در نظر گرفته شده است. در آنجاست که، در عميق‌ترين سطح، پيام «اَم اشگولا» (am sgula) – «قوم ارزشمند خدا» – و «خدا ما را برگزيد»، جای گرفته است. در عمل، اين پيام به اين صورت معنی شده که، در اين سرزمين يهوديان مجازند به انجام هر کاری که برای ديگران ممنوع است، دست بزنند. نقطۀ عزيمت اين است و از اين نقطه راهی به سوی صلح عادلانه نيست. آنجا که نام بازی سلب هويت انسانی از فلسطينی‌هاست، آنجا که سياست شيطانی جلوه دادن فلسطينی‌ها هر روز و هر روز به مردم حقنه می‌شود، راهی برای نيل به صلح عادلانه موجود نيست. کسانی که متقاعد شده‌اند که هر فلسطينی آدم مظنونی است و هر فلسطينی می‌خواهد «يهودی‌ها را به دريا بريزد»، هرگز با فلسطينی‌ها صلح نخواهند کرد. بيشتر اسرائيلی‌ها متقاعد شده‌اند که اين دو نظر حقيقت دارند.

در دهۀ گذشته، هر دو ملّت از هم جدا شده‌اند. جوان معمولی اسرائيلی هيچ وقت همتای فلسطينی خود را نمی‌بيند، مگر در دوران خدمت سربازی‌اش(آن هم در صورتی که خدمتش را در سرزمين‌های اشغالی انجام دهد). جوان معمولی فلسطينی هم هرگز همسن و سال‌های اسرائيلی خود را نمی‌بيند، مگر در لباس سرباز عصبی‌ای که بر سرش داد می‌کشد، يا نصف شب به خانه‌اش هجوم می‌برد، و يا در هيئت يکی از ساکنان شهرک‌ها، زمينش را غصب می‌کند و يا بيشه‌اش را به آتش می‌کشد.

در نتيجه، تنها تماس ميان دو ملّت به برخورد اشغالگر، که مسلّح و خشن است، با اشغال‌شده، که سرخورده و آمادۀ روآوردن به خشونت است، محدود شده. مدت‌ها از روزگاری که فلسطينی‌ها برای کار به اسرائيل می‌آمدند و اسرائيلی‌ها در فلسطين مغازه‌داری می‌کردند، گذشته است. مدت‌هاست که دورانی که اين دو ملّت چند دهه‌ای را در سرزمينی مشترک سر کردند و با هم روابطی نيمه عادی داشتند و اين روابط از حداقل عدالت برخوردار بود، سپری شده است. در چنين اوضاع و احوالی، تحريک کردن و به خشم آوردن اين دو ملّت عليه يکديگر، همچنانکه تشديد ترس و انباشتن کينه‌های جديد بر روی آنچه از پيش موجود بوده، بسيار آسان است. و همين، خود دستورالعمل مطمئنی برای امتناع از صلح است.

بدين ترتيب بود که هوس جديدی به سر اسرائيلی‌ها زد: هوس جدائی: «آنها آن طرف، ما هم اين طرف (و همين طور آن طرف)». در حال حاضر که هنوز اکثريت فلسطينی‌ها – تخمينی بر اساس تجربۀ دهها سال کار روزنامه‌نگاری خودم در سرزمين‌های اشغالی – خواهان همزيستی‌اند، اغلب اسرائيلی‌ها در پی جدائی‌اند، طبعاً بی آنکه حاضر به پرداخت هزينۀ آن باشند. نظریۀ «دو کشور» طرفداران فراوانی پيدا کرده، امّا هيچ تصميمی برای متحقّق کردن آن در عمل در ميان نيست. اغلب اسرائيلی‌ها طرفدار اين نظريه‌اند، ولی مايل نيستند که نه اکنون، و حتّی نه در اينجا، اجرا شود. آنها با اين باور تربيت شده‌اند که طرفی برای مذاکرات صلح در کار نيست – البته طرف فلسطينی، وگر نه، طرف اسرائيلی حاضر و آماده است.

متاًسفانه، حقيقت تقريبا بر عکس اين باور است. فلسطينی‌ها ديگر شانسی برای اين که ثابت کنند می‌توانند طرف مذاکره باشند، ندارند؛ اسرائيلی‌ها معتقدند که آمادۀ مذاکره‌اند. بدين ترتيب فرآيندی آغاز گرديد که طی آن شرايط، موانع و اشکال‌تراشی‌های اسرائيل بر هم انباشته شد – که اين همه خود نشانۀ ديگری است بر امتناع اسرائيل. نخست خواست توقف تروريسم مطرح شد؛ پس از آن خواست تغيير رهبری ( ياسر عرفات مانع دست و پاگيری به شمار می‌آمد)؛ پس از اينها، مانع حماس پيش آمد. اکنون نوبت خودداریِ فلسطينی‌ها از برسميت شناختن اسرائيل به عنوان يک دولت يهودی است. اسرائيل بر اين عقيده است که به هر اقدامی که دست می‌زند – از دستگيری‌های دسته‌جمعی تا ساختن شهرک‌ها در اراضی اشغالی – همه بر حق‌اند، در حالی که همۀ اقدامات فلسطينی‌ها «يک جانبه» بوده است.

تنها کشور روی کرۀ زمين که فاقد مرز است تا به حال حاضر نشده است حتّی مرزهای مصالحه شده‌ای را که خود به آنها رضايت می‌دهد، تعيين کند. اسرائيل هنوز اين واقعيت را هضم نکرده است که برای فلسطينی‌ها، مرزهای ۱۹۶۷ مادر همۀ مصالحه‌ها و خط قرمز عدالت (يا عدالت نسبی) است. برای اسرائيلی‌ها، مرزهای ۱۹۶۷، «مرزهای خودکشی» است. به همين دليل است که حفظ وضعيت موجود به هدف واقعی اسرائيل، به مهمترين اصل سياست اسرائيل، و تقريباً به غايت نهائی آن تبديل شده است. امّا مسئله اين است که وضعيت موجود تا ابد قابل دوام نيست. از لحاظ تاريخی، کمتر ملّتی بوده است که بدون مقاومت به اشغال تن در داده باشد. جامعۀ بين‌المللی نيز سرانجام روزی در مورد اين وضعيت قاطعانه به صدا درخواهد آمد و اين به صدا درآمدن با اقدامات تنبيهی همراه خواهد بود. از اين همه به اين نتيجه می‌رسيم که هدف اسرائيل واقع‌بينانه نيست.

اکثريت اسرائيلی‌ها، هر چند که رابطۀ خود را با واقعيت از دست داده‌اند، زندگی معمول خود را ادامه می‌دهند. آنها دنيا را همواره عليه خود می‌دانند، و مناطق اشغالی را که دم در خانه‌هايشان است، بسی دور از قلمرو علايق خود می‌شمارند. هر کس که به خود جراًت دهد از سياست اشغالی اسرائيل انتقاد کند، به ضد يهود بودن متهم می‌شود؛ هر اقدام مقاومت‌آميز به عنوان يک تهديد وجودی تلقی می‌شود؛ تمامی مخالفت‌های بين‌المللی نسبت به سياست اشغال به حساب «محروم کردن اسرائيل از حقوق حقۀ خود» و تهديدی نسبت به موجوديت کشور گذاشته می‌شوند. هفت ميليارد مردم دنيا – که بيشترشان با اشغال مخالفند، در اشتباه‌اند، و شش ميليون يهودی اسرائيلی – که بيشترشان از اشغال حمايت می‌کنند – ، بر حق. چنين است واقعيت از نگاه يک اسرائيلی متوسط.

بر اين همه، سرکوب، پنهان‌کاری و تيره و تار کردن فضا را نيز بيافزائيد تا توضيح ديگری برای سياست امتناع اسرائيل بيابيد: تا زمانی که زندگی در اسرائيل بر وفق مراد است، آرامش برقرار است و واقعيت مخفی نگاه داشته می‌شود، چرا بايد کسی برای استقرار صلح خود را به دردسر بياندازد؟ تنها راه برای اين که غزّۀ محاصره شده، وجود خود را به خاطر مردم بياورد، اين است که چند تا موشک شليک کند؛ و ساحل غربی تنها وقتی در دستور روز قرار می‌گيرد که، مثل روزهای اخير، در آنجا خونی ريخته شود. به همين ترتيب، به موضع جامعۀ بين‌المللی فقط وقتی توجه می‌شود که می‌کوشد تحريم يا مجازاتی عليه اسرائيل اعمال کند، که در اين صورت بلافاصله مبارزه‌ای عليه آن آغاز می‌شود که محتوای اصلی‌اش را مظلوم‌نمائی همراه با اتهامات تاريخی تند و تيز – و گاهی گستاخانه و بی‌ربط – تشکيل می‌دهد.

چنانکه ملاحظه می‌شود، تصوير غم‌انگيزی است. در اين تصوير هيچ پرتوی از اميد نمی‌توان يافت. تغيير به خودی خود، از درون جامعۀ اسرائيل، تا زمانی که به همين منوال رفتار می‌کند، پيش نخواهد آمد. اشتباهات فلسطينی‌ها به يکی دوتا ختم نمی‌شود، امّا اشتباهات آنها فرعی است. در اين دعوا، عدالت اساساً با طرف فلسطينی است، در حاليکه طرف اسرائيلی اساساً راه امتناع را برگزيده است. اسرائيلی‌ها اشغال را می‌خواهند، نه صلح.

فقط اميدوارم که در اشتباه باشم.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

بی‌بی‌سی فارسی و همراهی با پروپاگاندای اسرائیلی (چطور می‌شود در بحبوبه‌ی تجاوزگری از خود دفاع کرد؟)

(۱) حماس در پاسخ به حملات هوایی ارتش اسرائیل علیه نوار غزه شماری راکت به سوی خاک اسرائیل پرتاب کرد. بنا به آمار منتشر شده توسط مقامات فلسطینی در سیزده سال گذشته به طور میانگین در هر سه روز یک کودک فلسطینی توسط نیروهای اسرائیل به قتل رسیده است.

(۲) خبرگزاری فلسطینی وفا از محمد العویوی نقل کرده که دلیل اصلی مرگ این نوجوان سوزاندن با آتش بوده است. دولت اسرائیل شرایط مرگ محمد ابوخضیر ۱۶ ساله را ‹نامشخص› اعلام کرده است. این در حالی است که بنا به آمار منتشر شده توسط مقامات فلسطینی در سیزده سال گذشته به طور میانگین در هر سه روز یک کودک فلسطینی توسط نیروهای اسرائیل به قتل رسیده است.

(۳) با توجه به سیاست غیرقانونی و متجاوزانه‌ی اسرائیل در گسترش مناطق مسکونی در سرزمین‌های فلسطینی واقع در کرانه‌ی باختری تنش‌ها میان اسرائیل و فلسطین همواره بالاست. بنا به آمار منتشر شده توسط مقامات فلسطینی در سیزده سال گذشته به طور میانگین در هر سه روز یک کودک فلسطینی توسط نیروهای اسرائیل به قتل رسیده است. به همین دلیل است که مقام‌ها و گروه‌هایی از شهروندان فلسطینی همواره بر حق «انتقام» فلسطینی‌ها تاکید کرده‌اند. در همین شرایط است که اخیرا سه نوجوان اسرائیلی در نزدیکی الخلیل گم شدند. ماموران اسرائیلی در جریان جستجوی آنها بیش از ۴۰۰ فلسطینی را بازداشت کردند و ۵ نفر را هم کشتند . جنازه این سه نوجوان روز دوشنبه پیدا شد.

تعجب کردید؟ حق دارید. سوتیترها و پاراگراف‌های خبری بالا را من نوشته‌ام. عبارت‌های اصلی منتشر شده در بی‌بی‌سی این طور هستند:

(۱) ارتش اسرائیل دست به حملات هوایی بیشتری علیه نوار غزه زده است که در پی پرتاب شماری راکت توسط حماس به سوی خاک اسرائیل انجام می شود. [+]

(۲) خبرگزاری فلسطینی وفا از محمد العویوی نقل کرده که دلیل اصلی مرگ این نوجوان سوزاندن با آتش بوده است. این در حالی است که دولت اسرائیل شرایط مرگ محمد ابوخضیر ۱۶ ساله را ‹نامشخص› اعلام کرده است. ربودن و مرگ این نوجوان فلسطینی یک روز بعد از آن رخ داد که جسد سه نوجوان اسرائیلی که پیشتر گم شده بودند در حومه شهر الخلیل پیدا شد. [+]

(۳) تنش میان اسرائیل و فلسطین پس از آن که سه نوجوان اسرائیلی در نزدیکی الخلیل گم شدند، بالا گرفته است. ماموران اسرائیلی در جریان جستجوی آنها بیش از ۴۰۰ فلسطینی را بازداشت کردند و ۵ نفر را هم کشتند. جنازه این سه نوجوان روز دوشنبه پیدا شد. مقام‌ها و گروه‌هایی از شهروندان اسرائیلی در روزهای اخیر بر «انتقام» تاکید کرده‌اند. [+]

یکی از استراتژی‌های پروپاگاندای اسرائیل این است که خود را یک ماهیت دفاعی جلوه دهد (حتی ارتش اسرائیل هم نیروی دفاعی اسرائیل یا IDF نام دارد) در حالی که سیاست این کشور اساسا مبتنی بر تجاوز و اشغال است. این کار باعث می‌شود نوعی وجاهت اخلاقی برای اسرائیل ایجاد شود، چیزی که اسرائیل به آن نیاز ویژه‌ای دارد. رسانه‌های دوست اسرائیل هم او را در این پروپاگاندا همراهی می‌کنند: در پوشش خبری وقایع مربوط به فلسطین و اسرائیل سلسله‌ی وقایع تاریخی به گونه‌ای برش داده می‌شود که آغاز و پایان وقایع به سود اسرائیل به نظر برسد. به این ترتیب این طور به نظر می‌رسد که اسرائیل همیشه در پاسخ به چیزی رفتار می کند و تحرکات آن اساسا دفاعی است.

بی‌بی‌سی فارسی البته در این گزارش‌گری همسو با اسرائیل تنها نیست. در واقع حضور و نفوذ گروه‌ها و افراد نزدیک به اسرائیل در شبکه‌های اصلی تولید و نشر خبر در جهان محسوس و پررنگ است. اما به هر حال به عنوان یک نمونه‌ی آشنا و دم دست اگر می‌خواهید بدانید چطور می‌شود کشوری مانند اسرائیل بتواند در بحبوبه‌ی تجاوزگری از خود دفاع کند به پوشش خبری بی‌بی‌سی فارسی بیشتر دقت کنید!


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

در جستجوی فلسطین (فیلمی که ناپدید نشد)

دنبال کلیدواژه‌ای بودم که به این پست از وبلاگ مریم‌ اینا رسیدم. مستندی رو معرفی کرده بود به نام «در جستجوی فلسطین» و درباره‌اش این‌طور نوشته بود:

«چند سال قبل شما مستندی به نام «درجستجوی فلسطین» برای بی‌بی‌سی ساختید. این فیلم بعد از نمایش در بی‌بی‌سی ۲ و بعد از آن در بی‌بی‌سی جهانی، کم و بیش ناپدید شد. بی‌بی‌سی همچنین در نمایش آن در تلویزیون‌های آمریکا کاملا ناموفق بود، چرا؟

در این کشور پیشینیه‌ای درباره فیلم‌هایی که از دیدگاه فلسطینی به ماجرا نگاه می‌کنند، وجود دارد. واکنشی برنامه‌ریزی شده از سوی سازمان‌های صهیونیستی برای توقف و جلوگیری از این فیلم‌ها هست. برای عدم نمایش‌ آنها تلاش می‌کنند و سعی می‌کنند مطمئن شوند حامیان این برنامه‌ها در تلویزیون هزینه زیادی برای پخش این فیلم‌ها می‌دهند. یعنی اگر بخواهند یک فیلم فلسطینی نمایش دهند در عوض باید پنج فیلم از نقطه نظر اسرائیل هم پخش کنند. آنچه برای فیلم من اتفاق افتاد نیز از همین دست بود. هیچ کس آن را قبول نمی‌کرد و بی‌بی‌سی نتوانست آن را در این کشور نمایش دهد. بالاخره از طریق ارتباط‌‌‌های شخصی توانستم یک بار در کانال ۱۳ نیویورک، پی بی اس، آن را نمایش دهم. فکر می‌کنم یک بار هم در تلویزیون عمومی سانفرانسیسکو پخش شد. اما بعد از آن فیلم عملا ناپدید شد. موضوع به همین سادگی است که نمایش فلسطینی‌ها به عنوان انسان‌هایی با تاریخ و منشا ممنوع است.»

این را از کتاب «فرهنگ و مقاومت: گفتگو با ادوارد سعید» برداشتم. اگر این متن را تصادفی دیده بودم فکر می‌کردم شاید دارد اغراق می‌کند و خب بالاخره هر کسی در مورد کارهایی که کرده حساسیت دارد. اما این کتاب و این بخش درباره ناپدید شدن مستند ادوارد سعید را تصادفی ندیدم. دوستم، نوید، برای یکی از درس‌های فوق لیسانس‌اش در حال خواندن ادوارد سعید است. بحث فیلم مستند بود که پرسید می‌دانید فیلم‌های مستند بی‌بی‌سی را چطور می‌شود خرید و خب طبیعتا جواب ما هم آمازون بود. می‌گفت نه، این فیلم ادوارد سعید را هرچه گشتم پیدا نکردم. عجیب بود، اما من و نیما فکر کردیم حتما خوب نگشته برای همین خودمان دست به کار شدیم. راست می‌گفت پیدا نمی‌شد، هیچ جا نمی‌شد فیلم را خرید یا حتی دانلود کرد. در صفحه ویکی‌پدیای ادوارد سعید هم خبری از وجود چنین فیلمی نیست، نه انگلیسی و نه عربی و نه طبیعتا فارسی که ترجمه‌ی اینهاست. از لیست مستندهای خود بی‌بی‌سی هم حذف شده است. انگار که چنین فیلمی اصلا ساخته نشده باشد. با دانستن اینکه دفتر سعید در دانشگاه کلمبیا آتش گرفته(آتش زده شده) و با دانستن بسیاری ماجراهای عجیب و غریب دیگر مثل اینکه در صفحه ویکی پدیای سعید اثری از ماجرای آتش سوزی دفترش نیست، فرض وجود یک اراده برای حذف تمام آثار این فیلم آنقدر‌ها هم توهم توطئه به نظر نمی‌رسد.

گشتم و توی یوتیوب پیداش کردم (فقط یک نسخه در اینترنت ازش است که البته عجیبه). برای مریم کامنت گذاشتم که این فیلم الان در یوتیوب وجود داره. با دقت فیلم رو دیدم. نبوغ زیادی نمی‌خواد حدس زدن این‌که چرا دستگاه جهانی صهیونیسم تمام سعی‌اش رو کرده که این فیلم کمتر دیده بشه. مستند هست، راوی شخصیت مولف و شناخته‌شده‌ای هست و با افرادی گفتگو می‌کنه که خودشون یهودی و اسرائیلی هستن و این قدرت اقناع‌سازی فیلم را بسیار زیاد می‌کنه. از طرف دیگه نگاه رو به آینده‌ی ادوارد سعید در این فیلم واقع‌گرایانه، غیر ایدئولوژیک ولی از منظر اخلاق و عدالت و در عین حال محکم و عاری از سازش‌‌کاری خیانت‌آمیزه. جایی در پاسخ به دوست موسیقی‌دان اسرائیلی‌اش که معتقده فلسطینی‌ها و اسرائيلی‌ها باید گذشته رو فراموش کنن و با نگاهی عمل‌گرایانه‌ سعی کنن به این سوال پاسخ بدن که چطور می‌شه به بهترین شکل ممکن در این سرزمین باهم زندگی کنن می‌گه:

«با شما موافقم که ایده‌ی جداسازی یک افسانه است، اما در مورد نقش تاریخ با شما اختلاف نظر دارم. زخم‌های تاریخی‌ای هست که ما به عنوان مردم فلسطین اون‌ها رو حس می‌کنیم و این احساس باید درک بشه، همان‌طور که یهودی‌ها هم تجربه‌های تاریخی‌ای دارند که ما باید آن‌ها را درک کنیم. هر یک از ما باید تاریخ طرف مقابل را در نظر بگیریم و آن‌وقت است که می‌توانیم به سمت آشتی حرکت کنیم».

اما این نگاهی نیست که تندروهای اسرائیلی ازون خوش‌شون بیاد. فرق این نگاه با نگرش‌های تندی که صحبت از به دریا ریختن اسرائیلی‌ها می‌کنه اینه که این نگرش قابلیت بسیج جهانی علیه آپارتاید اسرائیلی رو داره در حالی که نگاه دوم حق به جانب بودن رژیم آپارتاید رو تقویت می‌کنه. به همین دلیله که دم و دستگاه صهیونیسم سعی می‌کنه فیلم مستند ادوارد سعید رو به حاشیه ببره در حالی که از پوشش خبری گسترده‌ی عربده‌کشی‌های برخی سیاست‌مدارهای منطقه لذت می‌بره!

تاریخ اسرائیل نقاط تاریک زیادی داره، اما شاید عملی‌ترین و اخلاقی‌ترین روش مبارزه با اسرائیل تاکید بر واقعیت آپارتاید باشه، چرا که سیاست آپارتاید در قبال فلسطینی‌ها پاشنه‌ی آشیل رژیم اسرائیله (دقیقه ۲۹:۴۰):

آن‌چه از پیمان اسلو به دست آمد جداسازی جمعیتی بود بدون آن‌که به یکی از این گروه‌ها حق حاکمیت اعطا شود. در طول تاریخ جداسازی بخشی از جامعه بدون آن‌که به آن‌ها حق حاکمیت داده شود یک اسم داشته: آپارتاید. هیچ اسم دیگری ندارد. این آپارتاید است، نه دو کشور!

به عقیده‌ی ادوارد سعید شکست هم مثل موفقیت ساخته می‌شود و محصول تلاش مستمر است (دقیقه ۳۲):

«درست مانند موفقیت، شکست نیز تولید می‌شود. شکست به صورت خودکار رخ نمی‌دهد بلکه باید ساخته شود. باید روی آن به دقت کار شود تا به تدریج به یک عادت و تعهد تبدیل شود، همان‌گونه که خیلی از رژیم‌های عرب منطقه تلاش زیادی برای ساختن شکست کرده‌اند. شکست نه آن‌طور که بعضی می‌گویند موضوعی ژنتیکی است و نه در لوح سرنوشت ما حک شده است. با در نظر گرفتن این‌ نکته، ما می‌توانیم وضعیت خود را تغییر دهیم. نه با قدرت اسلحه‌هایی که در اختیار ما نیست و به نظر نمی‌رسد در اختیار ما قرار بگیرد، بلکه با جنبش عمومی مردمانی که مصمم هستند از روش‌های غیرخشن سیاسی و اخلاقی استفاده کنند تا مانع از اسارت و آوارگی بیشتر ما شوند. کوتاه آمدن برای حقوقی کمتر، آن‌گونه که رهبران سیاسی ما به آن تن داده‌اند اشتباهی بزرگ است که عواقب آن‌را همین حالا هم پیرامون خود می‌بینیم.»

ادوارد سعید جایی از چند جوان فلسطینی اسرائیلی سوال می‌پرسد (دقیقه ۳۴:۳۰):

ادوارد سعید: در صورتی که یک کشور فلسطینی تشکیل شود، آیا حاضر هستید اسرائیل را ترک کنید و در آن کشور زندگی کنید؟
دختر: نه. پدر و مادر من متولد ناصره هستند. من هم متولد ناصره هستم. این‌جا را خانه‌ی خودم می‌دانم.
ادوارد سعید: مادر من هم متولد ناصره بود.
دختر: پس هویت شما چیست؟
ادوارد سعید: من از شما می‌پرسم. من هیچ مشکلی با هویتم ندارم. من چندین هویت دارم و این وضعیت را دوست دارم. من یک فلسطینی، یک آمریکایی و یک عرب هستم.
دختر: من آرزو می‌کنم روزی بتوانم حس کنم که همزمان یک اسرائیلی و یک فلسطینی هستم. چیزی که می‌خواهم احترام به هویتم است. این‌که امکان این را داشته باشم که آن‌را زندگی کنم و در عین حال حقوق شهروندی‌ام را به عنوان یک شهروند اسرائیلی داشته باشم.

فیلم هم به وضعیت فلسطینی‌ها در کرانه‌ی باختری می‌پردازد و هم به فلسطینی‌هایی که در اسرائیل زندگی می‌کنند و حدود بیست درصد جمعیت اسرائیل را تشکیل می‌دهند و از حقوق شهروندی مشابه یهودی‌های اسرائیل برخوردار نیستند. یکی از تاثیرگذارترین قسمت‌های فیلم آن‌جا بود (دقیقه ۱۵) که سعید به دیدار چند پیرمرد فلسطینی می‌رود که دهه‌هاست در یک اردوگاه موقت زندگی می‌کنند. یکی از آن‌ها که چند ده نوه دارد مثل خیلی از فلسطینی‌ها سال‌هاست که کلید خانه‌اش در فلسطین را نگه داشته و می‌گوید این را به یادگار به فرزندانش می‌دهد و آن‌ها هم به فرزندانشان خواهند داد تا اگر شده هزار سال دیگر روزی به خانه‌شان برگردند.

فیلم محصول ۱۹۹۸ بی‌بی‌سی است و حدود ۵۰ دقیقه و در همین زمان کوتاه همه‌ی نکته‌های مهمی که باید گفته بشن یا نشون داده بشن رو می‌گه و نشون می‌ده. به نظرم یک نمونه‌ی خوب هست از نگاهی که ارزش داره در حرکت سیاسی من یا شما دنبال بشه (نه فقط در بحث اسرائیل). فیلم رو به خصوص می‌تونید به کسانی نشون بدین که اطلاعات کمی درباره‌ی اسرائیل دارن که به لطف سانسور و پروپاگاندای صهیونیسم از یک طرف و تندروی‌های کاسه‌های داغ‌تر از داش و فرصت‌طلبان منطقه‌ای و جهانی از طرف دیگه تعدادشون کم هم نیست.

دریافت فایل

فیلم رو دانلود کردم و همین‌جا قرار دادم. دانلود کردن این فیلم وقتم رو گرفت. اولا که در کل اینترنت، از تورنت‌ گرفته تا سایت‌های معمولی جستجو کردم و همه جا لینک به همین صفحه‌ی یوتیوبش رو پیدا کردم. به عبارت دیگه در حال حاضر فقط یک جا در اینترنت هست (تا جایی که من تونستم پیدا کنم) که بشه این فیلم رو در اینترنت مشاهده کرد. این یک جا هم هر لحظه ممکنه از بین بره چون خود کسی که این فیلم رو توی یوتیوب گذاشته زیرش توضیح داده که حق مالکیت معنوی فیلم مال اون نیست. یعنی احتمال داره با شکایت بی‌بی‌سی فیلم برداشته بشه. پلاگین‌های کروم و فایرفاکس برای دانلود فیلم از یوتیوب کار نمی‌کردن (یکی‌شون که بهتر عمل کرد فیلم رو بدون صدا دانلود می‌کرد). جستجو در فولدر موقت ویندوز هم به نتیجه نرسید و عاقبت مجبور شدم یه نرم‌افزار screen capture نصب کنم که ویدئو رو همان‌طور که پخش می‌شد ضبط کنه.

دریافت فیلم مستند «در جستجوی فلسطین» محصول بی‌بی‌سی ۱۹۹۸

In search of Palestine, BBC, 1998, download

پی‌نوشت: اگر از دیدن مستند بالا فارغ شدین، پیشنهاد می‌کنم سخنرانی زیر رو که توسط یک مورخ اسرائیلی به نام آقای ایلان پاپه (Ilan Pappe) انجام شده نیز تماشا کنید:

http://www.youtube.com/watch?v=dKGA48MptIY

<

p style=»text-align:right;»>________________________________________
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

آیا تشکلیات خودگردان فلسطینی برای ورود به سازمان ملل به اسرائیل چک سفید داد؟

این یادداشت کوتاه را در گوگل‌پلاس نوشتم و با کمی ویرایش این‌جا تکرار می‌کنم. چند لحظه پیش عضویت فلسطین به عنوان دولت غیرعضو ناظر در سازمان ملل تایید شد  (جایی دیدم که این موقعیت شبیه وضعیت واتیکان در سازمان ملل است). اما سوالی که برای من مطرح می‌شود این است که چه اتفاقی افتاده که هیچ‌کدام از کشورهای حامی یا متحد اسرائیل پیشنهاد مورد نظر را لابی منفی (اعمال فشار برای رای نیاوردن) نکردند و حتی با رای خود (هیچ کشور اروپایی بزرگ یا نیرومندی به آن رای منفی نداد، بیشترآن‌ها رای‌ها مثبت و برخی مثل آلمان و انگلیس رای ممتنع دادند) به آن مشروعیت نسبی دادند؟ چطور است که کشورهای نیرومند جهان (مثلا آمریکا) در شرایطی که ارتش مجهز اسرائیل در حال له کردن مردم غزه است «از حق دفاع اسرائیل» صحبت می‌کنند، اما مانع از عضویت تشکیلات فلسطینی در سازمان ملل نمی‌شوند (موضوعی که سال گذشته مانع از آن شدند)؟

این نوشته یک تحلیل کامل نیست و نمی‌تواند باشد، اما حدس کلی من این است که به ازای امتیازی که به تشکیلات خودگردان فلسطینی داده شده، امتیازهای سنگینی از آن‌ به نمایندگی از فلسطینی‌ها گرفته شده است. طبعا همه‌ی این مذاکرات و توافق‌ها علنی نیستند، اما یکی از نمونه‌های احتمالی آن‌را که در رسانه‌ها در موردش صحبت شده بود ذکر می‌کنم. دولت انگلیس که قبلا گفته بود به این طرح رای منفی خواهد داد بعد از مدتی اعلام کرد که آماده است با آن موافقت کند به شرط آن‌که تشکلیات فلسطینی شرایط انگلیس را بپذیرد. دو تا از این شرط‌ها عبارت بودند از:

۱) محمود عباس (تشکیلات خودگردان فلسطین) باید از عضویت در دادگاه بین‌المللی رسیدگی جرائم بین‌المللی کیفری و همین‌طور دیوان بین‌المللی دادگستری خودداری کند (این موسسات می‌توانند به منظور شکایت در مورد جنایت‌های جنگی یا ادعاهای حقوقی علیه اسرائیل مورد استفاده قرار بگیرند).

۲) تشکلیات فلسطینی باید «بدون هیچ قید و شرطی» مذاکرات صلح با اسرائیل را آغاز کند.

توجه داشته باشید در شرایطی که بخش‌های وسیعی از سرزمین‌های فلسطینی واقع درکرانه‌ی باختری رود اردن که مورد تایید سازمان ملل (طبق مرزهای ۱۹۶۷) نیز هست  در اشغال غیرقانونی اسرائیل است، مذاکرات صلح بدون قید و شرط عملا به معنای پذیرفتن تمام شرایط اسرائیل در این مذاکرات است. به خصوص این‌که صرف‌نظر کردن از شکایت به معنای نادیده گرفتن تمام تخلفاتی است که دولت اسرائیل تا امروز مرتکب شده است (و حتی در آینده مرتکب خواهد شد). این یعنی دادن یک چک سفید از سوی فلسطین به اسرائيلی که هم اکنون نیز از حمایت عظیم کشورهای قدرتمند جهان برخوردار است. آیا اعطای چک سفید به اسرائيل پیروزی است یا خودکشی؟

آینده نشان خواهد داد که پذیرفتن (احتمالی) چنین شرایط سنگینی از سوی تشکلیات فلسطینی چه نتایج مثبت یا منفی‌ای در رابطه با تامین حقوق پایمال شده‌ی فلسطینی‌ها خواهد داشت. به عبارت دیگر، باید دید «سود و زیاد» چنین معامله‌ای چقدر بوده است؟

من واقعا پاسخ این سوال را نمی‌دانم (اگر چه با توجه به نقش کشورهای نیرومند در حمایت بی‌دریغ‌شان از اسرائیل زیاد خوش‌بین نیستم) با این وجود به نظرم برای خوشحالی و دست‌افشانی خیلی زود است.

پی‌نوشت: ظاهرا بعضی مقامات حماس از این اتفاق ابراز خشنودی کرده‌اند. این نکته را باید حتما در نظر گرفت اما به نظرم لزوما معنی‌اش این نیست که تشکیلات خودگردان فلسطین امتیاز بزرگی به اسرائیل نداده است. حماس می‌تواند با در نظر گرفتن این که امتیاز بزرگی از سوی تشکیلات خودگردان (و نه حماس) به اسرائیل داده شده است، خود را در موقعیتی قرار دهد که از امتیازات گرفته شده استفاده کند ولی از امتیازات داده شده کمترین سهم را داشته باشد. یعنی اگر لازم شد بگوید «من که نبودم این امتیازها رو دادم» و از طرف دیگر بتواند بگوید «خوب ما هم فلسطینی هستیم و ما هم در سازمان ملل حرف داریم».

پی‌نوشت۲: ممکن است سوال شود چه تضمینی وجود دارد که فلسطینی‌ها به امتیازهای احتمالی‌ای که داده‌اند وفادار بمانند؟ آیا این امتیازها (بر فرض نظیر آن‌چه مثال زدم) موقتی نیستند؟ مسلما هیچ تضمین قطعی‌ای وجود ندارد اما در عین حال باید توجه داشت كه امریكا و كشورهای مختف نیرومند اروپایی اهرم‌های فشار زیادی بر تشكیلات فلسطینی دارند و رابطه‌ی مطلوب داشتن با این كشورها برای امتداد حیات اقتصادی كرانه باختری حیاتی است . این اهرم‌ها شامل اعطای كمك مالی نیز می‌شود (و موارد دیگر كه در موردش نوشته‌اند) بنابراین عملا آن كشورها می‌توانند با اعمال فشار بر فلسطین به صورت غیررسمی برای مطرح نشدن چنین بحث‌هایی لابی كنند. نبودن چنین عزمی نشان می‌دهد كه فرایند مذكور با مخالفت جدی آمریكا و قدرت‌های اروپایی همراه نبوده است. در ضمن لزوما همه چیز موقتی نیست. بخش‌های عظیمی از كرانه‌ی باختری تحت اشغال اسراییل است و توافقات آتی احتمالی بین تشكیلات ( اكنون حتی رسمی‌تر شده ) فلسطین با اسراییل می‌تواند به قراردادهای تعهدآور ماندگار تبدیل شود. به صورت كلی یاسر عرفات كه محبوبیت بالایی نزد فلسطینی‌ها داشت با معاهده‌هایی كه حقوق مهمی را به صورت ماندگار به اسراییل واگذار كند اكیدا مخالفت می‌كرد. معلوم نیست تشكیلات فلسطینی كه حالا با ناظر بودن در سازمان ملل بیشتر حق دارد خود را نماینده كل فلسطینی‌ها بداند و در ضمن در فساد و سازشكاری سران آن هم صحبت‌هایی شده است چه امتیازهای ماندگاری به اسراییل بدهد.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

اسرائیل و پارادوکس دولت یهود

اسرائیل (به آن معنا که از بدو پیدایش آن تا امروز شاهد آن بوده‌ایم) در سمت اشتباه تاریخ و جغرافیای منطقه ایستاده است. به این معنا که اگر حمایت گسترده‌ی کشورهای قدرتمند جهان از آن کاهش یابد و اگر سیاست سازش یا سکوت کشورهای عربی منطقه از آن پایان یابد، به خاطر نداشتن هیچ‌گونه‌ پیوند ارگانیک با جوامع منطقه، نخواهد توانست سیستم سیاسی فعلی خود را که مبتنی بر اصل دولت یهودی است ادامه دهد.

اسرائیل برای ادامه‌ی حیات خود به شیوه‌ی فعلی (اصل دولت یهودی) به پی‌گیری سه استراتژی کلیدی احتیاج دارد. اول این‌که اسرائیل نیازمند داشتن حامیان نیرومند جهانی است تا با روش‌های مختلف باعث حفظ برتری اسرائیل نسبت به کشورهای اطراف شوند و همین‌طور دست این کشور را در اعمال سیاست‌های مورد نظر خود باز بگذارند. دوم این‌که  اسرائیل نیازمند اعمال سیاست آپارتاید در سرزمین‌های اسرائیلی و فلسطینی (شامل اسرائیل، کرانه‌ی باختری رود اردن، نوار غزه و بلندی‌های جولان) است. چون اگر آپارتاید خاتمه یابد، بافت جمعیتی اسرائیل به تدریج (یا به سرعت؟) به سود فلسطینی‌ها تغییر خواهد کرد و دولت یهود از بین خواهد رفت (در صورتی که همه‌ی فلسطینی‌ها به شهروندانی با حقوق مشابه با اسرائیلی‌های امروز بدل شوند معلوم نیست که رای به قانون اساسی یهودی در این کشور دهند). سوم این‌که اسرائیل نیازمند سیاست توسعه‌طلبی است تا با گسترش مناطق تحت کنترل خود و با افزایش ناحیه‌های میانی (buffer) عمق استراتژیک خود را گسترش دهد. نداشتن عمق استراتژیک یکی از کلیدی‌ترین نقاط ضعف اسرائیل است که اجازه‌‌ی جنگ‌های فرسایشی و طولانی (war of attrition) را به آن نمی‌دهد (جنگ‌های اسرائیل باید مبتنی بر برتری مطلق سیستم‌های نظامی و کوتاه مدت باشند).

از طرف دیگر، اسرائیل با تمام قدرت نظامی‌ و اطلاعاتی‌ای که دارد نسبت به یک موضوع دیگر بسیار آسیب‌پذیر است: امنیت داخلی اسرائیل. چنان‌چه امنیت داخلی اسرائیل به خطر بیفتند (چه توسط تهدید جدی خارجی و چه توسط سرباز کردن تنش‌های مهار شده‌ی داخلی) می‌تواند این کشور را از داخل متلاشی کند و معلوم هم نیست که این موضوع همیشه راه حل نظامی‌ داشته باشد. چطور؟ اگر امنیت داخلی اسرائیل به صورت جدی به خطر بیفتد، جمعیت ثروتمند یا نخبه‌ی اسرائیل دلیلی برای ماندن در این کشور نمی‌بینند (خاک پرستی به آن معنا که در خیلی از اقوام دیگر وجود دارد در میان بسیاری از یهودیان مهاجر ساکن اسرائیل وجود ندارد) و به کشورهای دیگر مهاجرت خواهند کرد و امکان چنین کاری را هم دارند (پذیرش، امکانات مالی و سطح تحصیلات متوسط یا زیاد که در اسرائیل چیز غریبی نیست). این مساله می‌تواند جامعه‌ی اسرائیلی را که به شدت نیازمند افزایش جمعیت یهودی خود است با خطر فروپاشی رو به رو کند. در واقع اسرائیل با یک پاردوکس جدی رو به رو است: برای خاتمه‌ی سیاست آپارتاید نیازمند جمعیت زیاد یهودی است (یهودی‌ها باید خیلی بیشتر از فلسطینی‌های مسلمان باشند) و تا وقتی به چنین طیف جمعیتی طبیعی‌ای نرسد نمی‌تواند سیاست آپارتاید را خاتمه دهد و از طرف دیگر ادامه‌ی چنین سیاستی منجر به افزایش تنش بین اسرائیل و گروه‌های مختلف فلسطینی مسلمان می‌شود که «ممکن است» با تغییر دینامیک در منطقه در زمانی نامعلوم ولی محتوم در آینده منجر به از دست رفتن امنیت داخلی اسرائیل شده و در نتیجه مهاجرت اسرائیلی‌ها به خارج و کاهش جمعیت یهودی این کشور را سبب شود. پارادوکس اسرائیل این است که ادامه‌ی سیاست آپارتاید برتری جمعیتی یهودیان نسبت به فلسطینی‌های مسلمان را تضمین می‌کند، اما شرایط پر تنشی به وجود می‌آورد که ممکن است این برتری جمعیتی را از بین ببرد.

تا این‌جا یک سری مفاهیم مهم را به هم متصل کردیم. اسرائیل فعلی مبتنی بر اصل دولت یهود است، دولت یهود فقط در دو حالت می‌تواند وجود داشته باشد: دولت دموکرات و آزاد که در آن جمعیت یهودی به مراتب بیشتر از مسلمانان باشد و یا دولتی مبتنی بر آپارتاید که در آن بخش‌های بزرگی از مسلمانان فلسطینی (مثلا فلسطینی‌هایی که اسرائیلی نیستند و در کرانه‌ی باختری یا غزه یا اردوگاه‌های آوارگان در کشورهای دیگر زندگی می‌کنند) از حقوق شهروندی مشابه یهودیان برخوردار نباشند. به نظر نمی‌رسد با تمام تلاش‌هایی که برای افزایش جمعیت یهودی اسرائیل انجام گرفته است گزینه‌ی اول امکان‌پذیر باشد و گزینه‌ی دوم یعنی ادامه‌ی سیاست آپارتاید نیز منجر به افزایش تنش‌ها می‌شود و افزایش تنشٔ‌ها نیز نه تنها امکان صلح بین فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها را از بین می‌برد بلکه این خطر را به وجود می‌آورد که با هر گونه تغییر غیرقابل پیش‌بینی در دینامیک منطقه، امنیت داخلی اسرائیل به خطر بیفتد و این کشور (به معنای فعلی آن) به تدریج از داخل متلاشی شود (و نه لزوما به قهر نظامی).

ممکن است به نظر برسد تا وقتی که کشورهای نیرومند جهان (مانند آمریکا، اروپا، روسیه و …) حامیان فعال یا ساکت اسرائیل باقی بمانند و همین‌طور نظام‌های منطقه نیز سیاست سازش و سکوت را در قبال اسرائیل پیشه کنند، امنیت داخلی اسرائیل تضمین خواهد بود. نه لزوما. همان‌طور که گفتم، تغییرات در دینامیک منطقه می‌تواند روند بازی را به زیان اسرائیل عوض کند. کسی نمی‌تواند این تغییرات را پیش‌بینی کند، اما اجازه دهید یک مثال بزنم:

فرض کنید گروه‌های فلسطینی متخاصم به فن‌آوری تولید یا مونتاژ موشک‌های میان‌برد یا دوربردی (در مقیاس خاک اسرائیل) که بتواند تمام خاک اسرائیل را هدف قرار دهد دست یابند و فرض کنید روش‌ یا روش‌هایی را بیابند که ارتش یا سازمان‌های جاسوسی اسرائیل نتواند به صورت قطعی پرتاب موشک‌ها به اسرائیل را متوقف کنند. درست است که پرتاب پراکنده‌ی چنین موشک‌های ضعیف و کم دقتی به هیچ‌عنوان به معنای به چالش کشیده شدن «نظامی» اسرائیل نخواهد بود (در واقع ارتش اسرائیل آن‌چنان مجهز و توانمند است که می‌تواند بر شاید همه‌ی کشورهای عربی همسایه برتری نظامی کلاسیک سریع و قاطع بیابد)، اما نکته این‌جاست که چنین ارتش مجهزی نمی‌تواند امنیت عمومی اسرائیل (تصور امنیت در جامعه‌ی اسرائیل) را در مقابل موشک‌هایی که گاه و بی‌گاه از آسمان بر شهرهای این کشور خواهند بارید حفظ کند. در صورت وقوع چنین سناریویی امنیت عمومی کشور در اذهان مردم اسرائيل به خطر خواهد افتاد و همان‌طور که دیدیم از دست رفتن «تصور امنیت عمومی» در اسرائیل عاملی است که می‌تواند ارکان «دولت یهود» را به لرزه درآورد.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

بفرمایید خرمالوی خون‌آلود

دوستم گفت ندیدی تخفیف خورده بود؟ هوس خرمالو کرده بودم. برگشتم به قسمت میوه‌ها و چندتایی سوا کردم که چشمم افتاد به آن واژه‌ی شوم که نام کشور مبدا میوه‌ها را نشان می‌داد: «اسرائیل».

خرمالوها را خالی کردم توی سبد. خرمالویی که با آب دزدی، زمین غصبی و خون خدا می‌داند چند بی‌گناه کشت شده باشد ارزانی خودشان.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

برای صلح؛ برای فلسطین

این بیانیه را گروهی از فعالان چپ در واکنش به کمپینی که از سوی برخی از فعالان سیاسی اسرائیل در مخالفت با حمله نظامی به ایران به راه افتاده نوشته‌اند و به نقد آن و حرکت‌های مشابه آن پرداخته‌اند. متن بیانیه را دوستی برایم ارسال کرد و از من خواست اگر با آن موافقم به جمع امضا کنندگان آن ملحق شوم. متن را خواندم و اگر چه با کلیت آن موافق هستم (بیانیه حاوی نکته‌های بسیار مهمی است)، اما به خاطر چند نکته نمی توانم آن‌را امضا کنم (فرضا در جایی در پایان به حاکمیت نامشروع ایران اشاره شده که من با آن موافق نیستم. از نظر من نظام سیاسی در ایران علی‌رغم همه ضعف‌هایی که دارد هنوز مشروع است و روی این «هنوز» هم البته تاکید می‌کنم، یعنی مشروعیت نظام را چیزی مطلق نمی‌دانم). به هر حال بهتر دیدم به جای این که به کلی بیانیه را نادیده بگیرم، آن را بازنشر کنم و تایید یا رد محتوای آن‌را به عهده شما بگذارم.

«برای صلح؛ برای فلسطین»

این روزها که بر طبل حمله‌ی نظامی به ایران کوبیده می‌شود، گروهی از مردم اسرائیل کمپینی را در مخالفت با جنگ احتمالی دولت‌مردان اسرائیلی و آمریکایی علیه ایران آغاز کرده و به واسطه‌ی آن پیام‌های حاوی دوستی و احترام خود را برای مردم ایران می‌فرستند؛ البته از موقعیتی فرادست و با این پیام که ما «هرگز به ایران حمله نخواهیم کرد». گروهی از ایرانیان نیز متقابلاً پیام دوستی و احترام به مردم اسرائیل فرستاده، و ضمن اعلام برائت از جنگ‌طلبیِ دولت‌شان، با حمله‌ی نظامی به ایران مخالفت کرده‌اند. ناگفته نماند که گروهی از سازمان‌دهندگانِ اولیه‌ی کمپینِ طرف ایرانی، از فعالان سیاسی دست راستی هستند که اتفاقاً پیش از این موافقت خود را با حمله‌ی نظامی به ایران در بوق و کرنا کرده بودند، تا جایی که رسانه‌ها پر بود از موافقت‌شان با تحریم‌های اقتصادی و جنگ؛ تحت عنوان «مداخله‌ی بشردوستانه» در ایران. اگرچه کمپین ضد جنگ و دوستیِ متقابل از سوی شهروندان کشورها مستقل از دولت‌هایشان یک اقدام مثبت به شمار می‌رود، با این وجود نادیده گرفتن رنج مردم ایران در سی سال گذشته و مسأله‌ی مردم فلسطین از بخش‌های مهم فراموش‌شده در این کمپین هستند.

به باور ما، جنبش‌های مردمیِ ضد جنگ بایستی به شکلی نمادین مرزهای بین کشورها – جایی که نمود اعمال قدرت دولت‌ها محسوب می‌شود – را از بین برده و در پی ایجاد همبستگیِ هرچه بیشتر بین مردم کشورهای درگیر باشند. «کمپین ضد جنگ» در اسرائیل، بایستی از نقد و نفیِ «دیوار جدایی» که حائلی است بین مردم اسرائیل و باقی مردم دنیا موجودیت آغاز کند. هیچ کمپین ضد جنگی از اسرائیل نمی‌تواند پیام صلح و دوستی به هیچ نقطه‌ای از جهان بفرستد بی آن که آن پیام از بدن‌های به فقر کشانیده‌شده و بی حق مردم فلسطین عبور کند. مردم اسرائیل نمی‌توانند با جنگ علیه ایران مبارزه کنند پیش از آن که متوجه این امر مهم بشوند که در حال حاضر جنگی علیه مردم فلسطین و ایران در جریان است که این جنگ البته از بی عدالتی‌های سیاسی-اقتصادی در اسرائیل و دیگر نقاط جهان مستقل نیست.

تهدید به مداخله‌ی نظامی و خطر اعلان جنگ به ایران در شرایطی اوج گرفته که مبارزات و مقاومت‌های مردمی در ایران طی سه سال گذشته توجه رسانه‌ها و فعالین سیاسی را از برنامه‌ی هسته‌ای به سمت خواسته‌های سیاسی و اقتصادی مردم ایران معطوف کرده است. درست زمانی که حکومت تحت فشار عظیم نارضایتی سیاسی-اقتصادی و مقاومت مردم در ایران قرار دارد، تهدید به جنگ به کمک حکومت ایران آمده است تا توجه را از موضوعات داخلی این کشور منحرف ساخته و دست‌یابی به رویاهای سیاسی را برای مردم ایران به تأخیر بیاندازد؛ آن هم در شرایطی که بسیاری از مردم در ایران به خاطر همین رویاها در زندان به سر می‌برند. چنین شرایطی در بحبوحه‌ی مبارازت پس از انقلاب ۵۷ درست زمانی که صدام حسین از سوی آمریکا و اروپا به جنگ با ایران تشویق شد، در جریان بود. جنگ عراق علیه ایران، مردم ایران را مجبور کرد که به جای این که انقلاب به سرقت رفته‌شان را از دست نیروهای سرکوب‌گر بازپس بگیرند، از زندگی و کشورشان دفاع کنند. شاید به همین دلیل است که بسیاری از مردم ایران، تهدید به جنگ علیه کشورشان را تلاشی از جانب برخی حکومت‌ها برای در قدرت نگه‌داشتنِ جمهوری اسلامی تلقی می‌کنند، آن هم درست زمانی که جمهوری اسلامی بیشترین ضعف را از خود نشان می‌دهد.

بیش از سی سال است که مردم ایران نه تنها به تناوب از تهدید حمله به کشورشان رنج برده‌اند، که همواره قربانی تحریم‌های اقتصادیِ یک‌جانبه شده و هر ساله تعداد کثیری از آن‌ها، در نتیجه‌ی این تحریم‌ها، در سوانح هوایی کشته می‌شوند. آثار غیر قابل انکار تحریم‌ها بر سامانه‌ی ارائه‌ی خدمات سلامت در ایران، حوزه‌ی بهداشت و درمان کشورمان را در موقعیتی بحرانی فرو برده است. این تحریم‌ها و تهدیدها به ایجاد بازار زیرزمینی و تشدید فساد اقتصادی توسط لایه‌هایی از حکومت کمک کرده است. به وضوح می‌توان دید که تحریم‌های اقتصادی و تهدید به جنگ، فشارهایی نیستند که تنها بر حکومت ایران تحمیل می‌شوند، بلکه پیکره‌ی اقتصادی-سیاسی در ایران، مبارزات مردم و امید آن‌ها برای رسیدن به آینده‌ای بهتر برای کشورشان را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهند. مردمی که رنج یک کودتای انگلیسی-آمریکایی را کشیده‌اند و تا همین امروز نیز تبعات آن را متحمل شده و مبارزات‌شان اغلب با تهدید قدرت‌های جهانی به جنگ پس زده شده است، دلایل بی‌شماری دارند که به لحاظ سیاسی احساس ناامیدی و سرخوردگی نسبت به در دست گرفتن سرنوشت‌شان کنند. شک و تردید برای چنین مردمی نه جزئی از یک تئوری توطئه، بلکه یک نتیجه‌گیریِ عقلانی از تاریخ است.

افزون بر این، ما معتقدیم در صورتی این کمپین ضد جنگ می‌تواند از نهادهای قدرت اعلام استقلال کرده و مخاطب را مجاب کند که صرف نظر از قومیت‌ها و ملیت‌ها خواستار عدالت است، که دربرگیرنده‌ی مردم فلسطین بوده و نشان دهد که رابطه‌ی میانِ موضوعِ فلسطین و تهدید جنگ علیه ایران را درک کرده است. مسأله‌ی فلسطین تنها محدود به فلسطینیان نمی‌شود. همبستگی میان مردمان ستم‌دیده از این رو لازم است که مسأله‌ی یک گروه از آنها ابزاری برای استثمار گروهی دیگر نشود. در حالی که فعالین کارگری همچون «رضا شهابی» و «شاهرخ زمانی» به خاطر فعالیت‌هایشان در زمینه‌ی دفاع از حقوق فرودستان برای سال‌ها در زندان نگه داشته می‌شوند، طرح مسأله‌ی فلسطین از سوی حکومت ایران نمونه‌ای از بهره‌برداری مضحک دولت‌ها است تا خود را به عنوان سردمدار دفاع از حقوق ستم‌دیدگانِ جهان جا بزند. حکومت ترکیه نیز، که کردهای ساکن این کشور را به خاطر برپایی مراسم سال جدیدشان سرکوب می‌کند، یا یک دانشجو را به دلیل استفاده از شال فلسطینی به زندان می‌افکند، به نحو دیگری مسأله‌ی فلسطین را مورد سوء استفاده قرار می‌دهد تا خود را مدافع عدالت برای مظلومان جهان معرفی کند.

برخلاف آن‌چه نهادهای قدرت می‌خواهند ما بدان باور داشته باشیم، حکومت اسرائیل و حکومت ایران و سوریه، دشمن یکدیگر نیستند، بلکه هریک از آن‌ها به مثابه نیروی مکملی در پاسخ به نیاز دیگری عمل می کند. حکومت اسرائیل بدون استفاده‌ی ابزاری از حکومت ایران برای پرت کردن حواس رسانه‌ها و مردم دنیا چطور می‌توانست با اعتصاب غذای «حنا الشلبی»، ظلم سیستماتیک علیه مردم فلسطین و تظاهرات گسترده‌ی مردمی در اسرائیل، دست به مقابله بزند؟ حکومت ایران در حالی که تمام تلاش خود را به کار بسته تا مقاومت کارگران، فعالان مدنی، دانشجویان و روزنامه‌نگاران ایرانی را سرکوب کند، بدون کمک حکومت اسرائیل در ایجاد خطر جنگ، چگونه می‌توانست در مقابل مقاومت مردمی در ایران بایستد؟

به باور ما، در چنین پس‌زمینه‌ای که کمپین ضد جنگ و احترام متقابل میان مردم اسرائیل و ایران در آن شکل گرفته، اعتراض به جنگ باید در پیوند تنگاتنگی با حمایت از حقوق مردم فلسطین و مبارزه با حکومت‌های خودکامه و نامشروعی همچون ایران، اسرائیل، سوریه، ترکیه و … باشد که از مسأله‌ی مردم فلسطین برای سرپوش گذاشتن بر کاستی‌ها و قصورشان در عرصه‌ی داخلی و به انقیاد کشیدن بخش‌های مختلف مردم در کشورهایشان سوء استفاده می‌کنند. همین‌طور مردم فلسطین باید در نظر داشته باشند که عدالت برای فلسطین از طریق حمایت حکومت‌های مستبد عملی نمی‌شود، چرا که این حکومت‌ها صرفاً برای سرپوش گذاشتن بر ظلم‌های داخلی‌شان از حقوق مردم فلسطین دفاع می‌کنند.‬


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

رقصِ شکسته در غزه

گروه کمپز بریکرز (CampsBreakerz) یا اردوگاه شکن‌‌ها یک گروه موسیقی فلسطینی است که اعضای آن در نوار غزه زندگی می‌کنند. آن طور که این‌جا نوشته‌اند برخی از هدف‌هایشان شامل این است که رقص شکسته (break dance) را در غزه به شهرت برسانند، به دنیا نشان دهند که علی‌رغم شرایط ویژه‌ای که بر غزه حاکم است این هنر در آن‌جا وجود دارد، به همه نشان دهند که فلسطین کشور خوبی است و به صورت عملی علاقه فلسطینی‌ها را به صلح نشان دهند، وضعیت زندگی مردم فلسطین را در غزه در ویدئوها و کلیپ‌هایشان نشان دهند و باشگاهی جهت تمرین جوان‌ها ایجاد کنند.

«انقلاب بریک دنس در غزه» (Breakdance Revolution In GAZA) عنوان کلیپ معرفی این گروه در سال ۲۰۱۲ است. چیزی که برای من جالب است نه تنها موسیقی و رقص آن، بلکه پس‌زمینه و چشم‌اندازهاست:


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

خروج از مغازهٔ کادوفروشی

تا همین اخیرا اطلاعات من از هنر خیابانی (street art) به گرافیتی‌های روی دیوارها و کرکرهٔ مغازه‌ها محدود می‌شد. تا وقتی که با بنکسی (Banksy) آشنا شدم. بنسکی یه هنرمند انگلیسیه که به خاطر آثاری که روی دیوارها و اماکن عمومی خلق می‌کنه شهرت جهانی پیدا کرده. کارهای بنکسی نمونه‌های شاخصی از قدرت تاثیرگذاری هنر خیابانی (و زیرزمینی) هستن. خیلی از کارهاشو توی لندن و شهرهای بزرگ دیگه می‌کشه، مثل این گرافیتی مشهور که دو پلیس رو در حال بوسیدن نشون می‌ده:

کارهای بنکسی رو توی جاهای حساس‌تری هم می‌شه دید. مثلا این طرح که روی طرف فلسطینی دیوار آپارتاید بین کرانهٔ باختری رود اردن و اسرائیل کشیده رو ببینید:

بنکسی به خوبی هویت اصلی خودش رو از عموم مردم پنهان نگه داشته و به هیچ عنوان نگاه ضداقتدارگراشو (antiauthoritarian) توی آثارش پنهان نمی‌کنه. او استاد پنهان‌کاریه و به نمایش‌های عجیب علاقه داره. مثلا توی نمایشگاه‌هایی که برگزار می‌کنه موش، خوک یا فیل‌ زنده رها می‌کنه یا مخفیانه توی موزه‌های بزرگ لندن و نیویورک کارهای خودشو میون آثار هنری رسمی و مشهور نصب می‌کنه که گاهی تا ساعت‌ها از چشم مسئولان پنهان می‌مونه.

اما علت اصلی نوشتن این پست معرفی بنکسی نبود و در واقع می‌خواستم فیلمی رو که تازه دیدم بهتون معرفی کنم: اگه می‌خواین با هنر خیابانی آشنا بشین و پشت صحنهٔ فعالیت خیلی از هنرمندای خیابانی مشهور جهان مثل خود بنکسی یا Invader رو ببینید فیلم مستند «خروج از مغازهٔ کادوفروشی» (Exit Through the Gift Shop) به کارگردانی خود بنکسی رو توصیه می‌کنم.

لینک مشاهده فیلم


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: فرق بین فلسطین و دارفور

  • از ما کسی پیر نمی‌شود » ایمــــایان
    چند سال پیش به معاونت سینمایی که روی سانسور یکی از فیلهایم پافشاری می‌کرد گفتم که چندسالی بیشتر برایم باقی نمانده است؛ این سالهای باقیمانده هم آنقدر ارزش ندارند که بخواهم پا روی باورهایم بگذارم. امیر نادری می‌گفت:« جوری فیلم بساز که اگر سر صحنه سکته کردی و مردی، آخرین پلانت بهترین نمای همه‌ی عمرت باشد» می‌بینی چه راه حل خوبی برای کوتاهی عمرم پیدا کرده‌ام؟ این گونه فکر کردن به من جرأت می‌دهد،  جرأت می‌دهد که فیلم بد نسازم، به کسی باج ندهم و زیر بار سانسور نروم. این گونه فکرکردن مرا جوان و پرانرژی می‌کند چون نیازی به محافظه‌کاری و مصلحت‌اندیشی نمی‌بینم؛ توانم را دوچندان می‌کند چون فرصت ندارم و باید بهترین فیلمی را که دوست دارم بسازم. این گونه فکرکردن نه تنها به ضرر من نیست بلکه به نفع من هم هست که بیشتر زنده بمانم و برای هر روزش خدا را شاکر خواهم بود  امّا اگر به موقع و در پنجاه‌وچندسالگی جهان فانی را وداع گفتم، در لحظه‌ی مرگ شرمنده‌ی سینما نخواهم بود. همانطور که در حال حاضر و خلوت خودم هرگز شرمنده‌ی فیلمهایی که ساخته‌ام نیستم؛ شاید اینگونه فکرکردن همان بی‌نیازی است.
  • به باد می‌ماند دل‌تنگی » تلخ،مثل عسل
    یک مجسمه کادو گرفته‌ام. مرد و زنی هستند که دارند می‌رقصند. جوری می‌رقصند که انگار تنیده شده‌اند در هم.  مرد کمر زن را گرفته و خمش کرده به عقب، جوری که کافی‌است دستش را بردارد تا زن بیافتد. زن دست راستش روی شانه مرد است. توی مجسمه معلوم نیست اما حتمن وقتی خم شده شانه مرد را فشرده، جوری که رد انگشتش بر پوست مرد باقی مانده. شاید زن هرگز نفهمد وقتی رقص تمام شد مرد در خلوتش جلوی آیینه ایستاده قرمزی شانه اش را تماشا کرده، رد انگشتان زن را با دست لمس که نه، نوازش کرده و لبخند زده؛ از آن لبخندها که باید عمری با کسی زندگی کنی تا بفهمی معنایش چیست.
  • دمکراسی از جنس » راز سر به مُهر
    مردم خوب می دانند «چه نمی خواهند» ولی دقیقا نمی دانند «چه می خواهند»؛ یا شاید هم می دانند و تعارف و عافیت و الباقی محذورات مجال ابرازش را نمی دهد … خلاصه جنس دمکراسی ما از جنس «نه» است نه «بله»
  • قدرت جنبش سبز در کتک خوردن است نه کتک زدن » عباس عبدی
    اگر جنبش سبز بيش از هميشه از رفتارهايي كه در اين جنبش، موجب تقويت خشونت در طرف مقابل مي‌شود پرهيز كند (پرهيز از دروغ به اسم جنبش، پرهيز از هر شعار راديكال و بي‌مبنا و خشونت زا، پرهيز از هر اقدام عملي خشونت‌آميز) قطعاً آينده اميدبخشي را بايد براي كشور انتظار كشيد، چون ترديدي ندارم كه اين شيوه از يك سو موجب انفعال جريان خشونت‌طلب حاكم مي‌شود، و از سوي ديگر زمينه را براي پذيرش مطالبات به حق جنبش از جمله رعايت قانون، بسط و رعايت آزادي‌ها و انتخابات نسبتاً آزاد فراهم خواهد كرد. براي اين كار كليه كساني كه خود را طرفدار اين جنبش مي‌دانند بايد صادقانه رفتار كنند. آنان اگر آقاي موسوي يا كروبي را قبول دارند، حتماً سعي كنند در چارچوب‌هاي اعلاني آنان اقدام كنند، نه اينكه كارهاي خودشان را به نام جنبش سبز انجام دهند
  • به چه راضی می شوند این کنار گود نشین ها؟ » مجمع دیوانگان
    اگر نخوانده اید بخوانید تا متوجه شوید که شیخ ما در پاسخ به بازجویان وزرت اطلاعات اینگونه به مرور وقایع و مصایب نپرداخته است. بلکه در برابر خبرنگار سبز لندن نشینی ناگزیر به دفاع از خود شده که در یک صبح دل انگیز بهاری هوس کرده تا به شیخ زنگ بزند و بپرسد «خب تا کجا به بیانیه صادر کردن و عمل نکردن به الزامات مبارزه  می خواهید ادامه دهید؟»
  • بدحجاب خواهر و مادر کسی نیست، بدحجاب یک نوع حیوان ِ دوپای جذاب است » کمانگیر
    جایی درمورد کلماتی که سربازان آمریکایی برای نام بردن ژاپنی ها در زمان جنگ جهانی دوم به کار می بردند می خواندم. به جای استفاده از چیزی مثل «ژاپنی»، آمریکایی ها از اصطلاح Jap استفاده می کردند. این نامگذاری ِ تحقیر‌آمیز به سرباز کمک می کرد که تلقی انسانی از سرباز ژاپنی را کنار بگذارد و راحت تر شلیک کند. نظیر همین فرایند در زمان جنگ ایران و عراق و به کمک عناوینی چون «مزدور بعثی» در جامعه ی ایرانی پیاده شد. به نظر من عنوان «بی حجاب» کارکرد مشابهی در جامعه ای دارد که نه دچار جنگ با مهاجم خارجی، که درگیر جنگ داخلی است.
  • اعتراف های صمیمانه ضرغامی » راز سر به مُهر
    نظرسنجي‌ها نشان مي‌دهد درصد بسيار بالايي از بييندگان «فارسي وان» اذعان دارند كه فيلم‌هاي اين شبكه فسادآميزاست. حال، اینكه چرا مردم اين شبكه را تماشا مي‌كنند، مساله ديگري است ( … جگر سوزترین اعتراف همین یکی است)
  • هرکجا قانون نباشد، پای یزید در میان است » محمد نوری‌زاد
    لیستی را که جلویش بود ورق زد و گفت: چرا باید روی زیرپیراهنی‌ات بنویسی «ما زنده‌ایم، پس زندگی می‌کنیم.» گفتم: این جمله‌ی ساده قرار است کجای دستگاه اطلاعاتی و امنیتی کشور ما را به لرزه اندازد؟ گفت: آدم را یاد سخن دکارت می‌اندازد که «من اعتراض می کنم، پس هستم!»
  • کتاب‌های محبوبِ ۸۲ وبلاگ‌نویس » خوابگرد
    فراخوان انتخاب «محبوب‌ترین و خوش‌اقبال‌ترین» کتاب داستانی سال، پس از مهلتی یک‌ماهه در ساعت ۱۲ شب دهم خردادماه ۸۹ با شرکت ۸۲ وبلاگ‌نویس به پایان رسید. پیش‌تر در آیین این برنامه  اعلام کرده بودم که اگر شمار شرکت‌کننده‌ها به عدد پنجاه برسد، نتیجه‌ی فراخوان را رسماً اعلام خواهم کرد و در جایی دیگر گفته بودم که با توجه به شناخت و تجربه‌ای که از این فضا دارم، شرکت‌کردن دستِ‌کم پنجاه نفر در این برنامه، پشتوانه‌ی خوبی برای آن خواهد بود. و اکنون خرسندم که در پایان این ضیافت وبلاگی به صرف کتاب، می‌توانم از برآیند امتیازاتی که ۸۲ شرکت‌کننده به کتاب‌های محبوب خود داده‌اند، سه کتابی را که بیش‌ترین امتیاز را به دست آورده‌اند به همگان معرفی کنم.
  • کشتی دیگری برای شکستن محاصره غزه راهی شده است » ٤دیواری
    تیتر انتخابی بی‌بی‌سی برای خبر حمله وحشیانه کماندوهای اسرائیلی به کاروان کمک‌های بشردوستانه این بود: «کماندوهای اسرائیلی در کشتی‌های امدادی عازم غزه پیاده شدند»!  یعنی تقریبا یه چیزی شبیه به این: لباس‌شخصی ها در کوی دانشگاه تهران قدم زدند!
  • نامه پنجم محمد نوری زاد به رهبر
    سران واقعی فتنه ، سران قدرت های در سایه اند . سرانی که میلیارد میلیارد پول بی زبان مردم را جابجا می کنند، وبه پروندۀ مفتوحۀ میلیاردها پول گمشده ، پوزخند می زنند. در این یک سال گذشته ، وبا غوغایی که از رسانه ها وتریبون های رسمی علیه سران فتنه در گرفت ، قدرت های در سایه ، بهترین فرصت را برای پیش برد مقاصد خود بلوکه کردند . قدرت های در سایه ، در این یک سال پر آشوب و پر هیاهو ، به قدر همه عمر خود به تحکیم مواضع خود پرداختند ، اما غافل از این که بخش وسیعی از مردم را از اطراف شما پراکندند . قدرت های در سایه ، به مردم احتیاج ندارند ، اما کدام رهبر است که بدون مردم ، همچنان رهبر باشد و رهبری کند ؟!
  • زندگی دیگران » خواب بزرگ
    من هم باید فکر می‌کردم کسی هستم. باید یک جوری سنگینی را تحمل می‌کردم. برای همین وفتی 13 سالم بود و برای اولین بار تقسیم‌بندی روشنفکر و عامی را از پدرم شنیدم کلی کیف کردم. تفاوت من (ما)  و دیگران می‌توانست به مرزمان معنی بدهد و تنهایی‌مان را موجه. دانشگاه که رفتم با کلی آدم حسابی آشنا شدم. دیگران زیادی جزء ما شدند. ناغافل فهمیدم مرز دارد بخار می‌شود. فهمیدم در این جهان وانفسا نه من خر یکه‌ای هستم ، نه بقیه عامی و خطرناک. فهمیدم این مرزبانی کار چرند و خسته‌کننده‌ایست. هر که باید بیاید می‌آید. قضیه به آن پیچیدگی نبود. بعد دیدم سالها گول خورده‌ام. عصرها هنوز دلگیر بودند، اما این‌بار دیگر دلیل موجهی برایشان نداشتم.
  • فرق فلسطین و دارفور » ایمــــایان
    در کنار اعتراض به دیگر موارد ظلم و جنایت در جهان، اسرائیل باید اولویّت نخست انتقاد روشنفکران دنیا باشد چون اوّلاً هیچ جای دیگر جنایت اینقدر آگاهانه، رسمی، دولتی و برنامه‌مند‌ انجام نشده است، ثانیاً در مورد هیچ کشور دیگری تا این حد لاپوشانی و حتّی تأیید قدرتهای اوّل جهانی همراه بیداد و ستم نبوده است و ثالثاً هیچ جای دیگری نعل وارونه‌‌ی مظلومیّت و دارابودن حقّ دفاع از خود برای اشغالگران و انگ ضدّصلح و تروریست بر ساکنان سرزمینهای اشغالی زده نشده است. اعتراض به دیگر موارد، اعتراض به عاملان و مسبّبان آنهاست امّا در فلسطین، اعتراض به ساختار بیمار و سترون نظم سیاسی جهانیست که نه تنها با سلاح وتو جلو رسیدگی به آن را می‌گیرد، بلکه آن را توجیه هم می‌کند و این تفاوت بسیار بزرگیست.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
با توجه به فیلتر بودن بامدادی، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

نگاه استراتژیک: ناوگان امدادرسانی و جنگ افکار عمومی – قسمت دوم

ماجرای اخیر حمله‌ی نیروهای اسرائیلی به ناوگان امدادرسانی متعلق به یک سازمان غیردولتی (NGO) ترک نشانه‌ی بروز تغییرات ژرف در نقشه‌ی جغرافیای سیاسی منطقه است. با هم نگاهی داریم به خلاصه‌ای از این تحولات. در قسمت اول این نوشته با داستان اکسودوس و سناریویی به همین نام که توسط صهیونیست‌ها و برضد بریتانیا در سال‌های نخستین بعد از جنگ جهانی دوم اجرا شد (برای جلب افکار عمومی جهان به سود یهودیانی که به فلسطین مهاجرت می‌کردند) آشنا شدیم. در ادامه به زمینه‌ی بروز حمله‌ی اسرائیل به ناوگان امداد رسانی و نقش ترکیه به عنوان بازی‌گردان اصلی می‌پردازیم.

این ترجمه نسبتا آزاد ولی وفادار به مفاهیم اصلی است.

ناوگان امداد رسانی ترک به سوی غزه

فلسطینی‌ها مدت‌هاست که خود را به عنوان قربانیان اسرائیل، ساخته‌ی دست امپریالیسم بریتانیا و آمریکا، قملداد کرده‌اند. از سال 1967 به این سو، فلسطینی‌ها دیگر توجه چندانی به مساله‌ی موجودیت اسرائیل نکرده‌اند (دست کم این‌طور به غرب سیگنال ‌داده‌اند) و کم‌کم روی ظلم و ستمی که در منطقه‌های اشغالی علیه آن‌ها می‌شود متمرکز شده‌اند.  از زمان فاصله گرفتن حماس و فتح و جنگ غزه، بیشترین تمرکز بر روی شهروندان غزه بوده که به صورت آوارگانی قربانی خشونت اسرائیل توصیف شده‌اند.

تلاش برای شکل دادن ذهنیت مردم جهان از طریق معرفی کردن فلسطینی‌ها به عنوان قربانیان اسرائیل، یک وجه از مبارزه‌ی دیرپای آن‌ها علیه اسرائیل بوده است. دومین وجه آن، مقاومت مسلحانه در برابر اسرائیلی‌ها بود. اما این وجه از مبارزه‌ی فلسطینی‌ها (شامل روش‌های گوناگون از هواپیماربایی گرفته تا سنگ‌پراکنی کودکان یا عملیات انتحاری)، به شیوه‌ای انجام می‌شد که با وجه اول مبارزه‌‌ی ان‌ها تداخل می‌کرد. اسرائیلی‌ها می‌توانستند به بمب‌گزاری‌های انتحاری و یا استفاده از کودکان به عنوان سرباز اشاره کنند و از این موارد سمبل‌هایی از رفتار غیرانسانی فلسطینی‌ها بسازند. چنین سمبل‌سازی‌هایی از سوی اسرائیل به عنوان توجیهی برای ادامه‌‌ی شرایط تاسف‌بار غزه به کار برده می‌شد. فلسطینی‌ها اگر چه از یک سو توانسته بودند تا حد قابل توجهی اسرائیل را در افکار عمومی جهان در موضع تدافعی قرار دهند، ولی از سوی دیگر [با روش‌های مبارزه‌ی خود] مداوما به اسرائیلی‌ها این فرصت را می‌دادند که روند بازی را به سود خود بازگرداند. و حالا در چنین شرایطی است که ناوگان امداد رسانی (flotilla) وارد می‌شود.

ناوگان امدادرسانی ترک با هدف تکرار داستان اکسودوس [رجوع شود به قسمت اول] یا به عبارت دقیق‌تر شکل دادن تصویر اسرائیل در افکار عمومی جهان، به سوی غزه حرکت کرد. مشابه این‌کار را صهیونیست‌ها قبلا انجام داده بودند. البته همان‌طور که تصویرسازی صهیونیست‌ها در سال 1947 از واقعیت آن روزها بسیار ساده‌تر بود، وضعیت امروز غزه نیز بسیار پیچیده‌تر از چیزی است که فلسطینی‌ها روایت می‌کنند و به همین ترتیب پرسش‌های اخلاقی مورد بحث هم بسیار مبهم‌ترند. اما مانند 1947 که توصیف‌ صهیونیست‌ها [از بریتانیا  وشرایط منطقه] نه با هدف تحلیل آکادمیک و دقیق شرایط، بلکه به عنوان سلاحی برای شکل دادن تصویرهای ذهنی عموم مردم به کار گرفته شد، کارکرد اصلی ناوگان ترک نیز مکاشفه‌ای اخلاقی نبود. این ناوگان به منظور دستیابی به دو هدف طراحی شده بود. اول این‌که با تغییر دادن افکار عمومی جهان نسبت به اسرائیل، میان اسرائیل و دولت‌های غربی شکاف بیاندازد. دوم این‌که در داخل اسرائیل، با تشدید اختلاف میان گروه‌هایی که انزوای بیشتر اسرائیل به خاطر غزه را خطرناک می‌دانند و آن‌ها که فکر می‌کنند هر گونه عقب‌نشینی و کوتاه آمدن خطرناک است، یک بحران سیاسی جدی ایجاد کند.

عوارض ژئوپولیتیکی این ماجرا برای اسرائیل

برای اسرائیل حیاتی است که موفق شود حرکت ناوگان امدادرسانی را به صورت یک برنامه‌ی تندروانه (extremist plot) توصیف کند. چه این برنامه تندروانه باشد و چه نباشد، این طرح تصویری از اسرائیل ایجاد کرده که به شدت در تضاد با منافع سیاسی این کشور است. اسرائیل به صورت روزافزونی در انزوای بین‌المللی فرو می‌رود و روابطش با اروپا و ایالات متحده تحت فشار سنگینی قرار دارد.

در همه‌ی این کشورها [اروپا و آمریکا]، سیاستمداران به شدت نسبت به افکار عمومی حساس هستند. به سختی می‌توان شرایطی را تصور کرد که افکار عمومی این کشورها اسرائیل را قربانی این ماجرا تلقی کند. پاسخ عمومی در افکار غربی‌ها احتمالا این است که اسرائیل به جای خون‌ریزی می‌بایست به کشتی‌های امدادرسان اجازه‌ی ورود به غزه را می‌داد. دشمنان اسرائیل با تاکید بر این استدلال که اسرائیلی‌ها اصولا خون‌ریزی را به راه‌حل‌های منطقی ترجیح می‌دهند بر این شعله‌ها خواهند دمید. و افکار عمومی غرب به سوی ضدیت با اسرائیل تغییر خواهد کرد و به دنبال آن رهبران سیاسی غرب از این تغییر در افکار عمومی تبعیت خواهند کرد.[به ناچار]

این ماجرا همین‌طور روابط ترکیه و اسرائیل را متلاشی می‌کند. ترکیه متحد تاریخی اسرائیل در میان کشورهای مسلمان، روابط نظامی دیرپایی با این کشور داشته است. بدون شک، دولت ترکیه تمایل داشته که از این رابطه پرهیز کند، اما با مقاومت ارتش ترکیه و سکولارهای این کشور مواجه شده است. واکنش اخیر اسرائیل در ماجرای ناوگان امدادرسانی، کار بریدن از اسرائیل را برای آنکارا تسهیل و یا حتی ضروری می‌کند.

اسرائیل با جمعیتی در حدود جمعیت شهر هیوستون در تگزاس آمریکا، به اندازه‌ی کافی بزرگ نیست که بتواند انزوای درازمدت را تاب بیاورد، به این معنا که رویداد اخیر تاثیرات ژئوپولیتیکی ژرفی [در رابطه با آینده‌ی اسرائیل] خواهد داشت.

نقش افکار عمومی، در قبال موضوعاتی که جزء منافع اساسی یک کشور محسوب نمی‌شوند، بارز می‌شود. اسرائیل جزء منافع اساسی هیچ کشور دیگری نیست. بنابراین ایجاد موج احساسات ضد اسرائیلی در میان عموم مردم می‌تواند رابطه‌ی اسرائیل را با کشورهایی که برایش جنبه‌ی حیاتی دارند دگرگون کند. به عنوان مثال، تغییر شکل رابطه‌ی اسرائیل-آمریکا، در مقایسه با اسرائیل تاثیر بسیار کمتری روی آمریکا خواهد گذاشت. دولت اوباما، که تا قبل از این ماجرا نیز از اسرائیلی‌ها خوشنود نبوده، ممکن است متوجه تغییری در افکار عمومی مردم آمریکا شود که راه را برای بازتعریف رابطه‌ی آمریکا-اسرائیل باز کند. تغییری که به ضرر اسرائیل خواهد بود.

البته اسرائیلی‌ها استدلال خواهند کرد که این همه ناعادلانه است، چرا که آن‌ها تحریک شده بودند. همانند بریتانیایی‌ها [در 1947]، آن‌ها ممکن است به این فکر کنند که منطق چه کسی درست‌تر است. اما موضوع اصلی این نیست. مساله این است که منطق چه کسی شنیده خواهد شد؟ مانند یک تانک جنگی یا یک حمله‌ی هوایی، این نوع درگیری‌ها هیچ ارتباطی با عدالت ندارد بلکه بیشتر به کنترل کردن افکار عمومی و استفاده از آن برای شکل دادن سیاست‌ خارجی کشورهای جهان مربوط می‌شود. در این مورد خاص، موضوع اصلی برای افکار عمومی این خواهد بود که «آیا این کشتار ضروری بود؟» و در این میان استدلال‌های اسرائیلی‌ها توجه اندکی را به خود جلب خواهد کرد.

تقریبا با قاطعیت می‌توان گفت که حادثه‌ی اخیر در سطح بین‌المللی طوفانی بر خواهد انگیخت. بدون شک، ترکیه همکاری‌های خود با اسرائیل را قطع خواهد کرد. موضع اروپایی‌ها سخت‌تر خواهد شد و افکار عمومی در ایالات متحده‌ – که با اختلاف زیاد مهم‌ترین عامل در این معادلات است – ممکن است به سمت «لعنت به هر دوی شما» متمایل شود. [به معنای این‌که افکار عمومی دولت آمریکا را از حمایت بی‌دریغ از اسرائیل منع کند]

در حالی که واکنش بین‌المللی به این حادثه قابل پیش‌بینی است، پرسش جالب این است که آیا این فرایندها منجر به ایجاد بحران سیاسی در داخل اسرائیل خواهد شد؟ در اسرائیل امروز، قدرت سیاسی به دست نمایندگان تفکری است که انزوای اسرائیل را به سازش با فلسطینی‌ها ترجیح می‌دهند. مخالفین این تفکر معتقدند که انزوای اسرائیل یک خطر استراتژیک برای این کشور است. آن‌ها استدلال می‌کنند که هم از نظر اقتصادی و هم از نظر نظامی، اسرائیل منزوی محکوم به نابودی است. رژیم فعلی تاکید می‌کند که انزوایی در کار نخواهد بود. در همین راستا ناوگان امدادرسانی ترک تلاش داشت شرایطی را که دولت اسرائیل می‌گوید هرگز رخ نخواهد داد، ایجاد کند. [اسرائیل را منزوی کند]

هر چه اسرائیل محکم‌تر و خشن‌تر برخورد کند، روایت مورد نظر کشتی‌های امدادرسان باورکردنی‌تر و محبوب‌تر می‌شود. همان‌طور که صهیونیست‌ها در 1947 می‌دانستند و فلسطینی‌ها در حال یادگرفتن آن هستند، کنترل کردن افکار عمومی نیازمند ظرافت و دقت ویژه است. بازگویی انتخابی همراه با شکاکیت و بدبینی. آن‌ها می‌دانستند که باختن در جنگ می‌تواند فاجعه‌بار باشد. بهای آن برای بریتانیا از دست دادن قیومیت فلسطین (British Mandate for Palestine) و ابقای اسرائیل بود. دشمنان اسرائیل در حال عوض کردن صحنه‌ی بازی هستند. این مانور بسیار بسیار موثرتر از انتفاضه و یا حمله‌های انتحاری، افکار عمومی جهان نسبت به اسرائیل و به دنبال آن موقعیت ژئوپولیتیک آن را به چالش کشیده است (مگر این‌که فلسطینی‌ها دوباره تاکتیک‌های نه چندان موثر خود مانند حملات انتحاری را از سر بگیرند و استراتژی ترکیه برای توصیف اسرائیل به عنوان سیستمی خشونت‌گرا را خنثی کنند).

اکنون اسرائیل در میان دریاهای ناشناخته است. او نمی‌داند چطور باید واکنش نشان بدهد. از آن طرف، معلوم نیست که فلسطینی‌ها بدانند چگونه می‌توانند حداکثر بهره را از وضعیت پیش آمده ببرند. اما حتی در این حالت، رویداد اخیر صحنه‌ی کارزار را به عرصه‌ای جدید خواهد برد، عرصه‌ای که بسیار سیال‌تر و غیرقابل کنترل‌تر از آن‌چه قبلا بود است. حرکت‌های بعدی شامل درخواست اعمال تحریم علیه اسرائیل خواهد بود. تهدیدهای اسرائیل علیه ایران در زمینه‌ی متفاوتی نگریسته خواهد شد و توصیف‌های اسرائیل از ایران، برش کمتری در جهان خواهد داشت.

و این موضوع، منجر به بروز بحران سیاسی در داخل اسرائیل خواهد شد. اگر دولت برپا بماند، اسرائیل در وضعیت انزوای بین‌المللی قفل خواهد شد، اگر چه آزادی عمل [داخلی] بیشتری خواهد داشت. اگر دولت سقوط کند، اسرائیل وارد دوره‌ی عدم قطعیت و ناپایداری داخلی می‌شود. در هر دو حالت، ناوگان امدادرسانی ترک‌ها به هدف استراتژیک خود رسیده است: اسرائیل را به واکنش خشن علیه خود وادار ساخت. با این کار اسرائیل با مشت محکم خود برخورد کرد.

.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

نگاه استراتژیک: ناوگان امدادرسانی و جنگ افکار عمومی – قسمت اول

ماجرای اخیر حمله‌ی نیروهای اسرائیلی به ناوگان امدادرسانی متعلق به یک سازمان غیردولتی (NGO) ترک نشانه‌ی بروز تغییرات ژرف در نقشه‌ی جغرافیای سیاسی منطقه است. با هم نگاهی داریم به خلاصه‌ای از این تحولات. ترجمه نسبتا آزاد ولی وفادار به مفاهیم اصلی است.

روز یک‌شنبه، نیروی دریایی اسرائیل با کشتی‌های‌ یک سازمان غیردولتی ترک که حامل کمک‌های انسان‌دوستانه‌ به مقصد غزه بود درگیر شد. اسرائیل قبلا از کشتی‌ها خواسته بود که مستقیما به غزه نروند و در عوض محموله‌ی خود را در بندرهای اسرائیل تخیله کنند تا توسط اسرائیل به غزه منتقل شود. اما سازمان غیردولتی ترک مخالفت کرده بود و تاکید داشت که کشتی‌ها باید مستقیما به غزه بروند. به دنبال ورود نظامیان اسرائیلی به عرشه‌ی یکی از این کشتی‌ها و درگیری مسلحانه چندین نفر از خدمه و مسافران آن کشته یا زخمی شدند.

یک مقام دولت اسرائیل، ماموریت کشتی‌ها را تلاش برای تحریک اسرائیلی‌ها دانست. موضوعی که قطعا درست است. ماموریت کشتی‌ها به گونه‌ای طراحی شده بود که اسرائیلی‌ها را غیرمنطقی و وحشی نشان دهد. امید این بود که اسرائیل را به واکنش شدید تحریک کنند و از این راه شکاف بین اسرائیل و جامعه‌ی جهانی را افزایش داده و مانع جدیدی نیز بین اسرائیل و ایالات متحده‌ی آمریکا ایجاد کنند. طراحان عملیات همین‌طور امیدوار بودند که این رفتار باعث شکل گرفتن یک بحران شدید سیاسی در داخل اسرائیل شود.

واکنش منطقی اسرائیل می‌توانست پرهیز از افتادن در این دام تحریک‌آمیز و پذیرفتن عواقب سیاسی‌ مورد نظر سازمان ترک باشد. اما به جای این‌کار، اسرائیلی‌ها تصمیم به قدرت نمایی گرفتند. احتمالا استدلال اسرائیلی‌ها چنین بوده است: کوتاه آمدن نشانه‌ی ضعف است و ناوگان‌های امدادرسانی بیشتری تشویق می‌شوند که به سوی غزه رهسپار شوند. موضوعی که موقعیت اسرائیل در قبال حماس را به مخاطره می‌اندازد. در راستای این طرز فکر، واکنش نظامی شدید صرف نظر از عواقب سیاسی آن، به عنوان استراتژی برنده ترجیح داده شد. بنابراین اسرائیلی‌ها طعمه را قبول کردند و تحریک شدند.

سناریوی اکسودوس (Exodus)

کتاب اکسودوس (مهاجرت دسته‌جمعی) نوشته‌ی لئون اوریس (Leon Uris) که در دهه‌ی 1950 منتشر شد، داستان تحریک کردن بریتانیایی‌ها توسط صهیونیست‌ها را نقل می‌کند. به دنبال پایان یافتن جنگ جهانی دوم، بریتانیا برای مهاجرت یهودیان از اروپا به فلسطین که کنترل‌اش را در اختیار داشت محدودیت‌هایی وضع کرد. مهاجران یهودی‌ای که به صورت پنهانی سعی در شکستن این تحریم داشتنند توسط نیروهای انگلیسی دستگیر و به اردوگاهی در قبرس ارسال می‌شدند. در کتاب (و فیلمی که بعدا از روی داستان آن ساخته شد) این‌طور آمده که صهیونیست‌ها تصمیم گرفتند یک سناریوی پروپاگاندا اجرا کنند که در آن یهودیان -به ویژه کودکان- به قصد فرار از اردوگاه سوار کشتی‌ای به نام اکسودوس می‌شدند. وقتی که ناوگان سلطنتی انگلیس جلوی حرکت این کشتی را می‌گرفت، مسافران کشتی دست به اعتصاب غذا می‌زدند. هدف این عملیات این بود که بریتانیایی‌ها را همانند وحشی‌هایی که می‌خواستند پروژه‌ی نیمه‌تمام نازی‌ها را تکمیل کنند،‌ به تصویر بکشند. تصور کودکانی که ممکن بود در اثر گرسنگی بمیرند، بریتانیا را وادار می‌کرد به کشتی اجازه‌ی رفتن به فلسطین را بدهد، در سیاست مهاجرت به فلسطین بازنگری کند و در نهایت تصمیم بگیرد خود کنار رفته و سرنوشت فلسطین را به سازمان ملل واگذار کند.

در واقع کشتی‌ای به نام اکسودوس وجود داشت اما رویدادها دقیقان مانند کتاب اوریس رخ نداد. کسانی که این سناریو را اجرا کردند دو هدف داشتند. اول این‌که حس همدردی مردم بریتانیا و سایر نقاط جهان را نسبت به یهودیانی که فقط چند سال بعد از اسارت در اردوگاه‌های کار اجباری آلمانی، در اردوگاه‌های انگلیس اسیر شده بودند برانگیزانند. دوم این‌که آن‌ها می‌خواستند تلاش خود را به صورت حرکتی بر ضد بریتانیا معرفی کنند: سیاسیت بریتانیایی‌ها در قبال یهودی‌ها مانند سیاست‌های نازی‌ها برای حفظ امپراطوری‌شان بود و یهودی‌ها به صورت نیروهایی ضدامپریالیستی معرفی می‌شدند که در حال مبارزه با بریتانیا بودند.

این یک استراتژی عالی بود. با تمرکز روی بریتانیایی‌ها و تاکید بر قربانی بودن یهودیان، صهیونیست‌ها میدان را به صورت مبارزه‌ای بر علیه بریتانیا تعریف کردند، و عرب‌ها هم نقش مردمانی که در پی اجرای بخش دوم هولوکاست بودند را بازی می‌کردند. بریتانیا به دلایل اقتصادی و امپراطورگرایانه به صورت حامی عرب‌ها معرفی می‌شد که در بهترین حالت نسبت به زنده‌ماندگان هولوکاست بی‌تفاوت بود و به جای این‌که عرب‌ها را مهار کند، به آن‌ها اسلحه می‌داد. هدف صهیونیست‌ها بدنام کردن عرب‌ها نبود بلکه قصد اصلی‌شان بدنام کردن بریتانیا بود و این‌که یهودی‌ها را در کنار سایر جنبش‌های ملی استقلال‌طلبانه بر ضد بریتانیا مانند هند یا مصر قرار دهند.

درستی یا نادرستی دقیق این توصیف‌ها چندان مهم نبود. برای بیشتر جهان، فلسطین منطقه‌ای کمتر شناخته شده بود که اهمیت چندانی هم نداشت. صهیونیست‌ها می‌خواستند تصور عمومی مردم جهان (که علاقه و توجه اندکی به موضوع فلسطین داشتند) را به سود خود شکل دهند و فضاهای خالی را با روایت‌های خود پر کنند. و آن‌ها موفق شدند.

علت موفقیت صهیونیست‌ها، ریشه در یک واقعیت سیاسی داشت. آن‌جا که دانش اندک است و تمایل برای درک واقعیت پیچیده وجود ندارد، کسی می‌تواند افکار عمومی را شکل دهد که بتواند قوی‌ترین سمبل‌ها و نشانه‌ها را تولید کند. به دنبال شکل گرفتن افکار عمومی (به هر دلیل که باشد)، دولت‌ها کم و بیش وادار می‌شوند هم‌سو با خواست عمومی مردم شوند. مخالفت دولت‌ها با افکار عمومی منفعت چندانی برای آن‌ها ندارد و بر عکس هماهنگی با آن می‌تواند سودآور باشد. به عبارت دیگر می‌توان با شکل دادن افکار عمومی، دولت‌ها را به تغییر موضع وادار کرد.

به این ترتیب، موفقیت صهیونیست‌ها در شکل دادن افکار عمومی جهان نسبت به آن‌چه در فلسطین می‌گذشت (هیولاسازی از بریتانیا و تبدیل کردن موضوع فلسطین به موضوعی از جنس یهودی-بریتانیایی) تصمیم‌ دولت‌های متعددی را شکل داد. آن‌چه اهمیت داشت درستی یا نادرستی روایت صهیونیست‌ها نبود. نکته‌ی مهم توانایی تفکیک بین قربانی و قربانی کننده به شیوه‌ای بود که افکار عمومی جهان، لندن و دولت‌هایی که مستقیما درگیر ماجرا نبودند را وادار کند مواضع سیاسی‌ای به سود صهیونیست‌ها بگیرند.

در چنین زمینه (context) ای است که باید به ناوگان امدادرسانی ترک بنگریم.

.

…………………………………………………………………………………………………….ادامه دارد….

.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

کاریکاتور روز: حمله‌ی ارتش اسرائیل به کشتی‌های امدادرسانی و چند سوال

.

«غزه» کاری از Lena Merhej

صرف نظر از اسرائیل و غزه، به دلایل مختلف فکر می‌کنم در قلب تحولاتی که به دنبال این رویداد خواهد آمد «ترکیه» قرار دارد. شما چطور فکر می‌کنید؟

در همین رابطه:

و چند سوال برای فکر کردن:

اگر وقایع و رویدادهای جنجال‌برانگیز را نه به عنوان علت، که به صورت عوامل تحریک‌کننده‌ی (trigger) بروز یا تشدید تنش‌های ژئوپولیتیکی موجود در نظر بگیریم، پاسخ سوال‌های زیر چگونه خواهد بود:

  • تاثیر این روی‌داد بر روابط ترکیه و اسرائیل چیست؟
  • تاثیر این روی‌داد در داخل ترکیه چگونه خواهد بود؟ آیا توازن قدرت ظریف میان نیروهای سکولار و نیروهای اسلام‌گرای توسعه‌طلب (expansionist) داخل ترکیه به هم می‌خورد؟
  • تاثیر این روی‌داد بر نقش منطقه‌ای ترکیه چیست؟
  • با توجه به نزدیکی زمانی توافق تهران و ترکیه و برزیل، تاثیر این روی‌داد و پس‌لرزه‌های آن بر نقش ترکیه در این توافق چگونه خواهد بود؟
  • آیا پاسخ‌های مربوط به چهار سوال فوق در یک زمینه‌ی ژئوپولیتیک (geopolitical context) به هم مرتبط‌ هستند؟ چگونه؟

_______________________________

به‌روز رسانی:

در شرایطی که بحران بالا تازه در حال اوج گرفتن است، ارتش اسرائیل سه دریایی مجهز به سلا‌ح‌های هسته‌ای را به خلیج فارس اعزام می‌کند، آن‌هم درست چند روز بعد از اجلاس کشورهای عضو ان‌پی‌تی در نیویورک و تاکید بر ضرورت عضویت اسرائیل در این معاهده!

.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: آن‌کس که نداند و نداند که نداند

  • مباد که آنها شویم » در گلستانه
    به این دو تصویر نگاه کنید.  دیروز وقتی تصویر دوم [مربوط به وقایع روز عاشورا در تهران] را دیدم یاد  نقاشی اول افتادم. تابلوی «میانجی‌گری زنان سابین» نقاشی محبوب من است، به شکلی غریبی دوستش دارم.
  • طرح سه ماده‌ای خوشبختی کجاست؟ » حضور خلوت انس
    اصرار و تأکيد دارم که «مردم از من و شما آگاه‌تر و باهوش‌ترند». باور کنيد در سرمقاله‌ی اولين شماره‌ی گردون در سال 1369 اين را گفته بودم، و به اين ايمان دارم. بنابراين لطف کنيد و همراه من اين شش صيغه را به عنوان مشق صرف کنيد؛ هرچه باشد سال‌ها معلم ادبيات بوده‌ام.
    من می‌دانم چه اتفاقی افتاده / تو می‌دانی چه اتفاقی افتاده / او می‌داند چه اتفاقی افتاده / ما می‌دانيم چه اتفاقی افتاده / شما می‌دانيد چه اتفاقی افتاده / آنها می‌دانند چه اتفاقی افتاده…
    مردم شعور دارند، و می‌خواهند مثل همه‌ی ملت‌های دنيا خوشبخت زندگی کنند؛ خوشبخت و آزاد و ايرانی.
  • در مذمت خشونت و در ستایش دفاع سبز » علی علیزاده
    آنانی که در  نابرابرانه‌ترین نبرد تاریخ معاصر،  یعنی۶۰ سال نابودی سیستماتیک ملتی به نام فلسطین، ژست صلح‌طلبی و  نفرت از خشونت می‌گیرند و فقط به صورت کلی خشونت را برای هر دو طرف به یکسان محکوم می‌کنند نه فقط مفهوم خشونت را نفهمیده‌اند بلکه در چنین خشونتی شریکند. آنها احتمالا در صحرای کربلا هم  در بین خشونت ماشین نظامی امپراطوری عظیم «اسلامی» و دفاع گروهی اندک تفاوتی نمی‌بینند. عاشورای ۸۸ نقطه‌ای شد بی‌بازگشت  به یمن  شجاعت درخشان مردمی که نشان دادند تنها هراسشان باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد رادان‌ها  و مرتضوی‌ها از آزادی آدمی افزون باشد. صدای هل من ناصر ینصرنی این مردم را اکنون نه عفو بین‌الملل و سازمان‌های حقوق بشر غربی که دیگر مردمان همین سرزمین باید بشنوند. آنها که تا به حال یا مردد بوده‌اند یا ترجیح داده‌اند که برای  سکوت خود دروغ‌های حاکمان را باور کنند.
  • آنکس که نداند و نداند که نداند » مجمع دیوانگان
    از یادداشت جناب علی‌زاده [همین بالا به آن لینک داده‌ام] این بهره را می برم تا به بهانه آن به ایشان و تمامی دوستان هم رایشان یک نکته را یادآوری کنم: مسئله مخالفت با خشونت، مسئله به محاکمه کشاندن فلان جوان باتوم خورده ای که در دفاع از خود یک سیلی به گوش دشمن زده نیست؛ مسئله تلاش برای احتراز از ورطه هولناکی است که امثال شما با تقدس بخشیدن به این خشونت جنبش را به سویش روانه می سازید. از انقلاب 57 گفتید پس از همان جا جواب بشنوید؛ خشونت‌های پس از انقلاب از آنجایی شروع نشد که یک انقلابی سنگی را به سوی سرباز گارد شاهنشاهی پرتاب کرد؛ بلکه از آنجا شروع شد که امثال شما «شجاعت»، «شهامت»، «آزادگی» و در یک کلام «انقلابی‌گری» را در همین سنگ‌پرانی ها خلاصه کردید؛ نتیجه آن شد که هرکس بیشتر سنگ بزند پس بیشتر شجاع است؛ هرکس به جای سنگ پراندن تیر شلیک کند قهرمان است.
  • شهروندان معمولی، ویدئوهایی فوق‌العاده » عصيان
    موج نوی خبرنگاری شهروندی در یوتیوب. به نقل از وبلاگ رسمی گوگل-یوتیوب، ترجمه‌ توسط بهرنگ تاج‌دین و انتشار توسط عصیان.
  • تودۀ مردم در انقلاب ایران » نقل از مقاله‌ی یرواند آبراهامیان
    جنبش‌های اجتماعی صد سالۀ اخیر در ایران از جملۀ مواردی است که این فرضیه را تایید نمی‌کند. تمامی این جنبشها، از نهضت تنباکو، تا جنبش مشروطه، تا جنبش نهضت ملی شدن نفت و تا انقلاب سال 1357، جنبش‌های خیابانی بوده اند، به این معنا که تودۀ مردم در آن نقش مستقیم داشته‌اند. در هیچ‌یک از این حرکتها خشونتی که فرضیه های موجود پیش بینی می کنند دیده نمی شود. در این میان رفتار تودۀ مردم در انقلاب سال 57، به دلیل تعداد قابل توجه افرادی که در آن شرکت داشته اند، قابل توجه است. رفتار تودۀ مردم در تمامی ماه‌های منتهی به بهمن 57، با چند مورد استثنا، کاملاً عقلایی و صلح آمیز بوده است. رفتارهای خشونت آمیز مردم هم بیشتر متوجه داراییها بوده است تا افراد. {+}
  • قرار نبود اینجوری کنیم » طنزنوشته های رویا صدر
    قرار نبود حرکت را رادیکالیزه کنیم و بنا بود آرام و مدنی و روادارانه اعتراض کنیم ولی وقتی گارد ویژه به طرف ما آمد،ما با خشونت و قساوت هر چه تمام‌تر، آسفالت‌های خیابانها را لگد کردیم و به آسفالت کوچه‌های اطراف هم رحم نکردیم. حتی بعضی از ما، برای جلوگیری از حمله گارد ویژه و دیگر نیروهای ریز و متوسط و درشت و تنومند، میله‌های وسط خیابان‌ها را از جا کندیم با این که گاندی، هیچ‌گاه میله‌های وسط خیابان‌ها را نکند و به آن میله‌های نازنین و پیام‌آوران عطوفت و رحم همیشۀ تاریخ وفادار ماند و آن‌ها را برای فردای خیابان‌های هند به کار گرفت. ما، با خشونت و بی‌رحمی هر چه تمام‌تر سیگارها و روزنامه‌ها را به آتش کشیدیم و دود آن را با وقاحت جلوی صورتمان گرفتیم، تا اشک نریزیم. در حالی‌که مسیح هیچ‌گاه روزنامه آتش نزد و دود سیگار توی چشم حواریون فوت نکرد و لایۀ ازن سوراخ ننمود. ما، وقتی از بالای پل کالج روی سرمان سنگ ریختند و زخمی‌مان کردند و دوستانمان را از بالای پل به زیر افکندند، به جای مدارا و نشستن بوداوار زیر درخت‌های انجیر حاشیه خیابان، به شیوه‌ی پوپولیستی عصبانی شدیم و شعارهای تند دادیم در حالی که مارتین لوترکینگ هیچگاه زیر پل حافظ شعار تند و تحریک کننده نداد.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه در همه‌ی نقل‌قول‌ها و هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

نفرین بر شما و نفرین بر همه‌ی فاشیست‌های جهان

این خبر را بخوانید. مطلب مربوط به گروه‌های حقوق بشر یا چپ‌گرا نیست. سخن‌گوی حماس هم آن‌را نگفته، از بی‌بی‌سی جان است و می‌شود به پایش قسم خورد:

اسرائیل مانع دسترسی فلسطینیان به آب آشامیدنی می‌شود

عفو بین الملل اسرائیل را متهم کرده که فلسطینیان را از دسترسی به حداقل میزان از آب آشامیدنی محروم می کند. این سازمان حقوق بشری می گوید محدودیت های وضع شده از سوی اسرائیل بر سر منابع آبی، تبعیضی علیه فلسطینیان ساکن در کرانه غربی اشغالی است.
به گفته عفو بین الملل، محاصره غزه توسط اسرائیل باعث بروز بحران در سیستم آب و فاضلاب این منطقه شده است. اسرائیل مانع از آن می شود که مواد ساختمانی لازم برای تعمیر سیستم آب و فاضلاب غزه وارد این منطقه شود. این کشور می گوید حماس می تواند از این مواد برای انجام حملات به اسرائیل استفاده کند.
اسرائیل در واکنش به این گزارش، اتهامات طرح شده از سوی عفو بین الملل را رد کرده است. مارک رگف، سخنگوی دولت اسرائیل، این اتهامات را مضحک خواند و گفت فلسطینی ها منابع آبی خود را بد اداره کرده اند.

نفرین بر شما ای صهیونیست‌های جنایت‌کار. نفرین بر مردان و زنان شما، نفرین بر مادران و پدران شما. نفرین بر فرزندان شما، نفرین بر سیاست‌مداران شما، نفرین بر نظامیان شما، نفرین بر توجیه‌کنندگان شما، نفرین بر جیره‌خواران شما، نفرین بر مزدوران شما، نفرین بر تروریست‌های شما، نفرین بر حامیان شما، نفرین بر دوستان شما، نفرین بر بی‌تفاوتان نسبت به شما.

اصلا نفرین بر همه‌ی فاشیست‌ها، نفرین بر همه‌ی نژادپرست‌ها، نفرین بر همه‌ی جنایت‌کارها، نفرین بر همه‌ی خوک‌های گردن‌کلفت آدم‌خوار، نفرین بر همه‌ی هم‌فکران و هم‌مسلکان شما در سراسر جهان، در سراسر تاریخ.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

نقطه‌ی ماکسیمم نزدیک است

1.

اوایل همین سال میلادی بود که اسرائیل به غزه حمله کرد. یعنی بهتر بگویم، دوباره حمله کرد. چون اسرائیل پیوسته در حال تهاجم به ماهیت مردم فلسطین و غزه بوده است. اسرائیلی‌ها «همه» کاری کردند. دقیقا «همه» کاری کردند. حتی کارهایی که اگر بشنوید یا بخوانید «باور» نخواهید کرد.

ارتش منظم و مدرن اسرائیل به صفوف نامنظم خانه‌های مردم بی‌دفاع حمله کرد. هواپیماهای بلندپرواز و چابک‌اش موشک‌ها و بمب‌ها بر سر مردم ریختند. سربازها وارد شهر شدند و همان‌طور که مردم به خانه‌هاشان پناه بردند با تانک‌ها وارد خانه‌ها شدند. بعد آدم کشتند. زن کشتند، بچه کشتند، غیرنظامی کشتند چرا که دیگر فرقی بین نظامی و غیرنظامی نبود. همه باید تنبیه می‌شدند. مدرسه‌ی سازمان ملل پر از پناه‌جویان بی‌دفاع بمباران شد، مرکز پلیس بمباران شد، نیروگاه تعطیل شد، اداره‌ها بمباران شدند، خانه‌ها به صورت فله‌ای تخریب شد و آدم‌ها فوج فوج سلاخی شدند یا با بمب‌های فسفرین سوزانده شدند.

حضور خبرنگاران ممنوع شد،‌ دستگاه پروپاگاندای صهیونیسم محلی و جهانی خودش را مظلوم نشان داد. و بعد…

لحظه‌ای رسید که دیگر چیزی برای خراب کردن و حریمی برای شکستن و جرمی برای مرتکب شدن باقی نماند. و جنایتکار در اوج قدرت، خلع سلاح شد چرا که دیگر بیش از آن جنایتی نمی‌توانست انجام بدهد. او به نقطه‌ی ماکسیمم تابع جنایت رسیده بود و از آن پس به جبر ریاضی وادار به سقوط بود. وقتی چیزی برای نابود کردن باقی نمانده باشد،‌ وقتی جنایتی برای انجام دادن باقی نمانده باشد، وقتی قانونی برای شکستن باقی نمانده باشد، نابودگر از نابودگری دست برمی‌دارد، جنایت‌کار دست از کشتار می‌شوید و قانون‌شکن تسلیم قانون می‌شود.

برخی از تحلیل‌گران نوشتند، اسرائیل در هر جنگ سیستماتیک و منظمی پیروز می‌شود، اما مشکل اسرائیل این است که دیگر چیزی برای فتح کردن باقی نمانده است. مگر این‌که همه‌ی مردم غزه را بکشد. مردم غزه از نظر علم نظامی شکست خوردند، اما چون هنوز زنده هستند پیروز شده‌اند. اسرائیل وحشیانه ساختمان‌ها و خانه‌ها را ویران کرد و آدم‌ها را کشت، اما نتوانست «زندگی» را بکشد.

این گونه است که در یک جنگ فرسایشی و نامنظم هیچ ارتش منظمی پیروز و کارآمد نیست. ارتش‌های بزرگ به صورت منظم حمله می‌کنند و به راحتی ویران می‌کنند اما بعد که همه‌ی هدف‌های کلاسیک ویران شد در می‌مانند. آن‌ها از سر ناچاری دست به دامن جنایت و خشونت می‌شوند و به سرعت قله‌های قساوت و آدم‌کشی را هم فتح می‌کنند تا جایی که دیگر نه هدفی برای ویران کردن باقی می‌ماند و نه جنایتی برای مرتکب شدن. آن‌گاه مثل لاشه‌ای سنگین و متعفن روی وزن خود سقوط می‌کنند و با صدایی گوش‌خراش فرو می‌پاشند. آلمان در اروپا، آمریکا در ویتنام، شوروی در افغانستان، اسرائیل بارها و بارها در لبنان و فلسطین و … یادتان نرود.

2.

شبیه همین اتفاق می‌تواند در هر کشور دیگری رخ دهد. شاید همین امروز در ایران ما هم در حال رخ دادن باشد.  دستگاهی عظیم (دست‌کم بخش‌ قابل دیدن و قابل توجهی از آن) به کمک لشگری از مردان و زنان اقتدارگرایش، مجهز به پول، رسانه، قوای چندگانه و تشکیلات عظیم در سایه، دستگاه‌های کافکایی امنیتی و فوق‌امنیتی و نظامی و شبه‌نظامی و کنترلی و اطلاعاتی و «فداییان چماق و پول» به جان مردم افتادند. آن‌ها شبکه‌های مخابراتی و رسانه‌ای را به سود خود محدود کردند، به صورت کور و پراکنده حرکت‌های اعتراضی مردم را سرکوب کردند، با استفاده از انواع حیلت‌های روانشناسی جمعی (و فردی) ترس و وحشت عمومی را در جامعه تزریق کردند، رهبران جنبش‌های غیرهمسو را دستگیر کردند،‌ بایکوت خبری و اطلاعاتی درست کردند، خون، خون سرخ و گرم جوان‌های بی‌گناه را روی سنگ‌فرش خیابان‌های شهر درست مقابل خانه‌هایشان ریختند، چشم‌های وحشت‌زده‌ی مردم را با انواع گازهای شیمیایی سوزاندند، به فرزندان‌شان در زندان‌ها تجاوز کردند، شهروندان بی‌دفاع را شکنجه کردند و جوان‌های مردم را مقابل خانه‌هایشان دستگیر کردند تا حتی جسدهای سوخته‌شان را هم تحویل‌ ندهند. آن‌ها خانواده‌های سوگوار قربانیان را به سرنوشتی شوم تهدید کردند تا در حالی که خون می‌گریند لبخندهای رضایت بزنند.

رسانه‌های انحصاری شرایط را وارونه نشان دادند. متجاوزان، قربانی معرفی شدند. جای مردم و آشوب‌گران عوض شد. جسدهای سوخته‌ی فرزندان مردم انکار شد و چشم‌های تاول‌زده از داغ فرزندان و گازهای کورکننده، سرشار از اشک شوق و رضایت اعلام شد. با وقاحت هر چه تمام‌تر، سرخوردگی و وحشت و یاس و نفرت داغ‌دیدگان سیاه‌پوش، شور انقلابی چماق‌داران زنده‌خوار توصیف شد.

اما تا کجا تا چند می‌توان جنایت کرد و همین‌طور پله‌های ترقی جنایت‌کاری را طی کرد؟ جایی می‌رسد که دیگر جنایتی برای انجام دادن وجود ندارد. بالاتر از کشتار مستقیم مردم در خیابان‌ها، دستگیری بی‌گناهان،‌ تجاوز به بی‌دفاعان، دروغ‌گویی در رسانه‌های انحصاری و خیانت تاریخی به مردم چه جرم و چه جنایتی می‌تواند کرد؟ آیا تابع وقاحت، خیانت و جنایت نقطه‌ی ماکسیمم ندارد؟

در نقطه‌ی ماکسیمم، متجاوزان در حالی که تا دندان مسلح هستند خلع سلاح می‌شوند. مثل گردن‌کلفتی که داخل اتاقی شروع به لگدپراکنی کند و همه‌ی اشیاء داخل خانه را بشکند. لحظه‌ای خواهد رسید که دیگر چیزی برای شکستن وجود ندارد و آن‌گاه او که جز مشت زدن هنری بلد نیست مجبور خواهد شد به دیوارها مشت و لگد بکوبد. اما زورش به دیوار نمی‌رسد. زورش به زمین نمی‌رسد. زورش به سقف نمی‌رسد. او در این چهاردیواری زندگی می‌کند و محبوس شده است. او به غیر از این چهاردیواری که حریمش را شکسته است و به آن بی‌احترامی کرده است، جایی برای گریختن ندارد. و حال که همه چیز را شکسته جز مشت بر دیوار کوفتن تدبیری به ذهن‌اش نمی‌رسد. اهل خانه اما صبورند، خیلی صبورند. به لات مشت‌زن اجازه می‌دهند چند کاسه و بشقاب و آباژور را بشکند و بعد آن‌قدر در حصار ایمن خانه‌شان تقلا کند تا قوایش تحلیل رود و به پست‌ترین شکل ممکن جان دهد.

جنایت‌کار از داخل، بر دیوارهای خانه‌ی ما مشت خواهد کوبید و این‌قدر این‌کار را ادامه خواهد داد تا خسته شود. خانه اما همین‌جاست؛ جایی نمی‌رود. مردم ایران هزاران سال است این‌جا زندگی می‌کنند و احتمالا تا هزاران سال دیگر هم همین‌جا زندگی خواهند کرد. این خانه محکم‌تر از آن است که با مشت‌های جاهلان لات خراب شود.

نقطه‌ی ماکسیمم نزدیک است.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: این‌جا مرگ ارزان است

  • سحر مرانلو: کنفرانس ژنو و یک تحلیل متفاوت
    تحلیل من از این ماجرا البته یک تحلیل حقوقی است که با آنچه کارشناسان برنامه بی بی سی فارسی گفتند تفاوت دارد. اول اینکه موضوع کنفرانس ژنو در باره نژاد پرستی و بیشتر بازنگری برنامه عمل مصوب در کنفرانس جهانی نژاد پرستی در دوربان بوده است . در کنفرانس جهانی نژاد پرستی در دوربان مساله فلسطین و اسرائیل یکی ار محورهای اصلی بحث بود آنقدر که در اعلامیه پایانی کنفرانس گنجانده شد. اصلا دلیلی که آمریکا و اسرائیل کنفرانس ژنو را بایکوت کردند اعتراض و نگرانی از این مساله بود که مساله نژاد پرستی دولت اسرائیل دوباره مانند دوربان مورد تاکید قرار گیرد. اسرائیلی ها البته این بار آماده تر بودند. چند هفته قبل از ژنو کنفرانسی علیه نژاد پرستی برگزار کردند و اسامی بزرگ دعوت شدند که در واقع به روبارویی با کنفرانس ژنو بپردازند. می خواهم بگویم پرداختن به مساله اسرائیل در واقع یک پیش زمینه تاریخی و حتی حقوقی داشته است. دوم اینکه ترک سالن از طرف کشورهای برخی از کشورهای غربی به نظر من خلاف اصل احترام به حق آزادی بیان است که در غرب به عنوان یک ارزش کلیدی ارائه می شود. توجه کنید که تبادل نظر مخصوصا فرهنگ تحمل و گفتگو از جمله محورهای اصلی کنفرانس جهانی نژاد پرستی در دوربان بوده است.
  • روی خطوحید‌: ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی از «مرگ بر» تا «صبر بر»
    اساسا «مصلحت‌اندیشی و تجدید نظر در آرای گذشته» (صرف نظر از اینکه شرایط هم تغییر کرده یا نه) نکته‌ای منفی است که اتهام نام بگیرد؟ از «مرگ بر» به «صبر بر» رسیدن پیشرفت است یا پس‌رفت؟
  • خوابگرد – شکایت از یک داستان‌نویس، به‌خاطر پژو ۴۰۵!
    پدرام رضایی‌زاده به خاطر یکی از داستان‌های کتاب‌اش «مرگ‌بازی»، به دادگاه فراخوانده شده است. شاکی او «ایران‌خودرو» و اتهام‌اش «نشر اکاذیب، غیراستاندارد و عامل مرگ و میر معرفی کردن محصولات ایران‌خودرو» ست! در یکی از داستان‌های کتاب به پژوی 405 اشاره می‌شود که درهایش قفل شده و آتش گرفته.
  • اين‌جا و اكنون: خصوصي‌سازي: واگذاري مدارس به حوزه
    تحلیل خبر واگذاری 4 هزار و 200 واحد آموزشی در مقاطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان به مدت 5 سال به مراکز حوزوی.
  • چه وقت‌هایی آرایش می‌کنی؟
    روزهایی که دلت نمی خواهد کسی صورتت را ببیند، که می خواهی یک صورتک رنگ وارنگ تحویل شان بدهی که برایشان بخندد که خودت بتوانی با خیال راحت آن زیر بداخلاقی کنی و غصه بخوری.
  • «مرگ ارزان»، این جا ایران است «« لویاتان
    نوشته‌اش را می‌خوانم و شرم‌سار خودم، تو و همه‌مان می‌شوم.
  • بازاریابی با استفاده از یک رویداد سیاسی « اقتصاد خرد، بازار و خانوار
    فرض کنید بجای یک کالا یک باور را می خواهید بفروشید و قشری در جامعه هستند که شما تا بحال نتوانسته اید نظر ایشان را تغییر دهید. اگر شما رسانه ای را بیابید که این گروه به آن اعتماد داشته باشند و بتوانید از طریق آن رسانه ایشان را مخاطب قرار دهید ضریب موفقیت شما افزایش می یابد و احتمالا تعداد بیشتری باور مورد نظر شما را خواهند پذیرفت. در اینجا باور مورد نظر بد جلوه دادن کشورماست. هدف بدخواهان القا این باور به گروهیست که طی سالهای گذشته مخالف سیاستهای ضد جنگ دولت بوش و متقاضی مذاکرات دو طرفه و بر پایه احترام متقابل با ایران بوده اند. در واقع تقاضای این گروه از مردم و حمایت ایشان از اتخاذ چنین روشی توسط دولت اوباما – که تنها صد روز است که متصدی امور شده است –  یکی از دلایلیست که بسیاری از سیاستمداران را تشویق کرده است تا  از مذاکره با ایران سخن بگویند و از مخالفت لابیهای صهیونیستی و جنگ طلب نهراسند.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و من نه فقط این‌جا بلکه در لینک‌های روزانه، نقل‌قول‌ها و اصولا هر جا از منبعی لینک می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: هفتان هم تحمل نشد

internet-cartoon

علت خیلی از فی.لترشدن‌ها (یا نشدن‌ها) را می‌توانم حدس بزنم، اما برایم سئوال است که سایتی مثل هفتان چرا تحمل نشد؟
  • آشنایی به کامپیوترهای کوانتومی
    انصافا پریزنتیشن ساده و مفیدی است. با تشکر از یک‌پزشک که در  یکی از پست‌هایش معرفی کرده بود.
    .
  • ریچارد فالک: برد و باخت در غزه »» ترجمه توسط خرچنگ‌زاده
    اکنون که آتش‌بس در غزه برقرار شده است ، سوالی که در این میان به وجود می‌آید این است که اسراییل چه چیزی را در این معرکه به دست آورده است. به طور قطع آمار و ارقام تلفات و هم چنین برتری و چیرگی ارتش اسراییل از او یک پیروز میدان جنگ ساخته است اما ارزیابی‌ای تحت عنوان «ماموریت به انجام رسید»، به مانند آنچه که در عراق شاهد بودیم یک ارزیابی شتاب‌زده و گمراه کننده  است. اگرچه حماس نتوانست در مقابل قدرت و زورمندی نیروهای مسلح اسراییل زور آزمایی و همتایی کند، اما ممکن است یک نبرد بزرگ و کلان را در میان قلب‌ها و اذهان فلسطینیان پیروز شده باشد.
    .
  • من تبلیغ می‌کنم »»‌ توکای مقدس
    من برای هر نمایشگاه خوبی تبلیغ می‌کنم، برای هر فیلم خوبی تبلیغ می‌کنم، برای تئاتر تبلیغ می‌کنم، برای کتاب تبلیغ می‌کنم، برای رستوران خوب و کافه‌ی خوب و رفیق خوب و قهوه‌ی خوب تبلیغ می‌کنم، برای هر روزنامه‌نگاری که سرش به تنش بیارزد- و به آن متصل باشد- تبلیغ می‌کنم. و …
    .
  • همه‌ی مشاوران رییس‌جمهور – آشنایی با تیم مشاور اوباما در کاخ سفید »» نون والقلم
    آشنایی بیشتر با والری جَرِت، سوزان رایس، رم امانوئل، جیمز جونز، تیموتی جیت‌نر و اسکات گریشن
    .
  • مدارس غزه باز شدند، دانش آموزانش اما پيش خدايند
    یک عکس خیلی عادی که خشونت پنهانش کشنده است.
    .
  • خبرنگاری بدون توهم و جوگیری
    داستان مصاحبه‌ی تاریخی دیوید فراست با نیکسون بعد از رسوایی واترگیت.
    .
  • یک تجربه‌ی عجیب و مهم
    احساس عجیبی بود ورق زدن ماهیچه های شکمش، ماهیچه های دست و پاش دقیقا شبیه عکس هایی بود که در کتابهای آناتومی میشه دید، منظم، زیاد و محکم. ریه عین اسفنج بود یا اسکاچ ظرفشویی. معده خیلی کوچیکتر از اونی بود که فکرش رو میکردم. شکمش نامنظم بود و لایه لایه. روده بزرگ رو که میگرفتی و باز میکردی شبیه یه دامن تمام کلوش بود.
    .
  • آن‌جا که حقيقت دروغ می‌گويد
    می‌گويد يک‌بار بنشينيد خصوصی‌ترين و پنهان‌ترين حس‌تان را بنويسيد. با همان کلماتی که بايد، بی‌ايهام بی‌استعاره بی‌پروا. بنشينيد يک‌بار رازی که از آشکار شدن‌اش می‌ترسيد را به تمامی بنويسيد. با همه‌ی لايه‌های درونی‌ش. با همه‌ی واژگان آب‌نکشيده‌ای که همان لحظه به ذهن‌تان می‌رسد. می‌نويسيد؟ می‌توانيد که بنويسيد؟ بلند بخوانيدش. می‌خوانيد؟ می‌توانيد که بخوانيد؟ برای محرم اسرارتان بخوانيد، برای صميمی‌ترين دوست‌تان، برای هم‌رازتان. می‌خوانيد؟
    می‌بينی؟ اين‌جاست که راه توی نويسنده از آن ديگری جدا می‌شود….
    .
  • سخنی با فی.لتر کنندگان: انتقادی سازنده و یک پیشنهاد »» آوای موج
    چند پیشنهاد عالی برای فی.‌لترکنندگان عزیز. حالا که فیل.تر می‌کنید دست‌کم مفید و کاربردی این کار را بکنید!

منبع: طرح از IHT.

همه‌ی جانورهای بی‌رحم را نابود کنید – تحلیل نوآم چامسکی از وقایع غزه – قسمت سوم

این سومین قسمت از ترجمه‌ی نظرات نوآم چامسکی درباره‌ی غزه است که ما را با گستردگی تاریخی و جغرافیایی بحران بیشتر آشنا  می‌کند. پاراگراف‌های پایانی این قسمت را با «ناباوری» ترجمه ‌کردم.

اگر نخوانده‌اید پیشنهاد می‌کنم از قسمت‌های اول و دوم شروع کنید.

عبارت‌های داخل «» نقل قول‌های خود نوآم چامسکی است که از منابع مختلف عینا آورده.

“همه‌ی جانورهای بی‌رحم را نابود کنید” : غزه 2009

قسمت سوم

جریان عظیم تسیلحات به سوی اسرائیل اهداف جانبی مختلفی دارد. به اعتقاد معین ربانی (Mouin Rabbani) تحلیل‌گر سیاست‌های خاورمیانه، اسرائیل می‌تواند سیستم‌های تسلیحاتی جدید را در برابر اهداف بی‌دفاع آزمایش کند. این مساله برای آمریکا و اسرائیل “در واقع دوچندان سود‌آور است: نسخه‌های کمتر موثر این سیستم‌های تسلیحاتی در نهایت با قیمت‌های بسیار بالا به دولت‌های عربی فروخته می‌شود که مثل یارانه‌ی حمایتی صرف تقویت صنایع اسلحه‌سازی و همچنین وام‌های بلاعوض نظامی آمریکا به اسرائیل می‌شود.” این‌ها کارکردهای دیگر اسرائیل در سیستم خاورمیانه‌ی تحت سلطه‌ی آمریکا هستند که علت علاقه‌ و توجه مقامات دولتی و همین‌چنین طیف گسترده‌ای از شرکت‌های فوق‌مدرن (high-tech) و صنایع نظامی و جاسوسی آمریکا به اسرائیل را نشان می‌دهد. [برای پیوستگی مطلب این پاراگراف از انتهای قسمت دوم نقل شده]

صرف‌نظر از اسرائیل، آمریکا با اختلاف چشم‌گیری نسبت به رقبایش بزرگ‌ترین تولیدکننده‌ی اسلحه در دنیاست. بنا به گزارش اخیر «بنیاد آمریکای نو» «تسلیحات و آموزش‌های نظامی آمریکایی در بیش از 20 جنگ از 27 جنگ مهم سال 2007 نقش داشته‌اند» با بیش از 23 میلیارد دلار درآمد که در سال 2008 به 32 میلیارد دلار افزایش یافت. جای تعجب نیست که در میان قطع‌نامه‌‌های مختلف سازمان ملل که آمریکا در دسامبر 2008 با آن‌ها مخالفت کرد، قطع‌نامه‌ی ایجاد نظارت و کنترل بیشتر بر تجارت اسلحه نیز به چشم می‌خورد.  در سال 2006، آمریکا به تنهایی بر علیه این معاعده رای داد اما در سال 2008 آمریکا تنها نبود: شریکی به نام زیمبابوه هم در کنارش بود.

در رای دادن بر ضد «حق توسعه» (the right to development) آمریکا حتی اسرائیل را همراه خود ندید، اگر چه اوکراین به او پیوست. در رای دادن بر ضد «حق بهره‌مندی از غذا» (‌the right to food) آمریکا تنها بود، واقعیتی به ویژه تکان‌دهنده در شرایطی که جهان با بحران عظیم غذا دست و پنجه نرم می‌کند، بحرانی که بحران اخیر مالی که بیشتر اقتصادهای غربی را تهدید می‌کند در برابر آن کوچک می‌نماید.

[چرا این رای‌های منفی آمریکا به قطع‌نامه‌های بسیار مهمی که مشکلات روز جهان را شامل می‌شود تحت پوشش رسانه‌ای قرار نمی‌گیرد؟] در واقع برای انداختن این اخبار در قعر سیاه‌چال‌های حافظه‌ (memory holes) توسط رسانه‌ها و روشن‌فکران سازش‌کار دلایل خوبی وجود دارد. مسلما عاقلانه نیست که آمار فعالیت‌های نمایندگان منتخب مردم برای «مردم» فاش شود. در بحران امروز، به خصوص اصلا جالب نیست که به مردم گفته شود که این آمریکا و اسرائیل هستند که توافق صلح‌ در منطقه را که مدت‌هاست توسط «جهان» توصیه می‌شود [سال‌هاست]‌ بلوکه کرده‌اند به حدی که حتی حق فلسطینی‌ها برای تعیین سرنوشت‌شان (right to self-determination) را انکار می‌کنند.

یکی از داوطلبان قهرمان حاضر در غزه، یک دکتر نروژی به نام «مدز ژیلبرت» (Mads Gilbert)، صحنه‌ی وحشت را «یک جنگ تمام عیار بر علیه‌ی جمعیت غیرنظامی غزه» توصیف کرد. مطابق برآورد او بیش از نیمی از قربانیان زن و کودک بودند. بیشتر مردان هم با استانداردهای متعارف غیرنظامی بوده‌اند. ژیلبرت گزارش می‌دهد که به ندرت در میان صدها قربانی به یک نظامی برخورد کرده است. این موضوع را ارتش اسرائیل هم قبول دارد. اتان برونر [نویسنده‌ی نیوریوک‌تایمز، که در قسمت‌های قبل به او اشاره شد] موقع شرح امتیازهایی که اسرائیل در جنگ به دست آورد می‌گوید «حماس از فاصله‌ی دور می‌جنگید». پس نتیجه می‌گیریم که نیروهای حماس دست‌نخورده باقی مانده‌اند و بیشتر غیرنظامیان بوده‌اند که خسارت واقعی را متحمل شده‌اند: که با توجه به دکترین غالب یک نتیجه‌ی مثبت است. [این دکترین در قسمت‌های قبل شرح داده شده]

این پیش‌بینی‌ها توسط رئیس عملیات انسان‌دوستانه‌ی سازمان ملل، جان هولمز (John Holmes) تایید شد. او گزارش داد «بیشتر کشته‌شدگان کودک و زن بوده‌اند، در بحرانی که با ادامه‌ی خشونت روز به روز بدتر می‌شود.» اما زیپی لیونی، وزیر امور خارجه‌ی اسرائیل که نامزد اصلی حزب‌اش در انتخابات آینده است، به جهانیان اطمینان داد که «هیچ بحران انسانی» در غزه وجود ندارد. از حسن نیت اسرائیلی‌ها باید متشکر بود.

مانند دیگر کسانی که به انسان‌ها و سرنوشت آن‌ها اهمیت می‌دهند، ژیلبرت و هولمز درخواست آتش‌بس کردند. اما هنوز نه، زمان مناسب فرا نرسیده بود. نیویورک تایمز در گوشه‌ای اشاره کرد «در سازمان ملل، آمریکا به شورای امنیت اجازه نداد تا بیانیه‌ی رسمی‌ای که درخواست آتش‌بس فوری می‌کرد را صادر کند». بهانه‌ی رسمی این بود که «هیچ دلیلی در دست نیست که نشان دهد حماس از توافق‌ها پیروی خواهد کرد.» در وقایع‌نگاری دلایلی که برای قتل‌عام در تاریخ آورده‌اند، این دلیل را باید جزو خبیثانه‌ترین‌‌ها به حساب آورد. البته این مربوط به بوش و رایس می‌شد، که به زودی قرار بود با اوباما تعویض شوند که با همدردی تکرار کرده بود «اگر موشک‌ها به جایی که دو دختر من می‌خوابند شلیک می‌شد، من هر کاری که از دستم برمی‌آمد برای متوقف کردن آن انجام می‌دادم.» او به بچه‌های اسرائیلی اشاره می‌کند، نه چند صد کودکی که در غزه توسط سلاح‌های آمریکایی تکه‌تکه شدند. غیر از این نکته، اوباما سکوت خود را حفظ کرد.

چند روز بعد، زیر فشارهای شدید بین‌المللی، آمریکا با قطع‌نامه‌ی شورای امنیت برای «آتش‌بس ماندگار» موافقت کرد [در واقع وتویش نکرد]. قطع‌نامه با 14 رای مثبت، بدون رای منفی و رای ممتنع آمریکا تصویب شد. مانند همیشه، اسرائیل و بازهای آمریکایی (hawks) از این‌که چرا آمریکا قطع‌نامه را وتو نکرده خشمگین بودند. امتناع آمریکا از رای دادن به این قطع‌نامه، برای اسرائیل کافی بود تا آن‌را نه به عنوان چراغ سبز، بلکه دست‌کم به عنوان چراغ زردی  برای تشدید خشونت‌ها ببیند. خشونت‌هایی که همان‌گونه که پیش‌بینی می‌شد تا لحظه‌ی قسم‌خوردن رئیس‌جمهور جدید ادامه یافت.

همزمان با برقراری تئوریک آتش‌بس در 18 ژانویه، مرکز حقوق بشر فلسطین (Palestinian Centre for Human Rights) آمار مربوط به آخرین روز حمله را منتشر کرد: 54 فلسطینی شامل 43 شهروند غیرمسلح که 17 نفرشان کودک بودند در جریان ادامه‌ی بمباران خانه‌های مسکونی و مدارس سازمان ملل کشته شدند و مطابق برآورد این سازمان آمار کشته‌شدگان به 1184 نفر، 844 غیرنظامی شامل 281 کودک رسید. اسرائیل کماکان به استفاده از بمب‌های آتش‌زا در سراسر نوار غزه ادامه می‌داد و با نابودکردن خانه‌ها و زمین‌های کشاورزی، شهروندان را وادار به ترک خانه‌هایشان می‌کرد. چند ساعت بعد، رویترز گزارش داد بیش از 1300 نفر کشته شده‌اند. کادر مرکز المیزان (Al Mezan Center) که به دقت آمار خسارت‌ها و تلفات را زیر نظر دارد پس از بازدید از مناطقی که تاکنون به خاطر بمباران شدید قابل تردد نبودند اجساد تعداد زیاد غیرنظامی را که زیر خرابه‌ها در حال متعفن شدن بودند کشف کردند. این خرابه‌ها در واقع خانه‌هایی بودند که توسط بولدوزرهای اسرائیلی تخریب شده بودند: کل بلوک‌های شهری ناپدید شده بودند.

مسلما تعداد کشته‌ها و زخمی‌شده‌ها بیشتر از آمارهای رسمی است و بسیار نامحتمل است که وحشی‌گری‌های انجام شده در غزه مورد تحقیق و تفحص قرار بگیرد. جنایت‌های «دشمن‌های رسمی» با دقت و شدت بررسی می‌شوند، اما جنایت‌های «ما» به صورت سیستماتیک نادیده گرفته می‌شوند و البته، این موضوع از دید «ارباب‌ها» کاملا قابل درک است.

شورای امنیت در قطع‌نامه‌ای خواستار توقف ورود اسلحه به غزه شده بود. اسرائیل و آمریکا (رایس-لیونی) به سرعت روش‌های اطمینان‌بخشی را طراحی کردند که بر اسلحه‌های ایرانی متمرکز بود. هیچ احتیاجی به این نبود که جلوی قاچاق اسلحه‌های آمریکایی به اسرائیل گرفته شود، چرا که قاچاقی در کار نیست: جریان عظیم تسلیحات از آمریکا به اسرائیل علنی و آشکار است، حتی وقتی که گزارش نمی‌شود (مانند کشتی حاوی سلاحی که همزمان با کشتار در غزه ارسال شده بود [و سر و صدایش در یونان درآمد]).

قطع‌نامه‌ی مذکور همچنین خواستار «اطمینان از بازگشایی دائمی محل‌های عبور و بازرسی با توجه به توافق‌نامه‌ی حمل و نقل و دسترسی — سال 2005 توافق شده بین تشکیلات خودگردان فلسطینی و اسرائیل» شده بود. در این توافق‌نامه همچنین آمده بود که مسیرهای عبور به غزه به صورت دائمی باز باشد و اسرائیل اجازه‌ی ورود/خروج/عبور مردم و کالا بین غزه و کرانه‌ی باختری را بدهد.

اما توافق میان رایس-لیونی درباره‌ی این جنبه‌ی قطع‌نامه [که به توافق‌نامه اشاره کرده بود] چیزی نگفت. چرا که اسرائیل و آمریکا به عنوان تنبیه مردم فلسطین که در انتخابات آزاد 2006 «اشتباهی» رای داده بودند از توافق‌نامه خارج شده بودند. کنفرانس مطبوعاتی رایس، بعد از امضای موافقت‌نامه‌ی رایس-لیونی، بر تلاش‌های مستمر واشنگتن برای نادیده گرفتن نتایج این یک انتخابات آزاد در دنیای عرب تاکید می‌کرد: «کارهای زیادی برای انجام دادن داریم، غزه را از تاریکی حکومت حماس خارج کنیم و به روشنایی حکومت خیلی خوبی که تشکیلات خودگردان می‌تواند ایجاد کند ببریم». البته [تشکلیات خودگردان] تا وقتی این‌طور خواهد بود که یک خدمتکار خوب باشد، تا گردن غرق در فساد و مایل به اجرای خشن‌ترین سرکوب‌ها و در عین حال فرمان‌بردار.

فواز جرجیس، پس از بازگشت از سفری که به دنیای عرب داشت،‌ قویا اخباری که دیگران نیز گزارش کرده بودند تاکید کرد. تاثیر حملات اسرائیلی-آمریکایی به غزه خشمگین شدن توده‌های مردم نسبت به مهاجمان و همدستان آن‌ها بوده است. «فقط کافی است بگوییم که کشورهای به اصطلاح میانه‌رو (همان‌ها که از واشنگتن دستور می‌گیرند) در وضعیت تدافعی قرار گرفته‌اند و جبهه‌ی مقاومت که توسط ایران و سوریه رهبری می‌شود بیشترین بهره را برده است. یک بار دیگر، اسرائیل و کابینه‌ی بوش یک پیروزی شیرین را به رهبران ایران هدیه داده‌اند… حماس به عنوان یک نیرو سیاسی دوباره ظهور خواهد کرد و این‌بار حتی قوی‌تر از قبل و بسیار محتمل است که بتواند فتح (ابزار کنترلی تشکیلات خودگردان) را مغلوب کند.»

شایان ذکر است که دنیای عرب در برابر پوشش خبری زنده‌ی آنچه در غزه می‌گذرد «به دقت محافظت» نمی‌شود، به عنوان مثال «تحلیل‌های خونسردانه و متعادل، از آشوب و تخریب» توسط خبرنگاران عالی الجزیره، که «یک جایگزین فوق‌العاده عالی نسبت به سایر شبکه‌ها» است (به نقل از فاینانشیال‌تایمز لندن) در اختیار مردم عرب قرار دارد. همین‌طور در 105 کشور جهان که محروم از روش‌های کارآمد سانسور و بسته‌بندی اخبار ما هستند، مردم می‌توانند اتفاقاتی که هر ساعت در حال رخ دادن است ببینند، و گفته می‌شود که تاثیر آن بسیار گسترده بوده است. در آمریکا، نیویورک‌تایمز گزارش می‌دهد «تردیدی نیست که تحریم تقریبا مطلق (blackout) …  به انتقادهای تندی که دولت آمریکا به خاطر پوشش خبری جنگ عراق از الجزیره کرده بود ارتباط دارد.» چرا که چنی و رامسفلد رو ترش کرده بودند و «رسانه‌های مستقل» باید اطاعت می‌کردند.

بحث‌های بسیار جدی‌ای درباره‌ی اهداف مورد نظر مهاجمان [اسرائیل و آمریکا] درگرفته است. در مورد بعضی از این اهداف بسیار صحبت شده است، مثلا احیاء «ظرفیت بازدارندگی» (deterrent capacity) که اسرائیل در تجربه‌ی ناموفق خود در جنگ 2006 با لبنان از دست داده بود. «ظرفیت بازدارنگی» از دیدگاه اسرائیل چنین تعریف می‌شود: ظرفیت ترساندن هر نوع دشمن بالقوه‌ به حدی که مطیع و تسلیم محض باشد.  البته به غیر از این مورد، اهداف اساسی‌تر و زیربنایی‌تری نیز وجود دارد که کمتر به آن‌ها توجه شده، اگر چه این موارد هم وقتی به تاریخ معاصر نگاه کنیم بسیار واضح هستند.

اسرائیل در سپتامبر 2005 غزه را ترک کرد. تندروهای عاقل اسرائیل مانند آریل شارون (Ariel Sharon)، مدافع اصلی طرح خروج شهرک‌ها از غزه، می‌دانستند که پرداخت هزینه‌ی گزاف برای نگاه داشتن چندهزار شهرک‌نشین غیرقانونی در خرابه‌های غزه و حمایت لحظه‌ به لحظه‌ی آن‌ها توسط ارتش اسرائیل در حالی که بخش اعظم منابع محدود و زمین‌های غزه را نیز مصرف می‌کنند، ارزش ندارد. منطقی‌تر این بود که اسرائیل کاملا از غزه خارج شود تا بتوان غزه را به بزرگ‌ترین زندان جهان تبدیل کرد و شهرک‌ها به منطقه‌‌ی بسیار باارزش‌تر کرانه‌ی باختری رود اردن منتقل شوند. منطقه‌ای که اسرائیل کاملا در مورد اهدافش «صریح»‌ بوده چه در حرف و چه در عمل. یکی از این هدف‌ها ضمیمه کردن زمین‌های قابل کشت، منابع آب و حومه‌های خوش آب و هوای بیت‌المقدس به خاک اسرائیل و قرار دادن آن‌ها در سمت اسرائیلی دیوارهای جداکننده است: احداث دیوارها توسط دادگاه جهانی (World Court) غیرقانونی اعلام شده است. اراضی مورد نظر شامل بیت‌المقدس بزرگ نیز می‌شود که تخلف آشکار از دستورات 40 ساله‌ی شورای امنیت است که البته برای اسرائیل اهمیتی ندارد. اسرائیل همچنین دره‌ی رود اردن (Jordan Valley) که یک سوم کرانه‌ی باختری رود اردن را شامل می‌شود تحت اشغال خود دازد. در واقع چیزی که باقی مانده منطقه‌هایی محصور و تقسیم شده توسط نیروهای نظامی محافظ شهرک‌های یهودی است. این منطقه به سه تکه‌ تقسیم شده است: یک قسمت از طریق شهر معله ادومیم (Ma’aleh Adumim) که در سال‌های کلینتون برای دو تکه کردن کرانه‌ی باختری تاسیس شد به بیت‌المقدس منتهی می‌شود و دو قسمت دیگر در شمال از طریق شهرهای آریل (Ariel) و کدومیم (Kedumim). چیزی که برای فلسطینی‌ها باقی مانده هم توسط صدها ایستگاه بازرسی (checkpoints) از هم تفکیک شده است.

این ایستگاه‌های بازرسی هیچ ارتباطی با امنیت اسرائیل ندارند و بعضی از آن‌ها هم که برای حفاظت از شهرک‌های یهودی نشین هستند مطابق رای دادگاه جهانی غیرقانونی‌اند (خود شهرک‌ها غیرقانونی‌اند). در واقع، هدف اصلی این ایستگاه‌ها آزاردادن جمعیت فلسطینی و همین‌طور تحکیم چیزی است که صلح‌طلب اسرائیلی جف هالپر (Jeff Halper) آن‌را شبکه‌ی کنترل (matrix of control) می‌نامد و برای غیرقابل تحمل کردن زندگی «جانوران دوپایی» که مانند «حشره‌های نعشه در داخل بطری تقلا می‌کنند» در زمین‌ها و خانه‌هایشان طراحی شده است. این‌کار کاملا منصفانه است، چرا که آن‌ها «در قیاس با ما مثل ملخ هستند» بنابراین می‌توان «کله‌ی آن‌ها را به صخره‌ها و دیوارها کوبید و متلاشی کرد.» این اصطلاحات نقل قول از عالی‌ترین مقام‌های سیاسی و نظامی اسرائیل است، در این مورد خاص «شاهزاده‌»ی عالی‌قدر [چامسکی به ایهود اولمرت اشاره می‌کند که در اسرائیل به شاهزاده (prince) شهرت دارد] و البته دیدگاه‌ها، سیاست‌ها را شکل می‌دهند.

دیدگاه‌های تند و افراطی رهبران سیاسی و نظامی در مقایسه با مواضع خاخام‌های یهودی [در اسرائیل] (rabbis) بسیار ملایم است. این شخصیت‌ها به هیچ‌وجه در حاشیه و کم‌ اهمیت نیستند. درست بر عکس، آن‌ها بر ارتش و همین‌طور جا به جایی شهرک‌ها بسیار نفوذ دارند. آن‌ها کسانی هستند که زرتال (Idith Zertal) و الدار (Akiva Eldar) از ایشان به عنوان «اربابان سرزمین» (lords of the land) نام می‌برند: با نفوذی فوق‌العاده زیاد بر سیاست. سربازانی که در شمال غزه می‌جنگیدند این شانس را داشتند که توسط دو تن از این روحانیان بازدید «معنوی» شوند. این خاخام‌ها برای سربازان توضیح دادند که هیچ فرد «بی‌گناهی» در غزه وجود ندارد، بنابراین هر کسی که در آن‌جاست یک هدف مجاز است و برای این گفته‌شان به فرازهایی از تورات (The Psalms) اشاره کردند که از خداوند می‌خواهد که بر کودکان کسانی که به اسرائیل ظلم کرده‌اند حمله کند و آن‌ها را به صخره‌ها بکوبد. این روحانیون حرف جدیدی نمی‌زدند. یک‌سال قبل، خاخام اعظم سابق یهودیان (chief Sephardic rabbi) خطاب به نخست‌وزیر ایهود نوشت و به اطلاع او رساند که در ارتباط با پرتاب راکت‌ها، همه‌ی شهروندان غزه به صورت دسته‌جمعی مجرم هستند بنابراین همان‌طور که روزنامه‌ی جروسلم پست فتوای ایشان را نقل کرد «به هیچ‌وجه کوچکترین منع اخلاقی برای کشتار کور شهروندان (indiscriminate killing) در جریان یک حمله‌ی نظامی گسترده‌ی فرضی به غزه به هدف متوقف کردن پرتاب راکت‌ها وجود ندارد». پسر او، خاخام اعظم صافد (Safed) [یکی از شهرهای مقدس اسرائیل] در تایید حرف‌های پدرش چنین ادامه داد که «پس از کشتن 100 نفر متوقف نشوید، ما باید 1,000 نفر بکشیم و اگر بعد از 1,000 [موشک‌پرانی را] خاتمه ندادند باید 10,000 نفر بکشیم. اگر باز هم متوقف نشدند، باید 100,000 نفر بکشیم و حتی یک میلیون. باید هر چقدر که لازم باشد [بکشیم] تا آن‌ها را وادار به توقف کنیم.»

پایان قسمت سوم /.


لطفا مشترک شوید
بامدادی+لینکدونی
فقط بامدادی
نجواها

چرا اسرائیل هرگز زیربار راه‌حل یک‌کشوره نخواهد رفت؟

اسرائیل هرگز با مذاکره و یا روش‌های دیپلماتیک به راه‌حل یک کشوره (ادغام دو کشور و زندگی مسالمت‌آمیز در کنار هم) برای حل بحران فلسطین تن نخواهد داد. دلیل آن هم بسیار واضح و ساده است. اگر اسرائیل به هرگونه راه‌حل «یک کشوره» تن دهد، فقط سه گزینه پیش رو خواهد داشت:

  1. با روش‌هایی از شر جمعیت فلسطینی خلاص شود
    به روش‌های مختلف آن‌ها را قتل‌عام، اخراج یا وادار به مهاجرت کند تا بتواند جمعیت آن‌ها را در اقلیت نگاه دارد.
  2. به شهروندان فلسطینی‌ حق رای برابر در سیستم سیاسی آینده ندهد
    چون جمعیت اکثریت با عرب‌های مسلمان است (یا خواهد شد) و اگر حق رای‌ مساوی در انتخابات داشته باشند، یهودی‌ها در اقلیت قرار خواهند گرفت.
  3. قید دولت یهودی را بزند
    چون اعراب مسلمان اکثریت خواهند بود. در این حالت دیگر ماهیت اسرائیل (دولت یهودی) زیر سئوال خواهد رفت.
در دو حالت اول صلح معنا ندارد و در حالت سوم، مفهومی به نام اسرائیل آن‌طور که صهیونیسم دنبالش بود.
به همین دلیل است که طرف‌داران «صلح» در منطقه که «ماهیت اسرائیل یهودی» را نیز پذیرفته‌ باشند، «عملا» چاره‌ای ندارند جز این‌که از راه‌حل «دو‌کشوری» حمایت کنند. راه‌حلی که با شهرک‌نشینی‌های اسرائیل در کرانه‌ی باختری رود اردن و ایجاد دیوارهای حایلی که جزیره‌های فلسطینی‌نشین باقی‌مانده را به گتوهایی تبدیل کرده است «عملا» به بن‌بست رسیده است. برخلاف ادعاهای سران اسرائیل و آمریکا (که همیشه مشکل رسیدن به راه‌حل دوکشوره را کارشکنی فلسطینی‌ها وانمود می‌کنند)، قطع‌نامه‌ی الزام‌آوری که اسرائیل را به  راه‌حل «دو کشوره» فرا می‌خواند (با خروج از کرانه‌ی باختری) بیش از 30 سال است (از سال 1976 تا امروز) که توسط آمریکا بلوکه شده است.

پرسش این‌جاست: به دلایلی که ذکر شد راه‌حل یک‌کشوره ماهیتا هرگز توسط اسرائیل پذیرفته نخواهد شد. راه‌حل دو کشوره هم که دیدیم، به خاطر سیاست توسعه‌طلبانه‌ی اسرائیل عملا به بن‌بست رسیده‌. پس راه‌حل چیست؟

لینک‌های روز: مرگ بوشیسم و زنده شدن لوترکینگ

obama-mlk

حدود چهل سال پیش، در چهارم آوریل 1968، مارتین لوتر کینگ در راه آرمان‌های «تحول‌خواهانه‌ای» که داشت جان‌اش را از دست داد. بی‌شک پیروزی امروز باراک اوباما را باید در امتداد تلاش‌های لوتر کینگ در زمینه‌ی حقوق مدنی و به خصوص حقوق سیاه‌پوستان دید.

آخرین روز ریاست‌جمهوری «جورج بوش» آمریکا تعطیل رسمی بود: روز مارتین لوتر کینگ (سومین دوشنبه از ماه ژانویه). فردای جشن ملی «مارتین لوترکینگ» باراک اوباما به عنوان اولین رئیس‌جمهور سیاه‌پوست تاریخ آمریکا وارد کاخ سفید شد.

ایجاد تغییرات ساختاری در بافت قدرت حاکم بر آمریکا کاری در حد محال است. شاید باراک اوباما نخواهد به سرنوشت «مارتین لوتر کینگ» دچار شود. با این حال آرزو می‌کنم این تلاقی تاریخی مفاهیم و نشانه‌ها نشانه‌ی تحولات مثبتی باشد: امیدوارم رفتن بوش پایان تفکر بوشیسم باشد و آمدن اوباما زنده شدن خواست و اراده‌ی مارتین لوتر کینگ.

  • پدرسوختگی‌های راست پدرسوخته
    این روزها در حال خواندن «دکترین شوک» نوشته‌ی نوامی کلاین هستم و دهانم از شدت «شوک» همین‌طور باز مانده است. کتابی است که به نظرم خواندنش جزو واجبات است و اگر حرفم را قبول ندارید، دست‌کم این خلاصه‌ی آق‌بهمن را درموردش بخوانید، شاید نظرتان عوض شد.
    .
  • با 298 میلیون کاربر چینی‌ها پرتعدادترین جامعه‌ی اینترنتی شدند
    یک نقطه‌ی عطف تاریخی در اینترنت. تا آینده‌ی قابل‌پیش‌بینی پرتعدادترین کاربران اینترنت چینی خواهند بود و این در حالی است که امروز از هر چهار چینی، فقط یک نفر به اینترنت دسترسی دارد. طنز سیاه این واقعیت این است که پرتعدادترین کاربران اینترنت در کشوری زندگی می‌کنند که کارآمدترین سیستم‌های سان.سور  دولتی اینترنت را داراست.به وب چینی خوش آمدید!
    .
  • رادیو در بحران (آغاز تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی) : سیبستان
    آغاز به کار تلویزیون فارسی بی بی سی تمام رادیوهای موجود در خارج از ایران از جمله خود رادیو بی بی سی را وارد بحران می کند و وضع را برای رادیوهای کوچکتری مثل رادیو زمانه سخت دشوار خواهد کرد.
    هر رسانه تازه و جذابی که به میدان بیاید به طور طبیعی باعث می شود رسانه های دیگر برای متعادل شدن وضع بازار رسانه ای دست به کار تحولات و تغییراتی در شیوه کار خود شوند. مثلا وقتی روزنامه همشهری منتشر شد به دلیل استانداردهای تازه ای که از نظر ارتباط با مخاطب و سطح کار حرفه ای وارد بازار کرد رسانه های رقیب را دستخوش تحول کرد و آنها خواسته یا ناخواسته تن به تغییر در زبان و قطع و شیوه چاپ و نحوه انتخاب موضوع و مانند آن دادند. یک دهه بعد فضای مطبوعاتی ایران چنان همرنگ شده بود که دیگر در آن میان همشهری اتفاق تازه ای نباشد.
    ورود تلویزیون فارسی بی بی سی به بازار رسانه ای هم شوک تازه ای وارد بازار می کند که زمانی طول خواهد برد تا بازار این شوک را جذب کند و سیاست های تازه ای را برای متعادل سازی پیش بگیرد. وضع کنونی به نحو بازگشت ناپذیری تغییر کرده است و می توان اطمینان داشت که عمر دایناسورهای لوس آنجلسی به پایان رسیده و حتی غولهایی مثل صدای آمریکا هم ناگزیرند خانه تکانی کنند. تغییرات در ایران هم بزودی فرمول بندی خواهد شد اگر تا هم امروز نشده باشد.
    .
  • نون والقلم – رسانه ها و جنگ در غزه
    در اسراییل سه روزنامه‌ی «یدیعوت احرونوت» Yedioth Ahronoth ،«معاریو» Maariv و«هارتس» Haaretz (همگی دارای سایت دوزبانه عبری و انگلیسی) مهم‌تر و تاثیرگذارتر از دیگر روزنامه‌ها هستند. یدیعوت احرونوت، تیراژ بالایی دارد و به دلیل حضور دیدگاه‌هایی از طیف‌های مختلف،خوانندگان متنوعی دارد. معاریو، روزنامه‌ای راست‌گرا محسوب می‌شود اما در ماه‌های اخیر كمی معتدل‌تر شده است و هارتس نیز اگرچه تیراژ دو روزنامه پیشین را ندارد، اما اعتبار و تاثیری بیشتر از دو روزنامه دیگر دارد، زیرا خوانندگان این روزنامه را نخبگان سیاسی و اقتصادی تشكیل می‌دهند.
    .
  • چرا اسرائیل از غزه عقب نشست ؟
    در غیاب هر نوع دلیل قانع کننده برای توقف ناگهانی حمله اسرائیل، از شواهد امر میتوان چنین نتیجه گرفت که اسرائیل به این دلیل تصمیم گرفت تا جنگ را به پایان رساند که به خوبی متوجه بود که تصویر آن دولت در ذهن مردم دنیا با سرعتی غیر قابل تصور به یک نقطهٔ عطف «غیر قابل بازگشت» نزدیک میشد که پس از آن ترمیم چهره اسرائیل و بازگرداندن آن به یک چهره معمولی و قابل دوست داشتن تقریبا غیر ممکن مینمود.
    .
  • تک‌کرانچ خطاب به گوگل: فیدبرنر را فورا جمع و جور کن
    تک‌کرانچ بیش از دو میلیون خواننده دارد و این مساله برای ما قابل قبول نیست که مطالب ما به خاطر ضعف سیستم فیدبرنر دیر منتشر شود. همین‌طور در روزهای اخیر که فیدبرنر آمار مشترکین را هم اشتباه نشان می‌دهد (آمار تک‌کرانچ به صفر نفر رسید!) و به نظر می‌رسد اراده‌ی کافی در گوگل برای رفع این عیب‌ها وجود ندارد.
    پیام خیلی ساده است: اگر گوگل می‌خواهد به مدیریت فیدهای ما ادامه دهد، باید خیلی بهتر از این‌ها عمل کند. والسلام!
    .
  • اولین اشتباه مهم اوباما؟
    مسئله سر هیلاری کلینتون است و اینکه اوباما او را برای وزارت خارجه اش انتخاب کرد. باز هم روشنتر بگویم، مسئله ام سر دیدگاه و طرز فکری است که هیلاری کلینتون دارد در مورد خاور میانه، بخصوص در مورد ایران و در مورد مسئلهٔ اسرائیل.
    در اینکه به هر حال کلینتون از بوش و یا رایس مثبت تر است و دیدگاه بازتری نسبت به دنیا و نیز در مورد خاور میانه دارد به هر حال شکی نیست، ولی مسئله اینجاست که او به اندازه «کافی» متفاوت نیست که بتواند جوابگوی خط مشی سیاسی جدیدی باشد که اوباما دنبال آن است.

همه‌ی جانورهای بی‌رحم را نابود کنید – تحلیل نوآم چامسکی از وقایع غزه – قسمت دوم

نوشته‌ی زیر قسمت دوم صحبت‌های نوآم چامسکی درباره‌ی وقایع غزه است که به تدریج در حال ترجمه کردن آن هستم. اگر به موضوع علاقه‌مند هستید، پیشنهاد می‌کنم حتما از قسمت اول شروع کنید به خواندن. متن اصلی به انگلیسی هم که مسلما از ترجمه‌ی من گویاتر است.

جالب این‌جاست که کار ترجمه از آن‌چیزی که اول فکر می‌کردم جذاب‌تر پیش رفته و با همین چند صفحه علاوه بر درس تاریخ کلی هم لغت انگلیسی یاد گرفتم! جا داره از کسانی که توی سایت دانشگاه شریف نسخه‌ی آن‌لاین فرهنگ آریان‌پور رو گذاشتن (یا نوشتن) تشکر کنم :).

نکته 1: عبارت‌های داخل گیومه “” نقل قول مستقیم از منابع هستند.
نکته‌ 2: برای وصل شدن بهتر پاراگراف اول از قسمت اول تکرار شده است.

افسران ارتش اسرائیل به خوبی می‌دانند که یک جامعه‌ی غیرنظامی را نابود می‌کنند. اتان برونر از یک سرهنگ اسرائیلی نقل قول می‌کند که “جنگجوهای حماس چندان او و مردانش را تحت تاثیر قرار نداده‌اند”. یک تفنگدار اسرائیلی سوار بر نفربر زرهی گفت که “آن‌ها بیشتر دهاتی‌هایی هستند که اسلحه به دست گرفته‌اند”. آن‌ها شباهت بسیاری به قربانیان عملیات جنایت‌کارانه‌ی ارتش اسرائیل به نام «مشت آهنین» (iron fist) در نواحی اشغالی جنوب لبنان در سال 1985 دارند. عملیاتی که زیر نظر شیمون پرز (Shimon Peres)، یکی از بزرگ‌ترین فرماندهان دوران «جنگ با تروریسم» زمان ریگان (Reagan’s War on Terror) انجام شد. در جریان این عملیات، فرماندهان و تحلیل‌گران استراتژیک اسرائیلی توضیح دادند که قربانیان “تروریست‌های دهاتی” بودند و نابود کردن آن‌ها دشوار بود چرا که “این تروریست‌ها با حمایت بیشتر مردم منطقه فعالیت می‌کردند”. یک فرمانده‌ی اسرائیلی گلایه کرد که “تروریست‌… در این ناحیه چشم‌های بسیار دارد، چرا که او این‌جا زندگی می‌کند“. در همان‌حال خبرنگار جروسلم‌پست (Jerusalem Post) از مشکلات سربازان اسرائیلی در رویارویی با “مزدوران تروریست” (terrorist mercenary) و تندروهایی که جملگی این‌قدر متعصب بودند که خطر کشته شدن در برابر ارتش اسرائیل را به جان خریده بودند” می‌نویسد و معتقد است که “ارتش اسرائیل وظیفه دارد نظم و امنیت” را در نواحی اشغال‌شده‌ی جنوب لبنان برقرار سازد، علی‌رغم “بهایی که غیرنظامیان باید بپردازند”. مشکل مشابهی را آمریکایی‌ها در ویتنام جنوبی، روس‌ها در افغانستان، آلمان‌ها در مناطق اشغالی اروپا و سایر مهاجمانی که در حال اجرا کردن دکترین گور-ابان-فریدمن بودند داشتند.

جرجیس معتقد است که دولت ترور اسرائیلی-آمریکایی شکست خواهد خورد: «حماس بدون قتل‌عام کردن نیم میلیون فلسطینی قابل حذف شدن نیست. اگر اسرائیل موفق شود که رهبران حماس را بکشد، به سرعت نسل جدیدی که از رهبران امروز هم رادیکال‌تر هستند جانشین آن‌ها خواهند شد. حماس یک واقعیت است. حماس جایی نخواهد رفت و هر تلفات سنگینی هم که بدهد پرچم سفید بلند نخواهد کرد.»

معمولا تمایلی وجود دارد که کارآمد بودن خشونت را دست‌کم می‌گیرد. این تمایل به خصوص در آمریکا بسیار عجیب است. چرا ما این‌جا هستیم؟ [چامسکی اشاره می‌کند که اگر خشونت‌های مهاجران اولیه‌ی آمریکا در سرکوب سرخ‌پوستان نبود ما الان این‌جا نبودیم، پس نباید کارآمد بودن ابزار خشونت را دست‌کم بگیریم].

حماس معمولا با اصطلاح «حماس که از سوی ایران حمایت می‌شود و متعهد به نابود کردن اسرائیل است» توصیف می‌شود. شما به سختی می‌توانید عبارتی مانند «حماس که به صورت دموکراتیک انتخاب شده است، که مدت‌هاست هم‌صدا با وفاق بین‌المللی خواستار راه‌حل دو کشوری (two-state settlement) است» را بشنوید. راه حل دوکشوری، بیش از 30 سال است توسط آمریکا و اسرائیل بلوکه شده  و صراحتا و آشکارا حق مردم فلسطین برای تعیین سرنوشت خود را از آن‌ها دریغ کرده است. این‌ها همه حقیقت‌هایی هستند که کمکی به جریان سیاسی حاکم نمی‌کنند، بنابراین قابل نادیده گرفته شدن هستند.

جزییاتی شبیه آن‌چه ذکر شد، اگر چه کوچک هستند، اما درسی مهم درباره‌ی خودمان [آمریکایی‌ها] و دولت‌های اقماری‌مان  (client states) به ما می‌دهند. موارد بسیار دیگری هم هستند. به عنوان یک نمونه‌ی دیگر، همان‌طور که حمله‌ی اسرائیلی-آمریکایی اخیر به غزه آغاز شد، یک قایق کوچک به نام دیگنیتی (Dignity) از سمت قبرس در حال رفتن به غزه بود. دکترها و فعالان حقوق بشری که در آن قایق بودند قصد داشتند محاصره‌ی مجرمانه‌ی غزه از سوی اسرائیل را بشکنند و مقداری تدارکات پزشکی به مردم غزه برسانند. قایق توسط کشتی‌های اسرائیلی در میان آب‌های بین‌المللی مورد حمله قرار گرفت و تقریبا غرق شد، اگرچه موفق شد خود را به لبنان برساند. اسرائیل همان دروغ‌های مرسوم‌اش را منتشر کرد، ادعاهایی که روزنامه‌نگاران و مسافران قایق (شامل کارل پن‌هاول (Karl Penhaul) گزارش‌گر سی‌ان‌ان، نماینده‌ی سابق مجلس آمریکا و سینتیا مک‌کینی (Cynthia McKinney) نامزد ریاست‌جمهوری از حزب سبز) آن‌ها ‌را رد کردند. این یک جرم بزرگ بود، بسیار بدتر از مثلا ربودن قایق‌ها در سواحل سومالی. اما این موضوع بدون این‌که چندان توجهی به آن شود گذشت. پذیرش چنین جرائمی نشان دهنده‌ی‌ پذیرفتن این ادعاست که غزه یک منطقه‌ی اشغال شده [توسط حماس] است و اسرائیل حق دارد تهاجم خود را به آن ادامه دهد. برای این‌کار اسرائیل حتی مجوز پاسداران نظام بین‌المللی (guardians of international order) را هم برای ارتکاب جرم در دریاهای آزاد و اجرای برنامه‌های سرکوب‌سازی مردمی که از فرمان‌هایش تخلف کرده‌اند، کسب کرده است.

کم توجهی به چنین موضوعی البته باز هم قابل درک است. ده‌ها سال است که اسرائیل کشتی‌های غیرنظامی را در آب‌های بین‌المللی بین قبرس و لبنان ربوده است، مسافران را ‌کشته یا دزدیده‌، بعضا آن‌ها را به زندان‌هایی در اسرائیل (شامل زندان‌ها یا سیاه‌چال‌های شکنجه‌ی مخفی) منتقل کرده و سال‌ها به عنوان گروگان نگاه داشته است.  با توجه به این‌که این نوع رفتار از طرف اسرائیل عادی شده، چرا باید در واکنش به جرائم جدید بیش از یک خمیازه‌‌ی مایوسانه بکشیم؟ البته واکنش قبرس و لبنان در قبال این جریان به گونه‌ی دیگری بود، اما این دو کشور در چیدمان جهانی مگر چه برشی دارند؟

به عنوان نمونه‌ای دیگر، برای چه کسی مهم است که نویسنده‌‌ی روزنامه‌ی لبنانی دیلی‌استار (Daily Star)، که معمولا هم گرایش به غرب دارد، نوشت «حدود یک و نیم میلیون نفر مردم غزه زیر فشار وحشیانه‌ی یکی از پیشرفته‌ترین و در عین حال از نظر اخلاقی ارتجاعی‌ترین ماشین‌های جنگی جهان هستند. بیشتر وقت‌ها گفته می‌شود که فلسطینی‌ها برای دنیای عرب تبدیل به همان چیزی شده‌اند که یهودی‌ها برای اروپای قبل از جنگ جهانی دوم بودند و در این تفسیر حقیقتی نهفته است. همان‌طور که روی‌گرداندن آن موقع اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها [آمریکای شمالی] از هولوکاستی که توسط نازی‌ها مهیا می‌شد چندش‌‌آور بود، امروز نیز اعراب موفق شده‌اند در حالی که اسرائیلی‌ها کودکان فلسطینی‌ را سلاخی می‌کنند «هیچ کاری نکنند».» شاید در میان رژیم‌های عربی، شرمسارترین‌شان دیکتاوری سفاک مصر باشد، که بعد از اسرائیل بیش از هر کشور دیگری در منطقه از کمک‌های نظامی آمریکا سود می‌برد.

به گفته‌ی مطبوعات لبنان، اسرائیل هنوز «مکررا شهروندان لبنانی را از سمت لبنانی خط آبی (مرز بین‌المللی) می‌رباید، که آخرین آن در دسامبر 2008 بوده است» و البته «هواپیماهای اسرائیلی هر روز با تخلف از قطع‌نامه‌ی 1701 شورای امنیت به حریم هوایی لبنان تجاوز می‌کنند» (استاد دانشگاه لبنانی امل سعد قریب، دیلی استار، 13 ژانویه). این هم اتفاق جدیدی نیست و مدت‌هاست که رخ می‌دهد. در محکومیت حمله‌ی سال 2006 به لبنان، استراتژیست شهیر اسرائیلی به نام زیو مائوز (Zeev Maoz) در مطبوعات اسرائیل نوشت «اسرائیل از شش سال پیش که از جنوب لبنان عقب‌نشینی کرد، تقریبا هر روز با انجام عملیات شناسایی هوایی به حریم هوایی لبنان تجاوز کرده است. درست است که این عملیات تلفات جانی دربر نداشته، اما به هر حال نقض حریم مرز، نقض حریم مرز است. در این مورد نیز اسرائیل التزام اخلاقی بهتری [نسبت به سایر رفتارهیش] ندارد.» در کل، هیچ مبنایی برای استدلال «دیوار-به-دیوار که در اسرائیل مورد پذیرش عام است وجود ندارد، که می‌گوید جنگ علیه حزب‌الله در لبنان یک جنگ درست و اخلاقی (a just and moral war) است». این توافق عمومی «برپایه‌ی حافظه‌ی انتخابی و کوتاه‌مدت (selective and short-term memory) بنا شده، بر اساس یک‌جهان‌بینی خودمحور و البته بر پایه‌ی استانداردهای دوگانه. این یک جنگ درست نیست، استفاده از قدرت نظامی بیش از حد نیاز و کور بوده و هدف نهایی آن اخاذی است.»

همان‌طور که مائوز به خواننده‌های اسرائیلی‌اش گوشزد می‌کند، حتی اگر پنج‌بار تهاجم نظامی اسرائیل به لبنان از سال 1978 تا کنون را کنار بگذاریم، شکستن دیوار صوتی بر فراز لبنان برای ترساندن شهروندان از کوچک‌ترین جرائم اسرائیل در لبنان محسوب می‌شود: «در 28 جولای 1988، نیروهای ویژه‌ی اسرائیل (Israeli Special Forces) شیخ‌ عبید را دزدیدند. در 21 مه 1994، اسرائیل مصطفی دیرانی را دزدید که مسئول دستگیری خلبان اسرائیلی روان آراد [که در حال بمباران کردن لبنان در سال 1986 سقوط کرده بود] بود. اسرائیل این افراد و 20 لبنانی دیگر که در شرایط نامعلوم (undisclosed) دستگیر شده بودند را به مدت طولانی و بدون محاکمه نگاه داشت. آن‌ها به عنوان ابزارهای انسانی‌ چانه‌زنی (‹human `bargaining chips) نگاه داشته شده بودند. واضح است که ربودن اسرائیلی‌ها به منظور «تعویض زندانی» از نظر اخلاقی کاری بسیار نفرت‌آور است و اگر ربایش را حزب‌الله انجام دهد مجازات آن عملیات نظامی است، اما اگر اسرائیل مرتکب کار مشابهی شود [آدم‌ربایی به قصد چانه‌زنی]، این‌گونه نیست» و نظیر این مثال‌ها با مقیاسی بسیار بزرگ‌تر در طول سالیان سال ادامه داشته است.

این رفتار متداول اسرائیل، صرف‌نظر از چیزهایی که درباره‌ی مجرمیت اسرائیل و یا حمایت غرب از آن به ما می‌گوید، از جنبه‌ی دیگری نیز مهم است. همان‌طور که مائوز می‌گوید، این نوع رفتار نشان‌دهنده‌ی نهایت ریاکاری و تزویر ادعایی است که می‌گوید اسرائیل در سال 2006 حق داشت به لبنان حمله کند چرا که حزب‌الله چند سرباز اسرائیلی را اسیر کرده بود. از زمان عقب‌نشینی اسرائیل در سال 2000 از جنوب لبنان که 22 سال پیش بر خلاف قطع‌نامه‌های مکرر شورای امنیت به اشغال خود در آورده بود،‌ این اولین باری بود که حزب‌الله از مرز عبور می‌کرد، در حالی‌که اسرائیل تقریبا هر روز حریم مرزها را شکسته بود، البته با سکوت و مصونیت کامل از هرگونه مجازات.

باز هم این ریاکاری (hypocrisy) چیز جدیدی نیست و روال همیشگی است. بنابراین، توماس فریدمن که امروز توضیح می‌دهد  چگونه باید به موجودات پست‌تر (lesser breeds) با خشونتی تروریستی «درس آموخت»، قبلا هم نوشت که حمله‌ی سال 2006 اسرائیل به لبنان (که منجر به نابودی بخش بزرگی از جنوب لبنان و بیروت و کشته شدن 1000 غیرنظامی شد) فقط یک عمل «دفاع شخصی» بوده که در پاسخ به جنایت‌های حزب‌الله در «راه‌انداختن جنگی غیرمترقبه با عبور از مرزهای به رسمیت‌ شناخته‌ شده توسط سازمان ملل، آن‌هم وقتی که اسرائیل به طور یک‌جانبه (unilaterally) از جنوب لبنان عقب‌نشینی کرده بود» انجام شده بود. حتی اگر این فریب‌کاری‌ها را کنار بگذاریم [و منطق توماس فریدمن را بپذیریم] با منطق مشابهی باید بگوییم که حملات تروریستی علیه اسرائیل با شدتی به مراتب هولناک‌تر و نابودکننده‌تر از حمله‌ی اسرائیل به لبنان که به مراتب شدیدتر از جرم حزب‌الله در دستگیر کردن دو سرباز در مرز بود، کاملا مجاز و پذیرفته شده خواهد بود. [جمله کمی طولانی شد، در واقع یعنی مطابق منطق فریدمن اگر پاسخ دزدیدن دو سرباز نابودی جنوب لبنان و کشته شدن 1000 غیر نظامی باشد، پس هرنوع پاسخ هولناک‌تر از این حمله نیز از سوی لبنان پذیرفته خواهد بود]. مسلما ایشان که کارشناس کهنه‌کار خاورمیانه در نیویورک‌تایمز است حتی اگر فقط روزنامه‌ی خودش را بخواند درباره‌ی این جنایت‌ها می‌داند: به عنوان نمونه، هجدهمین پاراگراف خبر مربوط به تعویض زندانیان در نوامبر 1983 که می‌گوید 37 زندانی عرب «اخیرا توسط نیروی دریایی اسرائیل در حالی که در تلاش برای رفتن از قبرس به تریپولی [شمال بیروت] بودند دستگیر شده بودند.»

تمام چنین نتیجه‌گیری‌هایی در مورد روش برخورد مناسب با ثروتمند و نیرومند مبتنی بر یک ایراد اساسی است: این ما هستیم و آن آن‌ها هستند. همین یک این اصل بسیار مهم، که عمیقا در فرهنگ غرب نفوذ کرده کافی است تا بی‌نقص‌ترین و منطقی‌ترین استدلال‌ها را تحت شعاع خود قرار دهد. [یعنی وقتی کسی قلبا اعتقاد داشته باشد که ما از آن‌ها برتریم، دیگر جایی برای بحث منطقی با او باقی نمی‌ماند].

الان که در حال نوشتن این یادداشت هستم، کشتی دیگری در حال حرکت از قبرس به سمت غزه است که «تدارکات پزشکی بسیار حیاتی‌ای را در جعبه‌های مهر و موم شده توسط اداره‌ی گمرگ فرودگاه بین‌المللی لارانکا و بند لارانکا» با خود حمل می‌کند. مسافران شامل اعضایی از پارلمان اروپا و همین‌طور پزشکان هستند. به اسرائیل درباره‌ی قصد انسان‌دوستانه‌ی آن‌ها اعلام قبلی شده است. با فشار مردمی کافی، شاید آن‌ها بتوانند این مامورت را به خوبی انجام دهند.

جنایت‌های جدیدی که آمریکا و اسرائیل در هفته‌های اخیر در غزه مرتکب شدند به سادگی در هیچ دسته‌بندی استانداردی قرار نمی‌گیرند — جز این‌که همه آشنا هستند. من چندین مثال آوردم و نمونه‌های دیگر هم خواهم آورد. محققا این جنایت‌ها در تعریف رسمی دولت آمریکا از «تروریسم» می‌گنجند، اما این کلمه به اندازه‌ی کافی گویای عظمت این جرائم نیست. آن‌‌ها را «تجاوز» (aggression) هم نمی‌توان خواند، چرا که در منطقه‌های اشغال شده (نکته‌ای که آمریکا با ناخرسندی تایید می‌کند) صورت گرفته‌اند. در تحقیق مفصل انجام شده درباره‌ی تاریخچه‌ی شهرک‌نشینی‌های اسرائیل در مناطق اشغالی به نام «اربابان زمین»، ایدیت زرتال (Idit Zertal) و آکیوا الدار (Akiva Eldar) اشاره می‌کنند که پس از این‌که اسرائیل در آگوست 2005 نیروهایش را از غزه خارج کرد، منطقه‌ی ویران‌شده‌‌ی باقی‌مانده «حتی برای یک روز از کنترل نظامی اسرائیل و یا بهای دوران اشغال که ساکنان آن هر روز می‌پردازند رها نشده… اسرائیل پشت سر خود زمین‌های بایر، امکانات شهری ویران شده و مردمانی که نه حال و نه آینده دارند باقی گذاشته. شهرک‌‌های یهودی نشین در حرکتی بخیلانه توسط اشغال‌گر فاقد بینش نابود شده‌اند. در واقع اسرائیل کنترل ناحیه را در دست‌های خود نگاه داشته و با نیروی نظامی مخوف خود به آزار و کشتار ساکنان آن ادامه می‌دهد.» — سناریویی که به لطف حمایت و همراهی آمریکا با حداکثر وحشی‌گری اجرا شد.

حمله‌ی آمریکایی-اسرائیلی به غزه در ژانویه‌ی سال 2006 شدت گرفت، چند ماه بعد از عقب‌نشینی رسمی اسرائیل از غزه، وقتی که فلسطینی‌ها یک جرم هولناک را مرتکب شدند: آن‌ها در یک انتخابات آزاد «اشتباهی رای دادند». مانند دیگران، فلسطینی‌ها هم آموختند که کسی نمی‌تواند بدون این‌که مجازات شود از دستورات ارباب سرپیچی کند، اربابی که هنوز هم «به یاوه‌گویی‌هایش درباره‌ی دموکراسی» ادامه می‌دهد، بدون این‌که [به خاطر این حرف‌هایش] توسط طبقه‌های تحصیل‌کرده مورد تمسخر قرار بگیرد، و این خود یک دستاورد بزرگ دیگر است.

از آن‌جایی که اصطلاحات «تجاوز» (aggression) و «تروریسم» [برای توصیف ابعاد این جنایت] کفایت نمی‌کنند، باید واژه‌ی جدیدی برای توصیف این شکنجه‌ی سادسیتی و زبونانه‌ی مردمی که در قفسی بدون فرار زندانی شده‌ بودند و توسط پیشرفته‌ترین سلاح‌های آمریکایی به غبار تبدیل شدند پیدا کرد. سلاح‌هایی که کاربرد آن‌ها خلاف قوانین بین‌المللی و حتی خود آمریکا است، اما برای دولت آشکارا نافرمان اسرائیل، این موضوع فقط یک نکته‌ی مزاحم کوچک است. همین‌طور از یک نکته‌ی مزاحم کوچک دیگر بگویم: در 31 دسامبر، وقتی که مردم غزه‌ وحشت‌زده از تهاجم بی‌رحمانه در جستجوی پناهگاه بودند، واشنگتن یک کشتی تجاری آلمانی را کرایه کرد تا یک محموله‌ی بزرگ را از یونان به اسرائیل حمل کند. 3000 تن «مهمات» با مشخصات اعلام نشده و نامعلوم. به نقل از رویترز به دنبال «اجاره‌‌ی یک کشتی تجاری برای حمل محموله‌‌های بزرگ‌ مهمات و تجهیزات نظامی از ایالات متحده به اسرائیل در ماه دسامبر و پیش از حمله‌‌ی هوایی به غزه». این‌ها البته سوای بیش از 21 میلیارد دلار کمک‌های نظامی کابینه‌ی جورج بوش به اسرائیل بود که بیشتر آن به صورت کمک بلاعوض بوده است. بنیاد آمریکای جدید (New America Foundation) که تجارت‌‌های اسلحه را زیر نظر دارد گزارش می‌دهد که «دخالت نظامی اسرائیل در نوار غزه توسط سلاح‌های آمریکایی و توسط دلارهای مالیاتی آمریکایی تغذیه شده است.» انتقال این محموله‌ی جدید با کارشکنی دولت یونان که استفاده از تمامی بندرهای یونان «برای کمک رساندن به ارتش اسرائیل را ممنوع اعلام کرد» متوقف شد.

پاسخ یونان به جنایت‌های اسرائیلی مورد حمایت آمریکا بسیار متفاوت از رفتار زبونانه‌ی بیشتر رهبران اروپا بود. این تضاد نشان می‌دهد که واشنگتن که تا زمان سرنگونی دیکتاتوری فاشیستی مورد حمایت آمریکا در 1974 یونان را بخشی از «خاور نزدیک» (Near East) و نه بخشی از اروپا محسوب می‌کرد، در ارزیابی خود از یونان کاملا واقع‌بین بوده است. شاید یونان برای این‌که بخشی از اروپا باشد، بیش از حد «متمدن» است.

اگر کسی کنجکاو باشد و بخواهد در مورد زمان انتقال این محموله‌ی اسلحه به اسرائیل بیشتر موشکافی کند، پاسخ نزد پنتاگون است: این محموله به موقع برای تشدید درگیری‌ها به اسرائیل نخواهد رسید، پس احتمالا (صرف‌نظر از محتوای آن) قرار بوده که در اسرائیل مستقر شود تا در «آینده» توسط ارتش آمریکا مورد استفاده قرار گیرد. شاید این احتمال درستی باشد. یکی از «چندین» خدمتی که اسرائیل برای اربابش انجام می‌دهد، در اختیار گذاشتن پایگاه نظامی ارزشمندی است که در دروازه‌ی بزرگترین ذخایر انرژی جهان برپاست. بنابراین اسرائیل می‌تواند «در صورت نیاز» به عنوان پایگاهی بسیار مطمئن برای «تجاوز آمریکا به منطقه» یا اگر بخواهیم فنی‌تر صحبت کنیم «دفاع از خلیج فارس» و «تضمین ثبات» به کار رود.

جریان عظیم تسیلحات به سوی اسرائیل اهداف جانبی مختلفی دارد. به اعتقاد معین ربانی (Mouin Rabbani) تحلیل‌گر سیاست‌های خاورمیانه، اسرائیل می‌تواند سیستم‌های تسلیحاتی جدید را در برابر اهداف بی‌دفاع آزمایش کند. این مساله برای آمریکا و اسرائیل «در واقع دوچندان سود‌آور است: نسخه‌های کمتر موثر این سیستم‌های تسلیحاتی در نهایت با قیمت‌های بسیار بالا به دولت‌های عربی فروخته می‌شود که مثل یارانه‌ی حمایتی صرف تقویت صنایع اسلحه‌سازی و همچنین وام‌های بلاعوض نظامی آمریکا به اسرائیل می‌شود.» این‌ها کارکردهای دیگر اسرائیل در سیستم خاورمیانه‌ی تحت سلطه‌ی آمریکا هستند که علت علاقه‌ و توجه مقامات دولتی و همین‌چنین طیف گسترده‌ای از شرکت‌های فوق‌مدرن (high-tech) و صنایع نظامی و جاسوسی آمریکا به اسرائیل را نشان می‌دهد.

پایان قسمت دوم /.

فهرست خرید پیشنهادی برای مردم فلسطین

جیلاد‌ آتسمون: نخست‌وزیر بریتانیا آقای گوردون براون، دیروز موفق شد یکی از بی‌اخلاقانه‌ترین و غیرمسئولانه‌ترین اظهارات زندگی‌اش را انجام دهد. او در تلاش مذبوحانه‌ای برای خوشنود کردن رهبران جنایت‌کار جنگی اسرائیل، درخواست کرد که «نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا به منطقه‌ اعزام شود تا به اسرائیل کمک کند جلوی قاچاق اسلحه به غزه را بگیرد».

آقای براون، آیا شما واقعا نمی‌توانید قتل عام و نابودی هولناکی که توسط ارتش اسرائیل بر مردم بی‌گناه فلسطینی تحمیل شده است را ببینید؟ آیا شما مانند ما، اخبار وحشتناک مربوط به کشتار کورکورانه شهروندان فلسطینی که توسط ارتش اسرائیل و با حمایت کامل جمعیت یهودی اسرائیل انجام می‌شد را دنبال نمی‌کردید؟ آیا شما واقعا موفق شدید کاربردهای مکرر سلاح‌های غیرمتعارف علیه غیرنظامیان بی‌گناه را «نبینید»؟ ٱیا شما نتوانستید از گزارش‌های متعددی که در مورد بمباران اردوگاه‌های پناهندگان سازمان ملل منتشر می‌شود چیزی یاد بگیرید؟

آقای براون، اگر هنوز متوجه نشده‌اید اجازه دهید برای‌تان توضیح دهم. این مردم فلسطین‌ هستند که «فورا» نیازمند اسلحه برای دفاع از خودشان در برابر یکی از نیرومندترین ارتش‌های دنیا هستند. این مردم فلسطین‌ هستند که در برابر بی‌اخلاق‌ترین نیروی نظامی تاریخ بشر نیاز به حمایت دارند. در سراسر سه هفته‌ی گذشته این مردم فلسطین بودند که به نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا احتیاج داشتند تا با دخالت خود از آن‌ها در برابر کشتار کوری که توسط ناوگان اسرائیل انجام می‌شد حفاظت کند. این مردم فلسطین بودند که احتیاج داشتند ناوگان سلطنتی بریتانیا بندرهای حیفا، اشدود، ایلات را محاصره کند تا آمریکایی‌ها نتوانند از طریق دریا برای اسرائیل سلاح بفرستند. این فلسطینی‌ها بودند که نیاز داشتند ناوهای هواپیمابر بریتانیا به منطقه اعزام شود تا نیروی هوایی اسرائیل نتواند برسر شهروندان بی‌گناه بمب‌های یک تنی بیاندازد.

آقای بروان، حدس می‌زنم شما بسیار پرمشغله هستید… اما اجازه دهید به شما کمک کنم. اگر شما واقعا می‌خواهید امکان رسیدن به صلح در منطقه را «کمی» افزایش دهید، تنها کاری که باید بکنید این است که مطمئن شوید مردم فلسطین می‌توانند از خودشان دفاع کنند. شما باید پیشرفته‌ترین سلاح‌های تدافعی‌ای را که ارتش بریتانیا در زرادخانه‌های خود دارد در اختیار مردم فلسطین قرار دهید.

آقای بروان وقت شما را زیاد نمی‌گیرم و به شما یک فهرست کوتاه و مقدماتی از ضروری‌ترین سلاح‌های تدافعی که مردم فلسطین «فورا» برای دفاع از خود به آن‌ها نیاز دارند پیشنهاد می‌کنم:

  1. 3000 موشک ضدهواپیمای کوتاه‌برد و میان‌برد تا فلسطینی‌ها بتوانند از آسمان‌های سرزمین خود در برابر جنگنده‌های اسرائیلی دفاع کنند.
  2. 1000 توپ ضدهوایی تا فلسطینی‌ها بتوانند از آسمان سرزمین خود در برابر تهاجم هلی‌کپترها و هواپیماهای تجسسی دفاع کنند.
  3. 750 موشک‌ هدایت‌شونده‌ی زمین به دریا تا فلسطینی‌ها بتوانند از شهرهای خود در برابر حملات ناوهای اسرائیلی دفاع کنند.
  4. 10000 موشک ضدتانک تا فلسطینی‌ها بتوانند مانع از ورود تانک‌های زرهی اسرائیلی به شهرها، محله‌ها و اردوگاه‌های آوارگان شوند.
  5. 2000 آمبولانس. به آن‌ها خیلی احتیاج است، چرا که از نظر ارتش اسرائیل آمبولانس‌ها و نیروهای امدادرسان اهداف آسان نظامی تلقی می‌شوند.
  6. 2500 موشک کروز، فقط برای این‌که اطمینان پیدا کنیم فلسطینی‌ها می‌توانند با دقت کافی خانه‌های رهبران اسرائیل را هدف قرار دهند و دیگر مجبور نباشند شهروندان سدروت، اشکلون و اشدود را با موشک‌های نادقیق هدف قرار دهند.
البته حتما جناب نخست‌وزیر توجه دارند که فهرست بالا بیشتر دفاعی است. برخلاف اسرائیل، فلسطینی‌ها نیازی به تانک، کشتی‌های جنگی، هواپیماهای جنگنده، بمب‌های خوشه‌ای، خمپاره‌های فسفرسفید و یا زیردریایی‌های هسته‌ای ندارند. تنها چیزی که آن‌ها می‌خواهند حداقل امکانات برای دفاع از خود در برابر وحشی‌گری‌های اسرائیل است. اما این فقط فلسطینی‌ها نیستند که به نجات‌دهنده نیاز دارند. دولت یهود واقعا به یک فلسطین از لحاظ نظامی نیرومند نیاز دارد، چرا که فقط در این صورت است که اسرائیلی‌ها از تمایلات ثابت‌شده‌ای که به نسل‌کشی و قتل‌عام دارند دست خواهند برداشت.

همه‌ی جانورهای بی‌رحم را نابود کنید – تحلیل نوآم چامسکی از وقایع غزه – قسمت اول

به هیچ‌وجه قصد بزرگ‌نمایی ندارم اما فکر می‌کنم تحلیل‌گر سیاسی-اجتماعی در حد نوآم چامسکی (از نظر التزام به بدیهیات اخلاقی، مستند بودن کلام، جامع‌گرایی و روشن‌گری) که در حوزه‌ی عمومی هم فعال باشد، در جهان امروز نداریم.

او فیلسوف و زبان‌شناس است و به عنوان یک دانشمند و محقق علمی برجسته، تسلط عالی‌ای به روش‌ تحقیق، گردآوری مطالب، تشخیص الگوها و استنتاج کردن دارد و البته نکته‌ی مهم‌تر التزام او به بدیهیات اخلاق (مهم‌ترین‌اش پرهیز از نظریه‌هایی که استاندارد دوگانه در خود دارند) است. به این ترتیب وقتی چنین ذهن پویایی به عرصه‌ی نقد سیاسی وارد می‌شود با فرسنگ‌ها فاصله‌، خود را از اغلب تحلیل‌گران دیگر متمایز می‌کند.

نوشته‌ی زیر (که مدت‌ها منتظرش بودم) را آقای نوآم چامسکی درباره‌ی وقایع غزه نوشته است. مطابق معمول در نوشته‌هایش جابه‌جا ارجاع‌های* مختلف به طیف وسیعی از اشخاص و منابع می‌دهد و آن‌چنان تار و پودی از ارجاعات و استنادات همراه با استفاده از اصول بدیهی اخلاق (مثلا پرهیز از استاندارد دوگانه) خلق می‌کند که «چاره‌‌ای» جز پذیرفتن واقعیت هولناکی که پشت کلام او نهفته است باقی نمی‌ماند. خلاصه این‌که برای من خواندن نوشته‌های نوآم چامسکی، همیشه تجربه‌ای منحصر به فرد بوده است.

چون فرصتش را ندارم که این متن را یک‌جا ترجمه کنم و پست هم خیلی بزرگ خواهد شد، در چند مرحله ترجمه و منتشر می‌کنم تا این تحلیل روشن‌گرانه و جامع‌ در اختیار خواننده‌های فارسی زبان قرار گیرد‌. امیدوارم مشغله‌های آتی‌ام باعث بدقولی‌ام نشود و بتوانم همه‌ی این متن را ترجمه کنم. اگر از دوستان کسی مایل بود در ادامه‌ی این ترجمه به من کمک کند بسیار سپاسگزارش خواهم بود. (متن اصلی به انگلیسی)

* عبارت‌های داخل گیومه «» نقل قول مستقیم هستند و داخل «» تاکیدهای من.

«همه‌ی جانورهای بی‌رحم را نابود کنید» : غزه 2009

قسمت اول

روز شنبه 27 دسامبر، جدیدترین تهاجم «اسرائیلی-آمریکایی» به مردم بینوای فلسطین آغاز شد. با توجه به مطبوعات اسرائیل، تهاجم از شش ماه پیش با وسواس و دقت بسیار طراحی شده بود. طرح حمله دو بخش مهم داشت: نظامی و تبلیغاتی. آن‌هم بر اساس درسی که اسرائیل از تهاجم سال 2006 لبنان آموخته بود، حمله‌ای که از نظر بسیاری، طراحی ضعیفی داشت و خوب تبلیغ نشده بود. بنابراین، می‌توانیم تقریبا مطمئن باشیم که بیشتر آن‌چه در غزه اتفاق افتاد، از پیش طراحی شده و مطابق برنامه بود.

مسلما، طرح تهاجم، زمان شروع حمله را هم شامل می‌شد: کمی قبل از ظهر، وقتی بچه‌ها از مدرسه باز می‌گشتند و جمعیت در خیابان‌های غزه‌ی پرتراکم موج می‌زد. فقط چند دقیقه طول کشید تا بیش از 225 نفر کشته و 700 نفر زخمی شوند، یک افتتاحیه‌ی‌ خوش‌یمن برای قتل‌عام مردمی بی‌دفاع که در یک قفس کوچک محبوس بودند و جایی برای فرار نداشتند.

اتان برونر (Ethan Bronner)، روزنامه‌نگار نیویورک‌تایمز، در تحلیل خود به نام «بررسی دست‌آوردهای جنگ غزه» این نکته را یکی از مهمترین دست‌آوردها می‌نامد. اسرائیل محاسبه کرده بود که اگر «رفتار دیوانه‌وار» (Go Crazy) داشته باشد و وحشتی بسیار بزرگ و غیرمتعارف ایجاد کند سود خواهد برد؛ دکترینی که به سال‌های دهه‌ی 1950 باز می‌گردد. برونر می‌نویسد «فلسطینی‌ها در غزه از همان روز اول پیام را دریافت کردند، وقتی که هواپیماهای نظامی اسرائیل چندین هدف را به طور همزمان قبل از نیم‌روز شنبه بمباران کردند. حدود 200 نفر فورا کشته شدند، حماس شوکه شد، در واقع کل غزه شوکه شد». برونر نتیجه‌ می‌گیرد که تاکتیک «رفتار دیوانه‌وار» موفقیت‌آمیز بوده است: «به نظر می‌رسد مردم غزه در این جنگ چنان رنجی را متحمل شده باشند که به دنبال مهار کردن حماس برخواهند آمد» — دولت منتخب حماس. این هم یکی دیگر از دکترین‌های قدیمی «دولت ترس» (State of Terror) است. تصادفا، من نمی‌توانم تحلیل نیویورک‌تایمز را درباره‌ی «بررسی دست‌آوردهای جنگ چچن» به خاطر بیاورم، اگر چه دست‌آوردهای آن جنگ هم ظاهرا بزرگ بوده‌اند.

احتمالا برنامه‌ریزی دقیق انجام شده زمان پایان حمله را نیز پیش‌بینی کرده بود: درست قبل از آغاز به کار اوباما؛ تا ریسک هر چند اندک شنیدن جمله‌ها‌ی انتقادی اوباما درباره‌ی این جنایت هولناک حمایت شده توسط آمریکا کاهش یابد.

دو هفته بعد از افتتاحیه‌ی تهاجم در روز سَبَّت (Sabbath) (شنبه، روز مقدس یهودیان) در حالی‌که بخش بزرگی از غزه تبدیل به ویرانه شده بود و آمار کشته‌‌ها به 1000 نزدیک می‌شد، آژانس امدادرسانی سازمان ملل (UNRWA)، که حیات بیشتر مردم غزه به آن وابسته است، اعلام کرد که ارتش اسرائیل مانع ارسال محموله‌های کمک به غزه شده است، چرا که در روز «سَبّت» معابر بسته است. به احترام این روز مقدس، فلسطینی‌ها در آستانه‌ی مرگ و زندگی می‌بایست از غذا و دارو محروم می‌شدند،‌ در حالی که همزمان صدها نفر در حال قصابی شدن توسط بمب‌افکن‌ها و هلی‌کپترهای آمریکایی بودند.

به این «نگرش دوگانه‌ به روز سَبّت» چندان توجهی نشد. البته قابل درک هم هست، چرا که در طومار بلند جرائم آمریکا-اسرائیل، چنین بی‌رحمی و نگرش تیره‌ای به سختی ارزشی بیش از یک پانویس ناچیز را دارد. اما این‌ها همه الگوهایی آشنا هستند. برای نمونه تهاجم اسرائیل به لبنان (با حمایت آمریکا) در ژوئن 1982 با بمباران اردوگاه آوارگان فلسطینی صبرا و شتیلا افتتاح شد، اردوگاهی که بعدها قتل‌عام هولناک دیگری زیر نظر «نیروهای «تدافعی» اسرائیل» (Israeli «Defense» Forces) نیز در همان‌جا اتفاق افتاد. در این بمباران یک بیمارستان محلی نیز هدف قرار گرفت و بنا به گزارش یک شاهدعینی (یک خاورمیانه‌شناس آمریکایی) بیش از 200 نفر را کشت. این کشتار پیش‌درآمد تهاجمی بود که منجر به قتل‌عام پانزده تا بیست‌هزار نفر و نابود شدن بخش عمده‌ی جنوب لبنان و بیروت شد و البته آمریکا حمایت نظامی و دیپلماتیک خود را یک لحظه قطع نکرد: وتوی قطع‌نامه‌ی شورای امنیت برای متوقف کردن حمله‌ی متجاوزانه‌ای که به بهانه‌ی دفاع از اسرائیل در برابر تهدیدات یک تشکیلات سیاسی آرام انجام شده بود. برخلاف داستان‌سازی‌های مرسوم درباره‌ی رنج اسرائیل از موشک‌باران‌های شدید، که فانتزی بهانه‌تراشان بود.

همه‌ی این‌ها عادی است و علنن در گفته‌های سران اسرائیلی مطرح می‌شود. سی سال پیش فرمانده موردخای گور (Mordechai Gur) گفت که از سال 1948 «ما در حال جنگیدن با مردمی بوده‌ایم که در روستاها و شهرها زندگی می‌کنند». سرشناس‌ترین تحلیل‌گر نظامی اسرائیل، زیف شیف (Zeev Schiff) گفته‌های وی را جمع‌بندی کرد «ارتش اسرائیل همواره جمعیت غیرنظامی را مورد هدف قرار داده است، عامدانه و آگاهانه… ارتش، هرگز میان اهداف غیرنظامی و نظامی فرقی قایل نشده است … [اما] عامدانه و آگاهانه به هدف‌های غیرنظامی حمله کرده است.» علت اتخاذ چنین سیاستی را دولت‌مرد مشهور ابا ابان (Abba Eban) چنین توصیف می‌کند: «هدف کاملا عقلانی‌ای وجود دارد: مردم آسیب‌دیده برای پایان دادن به دشمنی‌ها فشار خواهند آورد». مطابق برداشت ابان، این روش [کشتار عمدی غیرنظامیان] به اسرائیل اجازه می‌دهد که بدون مشکل چندانی برنامه‌های غیرقانونی توسعه‌ی زمین و سرکوب شدید را ادامه دهد. ابان این جملات را در انتقاد از بگین (Begin) می‌گفت، چرا که او [بگین] در دفاع از کشتار غیرنظامیان از ابان نقل قول کرده بود و اسرائیلی را تصویر کرده بود که «بی‌قیدانه از همه‌ی روش‌های قابل تصور کشتار و سرکوب مردم غیرنظامی بهره خواهد جست، آن‌هم به شیوه‌ای بسیار شبیه رژیم‌هایی که حتی آقای بگین هم جرات ندارد نام‌شان را به زبان بیاورد». ابان، البته از عمل‌کرد بگین انتقاد نمی‌کرد، فقط از این‌که بگین این نظریات را در ملاء عام مطرح کرده شاکی بود. صد البته برای آقایان ابان یا بگین یا طرفدارانشان مهم نبود که سیاست ‌«دولت ترور»شان واقعا هم شبیه عملکرد رژیم‌هایی بود که جرات نداشتند نام‌شان را به زبان بیاورند.

دلایل ابان برای سیاست دولت ترور، از نظر بسیاری متقاعد کننده است. در حالی که تهاجم اخیر به غزه در جریان بود، ستون‌نویس نیویورک‌تایمز آقای توماس فریدمن (Thomas Friedman) نوشت که تاکتیک‌های اسرائیل هم در حمله به غزه و هم در تهاجم 2006 به لبنان بر مبنای قاعده‌ی پذیرفته شده‌ی «تلاش برای درس دادن به حماس، از طریق تحمیل تلفات سنگین به شبه‌نظامیان حماس و رنج‌دادن مردم غزه» طراحی شده‌اند. این مساله از نظر عمل‌گرایانه پذیرفته است، همان‌طور که در لبنان جواب داد، «تنها راه‌حل بلندمدت برای متوقف کردن خطر آن‌ها، آوردن فشار کافی بر غیرنظامیان (خانواده‌ها و یا حامیان شبه‌نظامیان) است برای این‌که بتوان حزب‌الله را در آینده محدود نگاه داشت». با منطقی مشابه، تلاش بن‌لادن برای «درس دادن» به آمریکاییان در 9/11 بسیار ستودنی بود و یا حمله‌ی نازی‌ها به لیدایس و ارادور (Lidice and Oradour)، نابود کردن گروزنی توسط ولادیمیر پوتین و سایر تلاش‌های قابل ذکر برای «درس دادن».

اسرائیل برای این‌که تعهد خود را به این «اصول راهنما» نشان دهد رنج‌ها کشیده است. استفان ارلانگر (Stephen Erlanger‌) خبرنگار نیویورک‌تایمز گزارش می‌دهد که گروه‌های حقوق‌بشر اسرائیلی «با حمله‌ی هواپیماهای اسرائیلی به ساختمان‌هایی که باید در دسته‌بندی غیرنظامی قرار بگیرند مانند مجلس، ایستگاه‌های پلیس و کاخ ریاست‌جمهوری مخالف هستند» — و ما ممکن است اضافه کنیم روستاها، خانه‌ها، اردوگاه‌های پرتراکم آوارگان، شبکه‌ی آب و فاضلاب، بیمارستان‌ها، مدارس، دانشگاه‌ها، مساجد، تاسیسات امدادرسانی متعلق به سازمان ملل، آمبولانس‌ها و در واقع هر چیزی که بتواند مرهمی بر درد قربانیان بی‌اهمیت باشد. یک افسر ارشد جاسوسی اسرائیل گفت که «ارتش (IDF) به هر دو جنبه‌ی حماس حمله کرد، شاخه‌ی مقاومت یا نظامی آن و شاخه‌ی اجتماعی آن» که این دومی در واقع تعبیر مزورانه‌ای از جامعه‌ی غیرنظامی است. ارلانگر ادامه می‌دهد «او مدعی شد که حماس ماهیتی یک‌پارچه است و در جنگ، حمله کردن به تمامی ابزارهای سیاسی یا اجتماعی حماس همان‌قدر مجاز است که حمله به انبارهای راکت‌ آن». ارلانگر و سایر نویسندگانش درباره‌ی این حمایت آشکار و عملی از تروریسم گسترده‌ و هدف قرار دادن غیرنظامیان چیزی اضافه نمی‌کنند، بنابراین [این گونه] خبرنگاران و ستون‌نگاران سیگنال‌هایی مبنی بر تحمل کردن جنایت‌های جنگی و حتی حمایت مستقیم از آن  ارسال می‌کنند. با این‌حال برای پیروی از «نُرم»، ارلانگر فراموش نمی‌کند که تاکید کند موشک‌های حماس » به وضوح از نوع کشتار کور (indiscriminate) محسوب می‌شوند و بنابراین در تعریف کلاسیک تروریسم جای می‌گیرند».

مانند سایر کسانی که با اوضاع منطقه آشنا هستند، کارشناس خاورمیانه فواز جرجیس (Fawaz Gerges) معتقد است که «چیزی که مقامات اسرائیلی و متحدان نظامی آن‌ها در نظر نمی‌گیرند این است که حماس فقط یک سازمان نظامی نیست بلکه یک جنبش اجتماعی‌ست که پشتوانه‌ی مردمی بزرگی دارد و عمیقا در جامعه ریشه‌دار است». بنابراین وقتی آن‌ها صحبت از نابود کردن «شاخه‌ی اجتماعی حماس» می‌کنند، در واقع نابود کردن جامعه‌ی فلسطین را هدف خود قرار داده‌اند.

احتمالا جرجیس آدم خوش‌بینی است، چون بسیار دور از تصور است که مقامات آمریکایی و یا اسرائیلی — یا رسانه‌ها یا سایر نویسندگان‌ — از این واقعیت‌ها آگاه نباشند. بلکه، آن‌ها به صورت غیرمستقیم دیدگاه سنتی کسانی که ابزار خشونت را در انحصار خود دارند پذیرفته‌اند: مشت آهنین ما می‌تواند هر مخالفی را خرد کند، و اگر حمله‌ی سهمگین ما تلفات غیرنظامی زیادی هم داشت، چه بهتر، شاید بازماندگان‌شان درس خوبی بگیرند.

افسران ارتش اسرائیل به خوبی می‌دانند که یک جامعه‌ی غیرنظامی را نابود می‌کنند. اتان برونر از یک سرهنگ اسرائیلی نقل قول می‌کند که «جنگجوهای حماس چندان او و مردانش را تحت تاثیر قرار نداده‌اند». یک تفنگدار اسرائیلی سوار بر نفربر زرهی گفت که «آن‌ها بیشتر دهاتی‌هایی هستند که اسلحه به دست گرفته‌اند». آن‌ها شباهت بسیاری به قربانیان عملیات جنایت‌کارانه‌ی ارتش اسرائیل به نام «مشت آهنین» (iron fist) در نواحی اشغالی جنوب لبنان در سال 1985 دارند. عملیاتی که زیر نظر شیمون پرز (Shimon Peres)، یکی از بزرگ‌ترین فرماندهان دوران «جنگ با تروریسم» زمان ریگان (Reagan’s War on Terror) انجام شد. در جریان این عملیات، فرماندهان و تحلیل‌گران استراتژیک اسرائیلی توضیح دادند که قربانیان «تروریست‌های دهاتی» بودند و نابود کردن آن‌ها دشوار بود چرا که «این تروریست‌ها با حمایت بیشتر مردم منطقه فعالیت می‌کردند». یک فرمانده‌ی اسرائیلی گلایه کرد که «تروریست‌… در این ناحیه چشم‌های بسیار دارد، چرا که او این‌جا زندگی می‌کند«. در همان‌حال خبرنگار جروسلم‌پست (Jerusalem Post) از مشکلات سربازان اسرائیلی در رویارویی با «مزدوران تروریست» (terrorist mercenary) و تندروهایی که جملگی این‌قدر متعصب بودند که خطر کشته شدن در برابر ارتش اسرائیل را به جان خریده بودند» می‌نویسد و معتقد است که «ارتش اسرائیل وظیفه دارد نظم و امنیت» را در نواحی اشغال‌شده‌ی جنوب لبنان برقرار سازد، علی‌رغم «بهایی که غیرنظامیان باید بپردازند». مشکل مشابهی را آمریکایی‌ها در ویتنام جنوبی، روس‌ها در افغانستان، آلمان‌ها در مناطق اشغالی اروپا و سایر مهاجمانی که در حال اجرا کردن دکترین گور-ابان-فریدمن بودند داشتند.

پایان قسمت اول /.


لطفا مشترک شوید
بامدادی+لینکدونی
فقط بامدادی
نجواها

اگر شصت و پنج‌هزار کودک آمریکایی قتل عام شده بودند

شاید با کمی تناسب گرفتن، بهتر متوجه شویم مناسبت‌های حاکم در دنیای امروز چگونه میان جان و امنیت آدم‌ها فرق می‌گذارد. این پست به بعضی از «تحصیل‌کرده‌ها» که «نسبت و تناسب گرفتن» را فراموش کرده‌اند تقدیم می‌شود.

قتل عام شصت و پنج‌هزار کودک آمریکایی

می‌دانیم که از آغاز حمله‌ی اسرائیل به غزه حدود 1000 «نفر» از مردم غزه کشته شده‌اند و حدود 320 نفر از قربانیان کودک بوده‌اند (آمار تا 13 ژانویه‌ی 2009). برای واضح‌تر شدن موضوع، این آمار را با جمعیت یک و نیم میلیون نفری غزه متناسب می‌کنم، بعد آن‌را در مورد دو کشور فرضی آلمان یا آمریکا معادل می‌کنم:
تصور بکنید یک «کشور فرضی»، به آمریکا حمله‌ی نظامی کند و دویست هزار آمریکایی شامل حدود شصت و پنج‌هزار «کودک» را ظرف مدت زمان کمی بیشتر از دو هفته «قتل عام» کند. یا مثلا تصور کنید در همین دنیای امروز، یک «قدرت فرضی» به آلمان حمله کند و پنجاه و پنج‌هزار نفر از جمله حدود هجده‌هزار کودک‌ آلمانی را قتل عام کند.
آیا در صورت بروز چنین فاجعه‌ای باز هم خانم  آنجلا مرکل تمام مسئولیت‌ها را به عهده‌ی آمریکا می‌دانست یا جورج بوش خواستار وارد آوردن فشارهای بین‌المللی بیشتر بر آلمان می‌شد؟

کشته شدن یازده میلیون اروپایی

در همین‌رابطه قبلا هم سعی کرده بودم «فاجعه‌ی عراق» را «متناسب» کنم:
تصور کنید در اروپا جنگ شود؛ معادل 11 میلیون اروپایی کشته و بیش از 80 میلیون اروپایی از خانه‌های خود رانده شوند و به ترکیه و الجزایر و مصر و لبنان پناه ببرند و در بدترین شرایط زندگی کنند،‌ دست به گریبان سرما، بیماری، سوء تغذیه و اولیه‌ترین نیازهای انسانی. شدت تلفات به حدی باشد که حتی برخی تعداد کشته‌شدگان اروپایی در اثر جنگ را بیش از 17 میلیون نفر تخمین بزنند.

یا تصور کنید یک قدرت فرضی به آمریکا حمله و این کشور را اشغال کند و در اثر آن معادل بیش از 6 میلیون نفر آمریکایی کشته شوند و حدود 50 میلیون آمریکایی از خانه‌های خود رانده شوند و به مکزیک و کانادا و کوبا پناه ببرند و در بدترین شرایط  و فقط برای زنده‌ ماندن مشغول انجام پایین‌ترین و سیاه‌ترین شغل‌ها شوند. تصور کنید در این شرایط هولناک تعداد کشته‌شدگان به حدی گسترده باشد که برخی تعداد کشته‌شدگان آمریکایی را حتی تا 11 میلیون نفر تخمین بزنند.

باور کردنش مشکل است؟ شاید، اما این دقیقا اتفاقی است که در عراق رخ داده است.

equality-in-our-worldpng

اگر جان یک فلسطینی یا یک عراقی با جان یک آلمانی یا یک آمریکایی هم ارزش می‌بود، واکنش دولت‌های غربی به کشتار مردم عراق یا غزه چگونه می‌شد؟

زندانی که کوچک‌تر می‌شود

به خاطر ممنوعیت ورود خبرنگاران به غزه، خیلی از اخبار و اطلاعات درست به دست مردم نمی‌رسد. با این‌حال «امیر حاص» روزنامه‌نگار اسرائیلی در هاآرتص می‌نویسد:
ارتش [اسرائیل] در حال راندن ساکنان منطقه‌های پرجمعیت به سمت داخل غزه است و قسمت‌های بیرونی غزه – زمین‌های کشاورزی و همچنین نقاط مسکونی- را از مردم «پاک‌سازی» می‌کند. ارتش با محاصره‌ی مردم آن‌ها را پیوسته در منطقه‌ی محدودتری محصور میکند.
امیدوارم حدسم اشتباه باشد. اما این‌طور به نظر می‌رسد که یکی از اهداف اسرائیل این است که یک ناحیه‌ی امنیتی «عاری از مردم» در حاشیه‌ی غزه ایجاد کند و پس از پایان تهاجم غزه نیز، قوای نظامی خود را در آن حفظ کند. شبیه این کار را بارها و بارها در کرانه‌ی باختری رود اردن انجام داده: به زور مردم را راندن و بعد اشغال سرزمین‌های بیشتر.
آیا اسرائیل قصد دارد «زندان غزه» را از آن‌چه که هست «کوچک‌تر» کند؟

.

اسرائیل موفق می‌شود

مونا ال‌فرا در «از غزه با عشق» موفقیت‌های ارتش ظفرنمون اسرائیل را این‌طور خلاصه می‌کند:

روز هشتم ژانویه؛ سیزدهمین روز حمله‌ی اسرائیل به غزه
720 کشته شامل 215 کودک، 89 زن، 12 امدادرسان
بیش از 3000 مجروح که بسیاری از آن‌ها جراحت‌های جدی دارند.
11 آمبولانس در «حین انجام وظیفه» مورد حمله قرار گرفته و نابود شده‌اند.
امدادرسان‌ها اجازه‌ی انتقال بسیاری از مجروحان را ندارند، در بسیاری از موارد تیم پزشکی «سوختگی‌های متفاوتی» را در مجروحان مشاهده می‌کند. این احتمال وجود دارد که اسرائیل از فسفر سفید علیه شهروندان استفاده کرده باشد. «تحقیقات فوری در این زمینه ضروری است»…
43 نفر در مدرسه‌ی سازمان ملل کشته شده‌اند، کسانی که به مدرسه پناه برده بودند، چرا که خانه‌هایشان زیر آتش توپ‌ها نابود شده بود. سازمان ملل خواستار «بررسی فوری» ماجرا شده و اسرائیل هم رد کرده و ادعا کرده که «مردان مسلح» در مدرسه بودند [ادعایی که بعد توسط ارتش اسرائیل تکذیب شد].
غزه برق ندارد.
80 درصد مناطق بدون آب هستند چرا که سیستم لوله‌کشی آب نابود شده است.
70 درصد مخابرات نابود شده است.
برای ما دعا کنید!

کاریکاتور روز: خودتان را به یک جای امن برسانید

carlos-lattuf

ارتش اسرائیل با ریختن اعلامیه‌ بر فراز غزه به شهروندان هشدار می‌دهد «برای ایمنی خودتان خانه‌هایتان را ترک کنید».

اما انگار فراموش کرده که در گتوی غزه جایی برای فرار وجود ندارد.

.

(طرح از کاریکاتوریست برزیلی کارل لاتوف)

لینک‌های روز: روزی که سکوت تبدیل به دروغ شود

وقتی سکوت جایگزین حقیقت شود، سکوت یک دروغ است. — یوگنی یوتوشنکو
.
When the truth is replaced by silence, the silence is a lie. — Yevgeny Yevtushenko

  • گزارش تصویری اشپیگل از کارگاه ساخت موشک‌های قسام در غزه
    ساختن موشک چه ساده به نظر می‌رسد.
    .
  • نون والقلم – وقتی همه خواب بودند :بخش دوم
    پر از اطلاعات جالب درباره‌ی درگیری‌های اخیر غزه و بسیار خواندنی
    .
  • ساموئل هانتینگتون: اروپا اتحاد و جنگ
    مقاله‌ای تحلیلی و بسیار خواندنی برای آشنایی با نظریات ساموئل هانتینگتون که مانی‌ ب. به فارسی ترجمه و تلخیص کرده است.
    .
  • کسی یک کرگدن ارزان نمی‌خواهد؟
    نقد نمایشنامه‌ی کرگدن نوشته‌ی اوژن یونسکو و همین‌طور نگاهی به اجرای اخیر آن توسط یک وبلاگ هنری-ادبی خوب.
    .
  • آنان که «هر دو طرف» را محکوم می کنند، پست تر از خود قاتلانند! — ترجمه‌ی مقاله‌ای از میشل وارشاوسکی
    سرانجام، روزی خواهد آمد که باراک، اولمرت، ليونی، و اشکنازی را همچون ديگر جنايتکاران جنگی، در برابر يک دادگاه عدالت بايستانند، و از آن ها بخواهند که پاسخگوی جناياتی باشند که مرتکب شده اند.
    وظيفه ی ما اين است که جهان را آنقدر از رفتار اينان آگاه کنيم که بتوانيم مطمئن باشيم که اينان بهای قتل عام هايی را که مرتکب شده اند خواهند پرداخت.
    اما علاوه بر اينان، يک نوع دوم از جنايتکاران هم وجود دارند. اين نوع دوّم احتمالاً می توانند از قرار داده شدن در برابر دادگاه ها فرار کنند.
    اين ها دست های خودشان را مستقيماً به خون مردمان نمی آلايند؛ اما برای قاتلان، مشروعيت روشنفکرانه فراهم می آورند. اين ها، در واقعيت امر، يگانی از دولت و ارتش آدمکشان را تشکيل می دهند.
    اين ها فراموش کرده اند که اسراييل، به زور، غزه و کرانه ی رود اردن را از يکديگر جدا کرد تا بتواند مردمان غزه را به جرم انتخاب کردن نمايندگان خود، در قرنطينه بگذارد و تنبيه کندشان. آخر، آن ها حق چنين انتخاب غلطی را نداشتند.
    اين ها، اول: شروع به پس و پيش کردن ترتيب زمانی وقايع کردند، و آن را مطابق ميل خود از نو نوشتند. و بعد: دست به دامان منطق قرينه سازی و همسنگ نمايی شدند: «خشونت، از هردو سو به کار رفته است، و ما شاهد قربانيان بی گناه در غزه و اسراييل ـ هر دو ـ هستيم. هر غير نظامی کشته شده، يک قربانی بی گناه است.».
    اما اينجا يک مشکل در کار است: در اين دليل تراشی و منطق بافی، نه ترتيب زمانی، و نه تناسب عددی، هيچکدام با واقعيّت، همخوانی ندارد.
    .
  • کودتای حماس در سال 2007؟ کانترپانچ
    باور کردن این‌که چطور تاریخ دقیقا به دلخواه اسرائیل بازنویسی می‌شود مشکل است. کارآمدترین دستگاه تبلیغاتی جهان کارش را خوب انجام می‌دهد. در این مقاله نشان داده شده است که این حماس نبود که در تابستان 2007 در غزه کودتا کرد، بلکه این فتح بود که با حمایت پنهانی اسرائیل و آمریکا برای تسلط کامل بر غزه و دور زدن حماس برای کودتا اقدام کرده بود. به قول مشاور دیک چنی، آقای دیوید وورمسر (David Wurmser) «به نظر من می‌رسد که اتفاقی که افتاد یک کودتا نبود بلکه واکنشی بر ضد کودتای فتح بود پیش از آن‌که محقق شود.»
    .
  • آتش‌بس را حماس شکست؟!
    باز هم یکی از دروغ‌های هیولای تبلیغاتی صهیونیسم که حتی در صفحات ویکی‌پدیا و لابه‌لای روزنامه‌های محلی جهان هم رسوخ کرده است. این حماس نبود که آتش‌بس را شکست، در واقع حماس حتی اعضای گروهک‌های «مشکوکی» را که چند مورد از آتش‌بس تخلف کرده بودند در داخل غزه «دستگیر» کرده بود. واقعیت این است که اسرائیل علاوه بر محاصره‌ که خود اقدام به جنگ (Act of Aggression) تلقی می‌شود، به طور یک‌جانبه اقدام به شکستن رسمی آتش‌بس کرد:‌ آن‌هم دوبار، یک‌بار در چهارم نوامبر (که شش فلسطینی را کشت) و بار دیگر در 17 نوامبر 2008 (که چهار فلسطینی را کشت).
    .
  • هولوکاستی که انکار می‌شود — جان پیلجر
    حمله‌ به غزه هیچ ارتباطی به حماس یا حتی حق اسرائیل برای وجود داشتن ندارد. آن‌ها که سکوت کرده‌اند خوب می‌دانند که این حق وجود داشتن فلسطینی‌هاست که 61 سال پیش پایان یافت. سال 1948:
    ژنرال یگال آلون خطاب به دیوید بن‌گورین اولین نخست‌وزیر اسرائیل: با عرب‌ها چکار کنیم؟
    بن‌گورین: همه را اخراج کنید.
    این دستور اخراج «یک کشور» بود، «بدون در نظر گرفتن سن» که اسحاق رابین آن‌را امضا کرد. اسحاق‌ رابین همان کسی است که در آینده‌ای نه چندان دور توسط کارآمدترین ماشین تبلیغاتی جهان «مرد صلح» لقب گرفت.
    نوشته‌ی مثل همیشه تکان‌دهنده مستندساز و خبرنگار تحلیلی برجسته جان پیلجر را از دست ندهید
    .

gaza3

رابرت فیسک – چرا آن‌ها این‌قدر از غرب متنفرند؟: یک بار دیگر اسرائیل دروازه‌های جهنم را به روی مردم فلسطین گشوده است. چهل  غیرنظامی پناه‌ جسته به مدرسه‌ی سازمان ملل در غزه کشته شدند، سه نفر در نقطه‌ای دیگر. به نظر می‌رسد ارتش «تمیز» اسرائیل شب موفقی را در غزه سپری کرده است.اما چرا ما باید تعجب کنیم؟آیا 17500 کشته -تقریبا همه غیرنظامی- حمله‌ی اسرائیل به لبنان (1982)؛ 1700 غیرنظامی فلسطینی کشته شده در قتل‌عام صبرا و شتیلا؛ قتل‌عام 106 آواره‌ی لبنانی در قانا (1996) که بیش از نیمی از آن‌ها کودک بودند و در یک پایگاه سازمان ملل پناه گرفته بودند؛ قتل‌عام 1000 نفر از آوارگان مرواحین که ابتدا توسط سربازان اسرائیلی از خانه‌هایشان اخراج و سپس توسط آتش‌بار یک هلی‌کپتر کشته شدند و یا حمله‌ی اسرائیل به لبنان (2006) را فراموش کرده‌ایم؟

عجیب این است که بسیاری از رهبران غرب؛ رئیس‌جمهورها، نخست‌وزیرها و متاسفانه بسیاری از روزنامه‌نگاران و سردبیران «دروغ قدیمی» اسرائیل را باور می‌کنند که «اسرائیل تمام تلاش خودش را می‌کند که مانع از تلفات غیرنظامیان شود.». تمام رئیس‌جمهورها و نخست‌وزیرهایی که همین دروغ اسرائیل را به عنوان توجیهی برای پرهیز از آتش‌بس تکرار کرده‌اند دست‌هایشان به خون قصابی‌های ششم ژانویه‌ی 2009 آغشته است. اگر جورج بوش، 48 ساعت قبل از آن، جسارت آن را داشت که خواستار آتش‌بس فوری شود، این 40 غیرنظامی، زنان سالمند و کودکان، احتمالا زنده می‌ماندند. چیزی که رخ می‌دهد فقط خجالت‌آور نیست، مایه‌ی ننگ است.

اهداف پنهان اسرائیل در تهاجم به غزه

جنگ، همان ادامه‌ی سیاست است، منتها به شیوه‌ای دیگر. — کارل فون کلاوس‌ویتز
.
Der Krieg ist eine bloße Fortsetzung der Politik mit anderen Mitteln — Carl von Clausewitz

منفعت اسرائیل در حمله به غزه در چیست؟
اولین پرسشی که ممکن است به ذهن یک آدم کنجکاو و علاقه‌مند به تحولات خاورمیانه برسد احتمالا این است: «اسرائیل از این تهاجم خونین و پرهزینه چه «بهره‌ای» می‌برد؟» یا «دلایل واقعی حمله‌ی اسرائیل به غزه چیست؟»
بدون شک سیاست‌گذاران اسرائیلی از این عملیات گسترده‌ی نظامی که اسرائیل را در برابر افکار عمومی جهان «محکوم» کرده است «هدفی مهم» داشته‌اند. مگر نه این است که به قول تئوریسین مشهور جنگ «جنگ همان ادامه‌ی سیاست است، منتها به شیوه‌ای دیگر»؟

در نگاه اول به نظر می‌رسد اسرائیل هیچ هدف مشخص سیاسی یا استراتژیکی برای لشکرکشی اخیر به غزه ندارد. البته نه این‌که برای آن هیچ هدفی را اعلام نکرده باشد، هدف اعلام شده و آن این است «توقف کامل حمله‌های موشکی حماس به شهرهای اسرائیل».

بله، هدف خوبی به نظر می‌رسد، اما غیرقابل دست‌یابی است.

موشک‌های حماس دست‌ساز هستند و به راحتی در هر کارگاه خانگی قابل تولیدند. همین‌طور این موشک‌ها سبک و قابل حمل و نقل دستی هستند بنابراین از هر جایی می‌توان آن‌ها را شیلیک کرد. پس «توقف کامل» پرتاب این موشک‌ها هدفی قابل دست‌یابی نیست، مگر این‌که کل جمعیت یک و نیم میلیون نفری غزه کشته یا از کار افتاده شوند.

به نظر شما این موضوع بدیهی را که هر نوجوان دبیرستانی می‌تواند درک کند، ژنرال‌های اسرائیل نمی‌دانند؟ البته که می‌دانند. ولی نکته این‌جاست، آن‌ها از تهاجم به غزه «اهداف دیگری را دنبال می‌کنند» و موضوع موشک‌های حماس فقط «سطح رسانه‌ای» داستان است.

در این‌جا چند «احتمال» را که تک‌تک یا مجموعا، علت‌های راستین حمله‌ی اسرائیل به غزه هستند را بررسی می‌کنم. مسلما ماجرا به این چند خط من ختم نمی‌شود و پیچیده‌تر از آن است. اما شاید بخشی از «اهداف واقعی» پشت این تهاجم را نشان دهد.

روی کار آوردن الفتح در غزه

حماس در فلسطین محبوبیت زیادی دارد و حتی گروه الفتح (به رهبری محمود عباس که در حال حاضر تشکیلات خودگردان فلسطین و کرانه‌ی باختری رود اردن را کنترل می‌کند)‌ در حال حاضر با حمایت اسرائیل توانسته است کنترل کرانه‌ی باختری رود اردن را در دست نگاه دارد. یکی از اهداف احتمالی محاصره‌ی غزه و به دنبال آن حمله‌ی هوایی و زمینی به آن، نابودی سران حماس و تضعیف لوجستیکی آن است که به دنبال آن الفتح بتواند با یک کودتا قدرت را در غزه به دست بگیرد.

البته «ورود محمود عباس سوار بر تانک‌های اسرائیلی» به غزه دور از ذهن به نظر می‌رسد، اما با تضعیف شدید یا حذف ارگانیک حماس از معادلات غزه، نفوذ و پیروزی فتح در غزه دور از ذهن نیست.

این روند البته پیش‌نیازهایی هم داشته است. مثلا با وجود وفادار ماندن حماس به آتش‌بس، بارها موشک‌های دست‌سازی توسط «گروه القصی» (گروهی که وابستگی نزدیکی به الفتح دارد) به سمت اسرائیل شیلیک شد تا آتش‌بس روز به روز متزلزل‌تر شود. پس از تضغیف حماس، کودتای آتی در غزه (شاید به کمک الاقصی) انجام شود.

طبیعی است که پس از چنین تحولی، حمایت‌های مالی و سیاسی اسرائیل و غرب از الفتح شدت خواهد گرفت تا حاکمیت آن بر غزه تثبیت و تایید گردد. مذاکرات صلح ادامه خواهد یافت و اوضاع دست کم برای مدتی «آرام‌تر» خواهد شد.

کنترل منابع نفتی سواحل غزه

عجیب به نظر می‌رسد؟ به هیچ‌وجه! سواحل غزه خالی از نفت و گاز نیست. در واقع در سال 2007 قرار بود قرارداد چهارمیلیارد دلاری میان مقامات فلسطینی و شرکت نفتی بی‌جی (British Gas) امضا شود که مطابق آن میدان گازی سواحل غزه توسعه داده شود و گاز آن‌ به مدت پانزده سال به اسرائیل صادر گردد (از طریق خط لوله‌ی زیردریایی به بندر اشلکون).

صد البته که این قرارداد پس از خروج الفتح از غزه و کنترل این ناحیه توسط حماس معلق ماند. پایان دادن به سلطه‌ی حماس بر غزه می‌تواند مانع بزرگ توسعه‌ی میدان گازی غزه را از سر راه اسرائیل بردارد. (اطلاعات تکمیلی)

gazagasmap

کسب اعتبار برای ارتش اسرائیل

پس از شکست سمبولیک ارتش مجهز اسرائیل در جنگ 33 روزه سال 2006 بر ضد لبنان (حزب‌الله لبنان) و همین‌طور آسیب‌پذیری روانی این کشور در برابر موشک‌های حماس، یکی دیگر از هدف‌های تهاجم به غزه، بالا بردن سطح اعتماد مردم نسبت به توانایی ارتش اسرائیل در حفاظت از اسرائیل است. یک پیروزی قاطع و سریع بر حماس در غزه که در اثر تحریم‌ها «ضعیف‌تر» هم شده است آمادگی و توان رزمی ارتش را در درجه‌ی اول به مردم اسرائیل و در درجه‌ی دوم به کشورهای همسایه‌ به خصوص «ایران خطرناک» نشان خواهد داد.

زمان مناسب: انتخابات در اسرائیل، کابینه‌ی جدید در آمریکا

احتمالا اسرائیل مدت‌هاست که در انتظار فرصت مناسب برای چنین تهاجمی بوده و برای آن برنامه‌ریزی کرده است. تقارن حملات با تعطیلات سال نوی میلادی که بیشتر دولت‌های جهان به حالت نیمه‌تعطیل هستند و همین‌طور استفاده از آخرین روزهای ریاست‌جمهوری جورج‌بوش و کابینه‌ی جنگی‌‌اش برای گریز از فشارهای فوری بین‌المللی و در نتیجه به دست آوردن «فرصت کافی» برای ادامه‌ی عملیات در غزه را نمی‌توان نادیده گرفت.

احتمالا نزدیک بودن انتخابات در اسرائیل (برای انتخاب کنیست؛ مجلس قانون‌گذار اسرائیل) که در ماه آینده‌ی میلادی برگذار می‌شود و تلاش خانم لونی (وزیر امور خارجه‌ی اسرائیل و دبیر حزب کادیما) برای پیروزی حزب کادیما (که در حال حاضر کنیست را در دست دارد) را نیز می‌توان به معادلات تعیین کننده تاریخ تهاجم علیه غزه اضافه کرد.

palestine_election_map

مرزهای سرزمین فلسطین طبق معاهده‌ی 1967. قسمت‌های سبز پررنگ هنوز تحت کنترل فلسطینی‌هاست. بالا سمت راست (کرانه‌ی باختری رود اردن) به صورت پیوسته و سیستماتیک توسط شهرک‌نشینی‌های اسرائیل محدودتر می‌شود و عملا به صورت جزیره‌های پراکنده‌ای درآمده است که ارتباط میان آن‌ها به شدت توسط ارتش اسرائیل کنترل می‌شود. پایین چپ، نوار غزه است که اسرائیل در سال 2005 حضور خود را در آن پایان داد.


در همین زمینه:

زندگی در زمان عاریه‌ای و در سرزمین مسروقه

وبلاگ چهاردیواری مانی‌ب. به سرعت در آن بالاهای فهرست «حتما باید خوانده شود» من جا خوش کرد. امروز دیدم مطلبی را از یک هنرمند و نویسنده‌ی متولد اسرائیل به نام جیلاد آتسمون ترجمه کرده که در یک کلام «فوق العاده» است (در طول خواندن آن حتی یک بار هم پلک نزدم). برای درک این‌که نگاه مردم اسرائیل نسبت به «خودشان» و «تاریخ شان» چگونه است و در نتیجه فهم بهتر تاریخ سراسر خشونت اسرائیل خواندن این نوشته «ضروری» است.

دیدم لینک دادن کفایت نمی‌کند، از مانی‌ب. کسب اجازه کردم تا کل ترجمه‌ی شیوایش را در بامدادی قرار دهم. اصل نوشته به زبان‌های انگلیسی و  آلمانی هم در دسترس است.

نویسنده‌ی این مقاله جیلاد آتسمون٬ متولد ۱۹۶۳ در اسرائیل است. امروز به عنوان موزیسین جاز٬ نوازنده‌ی ساکسفون و نویسنده در لندن ٬ شهری که آن را تبعیدگاه خود می‌داند٬ زندگی می‌کند. نوشته‌های او خواننده‌های زیادی دارد و دو رمان به قلم او به بیست‌وچهار زبان ترجمه شده است.

زندگی در زمان عاریه‌ای و در سرزمین مسروقه

صحبت با اسرائیلی‌ها می‌تواند آدم را گیج کند. حتی حالا که نیروی هوایی در روز روشن صدها غیرنظامی را به قتل می‌رساند٬ اسرائیلی‌ها می‌توانند به خود بقبولانند که قربانیان واقعی این ماجرای خوفناک خود آن‌ها هستند.

کسانی که اسرائیلی‌ها را خوب می‌شناسند می‌دانند که آن‌ها در باره دلایل چالشی که زندگی آن‌ها را تعیین می‌کند مطلقا بی‌اطلاع هستند. آن‌ها اغلب استدلالاتی ارایه می‌کنند که در چهارچوب گفتمان داخلی اسرائیل شاید معنا داشته باشد٬ اما خارج از دیدگاه یهودی کاملا بی‌معناست. مثلا گزاره‌هایی مانند این: «چرا فلسطینی‌ها اصرار دارند که در سرزمین ما زندگی کنند؟ چرا برای زندگی‌کردن به مصر٬ سوریه٬ لبنان یا یک کشور عربی دیگر نمی‌روند؟». یکی دیگر از این حکمت‌های عبری این است: «این فلسطینی‌ها را چه می‌شود؟ ما آب٬ برق٬ مدرسه٬ امکان تحصیل می‌دهیم و آن‌ها همه هم‌وغم خود را گذاشته‌اند که ما را به دریا بریزند».

تعجب‌آورتر این است که حتی  به اصطلاح «چپ»‌های اسرائیلی٬ حتی چپ‌های باسواد٬ نمی‌فهمند فلسطینی‌ها چه کسانی هستند٬ از کجا می‌آیند و چه می‌خواهند. درک نمی‌کنند که فلسطین وطن فلسطینی‌ها است. به طرز معجزه‌آسایی نمی‌فهمند که اسرائیل جایی تأسیس شد که روستاها٬ شهرها٬ کشتزارها و باغ‌های فلسطینی‌ها بوده است. اسرائیلی‌ها این واقعیت را نمی‌بینند که فلسطینی‌های ساکن کمپ‌های پناهندگی منطقه همان‌هایی هستند که سلب مالکیت شده٬ و از [شهرها و نواحی] برشیو٬ یافو٬ تل‌کبیر٬ شیخ٬ مونیز٬ لود٬ حیفا٬ اورشلیم و شهرهای بسیار دیگر رانده شده‌اند. پاسخ به این پرسش که چرا اسرائیلی‌ها تاریخ خود را نمی‌شناسند٬ ساده است: برای آن‌ها تاریخ هرگز روایت نشده است. مناسباتی که به معضل اسرائیل و فلسطین منجر شده است در فرهنگ اسرائیل پنهان است. همه‌ی آثار و نشانه‌های تمدن فلسطینی پیش از سال ۱۹۴۸ نابود شده‌اند. نه تنها «نکبۃ» [نامی که فسطینی‌ها به رانده‌شدن از سرزمین‌های خود داده‌اند] یا ماجرای پاکسازی قومی ساکنین فلسطین در سال ۱۹۴۸ بخشی از تاریخ اسرائیل نیست٬ بلکه در فاروم رسمی آکادمیک اسرائیل نیز از آن سخنی به میان نمی‌آید.

قتل‌عام‌های فراموش شده

تقریبا در مرکز هر آبادی در اسرائیلی یک «یادبود» هست. یادبودی به شکلی خیلی عجیب٬ تقریبا یک مجسمه‌ی آبستراکت که دارای یک «لوله‌» است. این لوله «داویدکا» نام دارد و درواقع یک خمپاره‌انداز اسرائیلی است که در سال ۱۹۴۸ به کار برده می‌شد.

جالب این که داویدکا یک اسلحه‌ی نامؤثر بود. گلوله‌های آن بیشتر از سیصدمتر پرتاب نمی‌شدند و خسارت بسیار کمی ایجاد می‌کردند. با این‌که داویدکا نسبتا بی‌آزار بود صدای زیادی داشت. بنا بر تاریخ رسمی اسرائیل عرب‌ها – منظور فلسطینی‌ها هستند- همین‌که صدای داویدکا بلند می‌شد٬ از ترس مرگ پابه‌فرار می‌گذاشتند. در روایت اسرائیلی‌ها٬ یهودیان٬ یعنی اسرائیلی‌های جدید٬ یک «ترقه‌بازی» کوچک راه می‌انداختند و عرب‌های ترسو مثل احمق‌ها فرارمی‌کردند. در تاریخ رسمی اسرائیل از قتل‌عام‌های سازماندهی‌شده توسط ارتش نوتأسیس اسرائیل و گروه‌های شبه‌نظامی نامی برده نمی‌شود.  هم‌این طور از قوانین نژادپرستانه‌ای که مانع بازگشت فلسطینی‌ها به سرزمین و خانه‌های خود می‌شد.

اهمیت این یادآوری‌ها واضح است. اسرائیلی‌ها از مسائل فلسطینی‌ها هیچ چیز نمی‌دانند. به این دلیل مبارزه فلسطینی‌ها را عملی غیرعقلانی و نوعی جنون آدم‌کشی می‌فهمند. در جهان صمیمانه‌ و یهودی‌مرکز اسرائیل٬ اسرائیلی قربانی بی‌گناهی است و فلسطینی چیزی از یک قاتل مخوف کم ندارد.

این وضعیت دارای نتایجی جدی است: این وضعیت٬ اسرائیلی‌ها را در رابطه با گذشته‌ی آن‌ها در تاریکی رها می‌کند و هرگونه امکان آشتی در آینده را نابود می‌سازد. از آن‌جایی که یک اسرائیلی هیچ فهمی از معضل موجود ندارد٬ نمی‌تواند درباره راه حلی ممکنی غیر از کشتار و تارومارکردن «دشمن» فکر کند. همه‌ی چیزی که یک اسرائیلی حق دارد بداند٬ یک سری روایت‌های خیالی از رنج یهودیان است. رنج فلسطینی‌ها برای گوش‌های اسرائیلی چیزی مطلقا بیگانه است. حق بازگشت فلسطینی‌ها به وطن خود برای آنان یک ایده‌ی مضحک است. حتی مترقی‌ترین «انسان‌گراهای اسرائیلی» حاضر نیستند کشور را با ساکنان محلی قسمت کنند. برای فلسطینی‌ها امکانات زیادی٬ جز این‌که علیه همه‌ی موانع برای آزادی خود مبارزه کنند نمی‌ماند. و در طرف اسرائیل آشکارا شریک گفتگوی خوبی برای مذاکرات صلح وجود ندارد.

در این هفته همه‌ی ما در باره توانایی بالیستیک حماس بیشتر آموختیم. پیش از این٬ حماس در مدتی نسبتا طولانی در برابر اسرائیل به وضوح خودداری پیشه کرده بود. این سازمان دامنه‌ی چالش را به کل جنوب اسرائیل گسترش نداد. به نظرم آمد که باران موشک‌های قسام که گاه‌گاه روی سدروت و اشکلون فرومی‌آمد٬ چیزی نبود جز پیامی از فلسطینی‌های محاصره‌شده. از یک طرف پیامی بود به سرزمین دزدیده شده٬ خانه‌ها٬ کشتزارها و باغ‌ها: «سرزمین عزیز! ما تو را فراموش نکرده‌ایم. هنوز این‌جا هستیم و برای تو مبارزه می‌کنیم. دیر یا زود بازخواهیم گشت و کارها را از آن‌جایی که مجبور به قطع آن شده بودیم٬ دوباره شروع خواهیم کرد. هم‌زمان پیامی روشن بود برای اسرائیلی‌ها: «آهای ساکنین سدروت٬ شوا٬ اشکلون٬ اشدود٬ تل‌آویو و حیفا! شما در سرزمین دزدی زندگی می‌کنید. می‌خواهید بفهمید می‌خواهید نفهمید٬ بهتر است وسایل خود را جمع کنید٬ زیرا وقت شما تمام شده است. صبرو تحمل ما به پایان رسیده است. ما ملت فلسطین چیزی برای از دست دادن نداریم».

واقعیت را تصور کنیم: اگر واقع گرایانه نگاه کنیم موقعیت برای اسرائیل جدی است. دوسال پیش موشک‌های حزب‌اله در شمال اسرائیل فرومی‌آمدند٬ در این‌هفته حماس جای تردید نگذاشت که می‌تواند جنوب اسرائیل را با ضربه‌های بالیستیکی بنوازد. اسرائیل در هیچ‌یک از این دو مورد پاسخ نظامی ندارد. می‌تواند غیرنظامیان را بکشد٬ اما در موقعیتی نیست که شلیک راکت‌ها را متوقف کند. ارتش اسرائیل ابزار حفاظت از اسرائیل را ندارد٬ حداقل تازمانی که ایده‌ی یک سقف بتونی روی اسرائیل راه‌حلی واقعی باشد.

پایان رویای صهیونیسم

تازه این پایان ماجرا نیست. در واقع آغاز آن است. هر متخصص خاورنزدیک‌شناس می‌داند که حماس می‌تواند در  ظرف چند ساعت کنترل کرانه‌ی باختری رود اردن را در اختیار بگیرد. واقعیت این است که کنترل نیروهای الفتح و تشکیلات خودگردان روی کرانه‌ی باختری  رود اردن به کمک ارتش اسرائیل برقرار است. در صورتی که حماس کنترل کرانه‌ی باختری رود اردن را بدست گیرد٬ شهرهای بزرگ اسرائیل مغلوب نیت خیر حماس می‌گردند. برای کسانی که این موضوع را درک نمی‌کنند: این به معنی پایان حکومت یهودی اسرائیل است. این اتفاق شاید امروز روی‌دهد٬ شاید سه ماه دیگر٬ شاید پنج سال دیگر. سؤال این نیست که این اتفاق می‌افتد یا نمی‌افتد٬ بلکه این است که چه وقت روی‌‌می‌دهد. در این صورت کل اسرائیل در برد موشک‌های حماس و حزب‌اله قرارمی‌گیرد. جامعه‌ی مدنی اسرائیل درهم ‌خواهد شکست و اقتصاد آن نابود خواهد شد. قیمت یک ویلای لوکس در شمال تل‌آویو اندازه‌ی قیمت یک آلونک در کیریات٬ شمون یا سدروت خواهد شد. در چنین موقعیتی تنها اصابت یک راکت به تل‌آویو می‌تواند به معنی پایان رویای صهیونیزم باشد.

ژنرال‌ها و رهبران اسرائیل به این مسئله واقف هستند. به همین دلیل جنگ علیه فلسطینی‌ها را به جنگی نابودکننده تبدیل کردند. اسرائیلی‌ها در غزه چیزی گم نکرده‌اند و واقعا قصد اشغال غزه را ندارند. همه‌ی آن‌چیزی که می‌خواهند به پایان رساندن «نکبۃ» است. آن‌ها روی سر فلسطینی‌ها بمب می‌ریزند که آن‌ها را نابود کنند. می‌خواهند که فلسطینی‌ها منطقه را ترک کنند. و آشکار است که این عمل ناممکن است. فلسطینی‌ها خواهند ماند. نه تنها خواهند ماند٬ بلکه حال که اسرائیل همه‌ی تاکتیک‌های مرگ‌آور خود را تماما به کار می‌گیرد٬ روز بازگشت آن‌ها به وطن خود نزدیک‌تر می‌شود. و دقیقا همین‌جا است که ویژگی «فرار از واقعیت» اسرائیلی‌ها خود را نشان می‌دهد. اسرائیل از نقطه‌ای گذشته‌ است که از آن‌جا راه بازگشتی نیست. سرنوشت اسرائیل با هر بمبی که روی سر فلسطینی‌ها می‌اندازد محتوم‌تر می‌شود. برای این‌که اسرائیل خود را نجات دهد٬ هیچ راهی نیست. استراتژی عقب‌نشینی وجود ندارد. مذاکرات راه چاره نیست٬ زیرا نه اسرائیلی‌ها ونه رهبران آن‌ها پارامترهایی را که تعیین‌کننده‌ی این معضل است٬ نمی‌فهمند. اسرائیل فاقد قدرت نظامی‌ای است که کشتار را خاتمه دهد. شاید همان‌طور که سال‌هاست این کار را می‌کند٬ رهبران جنبش فلسطین را بکشد٬ اما مقاومت فلسطینی‌ها به جای تقلیل افزایش خواهد یافت. طوری که یکی از ژنرال‌های سازمان سری اسرائیل زمان اولین انتفاضه گفته بود:« فلسطینی‌ها برای فاتح شدن لازم نیست هیچ کاری بکنند٬ زنده‌ماندن کافی است». و آن‌ها زنده خواهند ماند و پیروز خواهند شد. رهبران اسرائیل این چیزها را می‌دانند. اسرائیل همه‌ی راه‌ها را امتحان کرد. تخلیه‌ی یک‌طرفه٬ گشنگی دادن فلسطینی‌ها و حالا نابودکردن آن‌ها. … این پایداری فلسطینی‌ها به صورت سیاست حماس است که آینده‌ی منطقه را تعیین خواهد کرد.

سرنوشت نامعلوم

تنها کاری که برای اسرائیلی‌ها می‌ماند این است که برای جاخالی‌دادن به سرنوشت تکان‌دهنده و سنگین خود که هم اینک نشانه‌های آن دیده می‌شود٬ به نابینایی و دوری خود از واقعیت بچسبند. آن‌ها در تمام طول سقوط خود سرودی آشنا را سرخواهند داد که در آن خود آن‌ها قربانی‌های واقعی هستند. از آن‌جایی که مطلقا متمرکز به خود و اسیر تصورات نژادپرستانه‌ی خود هستند٬ در رنج خود عمیقا غرق خواهند بود٬ و هم‌زمان در برابر رنجی که به دیگران داده‌اند مطلقا کور.

جالب است که اسرائیلی‌ها وقتی که قرار است روی دیگران بمب بریزند با توافق جمعی رفتار می‌کنند و هم‌زمان٬ همین‌که خود جراحت کوچکی برمی‌دارند به تجسم معصومیت آسیب‌پذیر تبدیل می‌شوند. این سوءتفاهم بین تصویری که آن‌ها از خود دارند و طوری که ما آن‌ها را می‌بینیم است  که اسرائیل را به یک ماشین نابودکننده غول‌آسا تبدیل می‌کند. این تضاد است که نمی‌گذارد اسرائیلی‌ها تاریخ خود را درک کنند٬ و همین تضاد است که مانع آن‌ها می‌شود که تلاش مکرر خود را برای نابودی حکومت خود بفهمند. این سوءتفاهم است که مانع فهم هلوکاست نزد آن‌ها می‌شود و اجازه نمی‌دهد از تکرار آن جلوگیری کنند. این سوءتفاهم است که نمی‌گذارد اسرائیلی‌ها بخشی از بقیه‌ی بشریت باشند.

و دوباره یهودیان به سوی سرنوشت نامعلوم خود پیش می‌روند. خود من به طریقی سفر خود را مدتی پیش آغاز کرده‌ام.


پی‌نوشت 1: با تشکر از مانی ب. که اجازه داد این نوشته‌ی وبلاگش را در این‌جا منتشر کنم.

پی‌نوشت 2:  پست‌های «وقتی همه خواب بودند قسمت اول» و «وقتی همه خواب بودند قسمت دوم» را خوانده‌اید؟

خانم‌ها و آقایان رئیس‌جمهور! دنیا با سکوت تغییر نمی‌کند

یک بار دیگر اسرائیل به قتل و نابودی در فلسطین مشغول شده است. غزه، بعد از این‌که از گرسنگی به آستانه‌ی مرگ رسید، از بی‌پناهی و فقدان دارو رنج برد و در تاریکی‌ شب‌های بی‌برقی نشست، حالا قربانی قتل عام شده است. واکنش دولت‌های بزرگ به جنایت‌هایی که قاعدتا می‌بایست چشم‌های جهان را پر اشک کند در این روزها آلوده به بحث «برابری اخلاقی» (moral equivalency) شده است، که یعنی این به آن در.

واقعیت‌هایی مانند این‌که «فلسطینی‌ها از زمان درگیری بین حماس-فتح در ژوئن 2007 به آتش‌بس وفادار مانده بودند ولی اسرائیل در پنجم نوامبر 2008 آن را شکست» هرگز در رسانه‌های مهم (mainstream media) مطرح نمی‌شود؛ وضعیتی درست مشابه زمانی که اسرائیل در سال 2006 به لبنان بی‌دفاع حمله کرده بود. راستی چه چیز اسرائیل را در برابر پی‌گرد قانونی جنایت‌هایی که به صورت زنده از تلویزیون‌های جهان پخش می‌شود مصون کرده است؟ میلیون‌ها نفر در سراسر جهان شاهد هستند و در چهارگوشه‌ی جهان به این جنایت‌ها اعتراض می‌کنند و «دولت‌های غرب» به این قضاوت رسمی اکتفا کرده‌اند که «اسرائیل تنها دارد نسبت به تهدید‌هایی که علیه امنیت ملی‌اش شده بود واکنش نشان می‌دهد».

پس از تبدیل نوار غزه به زندانی برای بیش از 1.4 میلیون انسان که خون‌گریه می‌کنند، تهاجم ارتش چندمیلیارد دلاری اسرائیل به آن‌ها از نظر غرب «دفاع برحق» (legitimate self defense) تلقی می‌شود. تنها به این جرم که مردم فلسطین جسارت به خرج دادند و به جای حزب «فتح» کنترل شده توسط اسرائیل، به حماس رای دادند. دموکراسی واقعی در این «تنها دموکراسی خاورمیانه» چنین است.

زمان همدردی برای اسرائیل، مدت‌هاست که سپری شده است. تایید جورج بوش، زبونی گوردون براون، نیکلاس سارکوزی و «فقط یک رئیس جمهور داریم و آن‌هم اوباماست»؛ سقوط راستین «قانون اخلاق» و پذیرش کشتار دسته جمعی است. از بوش و براون و سارکوزی البته جای تعجبی نیست، اما سکوت اوباما درباره‌ی این موضوع در مقایسه با سخنرانی‌های طولانی‌اش درباره‌ی «نگرش جدیدش برای آمریکا» (new vision for America)، چندان هم‌آوا با «تغییری» که جهان به آن دل بسته بود به نظر نمی‌رسد.

آقای اوباما وعده‌های تغییر شما با سکوت محقق نمی‌شود!

برآورد می‌شود هزینه‌ی حمایت ایالات متحده‌ی آمریکا از اسرائیل از سال 1973 تا به امروز حدود 1.6 تریلیون دلار شده باشد. حمایت‌ بی‌دریغ آمریکا از این «رژیم آپارتاید»، در واقع به نوعی آن‌را همدست جنایت‌های اسرائیل می‌کند. جرم آمریکا در این همدستی اگرچه از نظر اخلاقی واضح است، شاید به سادگی در دادگاه‌های بین‌المللی قابل اثبات نباشد.

اما داستان جرائم اسرائیل این‌گونه نیست.

همانگونه که آقای ریچارد فالک (Richard Falk) کارشناس برجسته‌ی سازمان ملل در امور حقوق بشر می‌گوید، اسرائیل دست کم در موارد زیر مرتکب تخلف از قوانین بین‌المللی در زمینه‌ی جنگ شده است:

  • مجازات دسته‌جمعی: کل جمعیت یک و نیم میلیون نفری غزه به خاطر عملکرد عده‌ی محدودی شبه نظامی تنبیه می‌شوند.
  • هدف قرار دادن غیرنظامیان: حملات هوایی به یکی از پرتراکم‌ترین منطقه‌های مسکونی جهان و بی‌تردید پرتراکم‌ترین منطقه‌ی مسکونی خاورمیانه.
  • پاسخ نظامی غیرمتناسب: حمله‌ی اسرائیل نه تنها پاسگاه‌های پلیس و دفاتر اداری دولت منتخب غزه را نابود کرد بلکه منجر به زخمی و کشته شدن تعداد زیادی از غیرنظامیان شد و «دست کم»‌ در یک مورد به دانشجویانی که در تلاش برای یافتن وسیله‌ی نقلیه برای رفتن به خانه‌هایشان بودند حمله‌ی هوایی شده است.
  • و …

(ترجمه‌ی فارسی گزارش ایشان در این‌جا)

از سال 1947 تاکنون قطع‌نامه‌های متعددی بر ضد اسرائیل صادر شده است، بدون این‌که هیچ‌کدام در عمل اجرا شده باشند. فهرست قطع‌نامه‌های زیر به سادگی نشان‌دهنده‌ی عدم توان کشورهای عضو سازمان ملل برای وادار کردن اسرائیل به تابعیت از پایه‌ای‌ترین قوانین بین‌المللی است {+}:
  • قطع‌نامه‌ی 636: از اخراج فلسطینیان توسط اسرائیل عمیقا ابراز ناراحتی (deeply regrets) می‌کند.
  • قطع‌نامه‌ی 641: با ادامه‌ی اخراج فلسطینیان توسط اسرائیل به شدت مخالفت (deplores) می‌کند.
  • قطع‌نامه‌ی 672: اعمال خشونت اسرائیل علیه فلسطینیان را محکوم (condemns) می‌کند.
  • قطع‌نامه‌ی 673: ناخشنودی خود را از عدم همکاری اسرائیل با سازمان ملل اعلام می‌کند.
  • قطع‌نامه‌ی 681: ناخشنودی خود را از این‌که اسرائیل به اخراج و تبعید دسته‌جمعی فلسطینیان ادامه می‌دهد اعلام می‌کند.
  • قطع‌نامه‌ی 694: ناخشنودی خود را از اخراج و تبعید فلسطینیان اعلام می‌کند و خواستار بازگشت فوری آن‌ها می‌شود.
  • قطع‌نامه‌ی 726: اخراج و تبعید فلسطینیان توسط اسرائیل را به شدت محکوم (strongly condemns) می‌کند.
  • قطع‌نامه‌ی 799: اخراج و تبعید 413 فلسطینی را به شدت محکوم (strongly condemns) می‌کند.

اما این قطع‌نامه‌‌های خفیف و کمرنگ که هرگز فشار جدی و عملی بر اسرائیل وارد نکردند نتیجه‌ی وتوهای قطعی و مکرر ایالات متحده‌ی آمریکا و ممانعت از تصویب هرگونه قطع‌نامه‌ی مسئولیت‌آور یا جدی علیه اسرائیل بوده است. ملاحظه‌ی فهرست پرتعداد قطع‌نامه‌هایی که به خاطر وتوی آمریکا هرگز تصویب نشدند در این زمینه بسیار روشن‌گر است.

در روزهای اخیر نیز – همان‌طور که انتظار می‌رفت – قطع‌نامه‌ی پیشنهادی چند کشور مختلف به شورای امنیت برای وادار کردن اسرائیل به توقف فوری تهاجم غزه توسط ایالات متحده‌ی آمریکا در نطفه خفه شد.

یک بار دیگر اسرائیل برای نابود کردن هر آن‌چه در مسیر خود می‌بیند «چراغ سبز» برادربزرگ را دربافت می‌کند.

obamadir_562

زمان انتخاب یک مسیر جدید برای آمریکا فرا رسیده است. یعنی این‌که من هیچ برنامه‌ی واقعی برای بهداشت و درمان عمومی ندارم. یعنی من دقیقا معلوم نیست در مورد عراق چکار قرار است انجام دهم، من مخالف حمله به ایران نیستم، من مخالف ازدواج همجنس‌گرایان هستم، من با هر کاری که اسرائیل بخواهد انجام دهد موافق هستم … وقتی می‌گویم «مسیر جدید» منظورم در واقع این است که «همان جهت قبلی»، فقط امیدوارم این حرف‌ها شور جدیدی در این آخرالزمانه ایجاد کند.


پی‌نوشت1: «چهاردیواری»  را می‌خوانید؟

پی‌نوشت2: «نون و القلم»  را می‌خوانید؟

لینک‌های روز: روزی روزگاری همه خواب بودند

mencao1-alessandro-gatto1

روزی روزگاری همه خواب بودند و مردمانی اسیر، زیر زنجیر تانک‌ها له شدند.

.
اولین مجموعه‌ی لینک‌های روز بامدادی در سال 2009، کلکسیونی از اندوه است:
  • اقتصاد امریکا، کسری بودجه و بحران جهانی
    نگاهی تحلیلی به وضعیت اقتصادی آمریکا و موضوع کسری بودجه و عوارض آن بر اقتصاد
    .
  • اسراییل را بایکوت کنیم
    تصور کنید یکهو کشوری را(حالا اگر شده اول ذره ذره زمین بخرند درش…) را بگیرند بگویند » اینجا چند هزار سال پیش مال ما بوده . حالا می‌خواهیم‌اش.» این با کجای منطق پراگماتیستی دنیای امروز جور در میاید؟ که تورات و تلمود را بگردانند، بگذارند جلویت و بگویند» ببین راست می گوییم اینجا مال ما بوده ، خود خدا گفته.» از کی در این دنیای کاپیتالیستی حرف خدا از کاغذ و سند مهم‌تر شده؟ کاش ما هم قرآن را برداریم نشان‌شان دهیم که اینجا مال ماست، ببینید قبله اول! با این منطق‌شان قبول باید بکنند دیگر.
    .
  • تحلیل هارتز: حماس از حمله‌ی زمینی اسرائیل استقبال خواهد کرد
    اگر اسرائیل حمله‌ی زمینی نکند، حماس اعلام می‌کند که ما پیروز شدیم چون هنوز داریم موشک شلیک می‌کنیم و اسرائیل کم آورده، اگر اسرائیل حمله‌ی زمینی کند،‌ حماس به این امید که مانند جنگ لبنان بتوانند تلفات قابل توجهی به نیروهای اسرائیل وارد کنند خواهد نشست.
    .
  • دستنوشته‌ها: اعدام و اهدای عضو
    یک نوشته و صدها پرسش در ذهن
    .
  • معرفی وبلاگ: یک مادر از غزه
    من یک فلسطینی هستم از غزه. من یک مسلمان هستم. من یک روزنامه‌نگار هستم. من یک مادر هستم. این وبلاگ درباره‌ی تلاش من برای بزرگ کردن بچه‌هایم در میان فضاها و هویت‌هاست – غزه، آمریکا، لبنان، حیفا و همین‌طور درباره‌ی شغلم به عنوان یک روزنامه‌نگار …
    .
  • آیا اینها هم جزو جمهوری اسلامی هستند؟
    در ماجرای غزه، عده ای احتمالا به دلیل مخالفت با سیاستها و موضعگیری های دولت ایران، اسراییل را بی تقصیر و حماس را مقصر می دانند. بیایید عینک تعصب و لجاجت را از چشم برداریم. قضیه خیلی بالاتر از  جملات نغز فلانی یا هر کس دیگری است. سازمان ملل اسراییل را به نقض حقوق بشر متهم می کند (این را بی بی سی گفته، صداوسیما نگفته) و  یوتیوب، کانال ویدئویی وزارت جنگ اسراییل را به دلیل نقض قوانین و نمایش وحشی گری مسدود می کند، آیا اینها هم جزو جمهوری اسلامی هستند؟
    .
  • افغانی… به همین راحتی
    متن این شوخی منتشر شده در یک نشریه‌ی دانشجویی را ببینید. وقتی متنی اینقدر فاشیستی و توهین آمیز در یک نشریه «دانشجویی» چاپ شود خودتان بفهمید که در کوچه و خیابان چه خبر است. در کلانتری‌ها چه خبر است. در کارگاه‌های ساختمانی چه خبر است. در مدرسه چه خبر… آه گفتم مدرسه؟ نه در این یکی خبری نیست، مگر نمی‌دانید بچه‌های افغانی حق تحصیل ندارند. مگر نمی‌دانید حتی اگر قانونی به ایران مهاجرت کرده‌باشند هم ایرانی‌ها عارشان می‌آید بچه‌هایشان کنار بچه‌های افغانی‌ها بنشینند. مگر نمی‌دانید ما از نژاد پاک آریایی و همخون با آلمانی ها هستیم!
    .
  • چرا و چطور درباره فلسطین بنویسیمفکر می‌کنم ما که از غزه می‌نویسیم وظیفه داریم در کنار اعتراض به فاجعه‌ای که در فلسطین می‌گذرد روشن کنیم که به سیاست‌های غلط جمهوری اسلامی و دیگران در این منطقه هم معترضیم.ما در مساله فلسطین گرچه در کنار مردم فلسطین هستیم اما روبه روی جمهوری اسلامی هستیم. منافع سیاسی جمهوری اسلامی ایجاب می‌کند که آتش در غزه مدام روشن باشد ما باید به این سیاست غلط و ضد انسانی معترض باشیم، چنانکه به سکوت غیرانسانی رهبران عرب معترضیم و چنان‌که به زیاده‌خواهی اسرائیل معترضیم و چنان‌که سیاست‌های صهیونیستی غرب را ناپسند و غیرانسانی می‌دانیم.
    .
  • کنسیل حقوق‌بشر سازمان ملل درباره فجایع غزه
    حمله‌ به نوار غزه به سه دلیل اصلی «کیفر جمعی»، «حمله به غیرنظامیان» و «واکنش نظامی غیرمتناسب» اقدامی شدید علیه حقوق بشر بین‌المللی است.
    .
  • نون والقلم – وقتی همه خواب بودند… روایت یک تجاوز – بخش اول
    تحلیلی بسیار خواندنی با سبکی هیجان‌انگیز و گزارش‌گونه درباره‌ی اثبات ضعف هاي آشكاري است كه نيروهاي حماس در مواجهه با ارتش اسراييل با آن دست و پنجه نرم مي كنند. اما اين سخن بدان معني نيست كه برنده قطعي اين جنگ نيروهاي اسراييل باشند زيرا  اسرائیل از سال 1967 که بیت المقدس را گرفت، تا کنون در هیچ جنگ شهری پیروز نشده است و از جنگ سال تا کنون نیز هیچ جنگی را با پيروزي به پايان نرسانده است.حمله سال 1978 اسراييل به لبنان شكست خورد ، حمله 1982 آنها نیز يك اشتباه استراتژيك بود و در هیچ یک از بمباران های سال 1993 و نه حتی بمباران های سال 1996 لبنان نيز دستاورد نظامي قابل اعتنايي نداشته است  اما سوال اين است كه با اين اوصاف چرا اسراييل به دنبال شعله ور كردن جنگي ديگر است؟

پنج دروغ بزرگ اسرائیل درباره‌ی حمله به غزه

یادمان باشد، یکی از مهمترین تکنیک‌های تبلیغات موثر «تکرار» است. اگر یک بار جایی ببینید کوکاکولا، احتمالا از کنارش بی‌تفاوت خواهید گذشت. اما اگر در سراسر عمرتان، روزی هزار بار ببینید کوکاکولا، دیگر راستی راستی باور می‌کنید که «حقیقی‌ترین نوشیدنی‌ دنیا همین کوکاکولاست». همین سیاست در رسانه‌های بزرگ هم البته با هدفی دیگر تکرار می‌شود، این بار هدف این نیست که کوکاکولا بخرید، هدف این است که «جهت‌گیری ذهنی‌تان با صاحبان رسانه همسو شود».  مثلا میلیاردها بار تکرار می‌شود «گروهک تروریستی حماس» و این کم‌کم به صورت یک اصل بدیهی در ذهن مخاطبان جا می‌افتد که خوب معلوم است دیگر، «حماس گروهک تروریستی» است. ولی اصولا وقتی بخواهی مته به خشخاش بگذاری (pinpoint) و ته ماجرا را در بیاری که خوب چرا حماس تروریست است؟ یا اگر هست چرا دولت اسرائیل یا آمریکا تروریست نیستند؟ متوجه می‌شوی که دلیل خاصی نداری که ارائه بدهی جز همان‌ها که از رسانه‌ها شنیده‌ای. واقعیت این است که حماس یک نهاد سیاسی است که شاخه‌ی نظامی هم دارد و در انتخابات کاملا آزاد توسط مردم فلسطین انتخاب شده. ممکن است حماس کارهای تروریستی انجام داده باشد، اما حتی در این صورت ماهیت تروریسم‌اش با تروریسم اسرائیل یا آمریکا یا اصولا هر دولت دیگری که مرتکب فعل تروریسم شود فرق ندارد. اما هیچ‌کس نمی‌گوید گروهک تروریستی کاخ سفید! یا اگر هم بگوید فرکانس‌اش اینقدر کم است که مثل «کوکاکولا» توی ذهن حک نمی‌شود.

دروغ‌هایی هستند که از بس در رسانه‌ها شنیده‌ایم دیگر به نظرمان بدیهی می‌رسند. بد نیست برخی از این بدیهیات رسانه‌ای را به چالش بکشیم و نگاهی بیاندازیم به چند دروغ بزرگ که «شاید» آن‌طور که اسرائیل و رسانه‌های حامی‌اش ادعا می‌کنند چندان هم بدیهی نباشند:


دروغ اول: اسرائیل فقط اهداف مجاز نظامی را هدف قرار می‌دهد و تلاش می‌کند که جان افراد بی‌گناه به خطر نیافتد. اسرائیل هیچ‌وقت [عمدا] غیرنظامیان را هدف قرار نمی‌دهد.

نوار غزه از نظر بافت جمعیتی، یکی از پرتراکم‌ترین مناطق جهان است. مطابق قوانین بین‌المللی حضور شبه‌نظامیان در میان مردم، مصونیت آن‌ها را در برابر مورد حمله قرار گرفتن سلب نمی‌کند. بنابراین هر گونه حمله به جمعیت مردم، به بهانه‌ی حمله به شبه نظامیانی که در بین آن‌ها پنهان شده‌اند، جنایت جنگی (war crime) محسوب می‌شود.

علاوه بر این، اسرائیل ادعا می‌کند اهداف اشاره شده، اعضای حماس هستند که اسرائیل آن‌را یک گروه تروریستی می‌داند. حماس مسئول حمله‌های موشکی به اسرائیل است که موشک‌های دقیقی نیستند و حتی اگر حماس هم بخواهد نمی‌تواند کنترلی روی آن‌ها داشته باشد و بنابراین  در صورت کشتن شهروندان اسرائیلی، این حملات جنایت جنگی محسوب می‌شود.

حماس یک شاخه‌ی نظامی دارد، اما یک سازمان سراسر نظامی نیست و یک تشکل سیاسی است. اعضای حماس به صورت دموکراتیک به عنوان نماینده‌ی مردم فلسطین انتخاب شده‌اند. تعداد زیادی از این رهبران منتخب مردم، توسط اسرائیل به گروگان گرفته شده و بدون اتهام در زندان‌های اسرائیل نگهداری می‌شوند. باقی هدف ترور بوده‌اند، مانند «نظار ریان»، که یکی از سران حماس بود. برای کشتن ریان، اسرائیل ساختمان مسکونی‌ای را که آپارتمان او در آن قرار داشت هدف قرار داد. این حمله نه تنها ریان را کشت، بلکه دو زن و چهار فرزندش را همراه با شش نفر دیگر نیز کشت. مطابق قوانین بین‌المللی چنین حمله‌ای هیچ‌گونه توجیهی (justification) نمی‌تواند داشته باشد. این یک جنایت جنگی است.

علاوه بر ساختمان‌های متعدد مسکونی، موارد دیگری که مطابق قوانین بین‌المللی مصونیت دارند نیز توسط اسرائیل بمباران شده‌اند: یک مسجد، یک زندان، پاسگاه‌های متعدد پلیس و یک دانشگاه.

علاوه بر این، اسرائیل برای مدت‌ طولانی کل غزه را تحت محاصره‌ قرار داده و فقط اجازه‌ی عبور بسیار محدود کمک‌های انسانی را داده است. اسرائیل شهروندان فلسطینی را بمباران می‌کند. تعداد بسیاری زخمی شده‌اند و امکانات پزشکی کافی برای درمان آن‌ها وجود ندارد. این مردم هم قربانیان سیاست اسرائیل هستند که اصولا به گونه‌ای طراحی شده که کل جمعیت غزه را تنبیه کند و نه فقط حماس یا چند نقطه‌ی معین نظامی را.

دروغ دوم: حماس آتش‌بس را نقض کرده است. حملات هوایی اسرائیل پاسخی به حملات موشکی فلسطینی‌هاست و به گونه‌ای طراحی شده که به این حملات پایان دهد.

در درجه‌ی اول اسرائیل هرگز آتش‌بس را [در عمل] قبول نکرده است. از همان ابتدای ظاهرا آتش بس، اسرائیل در داخل نوار غزه یک «ناحیه‌ی ویژه‌ی امنیتی» (special security zone) تعیین کرد و اعلام کرد فلسطینی‌هایی که داخل این ناحیه شوند مورد هدف قرار خواهند گرفت. به بیان دیگر، اسرائیل رسما بیان کرد که به سربازان خود مجوز داده است به کشاورزان یا افرادی که تلاش کنند سر زمین خودشان [اگر در این ناحیه می‌بود] بروند شلیک کنند، کاری که نه تنها تخلف از آتش‌بس بود بلکه تخلف از قوانین بین‌المللی نیز هست.

علی‌رغم موارد مختلفی که اسرائیلی‌ها به سمت فلسطینی‌ها شیلیک کردند و منجر به مجروح شدن چند نفر شد، حماس از لحظه‌ی شروع آتش‌بس یعنی 19 ژوئن 2008 تا روزی که اسرائیل در چهارم نوامبر 2008 به غزه حمله‌ی هوایی کرد و پنج فلسطینی را کشت و چند نفر را زخمی کرد و عملا [و علنا] به آتش‌بس پایان داد، به آن وفادار ماند.

همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، نقض علنی آتش‌بس از سوی اسرائیل منجر به انتقام‌گیری شبه‌نظامیان در غزه شد که در پاسخ به سوی اسرائیل موشک شیلیک کردند. شیلیک موشک از سوی غزه به اسرائیل که به عنوان بهانه‌ی حمله‌ی هوایی اسرائیل به غزه مورد استناد قرار گرفته در واقع پاسخ مستقیم حمله‌ی هوایی اسرائیل به غزه بوده است، [شکستن یک جانبه‌ی آتش‌بس از سوی اسرائیل چندان در رسانه‌ها منعکس نشده است].

قابل پیش‌بینی بود که عمل‌کرد اسرائیل و نقض آتش‌بس توافق شده از سوی این کشور، منجر به تشدید (escalation)  حملات موشکی به سوی اسرائیل می‌شود.

دروغ سوم: حماس از سپر انسانی استفاده می‌کند که یک جنایت جنگی است.

هیچ‌گونه شواهدی مبنی بر این‌که حماس از سپر انسانی استفاده کرده در دست نیست. واقعیت این است که همان‌طور که ذکر شد، غزه یک ناحیه‌ی خیلی کوچک است و از لحاظ جمعیت هم بسیار فشرده. اسرائیل از تسلیحاتی استفاده می‌کند که خشک و تر را نابود می‌کنند (indiscriminate warfare) (مانند روشی که نظار ریان را ترور کرد و خانواده و همسایه‌ها را هم کشت). در واقع قربانی‌های مانند کودکان نظار ریان هستند که اسرائیل در تبلیغات خود از آن‌ها به عنوان «سپر انسانی» یاد می‌کند. این‌نوع تفسیر از مفهوم «سپر انسانی»، هیچ‌گونه وجاهتی در قوانین بین‌المللی ندارد. در چنین شرایطی، این حماس نیست که از سپر انسانی استفاده می‌کند بلکه اسرائیل است که با تخلف از کنوانسیون ژنو و سایر قوانین بین‌المللی مرتبط، مرتکب جنایت جنگی می‌شود.

دروغ چهارم: ملت‌های عرب رفتار اسرائیل را محکوم نکرده‌اند، چرا که توجیه اسرائیل برای چنین حمله‌ای را درک می‌کنند.

مردم کشورهای عربی معترض حمله‌ی اسرائیل به غزه هستند و همین‌طور از دولت‌های خودشان برای این‌که حمله‌ی اسرائیل را محکوم نکرده‌اند و تلاشی هم برای پایان دادن به آن نکرده‌اند شاکی هستند. نکته این‌جاست که دولت‌های کشورهای عربی، نماینده‌گان مردم این کشور نیستند. جمعیت کشورهای عربی بارها تظاهرات مخلفتی در اعتراض به نه تنها رفتار اسرائیل بلکه انفعال دولت‌هایشان کرده‌اند که به نظرشان نوعی هم‌دست بودن با جنایت‌های اسرائیل محسوب می‌شود.
اما نکته‌ا‌ی دیگر در رابطه با سکوت کشورهای عربی (در محکوم نکردن حمله‌های اسرائیل). انفعال این کشورها به معنای تایید رفتار اسرائیل نیست، بلکه به این خاطر است که آن‌ها تابع اراده‌ی آمریکا هستند که کاملا از اسرائیل حمایت می‌کند. به عنوان نمونه، مصر از باز کردن مرزهایش به روی فلسطینی‌های زخمی -تا بتوانند در بیمارستان‌های مصر درمان شوند- سرباز زد. این کشور به شدت به کمک‌های آمریکا وابسته است و به خاطر همین هم توسط مردم کشورهای عربی مورد انتقاد قرار گرفته و از نظر آن‌ها به مردم غزه خیانت کرده است.
حتی بسیاری محمود عباس، رئیس‌جمهور فلسطین را به خاطر مقصر دانستن حماس در رابطه با رنج مردم غزه خیانت‌کار تلقی می‌کنند. فلسطینی‌ها همین‌طور سازش پنهانی محمود عباس با اسرائیل و آمریکا در رابطه با به حاشیه راندن دولت منتخب حماس (که به صورت دموکراتیک انتخاب شده بود) که در نهایت منجر به ضدکودتای حماس و اخراج فتح (شاخه‌ی نظامی تشکلیات خودگردان فلسطین) شد را خیانت می‌دانند. در حالی‌که به وضوح هدف محمود عباس، تضعیف حماس و تقویت موقعیت خود بوده است، فلسطینی‌ها و عرب‌های خاورمیانه آن‌چنان از عباس خشمگین هستند که بعید است او بتواند به صورت موثری حکومت‌ کند.

دروغ پنجم: اسرائیل مسئول کشته شدن غیرنظامیان نیست، چون که از قبل به فلسطینی‌ها هشدار داده بود فرار کنند تا مورد هدف قرار نگیرند.

اسرائیل ادعا می‌کند که از طریق رادیو و پیامک‌های تلفنی به مردم غزه هشدار داده بود که از خطر بمباران قریب‌الوقوع فرار کنند. اما مردم غزه جایی برای فرار کردن ندارند. آن‌ها در نوار غزه زندانی شده‌اند. اسرائیل طوری این ناحیه را طراحی کرده که آن‌ها نمی‌توانند از مرز فرار کنند. همین‌طور مطابق طراحی اسرائیلی‌ها آن‌ها حتی غذا، آب و سوخت کافی برای زنده ماندن ندارند. طبق طراحی اسرائیل بیمارستان‌های غزه الکتریسیته‌ ندارند و از امکانات درمانی بسیار پایینی برخوردار هستند تا بتوانند مانع از مردن زخمی‌ها شوند. اسرائیل مناطق گسترده‌ای از غزه را بمباران کرده است، تاسیسات زیربنایی غیرنظامی را  هدف قرار داده و نقاطی که از نظر قوانین بین‌المللی مصونیت دارند را تخریب کرده است.
هیچ نقطه‌ای در غزه امن نیست.

غزه‌ تحریف شده در لنز رسانه‌ها

برخی از دوستان «به درستی» از پست قبلی من انتقاد کرده‌اند که چرا به جای توضیح دادن و منطقی گفتگو کردن، با عصبانیت و خشم برخورد کرده‌ام. در پاسخ انتقاد درست ایشان باید بگویم که من هم آدم هستم و آستانه‌ی تحملی دارم. من هم مثل هر آدم دیگری حق دارم گاهی «از کوره در بروم» و «آمپر بچسبانم» و البته باور کنید سعی می‌کنم عصبانیت‌ام را هرگز از دایره‌ی نوشتن خارج نکنم و حتی‌المقدور منصف و مودب باقی بمانم. اما قبول کنید دیدن و شنیدن حرف‌های بعضی از «ما»ها که نمونه‌هایش را هم در همان پست قبلی آورده‌ام، اعصاب پولادین می‌خواهد.

اما در تایید حرف درست دوستان منتقد، مانند کامنت این دوست نادیده‌ام که از خواندن‌اش هم لذت بردم و هم درس گرفتم، این متن کوتاه را از میان «میلیون‌ها» متن خوب که در وبلاگ‌ها، سایت‌ها و منابع انگلیسی‌زبان به راحتی قابل پیدا کردن هستند ترجمه می‌کنم. ترجمه تقریبا آزاد است و خلاصه هم شده است، اما باور کنید برای کسی که بخواهد بداند، «میلیون‌ها» صفحه نظیر این در وب وجود دارد.

در عصر اطلاعات، نداشتن «حداقل» اطلاعات عمومی از اوضاع جهان پیرامون‌مان «توجیهی» ندارد. حتی اگر صدا و سیمای ما اهل سا.ن.س.ور یا هوچی‌گری باشد، حتی اگر منتقد جمهوری اسلامی باشیم، باور کنید «حق نداریم» نابینا بمانیم. در عصر اطلاعات، خودمان را از «اطلاعات» محروم نکنیم. به قول مانی‌ ب. «جمهوری اسلامی نمی‌تواند همیشه غرامت یک‌سویه‌نگری و بی‌فکری ما را بپردازد».

غزه‌ تحریف شده در لنز رسانه‌ها

فلسطینی‌ها بهای کارهایی که ما در غرب کرده‌ایم را می‌پردازند، و همین‌طور بهای کارهایی که نکرده‌ایم. اسرائیل و حامیان آن، تاریخ را در همان حال که رخ می‌دهد بازنویسی می‌کنند، البته با همکاری رسانه‌ها و سیاست‌مداران ما [درغرب].

اگر یک ببینده‌ی عادی تلویزیون یا یک خواننده‌ی معمولی روزنامه فکر کند این فلسطینی‌ها بودند که آتش‌بس میان اسرائیل و فلسطین را بر هم زدند و پرتاب موشک‌ به شهرهای اسرائیل را دلیل قانع کننده‌ای برای حمله‌ی نابودگرانه و همه‌جانبه‌ی نظامی علیه غزه بداند، می‌توان او را بخشید. [چرا که او «تاریخ بازنویسی شده» را دیده یا مطالعه کرده است.]

اما، روزنامه‌ی اسرائیلی «هارتز» به ما یادآوری می‌کند:

شش ماه پیش، اسرائیل درخواست آتش‌بس کرد و حماس هم با آتش‌بس موافقت کرد. اما اسرائیل با حمله به تونل حماس در غزه، به طور یک‌جانبه آتش‌بس را نقض کرد و در همان حال از مصر خواست که به حماس فشار بیاورد تا آتش‌بس را ادامه دهد.

با چنین سوءاطلاع‌رسانی‌ سیستماتیکی (systematic misinformation) نمی‌توان به حقیقت صلح و عدالت میان اسرائیل و فلسطین دست یافت. اسرائیل مانع از ورود روزنامه‌نگاران خارجی به غزه می‌شود و رسانه‌های ما در گزارش کردن عمق فاجعه‌ی انسانی‌ای که در غزه رخ می‌دهد کوتاهی می‌کنند.

علی‌رغم درخواست صلیب‌سرخ و دستور سازمان ملل، اسرائیل اجازه‌ی ورود قطعات یدکی مورد نیاز برای تعمیر ژنراتوری که برق چراغ‌ها، تهویه و مونیتورهای بیمارستان شفا در غزه را تامین می‌کند نمی‌دهد. همان‌گونه که رئیس بیمارستان شفا دکتر حسنیه می‌گوید: حتی مجهزترین بیمارستان جهان نیز نمی‌تواند در این زمان کوتاه پاسخ‌گوی درمان این همه مجروح باشد.

اگر چه بی‌تردید پرتاب موشک از سوی غزه به اسرائیل جرمی محکوم کردنی‌ است، خسارت‌های محدود ناشی از آن را نمی‌توان با پاسخ غیرمتناسب اسرائیل مقایسه کرد. اسرائیل غزه را «ناحیه‌ی نظامی ویژه» اعلام کرده است، دسته‌بندی‌ای که فقط یک مرحله از «جنگ کامل» (total war) فاصله دارد.

بر خلاف آن‌چه لابی اسرائیل و رسانه‌های هم‌نوا با آن منعکس می‌کنند، این فلسطینی‌ها نبودند که جنگ‌افروزی کردند؛ و واقعیت چیز دیگری است. فلسطینی‌ها در شرایط بسیارهولناکی به آتش‌بس پای‌بند مانده بودند، شرایطی که با محاصره‌ی کامل غزه از سوی اسرائیل لحظه به لحظه بحرانی‌تر می‌شد. محاصره‌ای که کمبود نان، سوخت، جوهر، کاغذ و چسب مورد نیاز برای چاپ کتاب‌های درسی کودکان، دارو و باقی مایحتاج ضروری برای «زنده ماندن» را در غزه باعث شده بود.

شهرک‌نشینی‌های گسترده‌ی اسرائیل در مناطق «کرانه‌ی باختری رود اردن» که بر اساس توافق مهم سال 1967 زمین‌های فلسطینی محسوب می‌شوند، دیوار جداکننده‌، ویران کردن خانه‌ها و تنبیه دسته‌جمعی مردم غزه همه و همه جرائم نقض کننده‌ی مصوبات کنواسیون ژنو هستند. مهم‌تر از همه‌ی این‌ها، تنها احتمال رسیدن به راه حل دو کشوره (two-state solution) که جامعه‌ی یهودیان مدام از آن طرفداری می‌کنند، توسط گسترش شهرک‌های یهودی‌نشین در سرزمین‌های فلسطینی در کرانه‌ی باختری رود اردن از بین رفته است.

آغاز سال جدید میلادی و ارتجاع و بربریت غیرقابل تحمل در وب فارسی

آن‌کس که حقیقت را نمی‌داند فقط یک نادان است، اما آن‌کس که حقیقت را می‌داند و آن‌را دروغ می‌نامد، جنایت‌کار است. — برتولت برشت

Wer die Wahrheit nicht weiß, der ist bloß ein Dummkopf. Aber wer sie weiß und sie eine Lüge nennt, der ist ein Verbrecher! — Bertolt Brecht.

من شخصا با زردنویس‌ها مشکلی ندارم، زیاد باهاشان نمی‌جوشم ولی اگر سلام کنند جواب سلامشان را می‌دهم. با آدم‌های کم اطلاع، ولی صاف و ساده هم مشکلی ندارم، چون همیشه این امید را دارم که با کمی خواندن یا شنیدن مواضع‌‌شان را اصلاح خواهند کرد. چیزی که من باهاش خیلی مشکل دارم رگه‌های غلیظ تزویر، ساده‌انگاری، شیادی، ارتجاع و یا همه‌ی آن‌ها با هم است که وقتی در نوشته‌های کسی ببینم نمی‌توانم راحت از کنارش بگذرم، چون دیگر کار به سادگی «ندانستن» نیست و انگار موضوع «چیز دیگری» است. دنیای وب و همین‌طور وب‌فارسی هم که از این نوع مطالب خالی نیست.

در اولین ساعت‌های سال جدید میلادی، چند نمونه از مطالب گهربار «هموطنان‌مان» را بخوانیم. واضح است که این‌ها فقط چند نمونه‌ی کوچک از دریای بی‌رحمی و ارتجاع «گروهی» در میان «ما»، نسل کورش!! و ملت برگزیده‌ی تاریخ!! و مردمان متمدنی!! که از انسانیت حتی اسمش را هم به ارث نبرده‌ایم، است:

سئوال: آیا حملات اسرائیل به غزه، توجیه پذیر است؟ {+}

پاسخ افشین از تهران: عجب سوالي مطرح کرده‌اييد ! پاسخ سوال شما را خود حماسيها داده‌اند وقتي خود آنها آتش بس را نقض و از تمديد آن خودداري مي‌کنند يعني اينکه دنبال جنگند و جنگ مي‌خواهند ، حالا که اسراييل دارد قلع و قمعشان مي‌کند چرا دنبال مظلوم نمايي هستند و دم از جنايات اسراييليها مي‌زنند ؟ مگر خودشان جنگ نمي خواستند خوب اين هم جنگ . {+}

پاسخ یک متفکر از سراسر دنیا: یک سوال؟ کدام نسل کشی؟ یک ششم کشته شدگان غیرنظامیند. بقیه نظامی . وزمانیکه حماس تمام مراکزش رو در مناطق مسکونی قرار داده آیا کشته شدنه این یک ششم و خطای موشکها اجتناب ناپذیره؟ آیا بهای فریاده ما را باید کودکان غزه بدهند ؟ آیا بهتر نیست بجای داد و فریاد و داغ کردن این جنگ آتش جنگ را خاموش کنیم؟ به نظر دوستان آیا ادامه این درگیری برای مردم غزه سودی داره؟ آیا تا بحال فکر کردید که مردم رام الله هم فلسطینیند ولی در آرامشی بیشتر از مردم غزه زندگی میکنند؟ چرا؟ {+}

پاسخ بهمن مرادی از تهران: بايد عرض كنم در جنگ حلوا پخش نمي كنند.بنده 18 ماه درجبهه جنگ با عراق بوده ام.بمب زن و كودك نمي شناسد.اگر حماس نگران افراد غير نظامي در غزه است چرا خود را ميان آنها مخفي ميكند؟ پاسخ اسرائيل اگر صحيح نباشد ولي منطقي است.اگر كسي 300 بار به در خانه شما فقط سنگ پرت كند و فرار كند شما چه پاسخي خواهيد داد؟شما هم مقابله به مثل ميكنيد(به در خانه اش سنگ پرت ميكنيد) يا در حد توانتان او را تنبيه خواهيد كرد؟پاسخ اسرائيل به اندازه عمل حماس موجه است. {+}

پاسخ سونیا: بسیار عمل خردمندانه است چون باید که از وطن خود دفاع کرد {+}

پاسخ شهرام از تهران: عزیزم جواب موشک را با بمب میدن این به اون در! {+}

پاسخ حمید از تهران: اسراییل حق دفاع از خود را دارد.مردم غزه مثل مردم ایران دارند تغاص اشتباه خودشون رو میدهند. اسراییل با حذف سیاسی و فیزیکی حماس بزرگترین خدمت را به مردم فلسطین خواهد کرد. حماس ساخته ی دست جمهوری اسلامی و مانع اصلی در روند صلح خاورمینه است. {+}

پاسخ آرمان از ایران: بله، گروه تروریستی حماس با پرتاب هزاران موشک به اسرائیل ونقض آتش بست و تمدید نکردن آن ، و از سوی دیگر بنا نهادن پایگاههای نظامی خود در کنار مردم بیگناه ، اینگونه میخواهد نشان دهد که مردم عادی کشته شده اند در حالی که کشته شدگان از مردم عادی 50 نفر و افراد حماس بالای 250 نفر بوده حماس تروریست عاشق این است که مردم بیگناه غزه بمیرند تا بتواند از آن استفاده تبلیغاتی کند. {+}

پاسخ شهاب برادران دیلمقانی از تهران:‌ موجودات مزاحم باید از بین بروند. وقتی حشره مزاحمی در خانه پیدا می شود، مگر آن را نمی کشید؟ ایران و ترکیه مگر به خاطر حملات گروههای پ ک ک و پژاک به مناطق شمالی عراق حمله نمی کنند؟ یا روسیه وقتی می بیند که سیستم دفاع موشکی آمریکا در اروپای شرقی در حال قرار گیری است، موشکهای دور بردش را به سمت اروپا هدف می گیرد. اما اسرائیل پیش از این بارها خواستار صلح و کنار آمدن فلسطینیان با شرایط اسرائیل بوده است؛ ولی این فلسطینیان همچنان به سنگ اندازی و امروزه به موشک پرانی ادامه می دهند! {+}

پاسخ آریا از دوبی: اگر اسراييل در چند سال پيش که با حزب الله جنگ کرد قاطعيت بيشتری نشان ميداد و کوتاه نميامد مسلمأ حماس جرات نميکرد به سوی اسرائيل موشک پرتاب کند و من اين اقدام اسرائيل را دفاع از سرزمين تاريخی خود ميدانم.حکوتهايی هم همانند حکومت ايران که در صدد اشوب در منطقه ميباشند مسلما از اين اقدام سوء استفاده ميکنند چون ثابت کرده اند که هر وقت هم هيچ موضوعی نباشد به بهانه های مختلف مردم را به خيابانها ميکشاند.تا مردم را سرگرم نمايد. {+}

و …

و …

و …

و …


و البته هستند کسانی که هنوز امید به «شرف و شعور» را در دل آدم زنده نگاه می‌دارند:

پاسخ نادر صوفی‌لو از تورنتو: از ايرانيان مقيم کانادا هستم. به عنوان يک انسان (نه بعنوان يک ايرانی و نه بعنوان يک مسلمان!) از نظرات هموطنانی که گفته اند مسئله فلسطين به ما مربوط نيست و چرا اصلا مطرح شده ، احساس شرم می کنم. مسئله فلسطين مسئله حقی است که از عده ای مظلوم سلب شده و مربوط به حکومت ايران و يا يک جناح سياسی خاص نيست. اينکه عده مردم مظلوم به خاطر دفاع از حداقل حقوق انسانی خود هر روز به بدترين شکل به خاک و خون کشيده می شوند و حتی دارو و غذا هم از آنها سلب می شود جان هر انسانی! را به درد می آورد. {+}

پاسخ علی اچ از تهران: سوال شما ازابتدا غلط است. اسرائیل حق ندارد یک لحظه در آن سرزمین باشد چه برسد که دفاع هم بکند. مثال اسرائیل مثل جانی است که وارد خانه آدم شده به زور و وقتی می خواهید او بیرون کنید بگوید چون شما می خواهید من را از خانه خودتان بیرون کنید من حق دارم از خودم دفاع کنم. اما متاسفانه چون آمریکا (که دیگر آن آمریکایی که لینکلن می خواست نیست) از متجاوز دفاع می کند زور صاحبان حق به او نمی رسد. {+}

پاسخ نازنین از کوالالامپور: به نظر من شراب کریسمس امسال درآمریکا و اسرائیل مخلوط با خون همنوعان ما بود.عجب حقوق بشر وحشیانه ای … {+}

پاسخ یعقوب از اردبیل: باسلام حملات جنگده های اسرائیلی به نوار غزه بغد از ماهها محاصره همه جانبه و بستن گذرگاههای موجود با هر دلیلی حتی بحث موشکهای حماس غیر قابل توجیه میباشد چظور وجدان بشریت وانسانهای اگاه اجازه میدهند انسانهای بی دفاع در خانه و کاشانه خویش دچار حملات سنگین قرار میگیرند و امکان امداد رسانی به مجروحین و صدمه دیدگان وجود نداشته باشد هر انسانی با هر دینی و مسلکی وقتی فجایع غزه را میبیند اگر وجدان اگاهی داشته باشد باید این بی رحمیها رانکوهش نماید. {+}

لینک‌های روز: استراتژی اسرائیل در غزه : یا بمیر یا خشن باش

gaza

هم‌صدا با حامیان نیرومند اسرائیل، خیلی‌ها حماس را مقصر اصلی کشتار اخیر می‌دانند: مگر تقصیر حماس نبود که به اسرائیل موشک انداخت؟ راستی چرا حماس «نمی‌فهمد» که نباید با نیرومندتر از خود درگیر شود؟ چرا حماس صلح نمی‌خواهد؟ چرا مردم غزه دست از سر اسرائیل بر نمی‌دارند و بروند زندگی آرامش‌شان را بکنند؟
ولی یک نکته‌ی مهم را نباید فراموش کنیم، اسرائیل به حماس یا اصولا «مردم غزه» اجازه‌ی «زنده ماندن آرام نمی‌دهد» یعنی استراتژی‌ای که در پیش گرفته این است که هیچ راه چاره‌ای برای مردمی که جایی ندارند بروند باقی نگذارد: «یا بمیر، یا خشن باش» که دومی اولی را هم توجیه می‌کند که «دیدی چقدر خشن بودی، پس حق دارم بکشمت». در راستای همین استراتژی، تحریک‌ها و حتی تهاجم‌های بی‌وقفه و سیستماتیک اسرائیل به غزه در رسانه‌ها انعکاس ملایمی پیدا می‌کند (گاهی هم اصلا منعکس نمی‌شود) در حالی‌که کوچکترین پاسخی از سوی غزه بزرگ‌نمایی می‌شود که یعنی «این‌ها صلح نمی‌خواهند، این‌ها خودشان جنگ را شروع می‌کنند، و …». داستانی مشمئز کننده و در عین حال حکایتی تکراری…

و اما لینک‌های روز:

  • نمایی از مانهاتان از فراز برج های مرکز تجارت جهانی نیویورک که دیدنش دیگر ممکن نیست
    الان این عکس برای من خیلی هولناکه. یعنی تصور می‌کنم مسافران اون هواپیماها یا مردمانی که توی ساختمان همزمان با دیدن این منظره در انتظار سوختن و مرگ بوده‌اند…
    بیشتر شبیه یک کابوس می‌مونه، کابوسی که «خودمان برای خودمان ایجاد کرده‌ایم و باز هم می‌کنیم».
  • با ویرگول به جنگِ دشمنت نرو!
    فکر کنم اگر کامل هم پی‌گیری نکرده باشید دست‌کم یکی دو تا پست در رابطه با «دعوای ویرگولی» خوانده‌اید. این نوشته‌ی محسن حاتمی را بخوانید تا به پوچ بودن و سطحی بودن کل ماجرا بیشتر واقف شوید. این هم نظر من:
    تا کی می‌خواهیم «زبان» را در قالب‌های تنگ و تاریک دانشکده‌ی ادبیات و آدم‌های فسیل به زور جا دهیم؟ زبان دینامیک و زنده است و از این جور «این کار را بکن تا بشوی زبان درست» ‌ها بر نمی‌تابد.
  • بوسه‌ی وداع – 1
    پرتاب کفش به سوی جرج بوش به عنوان رئیس‌جمهور قدرت اول جهان و نماد زورگویی٬ تروریسم٬ دروغ‌گویی/ و شروع کننده‌ی جنگ غیرقانونی علیه عراق٬ مخالفان قدرت٬ خشونت٬ جنگ و خونریزی را به شوق و تحسین واداشت*. عمل منتظر الزیدی خبرنگار عراقی یک اکسیون هوشمندانه و متهورانه بود با بزرگترین تأثیر ممکن در عرصه‌ی جهانی. چگونه/ با چه زبانی می‌شود به مسبب اصلی یک میلیون کشته٬ صدهاهزارنفر زخمی٬ خانه‌های خراب٬ یک میلیون آواره‌ی دربدر٬ تجاوز و آدم‌کشی اعتراض کرد؟
  • بوسه‌ی وداع – 2
    دو پیشنهاد: اول که وبلاگ معرکه‌ی چهاردیواری (مانی ب.) را از دست ندهید. بعد هم این که این پست‌اش را که یکی از بهترین‌های چند وقت اخیرش است مطالعه کنید.
  • یک عکس تکان دهنده
    عکس در نگاه اول ساده به نظر می‌رسد، چند جوان و یک پیرزن در حال دوبیدن هستند. اما با کمی دقت و خواندن توضیح آن ابعاد داستانی ناشناخته و هولناک بازتر می‌شود.
  • به احترام روز جهانی مهاجرت
    از زبان یک افغانی: کجا باید برویم آخر؟ در هرجا وحشت و ناآرامی با ماست. در هرجا شکننده‌گی و خطر ما را همراهی می‌کند. نمونه‌اش هم این پسربچه 13 ساله افغانی است که چند روز پیش در شهر مستری ایتالیا زیر چرخ‌های تریلی له شد. خانواده این پسربچه 13 ساله منتظرند خبر خوشی بشنوند که فرزند شان اروپا رسیده و پول می‌فرسته، هان؟
  • خواندن کل اين متن بيشتر از 3 دقيقه زمان شما را نخواهد گرفت
    عجله نکنید. راز کیفیت در آهستگی است.
  • آق بهمن: ۲۲۰ کشته در یک روز: شدیدترین حمله اسرائیل به غزه در ۴۰ سال اخیر
    البته معقول به‌نظر می‌رسد که یک دولت شلیک خمپاره به خاکش را تحمل نکند، و هر کاری برای توقفش بکند. اما خب کسی نمی‌گوید که اسرائیل چندین ماه است که غزه را محاصره کرده و نمی‌گذارد غذا و دارو و سوخت درست و حسابی به غزه برسد، و رسماً دارد ذره ذره یک و نیم میلیون ساکن این باریکه را می‌کشد. دو طرف شش ماه آتش‌بس کرده بودند، و حماس تا حدود زیادی به آتش‌بس وفادار بود. اسرائیل هم در کل آتش‌بس را رعایت می‌کرد. یعنی حمله نظامی زیادی به غزه نمی‌کرد. اما محاصره غزه کم‌تر از حمله نظامی است؟ دوره شش ماهه آتش‌بس تمام شد و حماس گفت اسرائیل به روح آتش‌بس وفادار نیست (که اشاره‌شان هم به همین محاصره بود) و آتش‌بس را تمدید نکرد. نمی‌دانم چه بگویم. برای چندمین بار: خودتان را بگذارید جای یکی از اهالی غزه که در انتخابات سه سال پیش، که همه دنیا پیش از انتخابات و بعد از آن می‌گفت انتخابات آزاد و سالمی بوده، به حماس رای داده و حماس هم در کل فلسطین ۶۰ درصد رأی آورده و دولت تشکیل داده است و آن وقت کل دنیا این پیروزی را قبول نکرده و گفته این دولت را به رسمیت نمی‌شناسد. چه حالی به شما دست می‌دهد؟ بعد هم بین حماس و فتح درگیری شده و حماس غزه را گرفته و فتح، کرانه باختری را. بعد از مدتی هم اسرائیل، غزه را محاصره کرده و باقی ماجرا. حالا هم که ظرف یک روز ۲۲۰ نفر از همین اهالی غزه را کشته است. حالا خیلی عجیب است که این آدم اهل غزه دنبال این باشد که از هر راهی که شده انتقام خون یکی از اعضای حانواده‌اش (خواهرش، برادرش، پدرش، همسرش، بچه‌اش) را بگیرد؟
  • ماجراها با کافه ها و رستوران های تهران « آقا اجازه؟
    عالی!!! سال‌هاست این غرغرها را این جا و آن جا می‌کنم اما هیچ‌وقت این‌طور جامع و مانع و ساده و روان حرف‌هایم را کسی یک جا نگفته بود. توصیه می‌کنم با آرامش و دقت کل این متن کم‌نظیر را بخوانید.

دموکراسی و قتل عام مردم غزه

gaza

من دموکرات، لیبرال، آزادی‌خواه و از این جور چیزهای «شیک و خوش‌بو» نیستم، اصلا راستش را بخواهید حالم از «دموکراسی‌های واقعا موجود» به هم می‌خورد. یعنی وقتی موضع‌گیری‌ سران‌شان را درباره‌ی «حادترین موضوع روز جهان» می‌شنوم مجبور می‌شوم بروم توی دست‌شویی و بالا بیاورم. از پوشش خبری نفرت‌انگیزشان که دیگر چیزی نگویم بهتر است.

احساس خفگی می‌کنم، صدایم به جایی نمی‌رسد و هیچ‌وقت این همه ناتوان نبوده‌ام.

لینک‌های روز: در دفاع از آزادی بیان

  • بی‌اخلاقی ژورناليسم ايرانی درتبعيد
    اصلاً اخلاق روزنامه‌نگاری به شما اجازه می‌دهد که اين همه شک کنيد؟ مگر حق شماست اين شک کردن‌ها؟ کجای دنيا روزنامه نگارها تئوری توطئه می‌بافند که شما می‌بافيد؟ با همين مبنی تئوری توطئه می‌شود گفت که چون فلانی می‌خواهد حسین درخشان را بدون سر و صدا بدون هزينه نگاه دارد، تمام اين سکوت شما در مسير برنامه اوست. خوب اين استدلال‌های شما شمشير دو لبه است. گيرم همه اينها بازی باشد، گيرم که ماجرا عوض شد. شما نمی‌توانيد خبر را اين بار با تحولات جدیدش چاپ کنيد؟ مگر شما اصلاً حق قضاوت داريد در اين موقعيت؟ کی شما را در مقام قاضی قرار داده است؟
    .
  • فراموش نکنیم که هنوز زن یعنی ناموس!
    خیلی سال گذشته از روزگاری که در مدرسه درس می خواندم. اما به ذهنم فشار می آورم که ببینم تصاویر زنان در کتابهایم چه بوده است. تصویر کوکب خانم زن باسلیقه با نیمرو و ماست سنتی اش به ذهنم می آید. تصویر زن مهربانی که حیوانات را از زیر باران به خانه راه می دهد و برایشان غذا و جای گرم تهیه می کند.بعضی روایات هم بود. اینکه مادر را غذا می دادند، در بستر بیماری. یا مادر از کسی راضی باید می بود. زنانه ترین هایش هم چند شعر پروین اعتصامی بود که قرار نبود اتفاقا زنانه باشد. کودک یتیم و پادشاه یا پیاز و دیگر میوه ها، نهایت زنانگی های شاعر زنمان بود. در کتاب های ما از فروغ و دیگران خبری نبود.آنقدر زنان تحصیلم کمرنگند که بسیار باید فکر می کردم ، تا بخاطر بیاورمشان! هرچه تصویر به یاد می آورم قرار است یادم دهند که باید مادر باشم. تنها زن را حمایت کننده و خدمت رسان مردان می یابم و بس!
    .
  • واقعیت‌های محاصره غزه « رونوشت
    با گوشه‌هایی از شیوه‌های آپارتاید به کار رفته در آفریقای جنوبی و اسرائیل آشنا شوید.
    .
  • نویسندگی‌ در امریکای لاتین- نویسندگی در ایران
    راز پیش‌تازی نویسندگان آمریکای لاتین در ادبیات چیست؟ این نوشته را بخوانید تا دستگیرتان شود.
    .
  • توکای مقدس – هیچ نسلی نسوخت
    پای درد دل آدم‌ها که بنشینید می‌بینید نظریه‌ی «سوختگی نسل»ها میان متولدین دهه‌ها‌ی بیست تا شصت طرفدارانی دارد که سرسختانه بر این باورند که فقط نسل آن‌ها سوخته و برای اثبات این مدعا جای سوختگی را به دقت نشان می‌دهند:…
    .
  • می شود کسی تعریف قتل را بگوید؟
    اگر کارشناسی دقیقا بداند و مطمئن باشد که آلودگی هوا به مرز بحرانی رسیده و رسما و علنن اعلام کند که هوا پاکیزه و خوب است و در عمل به بیماران قلبی اجازه‌ی خروج از منزل بدهد، اگر اسم این کار قتل از نوع عمد نیست پس چیست؟ اما ظاهرا برخی از مسئولین دقیقن همین‌کار را می‌کنند!
    .
  • نجواها به «نجواها دات کام» اسباب‌کشی کرد
    نجواها، آن نیمه‌ی دیگر من در دنیای مجازی است که از امروز در نشانی‌ جدید منتشرش می‌کنم: www.najvaha.com
    اشتراک خوراک نجواها :  http://feeds.feedburner.com/najvaha
    .
  • در دفاع از آزادی بیان – نامه‌ی سرگشاده‌ی گروهی از وبلاگ‌نویسان در اعتراض به دستگیری حسین درخشان
    در صورت تمایل شما هم با گذاشتن پیام می‌توانید به جمع معترضان اضافه شوید.

hoder1

متن نامه‌ی اعتراضی گروهی از وبلاگ‌نویسان در اعتراض به دستگیری حسین درخشان
ما امضا کنندگان ذیل، شرایط  دستگیری حسین درخشان، یکی از سرشناس ترین بلاگرهای ایرانی، توسط مقامات ایران را به شدت نگران کننده می دانیم.  ناپدید شدن، حبس در مکانی مجهول، عدم دسترسی به اعضای خانواده و وکلای مدافع، و اعلام نکردن اطلاعات شفاف در خصوص موارد اتهام احتمالی نامبرده همگی باعث نگرانی ما ست. جامعه وبلاگ نویسان ایران یکی از فعال ترین و بزرگترین جوامع اینترنتی جهان است.  از شهروندان معمولی تا رییس جمهور ایران،  بسیاری به امر نوشتن در وبلاگهای مختلف مشغول اند.  این وبلاگ نویسان دارای طیف وسیعی از عقاید و آرا هستند و نقش مهمی در مباحث اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی ایفا می کنند.

متاسفانه ظرف سالهای اخیر، وبسایت ها و وبلاگهای متعددی به صورت منظم توسط مقامات ایران فیلتر شده و شماری از وبلاگ نویسان با آزار و حبس روبرو شده اند.  بازداشت حسین درخشان تنها آخرین نمونه از این نوع برخوردها ست و به نظر می آید این اقدام در راستای ایجاد رعب و واداشتن وبلاگ نویسان به سکوت طراحی شده است.

مواضع حسین درخشان در خصوص تعدادی از کسانی که بدلیل عقایدشان زندانی شده اند باعث رنجش جامعه وبلاگ نویسان ایرانی بوده و همین موجب شده بسیاری از آنان از وی دوری بجویند.  با اینهمه، این موضوع این حقیقت را نفی نمی کند که آزادی بیان حقی مقدس است و باید برای همه در نظر گرفته شود، نه فقط کسانی که با آنها موافقیم.

بنابرین، ما از این منظر، به طور اصولی شرایط دستگیری و بازداشت حسین درخشان را محکوم می کنیم و خواهان آزادی فوری او هستیم.


We, the undersigned, view the circumstances surrounding the Iranian authorities› arrest of Hossein Derakhshan (hoder.com), one of the most prominent Iranian bloggers, as extremely worrying.  Derakhshan’s disappearance, detention at an unknown location, lack of access to his family and attorneys, and the authorities› failure to provide clear information about his potential charges is a source of concern for us.
.
The Iranian blogging community is one of the largest and most vibrant in the world.  From ordinary citizens to the President, a diverse and large number of Iranians are engaged in blogging. These bloggers encompass a wide spectrum of views and perspectives, and they play a vital role in open discussions of social, cultural and political affairs.
.
Unfortunately, in recent years, numerous websites and blogs have been routinely blocked by the authorities, and some bloggers have been harassed or detained.  Derakhshan’s detention is but the latest episode in this ongoing saga and is being viewed as an attempt to silence and intimidate the blogging community as a whole.
.
Derakhshan’s own position regarding a number of prisoners of conscience in Iran has been a source of contention among the blogging community and has caused many to distance themselves from him.  This, however, doesn’t change the fact that the freedom of expression is sacred for all not just the ones with whom we agree.
.
We therefore categorically condemn the circumstances surrounding Derakhshan’s arrest and detention and demand his immediate release.

لینک‌های روز: آپارتاید به کودک اجازه‌ی متولد شدن نداد

  • افسر اسرائیلی اجازه‌ی عبور نداد، زن فلسطینی در حال زایمان به بیمارستان نرسید
    نه ضجه‌های زن، نه التماس‌های مرد و نه حتی خونی که در ماشین جاری شده بود. هیچ‌یک برای افسر اسرائیلی کافی نبود که به زن در حال زایمان اجازه‌ی عبور دهد. آن‌ها برای خرید نمی‌رفتند، برای تفریح نمی‌رفتند، مقصدشان تلاویو نبود. سفر مرگ و زندگی بود به مقصد یک بیمارستان. همین. و کودک زن از دست رفت.
  • بحران سرمایه‌داری و چپ
    بحران سرمایه‌داری از راه رسیده است. تئوری‌های سرمایه‌داری کازینویی تایید شده‌اند. دولت آمریکا به تناقض‌گویی افتاده است و اعتماد به نفس‌اش را به ستایش بازار آزاد از دست داده است. نئولیبرال‌ها آخرین زورشان را می‌زنند و تئوری‌های چپ تایید شده‌اند.  اما آیا چپ‌ باید خوشحال باشد؟ آيا برای رویارویی با چنین بحرانی آمادگی تئوریک یا عملی دارد؟ آیا می‌تواند راه‌حل‌های جایگزینی ارائه دهد برای هدایت موثر بحرانی که نتیجه‌اش چیزی جز ناامیدی، انزوا، بی‌کاری و فقر بیشتر مردم نیست؟
  • خاتمی بیاید که چه بشود « هزاران نقطه
    نظام جمهوری اسلامی عقل گریز است و خاتمی نماد حاکمیت عقل و قانون. سران دولت فعلی با وقاحت تمام هر چه می‌خواهند می‌کنند اما مقایسه کنید خاتمی نمی‌توانست شفاف ترین کارها را بکند. رئیس‌جمهور می‌رود سخنرانی بوش را هم نگاه می‌کند اما هیات آمریکایی در زمان سخنرانی او سالن را ترک می‌کنند. کلینتون و آلبرایت، رییس‌جمهوری و وزیر خارجه وقت آمریکا، سخنرانی خاتمی را گوش می‌دادند و دست آخر بلند می‌شدند و برای او کف می‌زدند. او بهتر از همه می‌توانست ما را به دنیا پیوند دهد، اما نگذاشتند. حالا که این یکی می‌خواهد، نه برای کشور که برای آینده سیاسی خودش، دیگر هیچ کس نمی‌خواهد.
  • آینده ایران، بن بست سیاسی و بمب اتمی « هزاران نقطه
    هزاران نقطه‌ در ابتدای این نوشته می‌گوید: «خوانندگان این وبلاگ گاه و بیگاه مطالب طولانی می بینند، اول عذر می خواهم، و بعد، باور کنید ارزشش را دارد. به محض این که شروع به خواندن کردم، فهمیدم این را باید ترجمه کرد تا همه با هم بخوانیم. کسی که این مطلب را نوشته‌ (کنث پولاک رییس بخش تحقیقات مرکز سیاست های خاورمیانه و کارشناس امنیت ملی، امور نظامی و خلیج فارس)، آدم تاثیرگذار و مهمی است. حداقل از واقع‌گرایان ترین تحلیل‌گران ایران که سراغ دارم.»
  • سیاوشون: معمای معماها
    پیدات کرده‌ام، نیلوپرک. همان‌طور هستی که باید باشی: سرد و بلند و پرت‌افتاده. این انگشت‌ها را که هر بار نزدیکت می‌آورم آهسته و پس می‌کشم، فقط کافی‌ست چند ثانیه‌ای نگه‌شان دارم روی تو، روی آهن‌های بدنت، روی این سرمای بی‌نهایتی که داری، تا از هر حرکتی خالی‌ام کنی. آرامش درست در همین سرماست، آرامش در همین بی‌جنبشی است که از دست‌هایم به من می‌دهی، وقتی که ثانیه‌هایی پیش از طلوع به سراغت آمده باشم…. (متن کامل این نوشته‌ی رویایی را از نویسنده‌ای صاحب فکر و خیال بخوانید)
  • پادکست: فرندفید و فصلی نو
    فرندفید از زبان جمعی از وبلاگ‌نویس‌ها و کاربران ایرانی. پادکست مفصلی که بچه‌ها کلی برای تهیه‌ی‌ آن زحمت کشیده‌اند و شنیدن صدای این همه دوست که خیلی‌هایشان را مستقیما نمی‌شناسم شخصا برای من خیلی جالب بود. تنها نکته‌ی که به نظرم برای بهبود پادکست‌های بعدی می‌شود در نظر گرفت این است که سعی شود ارائه‌ی پادکست خطی و یک‌نواخت نباشد تا مخاطبین را بیشتر به شنیدن آن ترغیب کند.
آپارتاید هنوز جان انسان‌ها را می‌گیرد.

مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

حقیقت غیرقابل انکار

آقای جف هارپر، فعال حقوق بشر اسرائیلی می‌نویسد:

اسرائیل: ملت مسلمان و یهود در بند

صادقانه بگویم، ما یهودیان اسرائیلی مشکل‌ساز اصلی هستیم. فلسطینی‌ها سال‌ها قبل حضور ما را در این کشور به عنوان مردم پذیرفته‌اند و مشتاق پذیرفتن هرگونه (هرگونه) راه‌حلی هستند -راه حل دو دولتی، یک دولتی، بدون دولت، هرچه باشد-. این ما هستیم که به صورت کاملا انحصاری «زمین اسرائیل» را می‌خواهیم و نمی‌توانیم آن را به صورت یک کشور مجسم کنیم، نمی‌خواهیم حضور ملی فلسطینی‌ها را بپذیریم (ما درباره‌ی «عرب‌ها» در کشور «خودمان» حرف می‌زنیم [نه درباره‌ی «فلسطینی‌هایی» که بخشی از کشور «همه‌ی ما» هستند]). این ما هستیم که هرگونه امکان رسیدن به یک راه حل دو-دولتی را با اشغال بیش از 80 درصد زمین‌های فلسطینی سلب کرده‌ایم. بنابراین غم‌انگیز است، واقعا غم‌انگیز است، که «دشمن‌های ما» صلح و همزیستی می‌خواهند و «ما» نمی‌خواهیم.

وقتی من در غزه بودم همه‌ در اسرائیل -حتی رسانه‌هایی که با من مصاحبه کردند- به من هشدار دادند که مراقب باشم، مواظب جانم باشم. از من پرسیدند «آیا شما نمی‌ترسید؟». راستش، در طول سفرم، تنها زمانی که واقعا ترس را حس کردم وقتی بود که به اسرائیل بازگشتم. از غزه که خارج شدم تا از ایستگاه بازرسی مرزی رد شوم (می‌خواستم نشان دهم که محاصره‌ی غزه فقط از سوی دریا نیست) در سمت اسرائیلی بلافاصله دستگیر شدم. به اتهام این‌که دستورات نظامی‌ای را که اسرائیلی‌ها را از رفتن به غزه برحذر می‌دارد شکسته بودم.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

در جستجوی آزادی

نوشته‌ی زیر را خانم دکتری به نام «مونا ال‌فرا» در وبلاگش به نام «از غزّه با عشق» نوشته است. وبلاگش را همیشه می‌خوانم. گفتم ترجمه کنم یک بار هم که شده با هم بخوانیم.

غزه‌ی آن‌روزها؛‌ نه سوخت، نه برق، نه گاز
کار خوبی نکردم که مدتی توی وبلاگم ننوشتم تا به شما درباره‌ی غزه بگویم. اما می‌دانم که شما درک می‌کنید، به خصوص که می‌دانید نوشتن برای من بیان واقعیت‌ِ بودنم است، بیان درونی‌ترین احساساتم. من می‌نویسم چرا که می‌خواهم شما حقیقت را درباره‌ی غزه بدانید و حس کنید که من هنوز زنده هستم و به یک «عدد» یا «شیء» تبدیل نشده‌ام. من می‌نویسم که ارتباط بین خودم و دنیای بیرون را حفظ کنم؛ «دنیای طبیعی و عادی بیرون». با این حال می‌دانم «من» مانند همه‌ی «ما» در غزه هستم: «ما به این دنیا دیگر تعلق نداریم.» ما به این دنیای ساکت‌ِ بی‌تفاوت تعلق نداریم. از وقتی که من تبدیل شدم به یک گزارش خبری، یک تکه‌ی خیلی کوچک از یک گزارش خبری که برای مدتی کوتاه‌ حس همدردی و توجه مردم جهان را به خود جلب می‌کند و حمله همچنان ادامه دارد، و جنایت علیه انسانیت هر روز ادامه دارد، و مجازات دسته‌جمعی مردم توسط نیروههای اشغال‌گر هر روز ادامه دارد، و ما فلسطینی‌ها نمی‌‌توانیم دره‌ی بین حماس و فتح (دو حزب بزرگ در فلسطین) را به هم وصل کنیم تا توافقی حاصل شود که بتوانیم در برابر اشغال مبارزه کنیم و به روش‌های مقاومت غیرخشونت‌آمیز متوسل شویم، تا به هدف ملی‌مان یعنی آزادی و عزت نفس برسیم. تا صلح مبتنی بر عدالت پیروز شود.

درباره‌ غزه شنیدن، با این‌که در غزه زندگی کنی،‌ خیلی فرق می‌کند.

بگذارید یک روز خودم در غزه را برایتان توصیف کنم.
چهارشنبه 11 جون 2008
امروز خیلی راضی و خوشحال هستم، انگار که تمام دنیا را به من داده باشند؛ چون بالاخره توانستم باک ماشینم را با 10 لیتر بنزین پر کنم. خدای من، آرزوها و هدف‌های ما به چه چیزهای بدیهی و ساده‌ای تقلیل پیدا کرده است! آخرین باری که بنزین گیرم آمده بود حدود 3 ماه پیش بود؛ بنابراین مطمئنم علت شادی کودکانه‌ی مرا درک می‌کنید.

خوب اما مشکل این بود که باید تصمیم می‌گرفتم با این سرمایه‌ی ارزشمند، این بنزین نایاب کجا باید بروم؟ به دیدن خواهرم که  در خان‌یونس زندگی می‌کند بروم؟ اما آن‌جا خیلی دور است (22 کیلومتر)،‌ حیف است همه‌ی بنزینم را مصرف کنم.
بروم به جبلیه؟ مرکز عصریه؟ بیمارستان الاودا؟ جمعیت هلال احمر غزه؟ …
عاقبت تصمیم گرفتم از ماشین استفاده نکنم و آن‌را برای روز مبادا نگهدارم. قدم‌زنان به سمت جمعیت هلال احمر غزه به راه افتادم. ماسکی هم روی صورتم کشیدم تا بوی روغن سرخ‌کردنی که این روزها خیابان‌های غزه را پر کرده حس نکنم.

برگشت به خانه
قدم زنان به آپارتمانم بازگشتم. پیاده‌روی مثلا باید کار لذت‌بخشی باشد، اما نه توی یک روز داغ تابستانی!!!
من گاز برای پخت و پز در آپارتمانم ندارم و نمی‌دانم چقدر دیگر طول خواهد کشید تا بتوانم یک کپسول گاز پُر گیر بیاورم. البته من خوشبختم چون یک خوراک‌پز برقی در خانه دارم. اما وقتی به خانه رسیدم متوجه شدم برق قطع شده است.
کم‌کم هوا تاریک می‌شد و حوصله‌ام سر می‌رفت، هوا داغ بود و احساس خستگی و فرسودگی می‌کردم. تصمیم گرفتم شمع روشن نکنم و زود بخوابم. به این امید که رویاهای شیرین ببینم و نه کابوس…

اما چقدر من خوش‌خیالم. چطور می‌توانم رویای خوب ببینم وقتی همه‌ی شرایط می‌گویند که نمی‌توانم؟

صبح شده است
وقتی صبح بیدار شدم به خودم گفتم: آن‌ها هرگز نمی‌توانند اراده و تحمل مرا در هم بشکنند. آن‌ها هرگز نمی‌توانند ذهن و اراده‌ی من را برای این‌که بخشی باشم از تغییری که می‌خواهم در جهان و نه فقط در فلسطین ببینم، بشکنند. با این احساسات مثبت به جمعیت هلال احمر رفتم برای پی‌گیری ورود دارو به غزه از طرف MECA هدیه‌ای خوب از سوی مردم آمریکا که در رویای صلح و عدالت هستند و سخت تلاش می‌کنند که آن روز فرا برسد.

ارادتمند شما برای
بازگشت آزادی
صلح
عدالت
حقیقت

مونا


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

مسابقه‌ی بیست سئوالی خاورمیانه

این نوشته جالب بود و به جای نقل و قول کل‌اش را ترجمه کردم.

نکته: برای بررسی درستی ادعاها کمی جستجو کرده‌ام و لینک‌هایی که در نوشته می‌بینید از من است. (این مسابقه در واقع 18 سئوالی است!)

یک مسابقه‌ی بیست‌سئوالی در مورد منطقه‌ی مورد علاقه‌ی‌ آمریکا یعنی خاورمیانه. اجازه دهید آزمون را با موضوع سلاح‌های هسته‌ای شروع کنیم:

س.  کدام کشور خاورمیانه واقعا دارای سلاح‌های هسته‌ای است؟
ج. اسرائیل


س. کدام کشور خاورمیانه از امضای موافقت‌نامه‌ی منع تولید و گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) سرباز زده است؟
ج. اسرائیل


س. کدام کشور خاورمیانه به ناظران بین‌المللی اجازه بازدید از تاسیسات هسته‌ایش را نمی‌دهد؟
ج. اسرائیل


س.‌ کدام‌یک از کشورهای خاورمیانه درخواست کرده‌اند که خاورمیانه تبدیل به منطقه‌ی عاری از هرگونه سلاح هسته‌ای شود؟
ج. کشورهای عربی و ایران


س. کدام کشور خاورمیانه سرزمین‌های متعلق به مردم دیگر را اشغال کرده است و در اشغال خود دارد؟
ج. اسرائیل.

اسرائیل منطقه‌هایی از لبنان و سوریه و همین‌طور بخش‌هایی از شرق بیت‌المقدس، کرانه‌ی باختری رود اردن و نوار غزه را در اشغال خود دارد.


س. کدام کشور خاورمیانه بیش از 60 سال است که به آواره شدگان اجازه‌ی بازگشت به خانه‌هایشان را نمی‌دهد  و از پرداخت هرگونه غرامت به آن‌ها بابت املاکی که از دست داده‌اند خودداری می‌کند؟
ج. اسرائیل


س. کدام کشور خاورمیانه جاده‌هایی دارد که در آن‌ها شهروندان «عرب» اجازه‌ی راندن ندارند، یا برنامه‌های توسعه‌ی مسکنی دارد که در آن‌ها عرب‌ها نمی‌توانند زندگی کنند؟
ج. اسرائیل


س. کدام کشور خاورمیانه بیشترین سرپیچی‌ها از قطع‌نامه‌های سازمان ملل داشته است؟
ج. اسرائیل.

ایالات متحده‌ی آمریکا دست‌کم در چند مورد به خاطر اجرا کردن قطع‌نامه‌های شورای امنیت وارد جنگ شده است. اما وقتی نوبت به قطع‌نامه‌های علیه اسرائیل می‌رسد آمریکا به یک «ناظر بدون هیچ‌ بینش اخلاقی» تبدیل می‌شود که می‌بیند،‌ می‌شنود و هیچ‌ نمی‌گوید. این مساله این تردید را به وجود آورده است که اصطلاحا «چه کسی سگ است و چه کسی دم سگ» [منظور از این اصطلاح این است که سگ همیشه دمش را تکان می‌دهد نه برعکس، حالا چه کسی سگ یعنی تصمیم‌گیر اصلی است؟]


س. کدام کشور خاورمیانه در گذشته توسط مردانی رهبری شده است که روزگاری تروریست‌های تحت تعقیب بوده‌اند که برای دستگیریشان جایزه تعیین شده بود؟
ج. اسرائیل.

اسحاق شامیر؛ نخست وزیر پیشین اسرائیل (Yitzhak Shamir) روزگاری رهبر یک گروه تروریستی بود که دستور ترور کنت فولک برنادت (Count Folke Bernadotte) دیپلمات سوئدی که در سازمان ملل کار می‌کرد را صادر کرد. همچنین مناخیم بگین؛ نخست وزیر پیشین اسرائیل (Menchem Begin) ابتدا رهبر یک گروه تروریستی بود که در میان بسیاری جنایت‌هایی که انجام داد می‌توان به منفجر کردن هتل کینگ دیوید و کشتن دست‌کم 100 نفر اشاره کرد.  (لینک‌ها از من است)

[با اشاره‌ی دوست خوبم در این‌جا بد نیست به نام آریل شارون (Ariel Sharon) معروف به «قصاب‌ صبرا و شتیلا» نیز اشاره‌ای کرده باشیم تا به این جنایتگار بزرگ کم لطفی نشده باشد.]


س. کدام کشور خاورمیانه رسما و علنا از روش‌های ترور (سوء قصد) برای حذف دشمنان سیاسی‌اش استفاده می‌کند؟
ج. اسرائیل.

ترورهایی بوده است که توسط بعضی از کشورهای عربی انجام شده باشد؛ اما معمولا دولت‌های عربی خود را به آن‌ها متصل نمی‌دانند. اسرائیل اما اصطلاح مودبانه و خوبی اختراع کرده است که مطبوعات آمریکایی هم خوب به آن چسبیده‌اند: «کشتن هدفمند» (Targeted Killing) برای این‌که از واژه‌ی ترور و سوءقصد (assassination) استفاده نکنند.

روزی یک خبرنگار بریتانیایی گفت: «فلسطینی‌ها استعداد عجیبی برای انتخاب رهبران بد دارند، و اسرائیلی‌ها استعداد عجیبی برای کشتن رهبران خوب».

[کشتن هدفمند در این‌جا به معنی تروریسم دولتی سازمان‌دهی شده و با اعلام‌قبلی است. مثلا تا به حال در چندین مورد دولت اسرائیل اعلام کرده که فلان افراد را می‌کشد (یا ترور می‌کند) و این نوع ترور شاید مصداق فاش‌ترین نوع تروریسم دولتی در جهان باشد. با تشکر از دوست خوبم هزاران نقطه برای برخی اصلاحات]


س. آمریکا نفت‌اش را از کدام کشورها می‌خرد؟
ج. 5 صادر کننده‌ی اصلی نفت به آمریکا عبارتند از کانادا، عربستان سعودی، مکزیک، نیجریه و ونزوئلا.

بخش عمده‌ای از نفت آمریکا از کشورهای غیر عربی تامین می‌شود و این ادعای برخی مقامات آمریکایی که «عرب‌ها نفت وارداتی آمریکا را کنترل می‌کنند» دقیق نیست.


س. کدام کشور خاورمیانه سالیانه هدیه‌ای به مبلغ 3 میلیارد دلار از کنگره‌ی آمریکا دریافت می‌کند؟
ج. اسرائیل.


س. از میان دریافت‌کنندگان کمک‌های مالی از آمریکا، کدام کشور است که اجازه دارد کل کمک را به صورت یک‌جا دریافت کند و بعد بخشی از آن را در سیستم خزانه‌داری آمریکا (U.S. Treasuries) سرمایه‌گذاری می‌کند تا مالیات دهندگان آمریکایی حتی بابت هدیه‌ای که به او داده‌اند سود پرداخت کنند.
ج. اسرائیل.


س. کدام کشور خاورمیانه قوی‌ترین لابی (گروه فشار قانونی) در آمریکا را دارد؟
ج. اسرائیل


س. کدام کشور خاورمیانه است که اغلب سیاست‌مداران، روزنامه‌نگاران و نخبگان دانشگاهی آمریکا از انتقاد کردن از آن هراس دارند؟
ج. اسرائیل


س. آمریکا به نمایندگی از کدام کشور جهان، بیشترین تعداد وتو را در سازمان ملل داشته است؟
ج. اسرائیل


س. مردم خاورمیانه کدام کشور جهان را به عنوان بزرگترین منافق (یا ریاکار) (hypocrite) می‌شناسند؟
ج. ایالات متحده‌ی آمریکا


س. کدام‌یک از کشورهای خاورمیانه به کشتی‌های آمریکایی در آب‌های بین‌المللی حمله کرده‌اند؟
ج. عراق و اسرائیل.

یک فروند هواپیمای عراقی یک موشک اشتباهی به سوی یک کشتی آمریکایی شلیک کرد. دولت عراق به سرعت واکنش نشان داد و غرامت پرداخت کرد. در سال 1967 هواپیماها و قایق‌های تندرو اسرائیلی به یک کشتی آمریکایی (USS Liberty) حمله کردند که منجر به کشته شدن 34 تن از خدمه‌ی آن شد. دولت آمریکا به سرعت (قبل از این‌که کشتی به ساحل برسد) واقعه را یک تصادف دانست و تا به امروز کنگره هرگز جلسه‌ی علنی در این‌باره تشکیل نداده است که نجات‌یافته‌گان اجازه‌ی روایت ماجرا داده شود. اما این افراد خارج از کنگره داستان خود را نقل کرده‌اند: حمله عمدی بود؛ اسرائیل به خانواده‌های کشته‌شدگان غرامت پرداخت کرد؛ ولی تا سال‌ها از پرداخت غرامت بابت کشتی سرباز زد.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

لینک‌های روز (21-05-2008)


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

آیا می‌توان به کمک‌های ایران به لبنان واقع‌بینانه‌ نگاه کرد؟

 

به بهانه تصویب کمک 3 میلیارد تومانی شهرداری تهران به شهروندان لبنانی و داستان همیشه‌گی انتقاد از حمایت‌های ایران از لبنان و فلسطین.

(توضیح بعد از تحریر: این نوشته فقط به «بهانهٔ» حکایت کمک شهرداری به لبنان و نوشته وب‌لاگ هزاران نقطه «مردم تهران بمیرند، لبنان زنده باشد» نوشته شده است. شاید بهتر بود از اول همین توضیح را می‌دادم چون بحث هزاران نقطه بیشتر این بوده که اصولا شهرداری مجوز اعطای این‌گونه کمک‌ها را ندارد و اگر هم برنامه حمایتی است باید از طریق کانال‌های پیش‌بینی شده در قانون انجام شود. پس این نوشته انتقاد از کسانی است که بر خلاف روشی که هزاران نقطه در پیش گرفته، حرکت‌های حمایتی ایران از لبنان یا فلسطین را بدون این‌که نقد کارشناسی کنند محکوم می‌کنند.)

زیاد می‌شنویم که حمایت‌های حاکمیت ایران از گروه‌ها یا دولت‌هایی در لبنان، فلسطین، سوریه و … مورد انتقاد مردم قرار بگیرد. تا جایی که صحبت از انتقاد دقیق و موشکافانه باشد حرفی نیست، اما با توجه به این‌که بیشتر این انتقادات از ضرب‌المثل «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است» خوراک فکری می‌گیرند، تصمیم گرفتم این چند خط را بنویسم.

چون هیچ علاقه‌ ندارم توسط دوستان متعصب «مخالف کمک‌های ایران به لبنان و فلسطین» به صلیب کشیده شوم اجازه دهید تاکید کنم منظور من از این نوشته مخالفت یا موافقت با این‌نوع کمک‌ها نیست. هدفم حتی این نیست که تحلیل کنم آیا حمایت از گروه «الف» یا دولت «ب»‌ به سود منافع ایران هست یا نیست. فقط می‌خواهم ضعف استدلال کسانی که اعتقاد دارند «تا در ایران فقیر هست  نباید پول برای لبنان فرستاده شود» را نشان دهم.

midesmap

اهمیت تعادل قدرت در منطقه

فراموش نکنیم هر کشوری در هر کجای جهان که باشد در راستای پیشبرد سیاست‌ها و برنامه‌های امنیتی و نظامی‌اش به کشورها، دولت‌ها، گروه‌ها و جنبش‌هایی که در استراتژی‌ دفاعی‌اش بگنجند کمک می‌کند. این موضوع مختص ایران نیست. اگر بحث عده‌ای از منتقدان این است که ایران نباید به دور و برش کار داشته باشد و  باید سرش را توی لاک خودش بگیرد و برای این اعتقادشان دلایل کارشناسی بیاورند که هیچ. اما اگر تایید کنیم که ایران هم مانند هر کشور دیگری برای پایدار بودن باید حواس‌اش به معادلات منطقه‌ای پیرامونش باشد پس دیگر نمی‌شود به اصل موضوع کمک‌های ایران به کشورهای دیگر ایراد گرفت، هر چه باشد با توجه به:

  • هندسه فعلی خاورمیانه و موقعیت حساس ایران در آن
  • ضعف نسبی نظامی ایران نسبت به کشورهای منطقه مانند پاکستان، ترکیه، اسرائیل و حضور آمریکا
  • ماهیت جمهوری اسلامی در ضدیت با صهیونیسم و خطری که از سوی اسرائیل و آمریکا ایران را تهدید می‌کند

ایران چاره‌ای جز ایجاد موازنه قوای نسبی از طریق حمایت از دولت‌ها یا گروه‌هایی که به خود نزدیک می‌داند ندارد. دست‌کم از نظرگاه حاکمیت ایران این موضوع چنین معنایی دارد.

کشورداری پیچیده است

برخی از مخالفین تاکید دارند تا وقتی موضوع «الف» با اولویت بالا وجود دارد نباید به موضوعات «ب» و «ج» با اولویت‌های کمتر پرداخته شود.

اصولا این‌گونه استدلال‌ها چندان پذیرفتنی و منطبق با واقعیت‌ها نیستند. کشورداری پدیده‌ای ساده و یک‌بعدی نیست که بشود موضوعات فرعی‌تر را یکسره کنار گذاشت و تمرکز را بر موضوعات مهم گذاشت. یعنی نمی‌شود از اولیت اول شروع کنیم و همه پول‌ها را خرج آن کنیم و هر وقت اولویت اول حل شد برویم سراغ اولویت دوم و الی‌ آخر. برای اداره یک کشور لازم است هم‌زمان در همه این زمینه‌ها هزینه شود؛ البته با وزن‌های مختلف. مساله روابط خارجی ایران و ایجاد پیوند‌های رسمی و غیررسمی با دولت‌ها و گروه‌هایی که حاکمیت ایران جلب حمایت آن‌ها را به صلاح خود می‌داند نیز از نوع همین موضوعات است که شاید در مقابل موضوعاتی چون فقر یا بی‌کاری فرعی به نظر برسد اما در جای خود بسیار مهم است و نمی‌تواند نادیده گرفته شود.

نمی‌شود گفت چون مردم فقیر وجود دارند نباید در زمینه ساخت هواپیما تحقیق شود و فقط باید برای توسعه مناطق محروم سرمایه‌گذاری شود یا چون هنوز بخش قابل توجهی از کشور کشاورزی مدرن ندارد پس هیچ بودجه‌ای صرف گسترش فن‌آوری‌های تولید خودروهای شخصی نشود و همه‌‌چیز باید صرف تولید تراکتور شود و…

در واقع باید با در نظر گرفتن وزن‌های مناسب در همه موارد مورد نیاز کشور سرمایه‌گذاری کرد. سیاست‌خارجه نیز چنین است و ساختن آن هزینه‌ دارد.

در تعیین وزن بودجه برای زمینه‌های مختلف اداره یک کشور ممکن است کشورداران به این نتیجه برسند که مثلا 0.1 درصد درآمد نفتی را باید در راستای ایجاد موازنه قوا در منطقه خاورمیانه صرف حمایت از گروه‌های نزدیک به ایران در سایر کشورها کنند. این عدد ممکن است به چند ده یا حتی چند صد میلیون دلار برسد، ولی به هر حال همان 0.1 درصد است و نه بیش. بهتر است برای انتقاد کردن همیشه از اعداد نرمال شده استفاده شود و نه اعداد و رقم‌های فاقد وزن که فقط مخاطب را هیجان‌زده می‌کنند.

البته هستند دوستانی که با اصل موضوع کمک‌های ایران مشکلی ندارند ولی اعتقاد دارند میزان آن زیاد است یا در جای درستی صرف نمی‌شود. به نظر من روش درست برخورد با مساله هم همین است و دوست دارم از این نوع انتقادها بخوانم و ببینم. 

 اعداد همیشه بزرگ نیستند

گروه منتقد حمایت‌های ایران در بسیاری از موارد اعداد و ارقام را بزرگ می‌کنند یا در نقل آن بیش از حد سهل می‌گیرند تا حدی که گاه میلیون به میلیارد تبدیل می‌شود یا ریال به دلار. «یک میلیارد دلار» ملبغ عظیمی است و بهتر است وقتی از میلیاردها دلار صحبت می‌کنیم بیشتر دقت کنیم. 

همین خبر اخیر کمک 3 میلیارد تومانی شهرداری تهران برای بازسازی لبنان را در نظر بگیرید. قبل از این‌که این عدد را توی بوق و کرنا کنیم (که البته رسانه‌های ضد ایرانی مانند رادیو فردا در بزرگ کردن‌اش لحظه‌ای درنگ نکردند)، بهتر است توجه کنیم که این عدد در مقایسه با بودجه کل شهرداری تهران که به چندهزارمیلیارد تومان بالغ می‌شود عدد ناچیزی است و حرکت حمایتی شهرداری از مردم لبنان بیشتر جنبه سمبولیک دارد و اهداف دیگری را دنبال می‌کند. همه می‌دانیم 3 میلیارد تومان این روز‌ها فقط بهای یک منزل بزرگ در شمال شهر تهران است، نه بیش…

فارغ از پیش‌داوری و قضاوت‌های احساسی و با نگاهی بی‌طرف و عمل‌گرایانه به سیاست خارجی ایران نگاه کنیم. این چیزی‌ است که در ایران بیشتر از هر لحظه دیگری به آن نیاز داریم.

در همین رابطه:


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی